اخیرا در روزنامه سکولاریستی شرق و جسارتی به استاد و کتابشان (فرضیه زبان آذری و کسروی) شده است که ناشر کتاب ایشان
که به اصطلاح مورد نقد قرار گرفته نامه ای تهیه کرده است که متن آن را میخوانید:
نامهی سرگشاده به وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی
این جا جمهوری اسلامی است
چون غرض آمد، هنر پوشیده شد،
صد حجاب از دل به سوی دیده شد.
جناب آقای وزیر
اخیراً در روزنامهی «شرق» در شمارهی پیاپی 1190 شماره 266 دوره جدید سال پنجم مورخهی روز سه شنبه 3/12/1389 مقالهای با عنوان «این جا ایران است» در باصطلاح نقدی بر کتاب «فرضیهی زبان آذری و کسروی» پژوهش استاد محترم آقای دکتر حسین محمدزاده صدیق که از طرف این انتشاراتی با شابک 9- 27- 5559- 600- 978 به بازار عرضه شده، چاپ شده است و در آن مقاله علاوه بر تحریف موضوع کتاب، با برداشتهای پانایرانیستی، افتراها و دروغهای چندی به کتاب و مولف آن به خواننده القا شده است. این جانب از آن جا که مدیر مسئول انتشارات تکدرخت هستم و تحت نظارت آن وزارتخانهی محترم کار و فعالیت میکنم بلحاظ بدگوییها و افتراهای متعدد اعتراض شدیدی به روزنامهی شرق دارم. در مقالهی مورد بحث بی آن که به موضوع اصلی کتاب یعنی معرفی «احمد کسروی و همپالکیهای او» اشاره شود، سخنان غرض آلود بر زبان آمده است. این جانب عرض میکنم که موضوع اصلی کتاب، معرفی «احمدی کسروی و تئوری او مبنی بر وجود زبان موهوم آذری (غیر از ترکی) و اسلامستیزیهای کسروی» است. استاد مؤلف دربارهی کسروی در کتاب مورد بحث مرقوم فرمودهاند:
«او (= کسروی) در تاریخ اسلام به دنبال ابن رشدها، فارابیها، ابنسیناها، ددهقورقودها، علامه حلّیها، حکیم قشقاییها، حکیم هیدجیها، ملاصدراها و صدها تندیس دانش و تقوا نبود بلکه به گفتهی خود «مشتی ملّای بیخرد روضهخوان» را میدید و عملکرد آنها را به تمام زمانها و مکانهای اسلام تعمیم میداد.
حتّی اسوههایی مانند ثقةالإسلام شهید، شهید شیخ محمّد خیابانی و دهها تن چون آنان را که خود شاهد زندهی اعمال و افکارشان و همشهری و همزبان و همکارشان بود، فراموش ساخت. مجموعهی عظیم فلسفه و دانش بشری را که زیر رهبری اسلام و مسلمین در جهان ایجاد شده است و او خود، خوب از آن آگاه بود، انکار کرد. آن همه ارزشهای مادی و معنوی را که از سوی مسلمانان در سراسر جهان پدید آمده است، بیارزش جلوه داد و برای نفی اسلام چنین گفت:
«امروز نشدنی است که یک فرمانروا با زکوة کارهای خود را راه ببرد!»[1]
و یا:
«شما را به حقیقت اسلام دسترسی نیست و این نازیدنتان به آن نادانی دیگر است و اگر هم دسترسی بودی، باز کاری از پیش نرفتی!»[2]
و یا:
«آن آئینهایی که میبوده، برای این زمان نمیبوده [است]، این است به هم خورده و از میان رفته [است.] کنون میباید آئینی در میان باشد، آئینی که به این زمان شاید!»[3]
سپس دکتر صدیق برای افشای بیشتر کسروی میفرماید:
«و بدین گونه با شعار وحدت ملّی مرامنامهای تنظیم کرد و در آن برای تحقّق این شعار به دو«نبردیدن» تأکید کرد:
«1. یک رشته پراکندگی از راه کیشهاست. در ایران، چهارده کیش هست و هر کیشی برای خود سیاست دیگری و مقصد دیگری دارد.
2. یک رشته از راه زبان است. در ایران هفت یا هشت زبان است و اینها با یکدیگر همچشمی و دو تیرگی دارند.
کنون ما «وحدت ملی» میخواهیم، باید با همهی اینها بنبردیم!»[4]
اما در چهار سال آخر عمر خود، از میان چهارده کیش، اسلام و از میان هفت زبان، ترکی را برای نبردیدن برگزید.
نبردیدن با اسلام و تشیع را با انتشار دو کتاب شیعیگری و بخوانید و داوری کنید، و نبردیدن با ترکی را با انتشار دو جزوهی آذری یا زبان باستان آذربایگان و زبان پاک بیاغازید. در این نبردیدنها، برخی اعضاء مسلّح تشکیلات مخفی داش رضا پالانی اطراف او گرد آمدند و گروه رزماد را با موضوع محافظان کسروی و چماقداران باهماد تشکیل دادند. اعضای رزماد، مخالفین را که با سادهدلی برای مباحثه و گفتوگو و دفاع از حریم مقدساتشان به محل باهماد آزادگانو جلسات هوادارانکسروی میآمدند، مضروب و منکوب میکردند. این شاخهی سازمانی، در تمام شهرهایی کهباهماد آزادگان در آن تشکیل شده بود، به وجود آمد.
در همین سالها وی ادعای نبوّت یا «برانگیختگی» را آشکارا بر زبان جاری ساخت:
«این خواست خدا است که هر چند گاه یک بار جنبش خدایی رخ دهد و یک راه رستگاری به روی جهانیان باز گردد و گمراهی از میان رود. لیکن مسلمانان آن را با اسلام پایان یافته میشمارند و بیخردانه دست خدا را بسته میدانند. اگر میلیونها سال نیز بگذرد، دیگر خدا به جهان نخواهد پرداخت؟»[5]
پس از این بحثها استاد به بحث زبانشناسی میپردازند و میگویند که کسروی برای گسترش ترکیستیزی در رژیم شاهنشاهی، فرضیهای به نام «آذری یا زبان باستان آذربایگان» را پیش کشید و خواست اثبات کند که ترکهای ایران قبلاً به زبان «آذری» موهوم حرف میزدند. در اینباره استاد صدیق میفرمایند:
«کتاب کسروی به طور کامل اوّل بار در سال 1317 در تهران انتشار یافت و تاکنون تنها نقطهی اتکاء تئوریک آذریبازان به شمار میرود و موجب ایجاد مکتبی افراطی و غیرعلمی در زبانشناسی ایرانی موسوم به نظریّهی «آذری کسروی» گشته است. در صدها مقاله و جزوهای که تاکنون در شرح این نظریّهی غیرعلمی نگاشته شد، کسی، حرف تازهای بر حرفهای کسروینتوانست بیافزاید و همه به شارحان بیذوق وی بدل شدند. از میان اروپائیان، و. هنینگ در معرفی جزوهیکسروی مقالهای با عنوان زبان قدیمی آذربایجان نگاشت. اول از همه منوچهر مرتضوی بر روی این نظریّه مانور داد و خود را شاگرد هنینگ نامید و جزوهی خود موسوم به هرزنی را به او تقدیم کرد.
بنا بر این تئوری، گویا مردم آذربایجان پهلویزبانانی متشکل از کلنیهایی بودهاند که به لهجهی«آذری» سخن گفتهاند و بعدها «ترکیزبان» شدهاند! گرچه خودِ مدافعان این نظریّه، به غیرمنطقی بودن چنین ادعایی اذعان داشتند، اما به هر دلیل میخواستند که برای خدمت به سیاست «وحدت ملّی شاهنشایی» تاریخ و فرهنگ آذربایجان را برای اثبات این تئوری قربانی کنند.»
پس از بحث فنی و علمی دقیق و ظریفی، استاد اثبات میکنند که مستندات کسروی دربارهی این فرضیه، جعلی بوده است اما در رژیم شاهنشاهی که شالودهی آن اسلامستیزی و تحقیر اقوام مختلف ایرانی از جمله ترکهای ایران بوده است، عدهای به تبلیغ و گسترش این فرضیه پرداختهاند و مولف محترم یکی یکی آنها را معرفی و افشاء میکنند. مثلاً دربارهی یکی از آنها به نام «ناصح ناطق» میفرمایند:
«از پژوهشگران پیرو، ناصح ناطق که فاقدِ توانایی ارائهی مستندات علمی و جعلیات محیلانه مانندِ پژوهشگران دیگر در این زمینه است، کتابی با نام زبان آذربایجان و وحدت ملی دارد که به سرمایهی موقوفات افشار چاپ شده و خود محمود افشار یزدی در سال 1358 در 86 سالگی بر آن مقدّمهای نیز نوشته است.
این شخص جعلیّات پژوهشگران پیشین را گرد آورده و به صورت انشای دبیرستانی پر طول و درازی با هدف ایجاد احساسات به اصطلاح ملّی و ضد مذهبی درآورده است. او، در این انشاءنویسی هدفهای زیر را دنبال میکند:
1. تحقیر و توهین به مردم آذربایجان با دستاویز قرار دادن برخی روایات متون کهن، مانندنزهةالقلوب حمدالله مستوفی. مثلاً در جایی بیآنکه موردی وجود داشته باشد، زهر خود را اینگونه میریزد:
«... ضمناً حمدالله مستوفی میگوید که در نظر ابناء زمانه مردم تبریز وفا ندارند و شاعری دربارهی آنان گفته است:
هرگز نشود به طبع تبریزی دوست،
مغز است جهان و هست تبریزی پوست...»[6]
2. نفاق افکندن و گسستن وحدت دینی و زبانی در میان شهرهای آذربایجان. مثلاً در جایی میگوید:
«... تبریزیها نسبت به مردم ارومیّه عواطف خوبی ندارند و ...»[7]
3. محکوم کردن آذربایجانیان به تجزیهطلبی و جداییخواهی از سرزمین مقدّس ایران اسلامی و پیشنهاد سرکوب زبان ترکی در آذربایجان که در جای جای این کتاب به صراحت و یا به تلویح بیان شده است.
4. سوق دادن مردم به ملّیگرایی و ایرونیبازی از نوع سلطنتطلبی و ضربه زدن به وحدت دینی و انقلابی مردم در شرایط سال 1358.
5. تبلیغ دشمنی و خصومت با کشورهای همسایهی ترکیزبان و تحریک احساسات قومی و ملّیگرایی که در واقع توطئهی موذیانهای علیه انقلاب مقدّس اسلامی بود.
6. ایجاد دشمنی میان فارس و ترک که شالودهی کتاب او را تشکیل میدهد.»[8]
بدیهی است کلیهی پیروان کسروی که استاد معرفی میکنند، همگی از کارگزاران رژیم شاهنشاهی بودهاند که اغلب معدوم شدهاند. پس از انقلاب اسلامی، با توجه به ظلمزدایی از اقوام ساکن ایران، ترکهای ایران نیز حق ترویج زبان و ادبیات خود را پیدا کردند. روزنامهی شرق ظاهراً این موهبت را برنمیتابد و در آغاز مقاله اولاً میگوید که: در ایران زبان «ترکی» وجود ندارد و ثانیاً کتابی را که از سوی استاد فرهیختهی متعهد و متدین تألیف شده است به باد ناسزا و افترا میگیرد. جالب آن جاست که دربارهی سوابق استاد، اطلاعات جعلی مینویسد. مثلاً ایشان را ناشر مجلهی «وارلیق» قلمداد میکند که خلاف واقع است. دربارهی سوابق استاد که این جانب افتخار چاپ این کتاب را از ایشان داشتم میتوانم عرض کنم که ایشان مترجم آثار حضرت امام خمینی (ره) به ترکی هستند که توسط «مؤسسهی ترجمه و نشر آثار امام» چاپ شده است و نیز ایشان برای صدور آرمانهای انقلاب اسلامی به کشورهای ترکیزبان، چهارده سال هفتهنامهی «سهند» را به همراه حاج آقای «دعایی» در روزنامهی اطلاعات و به صورت نشریهی مستقلی به زبان ترکی منتشر کردهاند و در «بنیاد بعثت» بیش از سیصد عنوان کتاب مذهبی از اصول عقاید، احکام، ترجمهی قرآن، احادیث، سیرهی چهارده معصوم – علیهم السلام- و غیره را برای کشورهای ترکیزبان و استفادهی ترکهای داخل ایران انتشار دادهاند[9] و سالها در دانشگاههای کشور متون اسلامی را به زبان ترکی تدریس فرمودهاند و هزاران دانشجو با غیرت دینی و شیعی تربیت کردهاند و اکنون نیز در آستانهی هفتاد سالگی، همت به تصحیح و انتشار متون ادبی اسلامی ترکی کهن و جدید گماشتهاند.
روزنامهی شرق این استاد فرهیخته را «پان ترکیست» خطاب میکند و حتی به ممیزی کتاب در آن وزارتخانهی محترم نیز توهین میکند و از فحوای سخنش پیداست که ایرانی خالی از اسلام را میخواهد. ایران «پان ایرانیستی» و ضعیف و ناتوان که در آن فقط فارسی رواج دارد. در حالی که ما میدانیم اکنون امواج اسلامخواهی که در کشورهای عربی بلند شده است، در اثر تأثیر انقلاب اسلامی ما است که صد البته با قلم ایرانیان عربی زبان در آن جایها انتشار یافته و آرمانهای انقلابی و اسلامی ما صادر شده است. و اگر اکنون مثلاً در یکی از جمهوریهای ترکی زبان همسایهی ما اسلام خواهی رشد کرده است، ما این رشد را هشتاد درصد مدیون نیم قرن قلمزدنهای استاد دکتر صدیق و حضور فعال شاگردان ایشان در آن جا هستیم.
روزنامهی شرق با این مقاله نشان داده است که دنبال «جمهوری ایرانی» است آن هم از نوع جمهوری «پان ایرانیستی» که ترکها در آن حقی نداشته باشند، نه «جمهوری اسلامی» که رهبر معظم آن در سخن با ترکان ایرانی عمد دارند بیتی و یا جملهای به زبان ترکی بیان فرمایند و یا در صدا و سیما نوحههای جانسوز شهدای کربلا به زبان ترکی به طور زنده پخش میشود و یا وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران از اول انقلاب تا کنون به بیش از سیهزار عنوان کتاب ترکی مجوز نشر داده است و یا سازمان تبلیغات اسلامی که کتب متعددی به ترکی منتشر ساخته است. آنها ایران را منهای روحانیت معظم شیعه میخواهند. روزنامهی شرق حمله به کارگزاران رژیم شاه را که بساط تحقیر «ترکی» را راه انداخته بودند برنمیتابد و این کارگزاران را «دانشمندان ایرانی» مینامد و ناراحت است که چرا استاد صدیق به افشای آنها و رسوا کردن پیروان کسروی بیدین دست زده است!
ما میدانیم که اسلام، دین وحدت و برادری است. اما روزنامهی شرق میخواهد بگوید که جمهوری اسلامی با قومیتهای ایران مشکل دارد. در حالی که استاد صدیق نشان میدهد که این وحدت و برادری در کشور حاکم است و زبان ترکی هم مانند هر زبان دیگر با بار اسلامی خود، عزیز، و تکلم و نگارش به آن آزاد است.
در سایهی همین دعوت و برادری است که در مناطق ترکنشین ایران حتی روستاهایی با نام شهید آباد موجود است. من خود اصفهانی هستم و ترکی بلد نیستم اما در اطراف مرودشت از یک روستای ترکنشین خبر دارم که از نود خانوار آن، چهل و شش خانوار شهید دادهاند چه برسد به آذربایجان عزیز که ترکهای آن سرزمین سراسر مرزهای جمهوری اسلامی را با خون خود آبیاری کردهاند و ترانههای «حیدربابایا سلام» از شهریار بزرگ را ترنّم کنان شهید شدهاند و خود را ترک و مسلمان نامیدهاند.
روزنامهی شرق مینویسد «در ایران زبان ترکی وجود ندارد!» این حرف چنان است که به روز گفته شود شب است. روزنامهی شرق با این ترفند و مخصوصاً با توهین به استاد صدیق که در میان ترکهای ایران از محبوبیتی وصفناپذیر برخوردارند، میخواهد جوانان ترک را علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی تحریک کند و آب به آسیاب دشمنان قسم خوردهی اسلام و ایران میریزد.
همچنین برای تحریک اذهان با توسّل به ترفندی ناجوانمردانه، از کلمهی «تجزیهطلبی» در این شرایط حساس استفاده میکند تا بدین سان حرکتهایی که برای رویارویی با نامسلمانانی چون احمدی کسروی و پیروان او صورت میگیرد، دچار تزلزل و ترس شود. به دنبال این ترفند، سعی در وابسته نشان دادن استاد دکتر صدیق به عناصر بیگانه دارد. میدانیم ترکان ایرانی در طول تاریخ، مرزهای این کشور را از هجوم بیگانگان و دشمنان حفظ کردهاند و این یعنی هیچ کجا برای این عزیزان، مانند کشور خودشان نیست، که این جا خانهشان است.
روزنامهی شرق که به دنبال جمهوری ایرانی است، ایران را فقط ایران محدود به فارس، ضعیف و بر بال ناسیونالیسم زبانی میخواهد در حالی که طبق آمار رسمی کشور نزدیک یک سوم اهالی ایران، ترکها هستند. در جمهوری اسلامی ترک و فارس و دیگر اقوام برادرند و آزادند که زبان مادری خود را ترویج دهند.
این جانب از آن مقام معظم درخواست دارم ضمن برخورد با تحریف و جعل و هتک حرمت کتاب این جانب دستور فرمایید به یک ادعای دروغ دیگر این روزنامه مبنی بر این که ادارهی حمایت از مصنفان و مؤلفان همهی دو هزار نسخه از کتاب «فرضیهی زبان آذری و کسروی» را از این جانب خریده است، رسیدگی فرمایند. در پایان جالب است که عرض کنم روزنامه شرق این مقالهی سکولاریستی و ملیگرایی و ضد آذربایجانی خود را در روز سوم اسفند (= یادآور کودتای رضاخانی) انتشار داده است.
با احترام
سید احسان شکرخدایی
مدیر مسئول نشر تکدرخت
رونوشت:
به روزنامهی محترم شرق ارسال میشود. خواهشمند است در پاسخ مقالهی «این جا ایران است» در همان صفحه و با همان حروف طبق موازین قانون مطبوعات چاپ شود. در صورت عدم انتشار، این جانب حق شکایت از آن روزنامه به مراجع ذیصلاح را از خود سلب نمیکنم.
رونوشت:
به روزنامهی محترم «بانی فیلم» ارسال میشود.
[1] مجلهی «پیمان»، ش 11 و 12، ص 49.
[2] همان، ص 538.
[3] همان، ص 632.
[4] کسروی، احمد. مشروطه، نشر کوشاد، تهران، ص 66.
[5] کسروی، احمد. پیرامون اسلام، ص 8. / فرضیه زبان آذری و کسروی، تهران، تکدرخت، 1389، ص 90.
[6] ناطق، ناصح. زبان آذربایجان و وحدت ملّی، تهران، 1358، ص. 35.
[7] همان جا.
[8] فرضیه زبان آذری و کسروی، تهران، تکدرخت، 1389، ص 121- 122.
[9] غلامنژاد بازکیایی، معصومه. کتابشناسی آثار استاد دکتر حسین محمدزاده صدیق، تهران، تکدرخت، 1388.