در سوگ استاد ناظر

 

جابر لطفی "بزقوش"

 

ناظر شیرین سخن از جمع یاران پر کشید

با زمین بیگانه بود و سوی رضوان پر کشید

 

مکتب عرفان به ناگه گوهری چون شبچراغ

داده از دست ای عزیزان مهر تابان پرکشید

 

مایه ی فخر و مباهات همه عشاق بود

شمع سوزان مرغ خوشخوان آن غزلخوان پرکشید

 

زاده ی دریا چنان از عشق یزدان مست بود

با زمین بیگانه بود آن سوی یزدان پرکشید

 

سینه ی دریایی ناظر به عشق لایزال 

می طپید و زان سبب او سوی خوبان پرکشید

 

گرد او عشاق بیدل در رکاب افلاکیان

هر دمش یاحق و یاهو میر دوران پرکشید

 

سرخوش رقص سماعی بود و برلب مثنوی

فارغ از جمع رفیقان دامن افشان پرکشید

 

کوی سرمستان دگر خاموش و بی حاصل شده

ساقی شب زنده داران صاحب خوان پرکشید

 

سالک صاحب سخن از جمع خوبان در گذشت

یکه تاز شعر و عرفان جان جانان پرکشید