این کتاب که با تصویر خیالی- شهودی عاجز (اثر نقاش جوان اندیشه ورز تبریزی آقای ناصر بخشی) در 435 صفحه در قطع وزیری توسط نشر تکدرخت به چاپ رسیده است شامل اشعار عاجز - افصح الشعرای دربار عباس میرزا- است. پس از مقدمه مبسوط و کامل استاد جهت شناسایی ابعاد مختلف شخصیتی و شعری و محیط اجتماعی روزگار شاعر، بخش اشعار فارسی (به تعداد اندک) قرار دارد. سپس اشعار ترکی آغاز میشود که اوج هنر و زیبایی جمال عروس شعر شاعر در آئینه آن هویداست. این بخش شامل سبکهای مختلف شعری به شرح زیر است:
مرثیه لر- مثنویلر- گرایلیلار- غزللر- قطعه لر- مخمسلر- فردلر- قصیده لر.
بخش افزوده ها شامل 14 بخش گوناگون است. بخش اول این افزوده ها مربوط به نسخه بدلهاست که به کار اهل تحقیق و تصحیح می آید و آیندگان را بی نیاز از مراجعه مجدد به اصل نسخه خطی میکند و شامل 2249 عدد نسخه بدل است که دشواری و طاقت فرسا بودن کار تصحیح این دیوان شریف را نمایان میسازد.
بخشهایی از مقدمه کتاب را جهت شناساندن هر چه بیشتر عاجز گرمه رودی در زیر عینا نقل میکنیم:
* نگارستان دارا (عبدالرزاق دنبلی)
عبدالرزاق دنبلی در «نگارستان دارا» هم دربارهی عاجز این گونه مینویسد:
«خلیفه محمد از نواحی سراب و گرمهرود است. دلی پرآتش و شوق، و سری از شرار عشق پردود، و دماغی از شور محبت شعلهاندود دارد. بازی او با سنبل پریشان است و خیال او با حال پریشان. خانوادهی او، در آن حدود از اهل تقوا بوده و دعا و اوراد. آبا و اجداد ایشان نفس گرمی داشتهاند. و خود خلیفه، در نوشتن خط غبار، اعجوبهی روزگار است. متن دعا و قرآن را چنان طرحریزی از خطوط کند که اگر نستعلیق باشد، بعینه خط میرعماد است. و اگر طرحی از ثلث آورد، بهتر از خط ملا علاءبیگ تبریزی است. و اصل خط او، خط نسخ است. به پاکیزگی و قوام و دوام موافق قاعده و تعلیم، به تازگی غبار تعویذ نویسد و ادعیهی مفیده نگارد. در این صفت، نادرهی دوران و معرفت حضرت سلطان و شاهزادگان کامران است. هر چند وقت، طومار و تعویذ و دعایی برد و شعر ترکی عرضه دارد و قصیده سازد و مدحی پردازد و جایزه گرفته، روی به وطن خویش آورد. و اشعارش به زبان ترکی بوده و تخلص او عاجز است. و دیوانش در تبریز چاپ شده [است.] هفتاد و دو ساله مرده، در مقبرةالشعرای سرخاب مدفون است.»
* آذربایجان ادبیاتی (فریدون کؤچرلی)
«عاجزین بیر چوخ قصیدهلریندن اونون فتحعلیشاهین و نایبالسلطنه عباسمیرزانین زمان سلطنت و حکومتلرینده یاشادیغی آنلاشیلیر. عاجز هر ایکی شاهین و بعضی شاهزادهلرین مداحی اولوبدور.
عباسمیرزانین روسلار و رومیلر ایله ائتدیگی محاربهلرده گؤستردیگی رشادت و هنری توصیف و تعریف ائتمکله بئله ایرانلیلارین بعضی دعوالاردا مغلوب اولمالاری و بروز ائتدیکلری خوف و هراسی دا گیزلتمهییبدیر و ایران لشکرینین بیر محاربهده تار و مار، گریزان و پریشان اولدوغونو بئله نظمه چکیر:
نه اولدو لشکرِ شاها کی یکسر تار و مار اولدو،
دگهن بو لشکره گر زخم چشم روزگار اولدو.
بیر یاندان احتیاح و یوخسوللوق و بیر یاندان بختین تقاضاسی عاجزین مدّاح و وصّافلیغینا سبب اولموشسادا اونون گؤزو آچیق، دیندار، غیرتمند بیر وجود اولدغونو انکار ائده بیلمهریک. خارجیلرین و خصوصاً چهار دولتین ایرانا دایر توتدوغو مسلکی و سیاسی فکرلری عاجز لایقینجه آنلاییب، گؤزل تشبیهات و استعارات ایله مرامینی افاده ائدیر.
روس سیاستینی شاعر غمزهلی بیر گؤزله بنزهدیر. اونا مین جور ناز و عشوه، زینت و لطافت نسبت وئریر. روس سیاستی لازم اولان مقامدا هر کسین میل و رغبتینی اؤز شیرین دیلی ایله و حسنِ وعدهلری ایله و قسم ـ قسم بخشش و تحفهلری ایله اله گتیرمهگه قادردیر.
بو لطف و نوازشلردن سونرا شاعر اوسانیب گئجه یاریسی زار و پریشان زلفِ دلبردن بیر نوع دلِ نالانی خلاص ائدیب عراق مُلکونه عازم اولور و اورادا مشهور ایران اوردوسونون سرکردهسیشیخعلی میرزانی زیارت ائدیب، درگهِ پاکینا اوز سورتور.»
* دانشمندان آذربایجان (محمدعلی تربیت)
محمدعلی تربیت نیز در «دانشمندان آذربایجان» گفتههای عبدالرزاق دنبلی را از نگارستان دارا نقل میکند و عاجز را به تبحر در فنون ادبی میستاید.
2. زندگی عاجز
2-1. نام و نشان
نامش محمد و چنانچه از اشعارش برمیآید، نام پدرش ذبیحالله بوده است:1
ای عاجزِ بیچاره و دلخستهی سرور،
فرزند ذبیح الله، همنام پیمبر. (ص136)*
2-2. زاد و بوم
وی در یکی از روستاهای گرمهچای فیمابین شهر سراب و میانه زندگی میکرده است. کهنترین سند موجود در شرح احوال وی تذکرهی محمدشاهی است که وی را اهل «گرمهرود» مینامد.
2-3. گرمهچای یا گرمهرود
اهالی روستاهای اطراف شهر میانه و سراب این رودخانه را که فوقالعاده پیچ در پیچ است، «گرمهچای» مینامند. گرمه gərmə لفظ ترکی و از بن مصدر گرمک gərmək در معنای گسترده شدن و بازشدن، تاب دادن و پیچ و خم داشتن است که مصدر پیافزودهای گرنشمک gərnəşməkدر معنای خمیازه کشیدن نیز از آن آمده است. بن این فعل در فارسی در کلمهی کُرنش دیده میشود.
از سوی دیگر گرمه gərmə به عنوان اسم مصدر در ترکی در معنای دیوارههای صخرهای قلاع2 آمده است. این منطقهی کوهستانی خود دارای صخرههای تیز و افراشته و متعدد است. ظن قریب به یقین میرود که در نامگذاری آن، همهی این موارد یعنی پیچ در پیچ بودن رودخانه و وجود صخرههای بلند و تیز طبیعی، از سوی مردم در نظر گرفته شده است.
با توجه به این که رود «گرمهچای» در منطقهی کوهستانی دارای پیچ و خمهای متعدد است، از روزگاران باستان بدین نام نامیده شده است. لازم به ذکر است نه تنها آب این رودخانه گرم نیست، بلکه در گرمترین روزهای سال نیز بسیار خنک است و وجه تسمیهی /گرم + رود/ نادرست به نظر میرسد. دو دهستان کنونی منطقه به نامهای یوخاریگرمه yuxarı gərmə (= گرمهی شمالی) به مرکزیت روستای آرمودلوق armudluq و آشاغیگرمه aşağı gərmə (= گرمهی جنوبی) به مرکزیت گۆندۏغدو gündoğdu از مضافات کندوان، همین نام را حفظ کردهاند.
گرمهچای در کنار رودخانه گرگهچای gərgə çay از ارتفاعات بلند منطقهی کندوان میانه سرچشمه میگیرد و با حجم آبدهی 300 میلیون متر مکعب پس از سیراب کردن دهها روستا و عبور از مسیر طولانی و پرپیچ و خم به رودخانهی قېزېلاؤزن میریزد.
در دفاتر رسمی دولت قاجار این منطقه «گرمهرود» نامیده شده است و اخیرا آن را به صورت «گرمرود» نوشتهاند که شکل املائی ابداعی و تحریف شده است.
در سالهای اخیر سدّی که بر روی این رودخانه زده شده است و قرار است که آب شرب شهر میانه از آن تأمین شود، «سدّگرمه» نامیده شده است.
در دوران قاجار انتساب به این منطقه به شکل گرمهرودی میآمده است. مانند نامهای:مؤتمنالملک گرمهرودی وزیر امور خارجهی ناصرالدین شاه قاجار، میرزا مسعود گرمهرودی وزیر امور خارجهی محمدشاه قاجار، اشرف گرمهرودی شاعر معروف هم عصر عاجز گرمهرودی.
اهالی منطقه هماکنون نیز خود را «گرمهلی» یعنی اهل منطقهی گرمه مینامند.
از شاعران این منطقه، گذشته از عاجز میتوان به نثار گرمهرودی، ساغر گرمهرودی، ادیب تَرکیاشاره کرد، مسقطالرأس حبیب ساهر، پدر شعر نوین ترکی آذری نیز روستای تَرک tərk این منطقه بوده است.
از بزرگان دیگر میتوان از مولانا یوسف گرمهرودی نام برد که از زاویهنشینان بقعهی شیخ صفی به شمار میرفت.3
2-4. تخلص
تخلص شاعر عاجز است. ولی گاهی «خلیفه» نیز تخلص میکرد. مانند:
قالمېشام بیر من بیچاره الی قۏینوندا،
بئله معلوم اۏلونور بنده خلیفه دڲیلم. (ص155)
2-5. دوران طفولیت و نوجوانی
از چگونگی سپری شدن دوران طفولیت و نوجوانی عاجز، عجالتاً بیخبر هستیم. اما میدانیم که تحصیلات خوبی داشته است و با بسیاری از متون نظم و نثر ترکی، عربی و فارسی نظیر دیوانفضولی، شاهنامهی فردوسی و خسرو و شیرین نظامی آشنا بوده است. در دیوانش اساطیرشاهنامه چون، رستم، فریدون، نوشیروان و ... یاد شدهاند. همچنین شاعر یک مثنوی 102 بیتی در اقتفای خسرو و شیرین نظامی سروده است که به نظر میرسد پارهای از یک مثنوی کامل باشد که از آن تنها همین ابیات محدود به دست ما رسیده است. در دیوانش هیچ اشارهای به موضوع تحصیلاتش نیافتیم. فقط در جایی از «درس اسفار» و مدّرس آن سخن میگوید.
احتمال میدهیم که تحصیلات عالی خود را در مکاتب آن روز در تبریز دنبال کرده است و با فنون بلاغت آشنایی کامل یافته است.
2-6. خطاطی و غبارنگاری
عاجز گذشته از تبحر در دانشهای ادبی عصر و مهارت در ادبیات و علوم قرآنی، خطی بسیار خوش داشت و به ویژه غبار را زیبا مینوشت.
در فرهنگ معین آمده است:« عاجز به خط غبار خطاطی میکرد. خط غبار یکی از هفت قلم جدید است و آن خطی سخت باریک است که از رقاع و نسخ پدید آمده است. این خط را قلم جناح نیز نامند.»4
عاجز دربارهی هنر خطاطی خود میگوید:
شهریارا! بو دعاگو کی یازار خطّ غبار،
آدېنا عهد همایون ائلهییبدیر اسناد. (ص211)
***
نه اۏلوب کؤنلۆمۆ الدن آلېب اۏل زلف نگار،
آپارېب گؤزلریمین اېشېغېنې خطّ غبار. (ص214)
***
بیر جوشن کبیردی خط غبار ایلن،
یازمېش بو پیرِ زار اۏ شاه جهان اۆچۆن. (ص159)
عاجز خود را با میرعماد، بزرگترین و معروفترین نویسندهی خط نستعلیق، مقایسه میکند.میرعماد (961 ـ مقتـ. 1024) پس از بازگشت از حجاز به ایران در دربار شاه عباس اول مشغول به کار شد. وی را به تسنن متهم کرده به دستور شاه عباس به قتل رساندند:
یازا بیلمز بئله خوش شیوه ایلن نستعلیق،
دیریلیب بیرده یۆز ایل مشق ائلهیه میرعماد. (ص210)
2-7. در دربار عباس میرزا
عاجز شاعر حضور بود و در دارالسلطنهی تبریز در دربار نائبالسلطنه عباسمیرزا (1202-1249هـ.) معروف به عباسشاه قاجار اشتغال داشت. حوادث و وقایع تاریخی آن عصر را در قصائد غرّایی که سروده است شرح داده است. به ویژه وقایع جنگهای ایران و روس را در اشعار خود آورده است. در جایی صراحتاً اشاره میکند که مستوفی دربار بوده است.
عباس میرزا چهارمین فرزند فتحعلیشاه قاجار در قصبهی نوا از توابع لاریجان، ییلاق استراحت تابستانی پدرش، متولد شد. وی مردی شجاع، روشنفکر و اصلاحطلب بود. تا پایان عمر فرمانروای آذربایجان و ولیعهد ایران بود و در تبریز اقامت داشت. او تنظیم قشون ایران را بر اصول اروپایی آغاز کرد و نخست از روسیه یاری خواست و سپس روی به فرانسه و انگلیس آورد و خود لباس متحدالشکل نظامی اروپایی میپوشید و در تمرینهای روزانه شرکت میکرد.
ناصر نجمی، پژوهشگر زندگی عباسمیرزا، گوید:«عباسمیرزا در بدترین شرایط تاریخی و زمانی که اروپا در حال دگرگونی و تحولات سریع بود و استعمار غرب دندان تیز میکرد، با همهی شوق و علاقهای که به پیشرفت ایران داشت، گرفتار دسائس، عهدشکنیها و منافع و برخورد اقتصادی و نظامی بیگانگان در ایران شد که اهم آن، رقابتها و خصومتهای روسیه و انگلستان، روسیه و فرانسه، و سپس فرانسه و انگلستان بود.»5 در چنین شرایطی، عباسمیرزا از سوی دیگر گرفتار خیانتها و دسائس پایتختنشینان هم میشد.
زمامداران پایتختنشین کشور و بیش از یک صد تن از برادران صلبی عباسمیرزا به علت حسادت وکینهتوزی به دلیل شایستگیهایی که در وی بود، برای خفیف کردن و سرشکسته کردن او در دربار حتی به تسلط بیگانه بر کشور راضی میشدند.
ضمن گرفتاری در چنین خیانتهای ناجوانمردانه و با فقر وسائط و لوازم و شرایط نامساعد، با مخوفترین نیروهای نظامی بیگانه پنجه درافکند و آنچه لازمهی سعی و پایمردی و کوشش بود، به اتفاق مردان دلاوری که در ملازمتش در صحنههای پیکار شمشیر میزدند، به جای آورد. ولی مشکلات و موانع کار او به اندازهای جانفرسا بود و دسائس و تزویرها زیاد که ناگزیر پس از چندی جنگ سخت، و شکستهای متوالی، تن به قبول دو عهدنامهی ننگین گلستان و تورکمنچایداد.»6
در هنگام جنگهای خونین عباسمیرزا با روسیهی تزاری، حاسدان دربارنشین «به وسائل مختلف کارشکنی، نمیگذاشتند پول و آذوقه به لشکریان او برسانند و به او یاری بدهند تا این که در میدان جنگ درمانده شود و از پای درآید. و این حقیقت بسیار تلخ در همهی اسنادی که از این دوره به دست ما رسیده است، لایح و آشکار است.»7
به دنبال عهدشکنی دربار قاجار از حمایت عباسمیرزا و عدم ارسال آذوقه و حقوق سربازان و پراکنده ساختن آنان و تحمیل تأمین هزینهی جنگ بر دوش مردم آذربایجان و نیز تحریک اوباش از سوی عناصر سبک مغزی مانند میرفتاح به نفع روس، تبریز سقوط کرد و به تصرف ژنرالهای روسی درآمد وعباسمیرزا مجبور به درخواست متارکهی جنگ گردید.
عباسمیرزا در سال 1249 هـ. در سن چهل و هفت سالگی به زیارت ثامنالائمه رفت. در آنجا دچار شدت بیماری مزمن کبد گردید؛ و پس از مرگ مرموز دو نفر طبیبی که از تهران برای مداوای وی به مشهد اعزام شده بودند، با چند روز فاصله از هم، وی نیز به طور ناگهانی و مشکوک دیار فانی را وداع گفت. این سه مرگ را مورخان نتیجهی توطئهی «مکنیل» انگلیسی میدانند.8
عباسمیرزا، برای نخستین بار در تاریخ کشور ایران، گروهی از جوانان با استعداد آذربایجان را برای تحصیل فنون نظامی جدید و آموختن طرز تهیه و تدارک تجهیزات و وسایل نوین جنگی به کشورهای اروپا اعزام داشت.
و اما نمونه ای از اشعار عاجز گرمه رودی:
- 1 -
او زلفه ال اورالی اولموشام گونو قارا،
او کافر اوغلو ائدر عالمین گونون قارا.
خیال زلفون ایله گئجهلر صاباحا کیمی،
ایلان چالار منی اویقودا هم باسار قارا.
کؤنول یانیندا ائدین زلف یار صحبتینی،
کی بوی مشک اگر آلسا غور ائدر یارا.
یارالی کؤنلومه اورما او زلف مشکینی،
بو یئر او یئردی اولور ساز مشک ایلن یارا.
- 2-
آز قالیبدیر محمل جانان گؤزومدن داشینا،
ایندی بیر امداد قالدی گؤزلریمین یاشینا.
گئتدی جانان قالدی جان بو کنج غمده ناتوان،
ای خوش اول دم جسم زاریمدان بو جانیم داشینا.
اسگیلن ای تندبادِ آه! بیر طوفان ایلن،
وار ـ یوخو توپراغینی سپ چرخ گردون باشینا.
ائیله آهیمدان حذر ای رشک شیرین! کیم یانار،
تیشهی آهیم دگهنده بیستونون داشینا.
غم گونونده گؤزلهین کؤنلوم انیس و مونسی،
طفل اشک دیدهدیر ائتسین اونو اوز باشینا.
- 3-
نئجه تصویردی بو صُنعیله نقاش چکیب،
صانع صنعت بیچون بونا بیر قاش چکیب.
قورخمویوبدور او مصوّر گؤرهسن جانیندان،
کیم بو تصویرده اول بئیله گؤز و قاش چکیب.
حُسنده یوسف مصری کی جهاندا تکدی،
گؤرسه ایدین قلمی یوسفه یولداش چکیب.
جانیم اول غمزهیه قربان کی خدنگ نازی،
قدمین رنجه قیلیب کؤنلومه بیر باش چکیب.
- 4-
قربان اولوم اول قامت رعنایه یاواش گئت،
ای طعنه اوران شمعیله هم آیه یاواش گئت!
من عاشقم اول خال و خط و نرگس مسته،
آشفتهی اول نرگس شهلایه یاواش گئت.
گئتسن او قدهر آغلارام عالم اولو دریا،
آخر اولوسان غرق او دریایه، یاواش گئت!
گؤردوم او گول عارض و او زلف سیاهی،
دوشدوم گئنه بو شور و بو سودایه، یاواش گئت!
آد اولدو منیم ائیلهدین اغیار ایلن الفت،
سالدین منی بو تهمت بیجایه، یاواش گئت!
ای لیلی دوران بو قدهر ائتمه تغافل،
سالما منی مجنون کیمی صحرایه یاواش گئت.
دؤن بیر دالی باخ اولما بئله حُسنونه مغرور،
قربان اولوم اول نرگس شهلایه یاواش گئت.
عاجز کیمی عاشق سنه ای مهر منّور!
هیهات! دوباره گله دنیایه، یاواش گئت!
- 5-
سواد زلف پُرچینین آلیر مشک خُتندن باج،
بیاض صدرِ سیمینین ائدر گون خرمنین تاراج.
گؤتور یوزدن نقابی، نورِ چهرهن آشکار اولسون،
اولوبدور پرتو رخسارده گون آی تک محتاج.
کمان ابروانِ تُنده بو روح و روان قربان،
سهام ناز مژگانه دل و جان و جهان آماج.
دوتارسان کؤنلومو، ائتسن کمندِ زلفووو پرتاب،
دلهرسن باغریمی، اورسان سهام غمزهوی قیقاج.
دگیل کاکل سرینده چتر آچیبدیر شاخ سنبل تک،
قویوب اول شاه خوبان باشینا بیر دسته گولدن تاج.
جفا و جور خوباندان سرِ مو اینجیسن عاجز،
سنی سلطان عشق ائیلر دیار عشقدن اخراج.
- 6-
کیمسه بیلمز کی منیم باشیما بو زلف نژند،
نه بلالار گتیریر، نئجه ائدیر کؤنلومو بند.
گاه اولور عُمرومه بیر تارِ وفا رشتهی جان،
گاه اولور بوینوما زنجیر بلا، گاه کمند.
راهِ نظّارهمی باغلار تؤکولن چین برِ چین،
کؤنلومه زیر و زبر ائتمهگهدیر پست و بلند.
بو نئجه زلفدو بیلمم، بو نئجه ساچدی، ماچ
آلیر اول لعل لبیندن سنین ای حقّهی قند.
سپگیلن خال سیه آتش سوزان اوزره،
دفع چشم بد اوچون لازمهدیر دود سپند.
خالیوه روح روان، زلفووه عُمروم قربان،
خال و زلفووه سنین یئتمهسین آسیب و گزند.
سالیب الدن منی زلفون ائلهییب کؤنلومو تار،
یوخدو تابیم داخی بیر تارده اولسون سوگند.
ائدهرم مُلک اییهسی شاه ولیعهدینه عرض،
دئیهرم کِای شَهِ ایرانه گرامی فرزند،
تحتِ حُکمونده اولان مملکت محروسه،
جمله معموره تمام ایل ولایت خورسند،
بیر منم عامل بیعرضه الیندن شاکی،
بیر منم خیر مباشردن اولان بیر گلهمند.
دلِ زاریم کیمی خون، چشمِ تریم تک گریان،
قیرخبولاق آدینا مشهور واریمدیر بیر کند.
گاه فتاح گلیر یئددی شاهی باقی اوچون،
اوچ گون، اون آتلی ایلن اگلشیر اول کهنه لوند.
بیر بئله زحمت ایلن سکگیز عدد کهنه ریال،
هم رسوم ایستر و منّت قویار اول حیز و هپند.
گاه گؤردون کی یازیب لطفعلی تحویلدار،
سرشکن غلّهسینی تئز یولا سال، ائیلمه بند.
منی بیر یول باشیوا ائیله تصدّق بسدیر،
اولا آسوده بو غمدن بو دل حاجتمند.