دکتر صدیق به قصد زیارت آرامگاه حکیم سید ابوالقاسم نباتی به روستای اوشتوبین (منطقه خدافرین) رهسپار شدند. پس از آن که از جادهی اصلی (جلفا به سمت سیهرود) به سمت روستای اوشتوبین رفتیم، به یک جادهی خاکی وارد شدیم که به سمت بالای کوه هدایت میشد. در جایی از مسیر به دلیل عرض کم جاده و لغزندگی مسیر خاکی، اتومبیل را متوقف کردیم و مابقی راه را با شور و اشتیاق به سمت قله ادامه دادیم. پس از نیم ساعت کوهپیمایی مزار سید دلسوخته را دیدیم. مزار و پیرامونش در حال بازسازی بود. اما دریغ که نیمه کاره رها شده بود. حتی بعضی از ساخت و سازها به علت رها شدن و عدم رسیدگی (هنوز ساخته نشده) در حال فرسایش و نابودی بود. متوجه شدیم که چند سالی است این پروژه در حال اجراست اما مانند برخی از پروژهها خدا میداند عاقبتش چه میشود. به مزار سید که رسیدیم حالتی آمیخته به غم و شادی داشتیم. خندان از وصال و غمگین از هجران. هر کس شعری از نباتی میدانست آن را خواند. حلقهی سالکانهی پر شور و حالی تشکیل شد و یکی از همراهان استاد، شعر زیر را فی البداهه سرود و به آوای موسیقی ترنم کرد:
اكنون كه در هزارهي خوابت رسيدهايم،
برخيز و در گشا كه به بابت رسيدهايم.
خوابيده در دلي نه كه در پنجههاي خاك،
دردا كه بر سراي خرابت رسيدهايم.
مائيم در معيّت دلدار عاشقان،
با قند عشق و جام شرابت رسيدهايم.
ما تشنهي بصيرت و ادراك و حكمتيم،
شعري بخوان كه تشنهي آبت رسيدهايم.
برخيز اي نباتي و اي پير اوشتهبين،
با حضرت رها و كتابت رسيدهايم.
در زیر، عکسهای مربوط به این سفر را مشاهده میکنید: