آیین نکوداشت شهریار شعر و ادب

(محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار)

نکوداشت محمد حسین شهریار 

در تاریخ 1390/6/29 از سوی شهرداری منطقه 19 تهران در  تالا ر بزرگ  استاد شهریا ر واقع در بوستان ولایت، همایش بزرگداشت شعر و ادب شهریار، با حضور اساتید گرانقدر دکتر ح. م. صدیق، دکتر یحیی یثربی و دکتر حسن اکبری بیرق برگزار شد .

در این همایش که با حضور گروه موسیقی سهند و عاشیقلار زیبایی دو چندان یافت، شاعران جوان نیز به خواندن شعر پرداختند. سخنران افتتاحیه ی این همایش استاد دکتر حسین محمد زاده صدیق بودند. در انتهای مراسم نیز دکتر یحیی یثربی به ایراد سخنرانی پرداختند. دکتر حسن اکبری بیرق نیز علیرغم این که مقاله خود را جهت قرائت آماده کرده بودند ولی کمبود وقت باعث شد که این استاد عزیز نتواند سخنان خود را پیرامون شهریار مطرح کند.

در اینجا جا دارد که از شهرداری منطقه 19 تهران و تمامی کسانی که برگزاری این همایش با شکوه را تدارک دیده بودند، جهت برگزاری همایشهای ادبی این چنینی قدردانی کنیم.

 

 مراسم نکوداشت استاد محمد حسین شهریار

 

 

 

خلاصه ی سخنرانی استاد ح. م. صدیق را در زیر می‌خوانيد:

 

فرصت طلايي

روزهاي بزرگداشت شهريار و شعر در ايران، براي ملت ما يك فرصت طلايي است تا نگاهي به گذشته پر بار فرهنگي خود بكند. گرچه درياي مواجي از شعر فارسي و تركي دارند اگر ديگران به يك شكسپير، گوته، تاگور، پوشكين و لا مارتين خود مي‌تازند، ما ده‌ها عطار و مولوي و خيام و نسيمي و فضولي و حافظ داريم. فرصتي است براي ملت ما كه تاريخ زندگي معنوي سرايندگان فارسي و تركي را مرور كند. شاعراني كه هزار سال پيش نظامي عروضي در باب آنان مي‌گفت بايد شاعر دقيق النظر و رقيق الفكر باشد. و شهريار با پشتوانه‌ي عظيمي كه از گذشته‌ي فرهنگي خود داشت چنين شاعري بود.

راز ماندگاري و سعادت شهريار نيز شايد همين دقت نظر ورقت انديشه در او است.

 

  معاشقه با حافظ

او دقيق النظر  ورقيق الفكر بود. در ديوان فارسي خود در معاشقه‌هاي ظريف و دقيقي كه با حافظ مي‌‌‌كند دقت نظر خود به مسائل اجتماعي وسياسي زمان را در سال‌هاي قبل از انقلاب نيز نشان مي‌دهد. مثلا در اقتفا از برخي غزل‌هاي حافظ گويد :

جهان زندان تاريكي شد از جور جهانداران

مگر داد دل مردم  جهان داور نمي‌گيرد

و يا:

مكتب اشراق وعرفان در  به روي خلق بست

اي امان يا رب! كه آن آموزگاران را چه شد

و يا:

بود آيا كه در صلح و صفا بگشايند

گوش در نغمه‌ي آيات خدا بگشايند

و يا:

ببين به جلد سگ پاسبان چه گرگانند

به جاي خواجه، كه اين شيوه شباني نيست

 

 ايجاد دگرگوني در غزل

اصولاً شهريار نوآور است. به تاريخ غزل اگر نگاه كنيم، غزل ما يا عرفاني است يا تغزلي و نيمايي چنانكه عطار وحافظ ومولوي، فضولي ونسيمي و نباتي را عرفاني سرايان ايران مي‌دانيم.

مثلاً سعدي عاشقانه سرا بوده است : جز غزل «به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست» و چند غزل ديگر، سروده‌ي عرفاني از او سراغ نداريم.

صائب غزل را بلحاظ مضموني دگرگون ساخت آن مرا ميان مردم آورد . مضموي‌سازي و باريك‌انديشي را با اخذ قوت و الهام از آثار فضولي و نوايي د ر غزل باب كرد.

اما شهريار تغييرهاي بنيادي در غزل ايجاد كرد. زبان شهريار در غزل مغلق‌گو نيست، صائب وار است،‌ شور و حال مولوي را دارد، زيبايي تابلوهاي سعدي در آن نمايان است.

آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا

بي وفا حالا كه من افتاده‌ام از پا چرا

 

نجات شعر نو

شهريار در شعر نو سرايي نيز او انقلابي به پاساخت. او به اعتباري مي‌توان گفت كه شعر نو را از ابتذال نجات داد. پيام به انيشتين، سرود، اي واي مادرم سرود.

در فارسي ظاهراً نخستين بار صفاي اصفهاني (متوفي در1323هـ.) شعر نو سرود . آن شعر معروف:

دل بردي از من به يغما

اي ترك غارتگر من

ديدي چه آوردي اي دوست

از دست دل بر سرمن!

 

از اوست.

سپس بهار، دهخدا و تقي رفعت و شمس كسمايي كه هر چهار نفر تركي هم بلد بودند، شعر نو سرودند. سپس حبيب ساهر آمد واو شاگرد رفعت بود. حتي او بي رحمانه به تخطئه‌ي كهنه‌گرايان و مضمون‌سازان پوچگرا پرداخت. مثلاً در جايي گويد :

نخست قافيه‌ها را به رشته‌كش زان پس

بساز شعر پريشان ز روي عشق و هوس

نويس في المثل ارمن،  چمن به دفتر خويش

ويا پريش نويس و حشيش وكيش و سريش

ز رنج و محنت مردم هميشه غافل شو

ز حق، كناره بگير و مريد باطل شو

هميشه كهنه‌پرست و مديحه‌گو مي‌باش

كه پايدار بماند هماره كاسه وآش!

 

شمس كسمايي، تقي رفعت  و حبيب ساهر هر سه از آذربايجان بودند و به ساختارشكني در شعر فارسي نخست آنان پرداختند. بعداً نيما و شهريار آمدند. بي آنكه نقش نيما را در ايجاد شعر نو فارسي كم رنگ كنم، بايد بگو يم كه شهريار در  نجات شعر نو از بي هويتي، پوچ سرايي،‌ و بي مضموني وكم مضموني نقس اساسي ايفاكرد. او در هر قطعه شعر نو كه سرود آن را به پاره‌هاي مضموني تقسيم كرده است.

در شعر نو بلندي كه با عنوان «مقامه در سوك سهند» سرود در جايي خطاب به شعر نو سرايان گويد:

نيما تلاش كرد و بر آن شد كه شعر نيست

زيرا پر از تفاخر وتعقيد شد سخن

ما را به شعر «عين تلفظ» نياز هست

كان مكتبي جداست كه خالي است جاي او

زان سبك عاميانه كه «اشرف» شروع كرد .

 

اين نوع شعر كه «آزاد» نام اوست

جمع ميان بحر طويل است و مستزاد

پس چيز تازه‌ نيست.

اين نوع، در تمام زبان‌هاي زنده هست

 

و در انتها به اندرز مي‌گويد:

باري، عزيز من!

ترك و عرب هم از تو و بيگانه نيستند

ايران خويشتن تو به اين كوچكي مبين.

ما اتحاد واقعي خود نداشتيم

ما را دچار تجزيه كردند و تفرقه

تا ديگران بزرگ و ابرقوه‌ها شوند.

 

حيدر بابا

اما همه ي پويايي شهريار در دقت نظر و رقّت انديشه در منظومه‌اي با شهرت جهاني تموج يافته است. و آن منظومه‌ي «حيدر بابا سلام» است كه هم اكنون جزو آثار ادبي خلاقه ي طراز اول جهاني بشمار مي‌رود كه تقريباً  به همه‌ي زبان‌هاي زنده‌ي دنيا ترجمه شده و در اغلب كشورها به كتب درسي دانشگاه‌ها ومدارس راه يافته و در دانشنامه‌ها و فرهنگنامه‌هاي‌ غرب و شرق وارد شده است. در همه ي زبان‌ها وگويش‌ها ي تركي ايران و جهان در استقبال از آن كتاب‌ها و منظومه‌ها پرداخته شده است. در كشور خودمان علاوه بر دوازده ترجمه‌ي منظوم كه چاپ شده به تركي آذري،‌ تركي خراساني، تركي قشقايي، تركي تركمني، تركي خلجي نزديك 200 عنوان استقباليه اكنون باز شناسي شده است. د ركشورهاي جمهوري آذربايجان،تركيه، عراق، سوريه،تركمنستان، اوزبكستان، افغانستان، تاجيكستان به گويش‌هاي تركي اين كشورها نزديك يك‌صد عنوان كتاب در استقبال از حيدر بابا سلام چاپ شده است.

 

غيرت ديني

اما، راز اصلي ماندگاري شهريار وآوازه و قبول خاطر او از سوي ما ايرانيان مسلمان در چيست؟ همه‌ي آنچه كه گفتم به يك سوي و غيرت  ديني و شعور مردمي وي در سوي ديگر قرار دارد.  

شهريار غيرت ديني و شعور مذهبي داشت. در همه‌ي آثارش حكمت قرآن ومعارف اهل بيت عليهم السلام موج مي‌زند. شاعر دين گريز نيست كه هيچ، بلكه اين معنويات ديني است كه او را شاعر كرده است . تظاهر به تدين نمي‌كند، بلكه يك دين مدار مخلص است كه د ر تعارض عقل وعشق، عشق را برگزيده است و مي‌گويد:

شهريارا دگران گو كه دگرگونه  نمايند،

من هر آن‌گونه كه بودم به همان گونه نمودم.

چه نيازي به تفكر كه به سرچشمه‌ي الهام،

همه شهد است كه از غيبت تراود به شهودم.

سالَم افزود وشر وشور وشعورم همه را كاست،

از همه كاستم اما به غم عشق فزودم.

 

تعهد در برابر مردم

در كنار اين غيرت ديني، شهريار تعهد در برابر مردم را مي‌ پذيرفت. جانمايه‌ي نو گرايي وتجدد طلبي شهريار در همين است. تجددطلبي او، نياز زمان بود كه در باب علل مسائل جاري نظام خودكامه، كنجكاوي بر مي‌انگيخت و مردم را درباب آنچه كه دل مشغولي و ايستايي به بار آورد، وادار به تفكر مي‌كرد.

مثلاً در سال‌هاي سياه جشن‌هاي 2500 ساله گفت:

هرگز نژاد باعث هيچ افتخار نيست،

اين افتخارهاست نژاد آفريده‌اند!

 

و همين غيرت ديني و شعور مردمي سبب شد كه بعد انقلاب، با مردم همراهي كند وچكامه‌هاي فاخري در وصف جانبازهاي جوانانمان بسرايد:

سلام  اي جنگجويان دلاور،

نهنگاني به خاك و خون شناور.

 

و يا:

اي به عرش برين سرافرازان،

پيش پاي خدا سر اندازان.

 

راز ماندگاري

در انتهاي سخنانم، مي‌خواهم راز ماندگاري وسعادت شهريار را از زبان خود او بشنويم:

اين سعادت را من از فرط ارادت يافته‌ام،

يا اگر اغراق بود، ار فرط استغراق بود.

رهبرم سرمشق قرآن بود و پيه چشم و شمع،

شهريارا عشق ما بي منت مشاق بود.

 

حسن ختام

شهريار در رژيم گذشته درباب تهران و تهراني شعرهاي چندي سروده است. از جمله هنگام بازگشت به تبريز گفته است:

تهرانين غيرتي يوخ شهرياري ساخلاماغا

قاچميشام تبريزه قوي ياخشي يامان بللنسين

 

ومن امروز از زبان تهرانيان خطاب به روح او مي‌گويم:

شهريارا نه‌دي تهران، بيزيم اولدو بوتون ايران

قوي سنين آدين ايله ملك جهان گوللنسين.

 

ساغ اولون.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید