اشاره:
دكتر حسين محمدزاده صديق از سال 1369 تدريس دو واحد درس «زبان و ادبيات تركي» را در دانشگاههاي کشور بر عهده دارد، وي در دانشگاههاي تربيت مدرس، صنعتي شريف، علم و صنعت، امام صادق(ع)، صنعتي اصفهان، تبريز، اروميه، زنجان و واحدهاي مختلف دانشگاه آزاد اسلامي به دعوت دانشجويان آذربايجاني براي تدريس اين درس به تلاش ميپردازند و شايد بتوان گفت تنها كسي است كه براي احياء و گسترش زبان تركي در دانشگاه ها سينه سپر كرده و مرارت ها ديده است و عشق به اسلام و انقلاب و ميهن بزگ ايران را در دلهاي جوانان دانشگاهي شعلهور ساخته است. در رابطه با ديدگاههاي ايشان در باب فرمايشات اخير مغام معظم رهبري در بارهي قوميتها و نيز نحوهي اجراي اصل پانزدهم قانون اساسي گفتگويي را ترتيب داده ايم كه حاصل آن از سمع و نظرتان ميگذرد.
-به نظر شما زبان تركي در ايران داراي چه پيشينه اي است؟
اگر ما الفاظ و جملات نظم و نثر تركي به كار رفته در الواح سومري را به عنوان نخستين يادمانهاي مكتوب تركي ايران به حساب آوريم، بايد اذعان كنيم كه ادبيات مكتوب تركي در ايران پيشينهاي هفت هزار و پانصد ساله دارد و ايراني تر از هر زبان ايراني ديگري است و در درازناي تاريخ قالب بيان احساسات و عواطف تودههاي وسيعي از ايرانيان بوده است و پس از اسلام نيز به ظرف شايسته اي براي تبليغ اسلام و مفاهيم قرآن بدل گرديد و از قرن دوم هجري آثار فلسفي و كلامي و ادبي عديدهاي نظير «قوتادغو بيليغ»، «نهج الفراديس»، «عتبة الحقايق»، «دده قورقود»، «قيرخ حديث»، «ديوان لغات الترك»، «قارا مجموعه» و «الادراك للسان الاتراك» و ده ها تفسير قرآن مجيد و مجموعه هاي عرفاني و دواوين شعر در اين زبان بوجود آمده و تاثير عميقي نيز در تكوين متون اسلامي در زبان فارسي به جاي گذاشت.
-آيا ميتوانيد براي تاثير تركي در فارسي مثالي را ذكر كنيد؟
«ادبيات تطبيقي» مباحث بسيار شيريني دارد كه متاسفانه در كشور ما در تاسيس اين رشتهي علمي اهمال شده است. در رژيم طاغوت نيز به لحاظ اسلام ستيزي و تركي ستيزي كه در سر لوحهي برنامههاي حکومت ستمشاهي قرار داشت اين تاثير و تاثر نفي و انكار شده است. عطار نيشابوري در نظم «منطق الطير» مثنوي تركي «ديوان حكمت» اثر خواجه احمد يسوي را در نظر داشته است و نظامي گنجوي در منظومه هاي خود، خط سير سوژه ي داستان هاي دده قورقود را تعقيب و دنبال كرده است.
-آيا اين مباحث به دانشگاه هاي ما راه يافته است؟
متاسفانه بايد بگويم كه نه. متولي ادبيات اسلامي ايراني، بيگانگاني شده اند كه با انكار و امحاء آثار گرانقدر ادبيات كم نظير تركي گروهي از ايرانيان را نيز اسير افتخارات پوچ نژادگرايانهي ضد اسلامي و غير اسلامي ميكنند. متاسفانه در دانشگاههاي ما هنوز هم «ارداويرافنامه» ها تدريس مي شود اما دانشجو نامي از « حديقة السّعدا» اثر محمد بن سليمان فضولي و يا «قارا مجموعه» اثر شيخ صفي الدين اردبيلي نميشنود و «ثعلبيه» اثر ملا محمد باقر خلخالي را نميشناسد و حتي با اين آثار با تحقير و توهين و استهزاء و تهجين رودر رو ميشود.
-به نظر شما راهكارهاي قانوني براي تاسيس رشته هاي زبان و ادبيات تركي و ادبيات تطبيقي در دانشگاه هاي ما چيست؟
-قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه خونبهاي صد هزاران شهيد، عصاره ي قرآن مجيد و احاديث نبوي و نهج البلاغه و سيرهي ائمهي معصومين عليه السلام است، تكليف همه چيز را روشن كرده است. در قانون اساسي نگاه به السنه و الوان و اقوام، نگاهي قرآني است و اصل پانزدهم نيز تصريح به اين مساله دارد كه تدريس، تحصيل و استفاده از زبانهاي غير فارسي در دانشگاه ها و مدارس و ... آزاد و بلامانع است.
اين يك اصل قانوني است، براي دل خوش كردن و تفريح هم نوشته نشده است، يك اصل است، بايد اجرا شود. بايد آئين نامه هاي اجرايي آن تنظيم شود و در شئون زندگي همه ي ايرانيان به عنوان «اصل» وارد شود. قوهي مجريه موظف به اجراي قانون اساسي است و قصور و احمال در انجام وظيفه قابل تعقيب قضايي و مردمي است.
- پس در اين ميان نقش زبان فارسي چه مي باشد؟
زبان فارسي زبان رسمي ماست، زبان ملي نيست. زبان رسمي تعريفي حقوقي دارد. همه ي ايرانيان بايد اين زبان را ياد بگيرند و در محاورات و مكاتبات رسمي از آن استفاده كنند و به آن عشق بورزند. اما زبان رسمي نميتواند زبان زندگي و معيشت باشد. زبان رسمي وظيفهي امحاء زبان هاي غير رسمي را ندارد. زبان رسمي بايد به همه ي شهروندان آموخته شود اما اين بدان معنا نيست كه آموزش زبان هاي رسمي سبب شود زبانهاي غير رسمي نابود شوند، ادبيات آنها به انحطاط گرايد و آثار ادبيشان فراموش شود و نوعي خودباختگي در برابر ديگر زبانها بوجود آورد.
-آيا به نظر شما زبان فارسي عامل وحدت ايرانيان است؟
همان گونه كه رهبر معظم انفلاب فرمودند: « زبان فارسي رمز وحدت ما نيست، اسلام است كه رمز وحدت ماست.»
زبان نميتواند عامل ايجاد وحدت و يكپارچگي باشد. بسياري از كشورهاي هم زبان هستند كه در حال جنگند و با هم صلح نميكنند. اما دين اسلام مي تواند ملل و اقوام مختلف را زير يك پرچم گردآورد. دين مبين اسلام در سراسر جهان همه ي مسلمين را متحد و يك پارچه كرده است و فضيلت را در تقوا دانسته است. ملي گراياني كه هويت ملي را در زبان فارسي ميدانند كجراههاي را دنبال ميكنند كه رژيم منحوس پهلوي و اسلام ستيزان در آن كجراهه بودند.
-آيا به نظر شما افرادي هستند كه در ادبيات تركي تحقيق كنند؟
تركي پژوهي در ايران بسيار ضعيف است. به نظر من بايد در اغلب كلاسها رشتههاي تحقيقي«زبان و ادبيات تركي» در مقاطع ليسانس، فوق لیسانس و دكتري هرچه زودتر دائر شود و فرزندان ايراتي بتوانند با امهات كتب عديدهي علمي و ادبي و فلسفي و تاريخي تركي آشنا شوند و ابتكار عمل از بد انديشاني كه در توهمات نا ميمون هستند باز ستانند. اگر اين كار انجام نگيرد، در اجراي قانون اساسي اهمال شده است.
- به نظر شما وظيفه ي مسئولان محلي در اين رابطه چيست؟
من به عنوان يك معلم دلسوز، به همه ي مسئولان محلي مدير كل آموزش و پرورش و غيره توصيه مي كنم كه روشنگريهاي رهبر انقلاب اسلامي را نصب العين قرار دهند و در تبيين آن بكوشند و راه كارهاي اصل پانزدهم قانون اساسي را پيدا و تدوين كنند. به نظر من بايد از مهر ماه امسال در آذربايجان زبان تركي تدريس شود. سنگيني بار اين كار متوجه مسئولين منطقه اي است. رؤساي دانشگاه ها و مديران كل منطقه بايد اين مساله را جدي تر بگيرند. احمال و قصور شايد باعث خسران جبران ناپذيري شوند.
من اميدوار هستم كه شوراهاي مختلف شهرها بتوانند نقش تاريخي خود را در حفظ و تحكيم وحدت اسلامي و يكپارچگي ايران ايفا كنند و در قلب مردم آذربايجان براي خود جا باز كنند كه رضاي خدا نيز در آن است. در غير اين صورت سبب ايجاد شكاف بين نسل جوان آذربايجان و مسئولين مي شود، جواناني كه در امر بازگشت به خويشتن خواستار اجراي كامل قانون اساسي و عمل به احكام قرآني هستند.
اكنون همه ي مسئولان منطقه در ميان مردم زير انبوه سؤالات قرار گرفته اند كه چرا به خواست عمومي در احترام به ادبيات و فرهنگ بومي آذربايجان توجه و اعتنايي نميكنند؟ چرا هيچ مسئولي قدم در خدمت به زبان تركي ايراني و اسلامي برنميدارد؟ در اين زمينه ابتكاري به خرج نميدهد؟ چرا تحريف نامهاي شهرها، روستاهاي محلي شهرهاي بزرگي چون تبريز روندي شتاب آميز گرفته است؟ مگر نامهاي تركي چه ايرادي دارند؟
-آيا حاضريد دوباره به شهر خود تبريز برگرديد؟
مي دانيد كه من در سال 1351 پس از سپري كردن دوره ي حبس، از سوي ساواك به همراه گروهي از روشنفكران شهرمان به تهران تبعيد شدم و تا انقلاب اسلامي نيز ممنوع الورود به تبريز بودم. بعد از انقلاب نيز فرصت اقامت طولاني در شهر خود را نيافتم. اخيرا در سال تحصيلي گذشته به دعوت دانشجويان دانشكدهي رياضي و دانشكده ي فني دانشگاه تبريز براي تدريس دو واحد درس « زبان و ادبيات تركي» دعوت شدم و هر هفته يك روز براي انجام اين وظيفه به شهرمان ميآمدم. بنا به خواست دانشجويان و يا شايد تحت فشار آنان رؤساي دانشگاه تبريز و دانشگاه تربيت معلم و برخي مسؤلان دعوت كردند كه درخواست انتقال همكاري دهم. من اين كار را با كمال ميل در ارديبهشت ماه انجام دادم و درخواست رسمي همراه با مدارك علمي لازم به هر دو دانشگاه را تحويل داده ام. اميد دارم مسؤلان هر دو دانشگاه به وعده خود عمل كنند و من بتوانم بعد از سالها دوري از تبريز، براي كار و اسكان در شهر خودم برنامه ريزي كنم.
سال مصاحبه: 1379
هفتهنامه نوید آذربایجان