استاد دكتر حسين محمدزاده صديق؛ رهروي راه بينهايت (قسمت اول)
سيد احسان شكرخدايي
هر كه خواهد بگذارد قدم اندر ره عشق،
بايدش خاك ره مكتب استاد شود!
هفت سال پيش در اصفهان افتخار شاگردي استاد را در كلاس ادبيات فارسي دانشگاه پيدا كردم. از همان ايام، سخت كوشي، استواري و راستي ايشان مرا مجذوب كرد و مايهي پيوندي شد كه تا حال ادامه پيدا كرده است. چه ارزشمندند اساتيد بيادعايي كه زندگي خود را وقف خدمت به ديگران كرده و از مال، وقت و اعتبار خويش در راهي كه در پيش دارند گذشتهاند. در طي ساليان آشنايي، ايشان بارها با اتوبوس، قطار و هواپيما و در شرايط آب و هوايي مختلف بدون اينكه در قيد راحتي خود باشند چندين سال به اصفهان آمده و به تدريس مشغول شدند حتي دانشجويان آذري زبان را از ياد نبرده و در آنجا نيز به آموزش ادبيات كلاسيك سرزمين آذربايجان همت گماشتند و دانشجويان فراواني را از دانشگاه صنعتي و دانشگاه اصفهان در اين زمينه تربيت كردند. همچنين ايشان طي دعوت دانشگاه همدان، دو سال با وسيلهي نقليه هر دو هفته يكبار به همدان رفته و فرداي آن روز باز مراجعت ميكردند. زماني كه دانشجويان علاقهمند، دعوتي ميكردند ميپذيرفتند حتي اگر در يك شهر محروم و دور افتاده ميبود. بدين طريق كه پس از طي قسمتي از مسير بوسيلهي قطار، مابقي راه را با اتومبيل تا مقصد روانه ميشدند. دامنهي فعاليت استاد تا شهرهاي مختلف ايران گسترش دارد. شهرهايي مثل: گنبد كاووس، ياسوج، قزوين، همدان، گيلان، زنجان، اردبيل و بسياري از شهرهاي ديگر.
در كلاس درس، با تمام وجود، نكتههاي دقيق و علمي متون ادبي را ميشكافتند و با احاطهي علمي، آن را نقد و بررسي ميكردند. علاقه به آموزش تا حدي بود كه حتي پس از ساعات تدريس نيز وقت خود را در اختيار دانشجويان قرار ميدادند. از آنجايي كه ايشان استاد مدعو دانشگاه بودند دانشجويان حتي در ساعت استراحت در هتل دانشگاه نيز به ملاقات استاد رفته و مسائلشان را مطرح كرده و ايشان گره گشايي ميكردند.
استاد در زندگي خود هيچ گاه جوياي مقام و نام نبوده و كارها را از روي عشق انجام ميدهند به همين دليل هنوز هم كه در حدود شصت سال از زندگي ايشان ميگذرد هنوز پرانرژي و فعالند. اين توان، حاصل نيروي عشق است:
هر كجا بزرگداشت و تقديري از ايشان شده حاصل حركت خودجوش و زحمات تودهي مردم و دانشجويان بوده است كه صداقت و شهامت استاد را از نزديك درك كردهاند. به همين دليل استاد، دعوت تدريس در دانشگاههاي خارج از ايران را به كرّات رد كرده و حاضر نشدهاند عمر خويش را در خارج از ايران و دور از جوانان پرشور و باانگيزهي اين مرز و بوم باشند. احاطهي علمي ايشان تا به حدي است كه بسياري از افراد، بدون ذكر نام استاد با برداشتهاي فراوان و دستبردهاي علمي از ماحصل زندگي علمي استاد، به نام خود دهها كتاب تدوين و تأليف كردهاند.
استاد در طي اين سالها با سرمايهي شخصي خود به انتشار كتابهاي مهمي همت گماشتهاند كه به دو گروه عمده ميتوان آنها را تقسيم كرد:
1. تعليقات و تدوينها: كه بيشتر آنان براي اولين بار معرفي شدهاند. از آن جمله ميتوان كتابهاي زير را نام برد:
چهار تياتر: اثر ميرزا آقا تبريزي كه در ضمن رسالهي دكتراي ايشان نيز بوده است. اين كتاب اخيراً توسط يكي از كارمندان شهرداري تبريز مورد دستبرد علمي قرار گرفت.
قارا مجموعه: سخنان و حالات «شيخ صفي الدين اردبيلي» است كه همين كتاب را در كشور تركيه و باكو اخيراً منتشر كردهاند.
يوسف و زليخا: اين كتاب كه منسوب به فردوسي است توسط ايشان به جامعهي علمي و فرهنگي كشور معرفي شد ولي متأسفانه آنگونه كه شايسته است در مورد آن، گفتگو و نشستي صورت نگرفت.
ديوان غريبي و تذكره شعراي روم: كتابي است ارزشمند در 257 صفحه و شامل اشعار غريبي تبريزي منتشا اوغلو به همراه شرح احوال 52 تن از شعراي آسياي صغير است.
ديوان سيد ابوالقاسم نباتي: كليات ديوان اشعار تركي نباتي است كه قبلا به صورت پراكنده وجود داشت اما اكنون به صورت طبقهبندي شده همراه با شرح لغات دشوار و فهارس گوناگون در اختيار علاقهمندان است.
2. تأليفات: كه اسلوب و شيوهاي علمي داشته و با دقت نظر تهيه و تدوين شده است. در ميان تأليفات ميتوان به كتابهاي زير اشاره كرد:
شرح غزلهاي صائب تبريزي: كه شرح و تبيين و معادل سازي در ابيات معروف به سبك هندي است.
سيري در اشعار تركي مولوي: اين كتاب براي فارسي زبانان در فهم ابيات و كلمات تركي اشعار مولانا بسيار كارگشاست.
در طي نظر سنجي كه از دانشجويان كرده بودند نظرشان اين بود كه استاد سختگير است و آنان را در سنگلاخهاي علمي مياندازد اما با اين حال دوست دارند كه باز در ترم آينده شاگرد استاد باشند. زيرا ميديدند كه خود استاد، پيشاپيش همه در سنگلاخ راه ميرود و كسي نيز كه بخواهد در اين طريقت رهروي ايشان باشد بايد پاي بر روي سنگها بگذارد.
اينك با يادآوري كلمهي سنگلاخ به ذكر فعاليتهاي علمي اخير ايشان ميپردازم:
1. احياء نسخهي خطي كتاب سنگلاخ:نوشتهي ميرزا مهدي خان استرآبادي - منشي نادر شاهر افشار- است كه بيش از يك سال از عمر خويش را به صورت خستگي ناپذير به آن اختصاص دادند. حاصل اين تلاشهاي بيوقفه، حدود پنج هزار صفحه دست نوشته بود كه براي تايپ و ويرايش آماده شد. اين كتاب كه يكبار به صورت بسيار خلاصه، با حذف بسياري از مدخلهاي اصلي و فرعي و قسمت عمدهي معاني لغات؛ همچنين قسمت مباني اللغت و قسمت تذييل، بدون هيچ گونه تعليقات و اضافاتي به چاپ رسيده است و در حدود يك بيستم مقدار واقعي آن است. علت اينكه چاپ قبلي بسيار خلاصه شده اين است كه اين كتاب حاوي كلمات دشواري است كه زبان مغولي، جغتايي، تركي رومي و عربي است. حتي بسياري از كلمات آذري آن نيز چيزي نيست كه امروزه استعمال ميشود. در اين كتاب نام گياهان، مكانها، حيوانات، افراد، اصطلاحات عرفاني، ستارگان، سازها، اصطلاحات موسيقي، غذاها، امراض حتي رسم و رسومات و جشنها نيز به وفور به چشم ميخورد كه كشف اين لغات بديع از روي نسخهي خطي كاري شگرف است. طي بررسي فرهنگ دكتر معين متوجه شدم كه بسياري از لغات مغولي، جغتايي و آذري همچنين نامهاي غذاها، رسومات، مكانها و غيره را دكتر معين و همكارانش از روي اين كتاب به عنوان مرجع، برداشت كردهاند زيرا جملهبنديها بسيار شبيه و حتي عيناً آورده شده است. احياء اين نسخهي خطي توسط استاد، آن هم بدون وجود يك گروه تحقيقاتي همكار - چيزي كه در كنار دكتر معين وجود داشت- كاري بسيار طاقت فرسا مينمايد اما اين حركت بزرگ علمي، اكنون در حال پايان است. وجود كلمات غريب و دشوار باعث شده تاكنون كسي در جهت انتشار اين كتاب ارزشمند قدمي بر ندارد. اين كتاب نيز مانند كتاب «ديوان لغات الترك» يكي از نقاط عطف زندگي علمي استاد است كه بدون همت شبانهروزي ايشان معلوم نبود تا چه زماني بايست غبار زمان بر روي آن مينشست.
2. ديوان اشعار تركي سيد عظيم شيرواني:همراه با مقدمهي علمي، فهرست اعلام و كشف الابيات كه اكنون در دست چاپ است.
3. قارا مجموعه (چاپ دوم): اين كتاب ارزشمند 370 صفحهاي، سخنان، اقوال و حالات شيخ صفي الدين اردبيلي است كه با اضافات و فهرستهاي گوناگون در دست چاپ است.
4. ديوان اشعار تركي سيد عمادالدين نسيمي:همراه با مقدمهي علمي، تعليقات و كشف الابيات كه در مرحلهي حروفچيني است.
5. احياء نسخهي خطي معنوي خفي:سرودهي «شيخ ابراهيم گلشني» كه مشتمل بر چهل هزار بيت است. اين كتاب به سبك و شيوهي مثنوي «مولانا» با همان وزن عروضي سروده شده است. اين كتاب را ايشان در ارديبهشت سال 1383 در كنگرهي فرهنگي «دياربَكر» معرفي كردند.
با توجه به تمامي موارد مذكور و آنچه كه سالها از نزديك شاهد آن بودهام شايسته است كه «استاد حسين محمدزاده صديق» را به عنوان يك چهرهي ماندگار – فارغ از تنگ نظريها شخصي- همچون استادان «فروزانفر، معين و همايي» مورد تقدير قرار دهيم تا در زمان حياتشان سرِ ارادت بر آستان معلمي و ارشاد ايشان بگذاريم. اگرچه كه اين دِين برآوردني نيست:
چگونه سر ز خجالت بر آورم برِ دوست، كه خدمتي به سزا بر نيامد از دستم؟
در پايان اين نوشتار به معرفي كامل كتاب منظوم «معنوي خفي» ميپردازم كه عيناً از گفتگوي چند ساعته با استاد مرقوم شده است:
معنوي خفي، كتابي است شبيه به مثنوي مولوي كه توسط «شيخ ابراهيم بن محمد بن الحاج ابراهيم بن شهاب الدين تبريزي ثم البردعي» سروده شده است. او يكي از عارفان و دانشمندان قرن نهم هجري قمري است كه در علم تفسير و حديث ماهر بوده و در كلام و تصوف از اساتيد به شمار ميرفته است. او در سال 830 هـ . ق در آذربايجان به دنيا آمد و براي كسب مقامات و كمالات معنوي در تبريز به حضور «دده عمر روشني» از خلفاي «سيد يحيي خلوتي» مشرف ميشود. بنا به پيشنهاد مرشد خويش، تخلّص خود را از هيبتي به گلشني تغيير ميدهد. پس از طي مراتب كمال، به مصر رفته و در محلهي «قبة المصطفي» اقامت اختيار ميكند. در زماني كه «سلطان سليم خان» مصر را تصرّف ميكند شيخ را، مورد احترام فراوان قرار ميدهد و محلهي «مؤيّديه» را به او هبه ميكند. در سال 926 هـ . ق با كمك مريدان، در آن محل، تكيهاي را بنا مينهد كه در سال 931 هـ . ق ساخت آن تمام ميشود. شيخ در مصر به چنان محبوبيتي ميرسد كه در مجالس او تعداد بيشماري از مردم شركت ميجستهاند. او در سال 935 هـ . ق به استانبول ميآيد و به محضر «سلطان سليمان قانوني» مشرّف شده و مورد اعزاز و اكرام او قرار ميگيرد. سرانجام شيخ هنگام بازگشت به مصر در سال 940 هـ . ق خرقه تهي ميكند. مثنويِ معنوي خفي با همان سبك و شيوهي بيانِ مثنويِ مولوي و با همان وزن شعري، سروده شده است ليكن تفاوتهايي نيز با آن دارد كه در ذيل به شرح آن خواهيم پرداخت. كتاب معنوي خفي، مشتمل بر حدود چهل هزار بيت شعر است كه بر همان وزن اشعار مثنوي مولوي سروده شده است. بر خلاف مثنوي، اين كتاب با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز ميشود:
باء بسم الله رحمان الرّحيم، گشت چون مفتاح، از وحي عليم.
كو چو بسم الله، مفتاح از لدن؟ كو كليد آمد ز فتّاح سخن.
«شيخ ابراهيم گلشني» بر خلاف آنكه به ايجاز، سخن نميگويد، تحميديه را بسيار خلاصه كرده و پس از هفت بيت – كه عدد مقدسي است- همچون مولانا از «ني» سخن ميگويد زيرا كه هماحوال با مولوي است:
بشنو از ني چون ز دم ساز آورد، ساز سوزان از چه دمساز آورد.
آنگاه به طور مفصل شروع به تحليل «سرّ ني» كرده و از «شكايت»، «حكايت»، «نيستان» و اسراري كه در نغمههاي «نِي» وجود دارد سخن ميگويد. آنچه را كه مولوي در 18 بيت بيان ميكند، گلشني در 282 بيت به زبان ميآورد. در واقع ميتوان گفت كه شرح 18 بيت مثنوي مولوي است. براي آنكه اسرار سخن مولانا را بر همگان آشكار كند آن را مو به مو ميشكافد و تحليل ميكند زيرا اختصار و پوشيدگي سخن مولانا چنان است كه جز صاحبان بصيرت، مابقي را در حجاب سؤالات گوناگون باقي گذاشته است. همانگونه كه مولوي در آخرين بيت از 18 بيت «نينامه» ميگويد كه:« يك انسانِ خام و محجوب، حال يك انسانِ پخته را در نمييابد بنابر اين بهتر است سخن را كوتاه كنم و چيزي نگويم.» از يك ديدگاه ميتوان «معنويِ خفي» را نوعي شرح شعر گونه بر مثنوي مولانا دانست به همين خاطر تعداد ابيات آن تقريباً دو برابر مثنوي مولوي است. از اين روي داستانهاي مثنوي در اين كتاب يافت ميشود. همانگونه كه جهت نقل داستان مارگير از مثنوي مولوي ميگويد:
يادم آمد زين بيان معنوي، قصهي يك مارگير از مثنوي.
ولي باز او از دريچهاي نوين به حكايات نگاه كرده است و تفاسير و عقايد او سخنان مولوي را قابل فهمتر ميكند. و از ديدگاه ديگر، اين اثر ارزشمند، خود به طور مستقل جذابيت و تازگي خاصي دارد و نميتوان آن را تكرار داستانهاي مثنوي دانست. بلكه انديشههاي شخصي خود شيخ است. كما اينكه بسياري از داستانها بديع بوده و ارتباطي به داستانهاي مثنوي مولانا ندارد.
از جمله حكايتهايي كه از مثنوي مولوي ذكر كرده است ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
1. حكايت شيخ احمد خضرويه و مقروض شدن به ديگران.
2. حكايت آيينه بردن يكي از دوستان، براي يوسف تا خود را در آن ببيند.
3. حكايت دبّاغي كه هنگام عبور از بازار عطّاران بيهوش شد.
4. حكايت آن جبري كه ميوههاي باغ ديگري را ميخورد و خود را مجبور به آن كار ميدانست.
5. حكايت شيخي كه بدون دست، بوريا ميبافت.
6. حكايت فرزندي كه مادر بدكارهاش را كشت.
ليكن در داستانهاي «معنويِ خفي» زيبايي هست كه بديع و تازه مينمايد زيرا تفسير او آبستن برداشتهاي خود اوست از سخناني كه مولوي قبلا آن را ذكر كرده است. اما همان طور كه ذكر شد او نيز به ذكر داستانهاي مستقل براي تفهيم بيشتر رموز عرفاني ميپردازد كه كاملاً نو است و جداي از داستانهاي مولوي است. از جمله: يكي از شورانگيزترين و شيرينترين آنها حكايت «ايّوب نبي» است كه به ابتلا و امتحان الهي مبتلا شد و ديگري حكايت «ذوالقرنين» است كه چهرهاش را به كسي نشان نميداد تا همگان از او حذر كنند ولي خود به همراه فرستادهي خودش همراه ميشد و كسي نميشناختش. همچنين داستانهاي: «شدّاد و ساختن باغ ارم» و «داود و طالوت و جالوت». شايد مولوي نيز به شرح اين داستانها پرداخته باشد اما شيوهي بيان گلشني كاملا تازه و مستقل است و به هيچ وجه رنگي از وابستگي به مثنوي ندارد. در هر حال مولوي پس از «ني نامه»، داستان پادشاه و كنيزك را بيان ميكند ولي گلشني پس از شرح اسرار «ني» به مناجات با خداوند دل ميسپرد و ابياتي آميخته با عشق، حكمت و فلسفه بر زبان ميآورد. و آنگاه به شرح و بيان آيهي قرآني:« و مِمّا رَزَقناهُم يُنفِقون» ميپردازد. او در «معنوي خفي»، همچون مثنوي، آيات قرآن، احاديث قدسي، احاديث نبوي و سخن مشايخ طريقت و بزرگان عالم عرفان را به شكلي عميق مورد تجزيه و تحليل قرار داده و سعي ميكند تا در جاي جاي داستانهايش نكات نغز عرفاني و قابل تأمل را با چاشني قصههاي رنگارنگ و دوست داشتني در دل مخاطب جاي دهد. بسياري از اين داستانها ساختهي خود اوست و قبلا توسط شخص ديگري ذكر نشده است و براي خواننده كاملا بديع و جذّاب است. داستانهاي اصليِ او آبستنِ داستانهاي ديگري است و اين نكتهاي است كه در مثنوي مولوي نيز وجود دارد. گاه او از داستان اصلي بسيار فاصله ميگيرد، آنگاه با يك تك بيت به داستان مادر، بازگشت ميكند و آن را از سر ميگيرد. گلشني در مقايسه با مولانا، هر بحث و مطلب را بسيار توضيح ميدهد و از خلاصهگويي دوري ميجويد به طوري كه خود او در اشعارش با گلايه ميگويد كه مخاطبينش ديگر اكنون در خواب رفتهاند و حوصله ندارند و او ناچار است تا سخن را كوتاه كند. حتي سخنان او گاه تا صبح سحر ادامه مييابد و او اين را در شعر نقل ميكند و دريغ ميگويد از اينكه گوشي شنوا در كنار خويش ندارد تا آن رموز بسيار را با او بگويد. اصطلاح مخصوصِ خودِ گلشني «اُذن واعيه» است كه از آيهي قرآن گرفته شده است:
لِنَجعَلَها لَكُم تَذكِرَةً وّ تَعِيََها اُذُنٌ واعيةٌ (سوره 69، آيه 12)
اي دريغا نيست كس را گوش هوش، زان سبب صامت صفت گشتم خموش.
چون نيابم اُذن سامع، واعيه، از تكلّم شد سكوتم داعيه.
اُذن واعي بايدت كه اي پسر! بشنوي از وحي حق نفسي خبر.
نكتهي جالب توجه ديگر اين است كه گلشني نيز در جاي جايِ كلام خويش به ياد پير و محبوب خود «دَده عمر روشني» ميافتد و او را با ابياتي ناب و عاشقانه ميستايد و با او راز و نياز ميكند. آنگاه مخاطب به ياد شوريدگي مولانا در عشق ورزيدن به شمس ميافتد كه گاه و بيگاه در ميان اشعار مثنوي با «شمس تبريزي» سخن ميگويد تا ذكر نامش را مرهمي بر درد دل خويش كند:
روشني را روشني از نور هوست، هر كه شد منكر ورا بر حق عدوست.
آن ضياي روشني را چل صباح، روشني داده ز نور افتتاح.
گلشني را هم از آن روشن ضيا، ده! كه بيند انتها از ابتدا!
گلشني در، گير و دار داستانها، حق مطلب تمامي داستان را در چند شاه بيت ادا ميكند. اين تك بيتها چنان عميق و ناب است كه ميتوان آن را با آب زر نوشت به گونهاي كه مانند تيري كه از كمان گلشني رها شده باشد به ناگاه در ميان شاخ و برگ داستان، بر لوح دل مخاطب فرود ميآيد و سرّ سخن را به او منتقل ميكند:
سوزش اندر ساز ني از همدم است، ني چه دارد؟ آنچه دارد از دم است.
هر كه از زرق و ريا طاعت كند، او عبادت از سر عادت كند.
هست فرق از اين بشر تا آن بشر، كانِ خير است اين و آن خود كانِ شر.
در پايان به بيان ويژگيهاي خاص اين كتاب ارزشمند ميپردازم:
1. به كار گيري ايهام، جناس و صنايع ديگر ادبي در شعر:
1-1 استفاده از كلمهي «روشني» به صورت رازگونه و ايهام. به اين مفهوم كه هم اشارهاي به مرشدش باشد و هم اشاره به نور.
1-2 قافيه كردن كلمهي «بايزيد» و «يزيد» به صورتي بسيار ظريف و بديع در تفكيك خوب از بد:
گرچه در ظاهر بود چون بايزيد، ليك در باطن كند فعل يزيد.
1-3 قافيه كردن كلمهي «راستان» و «راست آن».
2. در جايي كه سخنش به بيان مولوي نزديك ميشود از مولوي نام ميبرد و ضمن مدح او به بيان و تشريح سخن مولانا در آن ضمينهي خاص مشغول ميشود.
3. در ميان ابيات فارسي، ابيات عربي نيز فراوان ديده ميشود. و در اين راستا از مولوي پيشي گرفته است.
4. استفاده از حيوانات به عنوان موجوداتي كه صاحب عقل و تمييز هستند و شباهت آن داستانها به داستانهاي كليله و دمنه، همانگونه كه در مثنوي مولوي نيز ديده ميشود.
5. تغيير شكل لغات فارسي و يا خلاصه كردن آن در شكلي غريب، براي جاي گرفتن در وزن و آهنگ شعر: مزدور← مزدر. فرفته← فريفته. درند← دارند. خون← خوان. گسنه← گرسنه
6. وجود امثال سائره در ميان ابيات. مانند:
همچو تيري كز كمانِ سَخت جَست، كي بگردد از ره او، آيد به شَصت؟
7. از لحاظ دستوري:
7-1 استفاده از ضمير سوم شخص مفرد «او» براي غير جاندار.
7- 2 حروفي كه به خاطر ضرورت وزن شعر، مُشدّد شدهاند: دگّر، يكّ است، زرّ و زيور.
7- 3 استفاده از افعال مفرد براي كلماتي همچون «مردم» و «انبياء».
8. از لحاظ شيوهي نگارش كلمات در نسخهي خطي:
كلماتي را كه امروزه جدا از هم نوشته ميشود به صورت متصل و برخي از لغاتي را كه متصل نوشته ميشود، جدا از هم نوشتهاند: چشمهها← چشمها. به وي← بوي. بيچارگان← بيچارهگان . سنگلاخ ←سنگ لاخ.
9. به كارگيري تركيبات عربي در ميان ابيات فارسي. مانند: رَبُّ العِباد، ذوُ المِنَن، رَبُّ الوَرا، حُسنُ المَآب، بَيتُ الخَلا.
10. تركيب لغات فارسي و عربي با يكديگر. مانند: گنج الرّموز، گنج المَآل.
دیدگاهها
دفتر اول مثنوی معنوی به فرمت pdf از آدرس زير قابل بارگيری است.
pwut.ac.ir/.../daftar_1.pdf
با تشکر
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا