اخیراً دیوان اشعار فارسی سید ابوالقاسم نباتی با مقدمه و تصحیح دکتر حسین محمدزاده صدیق در تبریز توسط نشر اختر به چاپ رسیده است. به همین مناسبت بخشی از مقدمهی این کتاب را به همراه چند شعر فارسی از نباتی در زیر قرار دادیم:
نگاهی به منابع
دربارهی زندگی، اندیشهها و آثار حکیم سید ابوالقاسم نباتی، ظاهراً نخستین بار محمد کاظم اسرار تبریزی (1265ـ حدود 1315 هـ .) در دو کتاب بهجت الشعرا و منظرالاولیا فی قبور عرفا سخن گفته است. پس از او شیخ آغا بزرگ تهرانی در الذریعه و محمدعلی تربیت در دانشمندان آذربایجان آگاهیهایی دربارهی وی دادهاند. مرحوم فریدون کؤچرلی هم از نخستین کسانی است که پیرامون عقاید و خصائل وی بحث کرده است. بعدها مرحوم مدرس تبریزی در ریحانة الادب، عزیز دولت آبادی در سخنوران آذربایجان، محمد دیهیم در تذکرهی شعرای آذربایجان، ابن یوسف شیرازی در فهرست نسخ خطی مجلس شورای اسلامی و علی اکبر دهخدا در لغتنامه گفتههای آنان را تکرار کردهاند. در راه تدوین آثار وی، عبدالعلی نصفت (شائق) فیض الله قاسمزاده، میرابوالفضل حسینی (حسرت) و میرعلی منافیخسروشاهی زحمت کشیدهاند و دیدگاههای خود را دربارهی زندگی و آثار او بیان داشتهاند.
نگارندهی این سطور در تکنگاری واقف شاعر زیبایی و حقیقت (1351) دربارهی زندگی و آثار او بحث کردهام و نیز در سال1371، به مناسبت کنگرهی بزرگداشت حکیم سید ابوالقاسم نباتی، اشعار فارسی و ترکی وی را دو مجلد انتشار دادهام.
در پایین گزیدهای از نگاشتههای منابع فوق را میآورم.
1ـ بهجت الشعراء
اسرار تبریزی هم در بهجت الشعرا و هم در منظر الاولیا فی قبور عرفا، از نباتی نام میبرد. در بهجت الشعرا مینویسد:
«مولانا نباتی شمس ولایت معرفت، قمر آسمان حکمت، در عصر خود، رئیس سلسلهی شاه نعمت اللهی بود. اکثر اوقات نقاب به چهره، چون آفتاب انداختی ... نگارندهی این اوراق، در حالت جلیانی در مدرسهی طالبیه به شرف حضور آن بزرگوار رسیدم، دست مبارکش بوسیده، ایستادم. به پایش خوانده، دست بر سر نهاده فرمود: ان شاء الله پیر کامل اولاسان! و در واقع، هر چه یافتم از پا تا سر، نفس آن جناب است.»[1]
2ـ منظر الاولیاء فی قبور عرفا
نسخهی منحصر به فرد این کتاب در کتابخانهی آیت الله نجفی مرعشی به شمارهی 3690 موجود است که در سال 1388 چاپ شد. مصحح کتاب دقت کافی در بازنگاری متن کتاب نداشته است. چنان که همه جا نام حکیم سید ابوالقاسم نباتی را، «بنایی» ضبط کرده است. در این کتاب دربارهی نباتی چنین آمده است:
«اگر چه مزار لازم الانوار آن بزرگوار در اهر نیست بلکه در اوشتوبین میباشد چون آنجا از نواحی اهر بود لهذا در جزء اهر نوشته گردید.
اسم مبارکش میرزا ابوالقاسم مشهور به مجنون قراجه داغی است. آن قدوة الاحباب از خلفای سلسلهی علیهی نعمت اللهی است. در ابتدای حال در مدرسهی صادقیهی تبریز به علوم رسمی مشغول شده، در مدت چند سال به پایهی تدریس و اجتهاد فایض شده، از اجلهی مدرسین فقه و اصول گردید. بعد به عزم زیارت عتبات عالیات، راه عربستان پیموده در نجف اشرف به خدمت حاجی ملاعباسعلی بنابی رسیده، به یک دیدار عالم ناسوت به عالم ملکوت تحویلش داده، مس وجودش از کیمیای معرفت، طلای احمر ساخته، دلالت به خدمت جناب مستعلی شاه شروانی نمود. آن بزرگوار سراغ مستعلی شاه را در شیراز گرفته از راه همدان عزم خراسان کرده که از آنجا راه فارس پیش گیرد. چون به پایبوس امام هشتم مشرف گردید سه دریای مواج معارف را در آن بقعهی مبارک ملاقات نموده که عبارت باشند از حضرات مستعلی شاه شروانی و مریدانش ثابتعلی شاه قهفرخی و کربلایی علی اکبر خراسانی. در یک روز موفق به زیارت ابرار و وصال اخیار شده، در خدمت آن جناب در زمانی قلیل از پایهی قیل و قال به مقام عز و جلال رسیده، اسرار غریب و مکاشفات عجیب در ذات عالی صفات خود ملاحظه نمود. بعد اذن ارشاد از حضرت استاد خود گرفته، طریق آذربایجان پیش گرفت.
چون وارد تبریز شد، مشغول به رسانیدن کمالات و مقامات علیهی عالیهی طریقت شد. در یادم هست که در نزد والدم ـ طاب ثراه ـ مشرف به خدمت آن جناب شدم، در حالتی که هفت هشت ساله بودم. دست مبارکش را بر سر من گذاشت و فرمود: پیر باشی ان شاء الله! بحمد الله از تأثیر دعای آن جناب است که به پایهی فقر مشرف شدهام. دیوان وی در میان مردم مشهور است. بعد از چند سال از وفات خود [او] به حلیهی طبع درآمده، قبر آن بزرگوار در قریهی اوشتوبین مطاف اهل قرهداغ است.»[2]
3ـ الذریعه
شیخ آغا بزرگ تهرانی دربارهی نباتی میگوید:
«... و اسمه السیّد ابوالقاسم بن السیّد محترم الاشتبینی، من محال قراجه داغ. ترجمه تربیت فی (دجا ـ ص 370) و ذکر انه هاجَرَ مِنْ مَسقَط رأسه الی اهر و اشتَغَل هناکَ فی بُقعة الشّیخ شهاب الدّین بالریاضاتِ و المجاهداتِ و فی الاواخر عاد الی مسقط رأسه و بها توفی 1262، و مرّ فی ص 968 تخلصه الآخر مجنونشاه و دیوانه موجود فی (المجلس) کما فی فهرسها 3:434، و عند (فخر الدین). طبع له بحر طویل علی هامش دیوان فضولی، و طبع دیوانه بالفارسیه و الترکیه به تبریز 1324 فی 135 ص.»[3]
4ـ دانشمندان آذربایجان
نوشتهی مرحوم تربیت مؤلف کتاب دانشمندان آذربایجان دربارهی نباتی چنین است:
«سید ابوالقاسم نباتی، خلف مرحوم محمد اوشتوبینی، درویش مسلک و صوفی مشرب بود. گاه مجنونشاه و گاهی هم خان چوپان تخلص میکرد. در اوشتوبین، مرکز محال دیزمار، واقع در قراداغ پرورش یافت. در کودکی به شهر اهر مهاجرت کرد و در بقعهی شیخ شهاب الدین به ریاضت و مجاهدت مشغول شد. در پایان عمر دوباره به محل تولد بازگشت و در سال 1262 هـ . از دنیا رفت. سنگ مزارش هم در همانجا واقع است. مولانا نباتی از خواجه حافظ شیرازی تتبع کرده و به نوع تجنیس رغبت بسیاری از خود نشان داده و برخی را به زیبایی سروده است.»[4]
5ـ ادبیات آذربایجان
مرحوم فریدون کؤچرلی در کتاب تاریخ ادبیات آذربایجان بحثی مفصل دربارهی نباتی دارد و نمونهی زیادی از اشعار او را آورده است. برگردان فارسی آن چنین است:
«... نباتی، یکی از شاعران مقتدر ترکیزبان آذربایجان است. موطن سید ابوالقاسم، قریهی اوشتوبین یا اوچدیبین واقع در قاراداغ است که به دولت ایران تعلق دارد و در نزدیکی دشت مغان است. آب و هوای این روستا معتدل و خاکش حاصلخیز است. اهالی این روستا در سلامتاند و به سبب انجام کار و فعالیت، در رفاه زندگی میکنند. اما از اوضاع زمانه و علوم ناآگاه و بیبهرهاند.
... مرحوم به لحاظ این كه بسیار پارسا بوده، وجودی دیندار و پاکدامن گشته و بیشتر عمرش را در زهد و ریاضت به سربرده است. به این دلیل دست از دنیا شسته و از خلق قطع علاقه کرده و معتکف گشته است. او اعتکاف و زاویهنشینی را برای خویش سعادت بزرگی به شماره آورده است. و در پی اتصال به عالم معنا و پی بردن به اسرار پنهانی گوشهی وحدت جسته است.
هر گاه که از اعتکاف فارغ میشد، گاه میان جماعتی حاضر شده و با ایشان سخن میگفت. به دلیل زبان فصیح و شیرین وی، شمار بسیاری واله و حیرتزدهی او میشدند. به طوری که بسیاری از معاصرین، گفتگو با ایشان و بهره یافتن از ایشان را فیض و غنیمت بزرگی میدانستهاند.
گفته شده که سید ابوالقاسم در اوشتوبین ابتدا در حلقهی دراویش وارد شده و سپس نفوذ او در میان دراویش دو چندان شده و بعدها مرشد ایشان گشته است. بعضی اوقات از او کرامتی صادر میشده است. به طوری كه برخی ظهور علایم خارق العادهای را از وی مشاهده نمودهاند.
زمانی که از اعتکاف بیرون میآمده نورانیتی در سیمای وی جلوه میکرده است. در حالی فرو میرفته و برخی مواقع با اشتیاق از عشق و محبت دم میزده است.
علاوه بر این نباتی وجودی سخاوتمند، رادمرد و نجیب بوده است. پدر وی از سادات محترمی بود.
از آنجا که نباتی از مداحان حقیقی و صمیمی حضرت علی علیه السلام بوده، در وصف شأن و مقام مولای متقیان قصاید زیبا و غرایی سروده است. میتوان گفت نباتی از صمیم دل به مولایش عشق میورزیده است و به خاطر این عشق و محبت، در مدح آن شاه دریا دل و گوهر نجف و معدن عز و شرف پا را از اندازه فراتر مینهد.
قصاید ترکی وی که در شأن حضرت علی(ع) سروده شده است، اشعاری است پاکیزه و حقیقی که از دل برمیخیزد و در مرتبهای مضاعف بر خوانندگان اثر میگذارد.
سید ابو القاسم، در میان ترکان آذربایجان به منزلهی خواجه شمس الدین حافظ و شمس تبریزی و در برخی موارد در مقام مولانا است. همانطور که حافظ، در فصاحت و بلاغت سردفتر شعرای فارس است، نباتی نیز از فصیحترین شعرای آذربایجان است.
واضح است که نباتی همچون خواجه حافظ، شیخ سعدی و جلال الدین رومی با نوشتن تمثیل و حکایات پندآمیز از ایشان تأثیر پذیرفته است. اما به واسطهی غزلهایی که با یکدیگر به لحاظ معنا تناسب ندارند، اشعاری حکمتآسا و معجزنما که از حسهای طبیعی و کمالات معنوی وی ناشی میشود، آفریده است. هر شعر و هر بیت به طور مجزا معنای عمیقی دارد. هر کلمه خود پندی است شگرف. شیوهی کلام و زبان او از چنان حلاوت و فصاحتی برخوردار است که خوانندگان با خواندنش واله میشوند. و ذهن و ضمیر با ذوق و فیضی توصیف ناپذیر پر میشود. نباتی بر سر یک مطلب نمیایستد. از پند و نصیحت و راه نمودن به مردم اعراض میكند و از حیات و دنیای معنوی خویش سخن میراند.
... هر قدر كه مرحوم سید ابوالقاسم متقی و حقپرست بوده است و هر قدر كه به صرف اوقاتش در عبادت و ریاضت علاقه داشته است، به همان اندازه از عبادت بدون معرفت و بدون محبت، زهد و تقوای ریایی و ظاهری دوری میكرده است.» [5]
6 ـ واقف، شاعر زیبایى و حقیقت
در کتاب واقف، شاعر زیبایی و حقیقت که در سال 1344 به مناسبت جشن 250 ـ مین سال تولد ملاپناه واقف انتشار دادم، بحثی در باب تأثیر نباتی از واقف آوردهام. فرازهایی از آن چنین است:
«بیشترین تأثیر ملاپناه واقف را باید در خلاقیت ادبی شاعر واقعگرای آذربایجان، سید ابوالقاسم نباتی جستجو كرد كه در دوران جنگهای خونین ایران و روس زندگی میكرد و ناظر حملههای خونین تزار روس و كشاكشهای او با فتحعلیشاه قاجار و تزار روس و شاهد كشتارهای موحش و بارهای سنگین مالیاتهای جنگی بود.
نباتی متخلص به خان چوپان، كه تذكرهنگاران به سبب وجود مضامین فلسفی و رمز و راز عارفانه در اشعارش، او را درویش مسلك و صوفی مشرب قلمداد كردهاند، به تبلیغ آرمانهای آئینی خود میپرداخت.
پژوهندگان معدود زندگی نباتی او را سرگردان میان مذاهب و طرایق صوفیان پنداشتهاند. غافل از این كه نباتی نیز همچون سلف خود نسیمی، در تمام طول عمر، فداكارانه از ایدههای وحدت وجودی دفاع میكرد و مبلغ فلسفه و جهانبینی اسلامی آن بود و در زمان خود تا مقام قطب نعمت اللهی ارتقاء یافت. كلامهای مقدس او را كه به زبانی ساده، شیوا و روان و همه فهم در قالبهای هجایی سروده هنوز هم دراویش در محافل دینی خود با شور و جذبهی خاص مذهبی ترنم میكنند.
نباتی در این اشعار، انسان را همنفس خداوند كائنات میپندارد و خود را «سرّ هویدا» میداند و انسان را به جستجوی نیكبختی و سعادت و سرور در این جهان فرامیخواند.
نیمی بیشتر از اشعارش حاوی چشماندازهایی از طبیعت زیبای آذربایجان و تعریف زیبارخان و وصف حیات سادهی ایلاتی است.
در میان معاصرانش هیچكدام به اندازهی او مفتون دامن سرسبز طبیعت نبوده است.
همهی قوشما، گرایلی و تجنیسات سیال و روانش را این محتوی شكل میبخشد و تأثیر مستقیم خلاقیت ادبی واقف در آن به طور بارز و مشخص مشهود است.
نباتی نیز مانند واقف از امكانات نامحدود زبان تركی آذربایجانی سود میجوید و تشبیهات و تعبیرات دلنشینی از محاورات مردمی برمیگزیند و وارد زبان رسمی و كتبی میكند.
از اینرو بیشتر اشعار نباتی شكل ترانههای فولكلوریك به خود گرفته است. مثلا معروف است كه ترانهی مشهور «خان چوپان» در اصل از نباتی است كه پس از تسلط روسیه بر قفقاز، از ییلاق كردن به آن سوی ارس باز مانده و اندوه خود را بر آن ریخته است:
بروید بگویید به خان چوپان،
امسال به مغان نیاید.
كه اگر آمد گرفتار خون ناحق میشود.
سیلها ساراى من را از چنگم ربودند...
نباتی با تأثیرپذیری (و نه تقلید) از واقف، جنبش شعر مكتب واقف را در ایران شكل بخشید و مضامین وصف طبیعت و زندگی عشایری را بر آن افزود و ادبیات آذربایجان را در مسیر واقعگرایی، متكامل و پایدارتر انداخت و توجه شاعران بعدی را به این مكتب خود جلب كرد.
نباتی واقعگرا با سایهی اندوه خود، دادهی بجا و منطقی اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانش بود كه نیاز به بررسی جدا و مفصل دارد و اینجا غرض دادن چشماندازی از تأثیر واقف بر او است. این تأثیر در توصیفهایی كه نباتی از خوبان میكند، بارزتر است. مثلا بندهای زیر كه روح شعر واقف در آنها مترنم است:
چشمم افتاد به یك ماه جمال،
گونهاش پاك، چه خالى دارد.
حلقه ـ حلقه شده زلف مشكین،
لوحش الله قد دالى دارد. (ترجمه)
***
صفحهى رخسارش بدر منور،
گسترده بر آن زلف معنبر،
دندانش مرواری، دهانش شكر،
لبانش عسلین، با طعم شیرین. (ترجمه)
***
كه او شیرین جمال است و شكرریز،
به عشوه دلربا و غمزه خونریز،
به گونه برگ گل، زلفش دلاویز،
دهانش یك خزانه از صدفها. (ترجمه)[6]
پس از ظهور نباتی در تاریخ ادبیات، واقعگرایی متكامل «واقف ـ نباتی» حاكم است و جریان اصلی شعر را تشكیل میدهد. حتی شعرای غزلگو نیز نمیتوانند از زیر وابستگی آن بیرون آیند. از شخصیتهای بارز آن میتوان حیران خانم، سید عظیم شیروانی، خورشیدبانو ناتوان، محمدباقر خلخالی، شكوهی مراغهای، رضا صراف، لعلی، هیدجی و جز اینها را نام برد كه حتی زبان شعریشان با زبان شعری پیش از واقف جدایی محسوس دارد. برای مثال میتوان مثنوی «تولكو ناغلی» یا «ثعلبیه» سرودهی ملامحمدباقر خلخالی را نمونه داد كه با مضمون فولكلوریك و زبان مردمی خود وابستگی مستقیمی با مكتب ادبی « واقف ـ نباتی» دارد و با مثنویهای پیش از واقف، مثلا مثنوی «ورقا و گلشاه» مسیحی به هیچ روی همسنگ نیست و با مضمون و ساختار تكامل یافتهی خود نشان میدهد كه مكتب واقف ـ نباتی، شعر آذربایجان را هم از نظر محتوی و هم از حیث قالب به قلهی بلندی از واقع گرایی سوق داد و شاعران آذربایجان را مدتها پرستشگر این دو شخصیت گرانمایهی تاریخ ادبیات ساخت.»[7]
دو غزل از نباتی:
از رخ خویش دور كن سنبل عطرناب را،
سودهی مشك تر مكن چهرهی آفتاب را!
ای بت گلعذار من! خیز، بیا به میكده،
از لب خویش مست كن جام زر شراب را.
شاد بكن به بوسهای عاشق غمپرست را،
اشتر مست صد قطار آر و ببر ثواب را.
چند نهی تو بر كمان تیر ز چشم جانستان،
تشنهی خون من كنی نرگس مست خواب را؟
5 گشت سرم ز باده گرم، سوز دلم زیاده شد،
باز بده، تو، ساقیا! آن قدح پُر آب را.
مطرب بزم را بگو گرم كند بساط را،
همدم رقص خود كند، چنگ و نی و رباب را.
پند چه سود، ناصحا! مست شراب عشق را،
باج نمینهد ملك، دهكدهی خراب را!
عقدهی مشكل مرا سبحه نشد گرهگشا،
به، كه دگر به سر كشم ساغر فتح باب را.
دلبر لاله رنگ من، روی خود ار كند عیان،
ساكن دیر میكند زاهد بیكتاب را.
10 آینهای بنه به پیش تا نگری به روی خویش،
تا نبری ز خاطرت قاعدهی نصاب را.
باز برو، نباتیـا! رقصكنان به میكده،
تا بزنی پیالهای، پاك كنی حساب را.
* * *
شدم امید كه آیی تو گلعذار امشب،
نیامدی و مرا كشت انتظار امشب.
دل از فراق تو گردید همچو كاسهی خون،
گریست تا به سحر چشم اشكبار امشب.
نه نوش وصل تو خواهم، نه زهر هجرانت،
گسیخت رشتهی عمرم ز آه و زار امشب.
چنان كه از غمت ای جان رسیده جان بر لب،
خوشم كشند چو منصورم ار به دار امشب.
5 هر آن چه بود مرا اندكی ز دانش و عقل،
مكن خیال كه گردید تار و مار امشب.
ز عشق روی نكویت گذشتم از ایمان،
زدم به یاد لبت جام خوشگوار امشب.
خدا كند كه سحرگه رسد به سر وقتم،
وگرنه جسم مرا سوزد این شرار امشب.
ندیده ظلم چنین هیچ عاشق بیدل،
كه دید آن چه نباتی ز هجر یار امشب!
[1] بهجت الشعرا، نسخه خطی کتابخانهی ملی تبریز، استنساخ: 1299 هـ . خط «حسن حسینی». شمارهی 306، ص 252.
[2] اسرار تبریزی، منظر الاولیاء، به تصحیح سید هاشم محدث، انتشارات کتابخانهی موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، 1388، ص 244.
[3] الذریعه، ج 9، ق 4، ص 1168 (ردیف 7535)
[4] محمدعلی تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران 1314، ص 370.
[5] فریدون كؤچرلی، آذربایجان ادبیاتی،ج1، ص 470.
[6] برگردانهای فارسی از آن مرحوم احمد شفایی است.
[7] محمدزاده صدیق، حسین. واقف شاعر زیبایی و حقیقت، ص 70ـ73.