کتاب بیست خطابهی ادبی دکتر ح. م. صدیق در 400 صفحه به اهتمام سید احسان شکرخدا همراه با نمایهی اعلام و اسناد منتشر شد. این کتاب حاوی بیست خطابهی ادبی استاد است که ما بین سالهای 1370 تا 1393 در کنگرههای علمی مختلف ایراد کردهاند. اولین خطابه در کنگرهی بین المللی بزرگداشت شیخ العارفین سید صفی الدین اردبیلی در کتابخانهی ملی تهران (سال 1392) و آخرین خطابه در کنگرهی بزرگداشت «ابن سکّیت» در دانشگاه شهید چمران اهواز (سال 1370) ارائه شده است.
یکی از ابعاد شخصیتی مهم دکتر ح. م. صدیق در طی این سالها سخنرانیها و خطابههای گوناگونی بوده است که در مجامع دانشگاهی کشور و همایشها ایراد کردهاند و اهمیت آن در احیای فرهنگ، زبان و ادبیات ترکی آذری بوده است. با توجه به فضاسازی عناصر انحصارطلب فرهنگی و غوغاسالاری ملیگرایانهای که در برخی دانشگاهها و همایشها نسبت به طرد و انکار زبان و ادبیات ترکی وجود دارد، ایراد چنین خطابههایی ضمن آن که تسلط کافی علمی برای جلوهگر کردن گسترهی زبان و ادبیات ترکی را طلب میکند، به شجاعت، فصاحت بیان، نگاه جامعهشناسانه، ثبات شخصیت، تشخیص مصالح کشور و روحیهی غلبه بر فضای حاکم نیاز دارد. ما دانشجویان در دانشگاه به تجربه دریافتیم دکتر صدیق در طی این سالها به خوبی از عهدهی این امر صعب و مهم برآمدهاند. به علاوهی این که چنین کسی میبایست در مقابل امواج ایجاد شده پس از ایراد خطابه نیز سینه سپر کند و با دستاندازیها و سنگپرانیهای پس از آن قاطعانه با علم و درایت کافی مواجه شود و به قول معروف بتواند با ظرافت، مستمسک را از دست معاندان و دشمنان فرهنگ کشور عزیزمان ایران بگیرد.
میبایست میان خطابه و سخنرانی تفاوت قائل شد. خطابه اگرچه به توان و قدرت علمی خطیب وابسته است اما بیشتر بر اساس تحقیق، تفحص، طرح و نقشه در چارچوبی معین شکل میگیرد تا خطیب را به مقصود خویش برساند آن گاه تنظیم، تدوین و مکتوب و به همایش ارائه میشود. بر اساس زمانبندی و به فراخور شرایط همایش، خطیب چکیدهای از آن را در روز همایش به شکلی موثر بیان میکند.
مسلماً انتخاب چارچوبی قوی و تسلط کافی به موضوع در پیشبرد سیر سوژه و خطابه در هر دو بعد علمی و عملی در یک محیط آکادمیک و علمی، میتواند موضوع سخنرانی را مؤثر و قابل توجه کند.
اما سخنرانی بیشتر از این که به تحقیق، تفحص و طرح قبلی وابستگی داشته باشد به اندیشه و مایهی علمی حال حاضر شخص وابسته است و شکلی بالبداهه دارد.
آنچه در این کتاب گردآوری شده است برخی از سخنرانیها و خطابههای دکتر صدیق است. در زیر به شکلی فهرستوار آنها را معرفی میکنیم:
1- سنگلاخ، گنجواژهی نوایی (دانشگاه مشهد - 1393)
2- شیخ صفی الدین و «مجموعهی کبیر» (دانشکدهی ادبیات دانشگاه استانبول - 1392)
3- تبریز در مسیر جادهی ابریشم (دانشگاه مدنیت استانبول - 1392)
4- سبک صائب در گسترهی شعر عثمانی (دانشکدهی مطالعات جهانی دانشگاه تهران- 1390)
5- کیشهای باستانی ترکان (دانشگاه ادیان و مذاهب قم - 1390)
6- ادبیات مرثیه و آفرینش رثایی تاج الشعرا اردبیلی (کنگره تاج الشعرا اردبیلی- 1388)
7- اوزان شعری در دیوان مختومقلی فراغی (ادارهی ارشاد گنبد کاووس - 1387)
8- نگارش معیار ترکی در ایران (ادارهی ارشاد تبریز - 1384)
9- منوچهری از دیدگاه احمد آتش (دانشگاه دامغان - 1380)
10- عطار نیشابوری (کنگره عطار نیشابوری - 1380)
11- برگردان ترکی منظوم از منطق الطیر در سدهی هشتم (کنگرهی عطار نیشابوری - 1380)
12- نگاهی به پیشینهی زبان ترکمنی (دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران - 1379)
13- میرزا جهانگیرخان قشقایی، فرزند ایل سرافراز (ادارهی ارشاد بروجن - 1377)
14- سبک آذربایجانی در شعر فارسی (دانشگاه اورمیه - 1376)
15- گامی برای تدوین کتابشناسی اوحدی مراغهای (مراغه - 1374)
16- کلیات «غریبی تبریزی منتشا» (کتابخانه مجلس شورای اسلامی- 1374)
17- حکیم سید ابوالقاسم نباتی، منقبتسرای مولای متقیان (ادارهی ارشاد کلیبر- 1371)
18- پیرامون زبان و ادبیات قشقایی (فرهنگسرای بهمن - 1370)
19- تاثیر آفرینش نظامی بر ادبیات ترکی (دانشگاه تبریز- 1370)
20- خطیب تبریزی، شارح ابن سکّیت (دانشگاه شهید چمران اهواز- 1370)
در زیر یکی از خطابههای ایشان را که در سال 1370 در دانشگاه شهید چمران اهواز بیان داشتهاند، میآوریم:
خطیب تبریزی، شارح ابن سكّیت
ابن سكّیت، شهیدی بزرگوار از تبار شیفتگان مكتب ارجمند علوی نحوی و لغوی نامآوری بود كه سخنشناسی و هنروری والای خود را با تعهد و تقوا در آمیخت. او تقّیه به جای خود داشت و آنجا نیز كه تقّیه بایا ندانست، شجاعانه و با صراحت لهجه از كیان كتب خود دفاع كرد. هم رودروی خلیفه ایستاد و گفت كه نه فرزندانت و نه خودت خاك پای قنبر علی(ع) نیز نمیشوید و هم در صحنهی قلم، هاشحیات مسخ شده از سوی اصمعی، ادیب وابستهی دربار را كامل كرد و به اصل بازگردانید.
قلب او با عشق اهل بیت تسخیر شده بود و تداوم همین عشق است كه در روزگار ما كركس صفتان اطراف سفرهی مردار شاهنشاهی را چون خس و خاشاك سوخت و خاكستر كرد.
این عشق او را دردمند بار آورده بود چرا كه شاگرد مكتب علی(ع) والاترین دردمند روزگار است. همانند مولایش كه چون تیر از بدن مباركش به هنگام نماز بیرون آوردند، درد جسمی خود را احساس نكرد، كه دردی والاتر داشت، او نیز زخم نیشتر و چكمههای دستگاه جور را پذیرفت و جان بر سر دردمندی خود نهاد.
از شمار دو چشم یك تن كم،
و ز شمار خرد هزاران بیش.
ابو یوسف یعقوب بن اسحاق نامبردار به ابن سكّیت (244هـ ) نحوی نامآور ایرانی در خانوادهای از اهالی روستای دورقِ اهواز و در بغداد چشم به جهان گشوده است. پیش پدر خود و ابوعمرو اسحاق بن مرارالشیبانی الزّاع، الاصمعی و ابو عبیده تحصیل كرده، در سالهای رسایی عمر، در بغداد مدّرس شده است. فرزندان ابن ابی طاهر پیش او درس خواندهاند و نیز وی المعتّز و المؤّید دو پسر خلیفه المتوكل را درس گفته است.
ابن سكّیت مذهب شیعه داشت و در اعتقاد خود پابرجا بود. هم از این روی در سال 244هـ. در سن 58 سالگی مظلومانه و به طرز فجیعی به امر خلیفهی عبّاسی شهید شده است.[1]
ابن سكیت در روزگار جوانی میان قبائل بدوی عرب كه لسان عربی را در شكل تلفظّی صاف و بیآرایه حفظ كرده بودند، راه یافت و پس از بازگشت به بغداد به تدریس و تحقیق و تألیف پیرامون مسائل زبانشناسی عربی دست زد. از آثارش میتوان : 1. كتاب اصلاحُ المنطق[2]، 2. كتابُ الالفاظ[3] را نام برد.
این دو اثر در میان آثار او نظیر كتاب الاصداد، كتاب القلب و الابدال، مجموعُ مشتملُ علی خَمَسِ دواوین[4] و جز آن جایگاهی والا دارد.
كتاب ابن سكیت به نام اصلاح المنطق اثر مهم در لسانیات و واژهشناسی عربی به شمار میرود این اثر زبانشناسان را مبهوت ساخته است. چنانكه در باب آن گفتهاند: «هیچ اثری مانند آن نتوانسته پل بغداد را بگذرد.»
این اثر در موضوع خود كم نظیر است و دستكم دو قرن، لغوّیون آن را كامل و بینقص به شمار میآوردند. اصلاح و تهذیب آن به ذهن كسی خطور نمیكرد.
خطیب تبریزی ضمن حفظ احترام این شخصیتِ شیعی، با بیاتی ستایشانگیز گوید: «من دیدم كه بیشتر مردم به كتاب ابو یوسف یعقوب ابن اسحاق سكیت به سبب حجم كم و فوائد و مزایای آن روی آوردهاند. بدینگونه كه بسیاری از لغات آن كتاب در محاورهها مستعمل است و یادگیری و به خاطر سپردن آنها آسان است.
اما من مكررّاتی در كتاب دیدم كه هنگام خواندن به ابوالعلاء مَعّری و دیگران از این مكرّرات ناخشنود بودند. همچنین نقائصی در برخی از ابیات مورد استناد یافتم كه ضرورت به اصلاح آنها احساس میشد. به همین دلیل و به خاطر رفع این مكررات و توضیح مشكلات، آن را دوباره تحریر كردم».
بدینگونه خطیب تبریزی آویزش بیكران خویشتن را به این شخصیت شیعی هموطن خود نشان میدهد و كتاب او را دوبارهنگاری و تصحیح میكند. او، در این اثر جدید، بسیاری از پیچیدگیهای علم اللغـﮥ عربی را میگشاید و با بهره وری از خزاین كلام منظوم عرب، مستنبطات و مستندات ابن سكّیت را غنا میبخشد.
اثر خطیب تبریزی در حدود 70 فصل است در واقع تعمیق گفتارهای اثر اوست. در یكی از آثارش از لغاتی سخن میگوید كه در تلفّظ یكسان و در معنی مختلفند و یا در معنی یكسان و در تلفّظ اختلاف دارند و از ثلاثی مجرد مشتقتند، و به ریشهیابی آنها میپردازد.
این شخصیت آذربایجانی، عشق و علاقهی خود به ابن سكیت و آفرینش ادبی او را با شرح كتاب دیگری از او نشان داده است. وی بركتاب الالفاظِ ابن سكیت نیز شرحی نگاشته است و آن را كَنزُ الحُفّاظ نام نهاده است.[5]
در روزگار خطیب تبریزی، آفتاب اسلام از اقصی نقاط چین تا منتهی الیه اسپانیا را در بر میگرفت. در سرزمین آذربایجان نیز كه اهالی پای بند كیشها و آئینهای ابتدایی و ادیان گوناگون نظیر قامایی و شمنی و مسیحیت بودند، تابیده بود. مردم تركی زبان آذربایجان همدوش دیگر اهالی، زیر یك پرچم گرد آمده بودند، به حبل متین چنگ میزدند و با خلوص نیت در راه گسترش اسلام شمشیر میكشیدند و پیش میتاختند. قرآن را فرا میگرفتند و بتبع آن، به تحلیل ظرائف و دقائق زبان عرب و مخزن واژگان آن میپرداختند. در خلق آثار فلسفی و كلامی و علمی و تاریخی و لغوی به زبان عربی، زبان مشترك همهی مسلمین جهان، شركت داشتند كه به عنوان كلیت میراث فرهنگی اسلام به سینهی تاریخ سپرده شده است.
اجداد و نیاكان آذربجانیان امروزی، در افزودن به این آثار خلاقه و در گسترش معارف اسلام و مفاهیم قرآن سهمی بسزا داشتهاند. اندیشمندان تازیگوی و تازی نویس آذری در آثار خود بیشترین بها را به مسائل دینی و اعتقادی دادهاند. یاقوت حموی وقتی از ابوبكر بن هارون بن روح بردیجی كه در روستای بردیج در كنار بردع در ساحل رودكُر در دشت ارّانِ آذربایجان چشم به جهان گشوده سخن میگوید، او را: «یكی از سلاطین علم حدیث»[6] نام مینهد. و سمعانی درالانساب در باب او میگوید: «در عصر او، كسی در حدیت تالی و نبود.» همینگونه در باب سعدویه بردعی گوید كه : «آثار زیادی نگاشته است كه آدمی را به حیرت وا میدارد.»[7]
و نیز ابوبكر محمد اورموی آذربایجانی كه بهگفتهی صاحب طبقات: «دانشوری بود خوش خُلق كه در ملل و نحل دست داشت»، در نظامیه تدریس میكرد و بدیل بن علی برزندی معاصر و همروزگار او نیز چنان نامی به هم رسانیده بود كه استادش ابواسحاق شیرازی رسالهای مستقل در باب او نوشت.
همینگونه باید از دهها عالم و دانشمند زبردست عربیدان و تازیگوی آذربایجانی نظیر ابونجیب اورموی معلم خطیب بغدادی، محمدبن عبدالعزیز بردعی ( م. 424هـ)، ابوعلی بردعی ( م. 340 هـ.)، یعقوب بن موسی اردبیلی ( م. 381)، حسین بن عبدالله اورموی ( م. 402 هـ.)، موسی بن عمران سلماسی ( م. 380 هـ.)، محمد بن عبدالله مراغی ( م. 590 هـ.) اسماعیل بن علی گنجوی (م. 587هـ.) نام برد.
تذكره نویسان و برگزیده نگاران عربی، پیوسته از تازیگویان آذربایجانی با ستایش اعجاب آمیز یاد كردهاند. مثلا ابولفرج اصفهانی درالاغانی و ابو منصور ثعالبی در یتیمه الدهر فی شعرا اهل العصر، ابو سعد سمعانی در الانساب، یاقوت حموی در معجم الادبا و معجم البلدان و ابوالحسن علی الباخرزی شاعر و تذكره نویس اسلامی سدهی پنجم در اثرگرانقدر خود دُمیةُ القَصر و عصرة اهل العصر.[8] از تازیگویان با احساس احترام و ستایش یاد میكند.
برای پرهیز از اطناب تنها به یكی از این خادمان آذربایجانی ادبیات عرب اشاره میكنیم كه موضوع این سخنرانی است: خطیب تبریزی، شارح آثار ابن سكّیت كه در تذكرههای یاد شده در فوق نیز جایگاهی ویژه دارد.
خطیب تبریزی در تبریز در سال 422هـ. زاده شد و در بغداد پرورش یافت. ابن خلّكان در سبب عزیمت او به بغداد گوید:
«سبب اینكه او نزد ابوالعلاء معرّی رفت، آن بود كه كتاب ابومنصور ازهری را به دست آورده بود و دنبال مدّرسی میگشت كه آن را پیش او بخواند. به او توصیه میشود كه به روستای معرّه برود. خطیب تبریزی جوانسال كتابهای خود در خورجین مینهد.»
كودكی، جوانی و نخستین سالهای تحصیل او در تبریز سپری گشته است. در بیست سالگی به دنبال تكمیل دانش خود به بصره و مصر و بغداد سفر كرد. پیش ابوطیب طبری، ابوالقاسم طَنّوخی، خطیب بغدادی، ابوالفتح رازی، ابوالعلاء معرّی و جز اینها تلمّذ كرد.
در باب رفتن او به روستای معرّه و دیدار با ابوالعلاء معری، ابن خلكان در وفیات و یاقوت حموی در معجم الادبا روایتی آوردهاند كه چكیدهی آن چنین است كه:
«گویا پس از به دست آوردن كتاب تَهذیبُ فی اللغـﮥ آن را در خورجین مینهد و راه معرّه پیش میگیرد و به سبب نداشتن پول، پای پیاده راه میافتد. عرق تنش كتابهای توبره را كه بر پشتش بود خیس می كند. كسانی كه این كتاب را میبینند، چنین میپندارند كه به آب افتاده است، در حالی كه این عرق پشت خطیب بود كه آن را خیس كرده بود.»[9]
ابوسعد سمعانی صاحب الانساب در ذكر ابوالعلاء معری یادی از شاگرد او خطیب تبریزی میكند و مینویسد: « گوید كه روزی در مسجد در حلقهی درس ابوالعلاء بودم و دو سال بود كه فردی از سرزمین خود را ندیده بودم كه ناگهان یكی از همسایگانم وارد مسجد شد و به نماز فراز ایستاد. با دیدن او حال من دگرگون شد. ابوالعلاء پرسید كه این چه حال است كه بر تو رفت؟ گفتم: شخصی از دیار خود را دیدهام. گفت برخیز و با او سخن گوی. گفتم پس از پایان درس برخیزم. گفت من تو را خواهم بیوسید. و من برخاستم با او سخن گفتم. وقتی پیش ابوالعلاء برگشتم گفت:
« با چه زبانی با هم سخن گفتید كه من درنیافتم. گفتم: به زبان آذربای. گفت: من این زبان ندانم و نفهمم ولی گفتههای شما را به خاطر سپردهام و هر چه بین ما رفته بود، باز گفتم من از نیروی حافظهی او در شگفت شدم.»
این خود نشانگر آن است كه خطیب تبریزی در روزگاری كه در میان اعراب بهسر میبرد نیز زبان بومی سرزمین خود را فراموش نكرده بود. این زبان، البته زبان آذری فرضی كه از سوی احمد كسروی جعل شد و برخی تئوری پردازان وابسته دورهی سمتشاهی به تبلیغ آن پرداختند، نبوده است و بلكه زبانی بوده است كه بعدها قطران تبریزی و خاقانی و نظامی و فضولی به آن سخن میگفتند و تا عصر ما نیز ظرفی برای معارف اسلامی و مفاهیم قرآنی بوده است. یعنی زبان تركی آذری كه در آنسوی ارس رژیمهای كمونیستی و در اینسو رژیم ستمشاهی با آن سر جنگ داشته اند.
خطیب تبریزی پس از گذراندن درسهای ابوالعلاء معری، سفری نیز به مصر كرد و سپس به بغداد بازگشت و در نظامیه به تدریس و تحقیق پرداخت. در همین سالها بود كه دو اثر نامبردار او را نیز شرح كرد.
گذشته از این دو اثر، از او آثار دیگری نیز بر جای مانده است كه در میان آنها شرحهایی كه بر دیوانها و اشعار عرب نوشته است و در تاریخ ادبیات عربی از اهمیتی والا برخوردار است.
همراه با این شرحها، مسائل نظری شعر عرب را نیز تدوین كرده است. از آن میان اثری است به نام اَلكافی [الوافی] فی العلمِ العروضِ و القوافی كه در واقع گزارشی مبسوط از 15 بحر عروض عرب است كه از سوی خلیل بن احمد تدوین شده بود. تفعله و اجزاء هر بحر در كتابها مورد تحقیق قرار میگیرد و برای هر نوع، مثالهایی آورده میشود. در فصل دوم از جایگاه قافیه در شعر سخن میگوید و در فصل سوم از عیوب شعر با امثله و شواهد كافی بحث میكند. از تضاد، تجنیس، استعاره، موازنه، اشاره، مبالغه، ایهام، كنایه، تردید و نزدیك پنجاه مورد دیگر از جهات بدیعی و بلاغی تعریفهایی بههنجار و بهسامان به بدست میدهد.
تا آن روزگار شرح دیوان در ادبیات عربی ویژگی خود را داشت. بدینگونه كه شارح اشعار شاعر در شرح هر بیت، ویژگی لغوی، كیفیت بدیعی و جوهر معنایی آن را باز مینمود در ویژگی لغوی، تحلیل گراماتیكی كلمات، علائق نحوی آنها، نشانههای مورفولوژیك، نقش و وظایف نحوی، حالتها، دگرگونیهای تاریخی و اتیمولوژیك لغات مورد توجه بود. و گاه در این جهت چنان افراط میشد كه معنی و مفهوم و مضمون ابیات به تمام به فراموشی سپرده میشد. ابن جنّی دیوان متنّبی را اینگونه شرح كرده است و خواننده به جای جهان گستردهی اندیشه سراینده با دانش سرشار علم اللغه رودر روست.
در كیفیت بدیعی، شارحان علل و اسباب تاریخی آفرینش اشعار را به تصویر میكشیدند و چه بسا مضمون و مفهوم شعر را به كنار مینهادند. شروحی كه بر اشعار ابو تمامّ و یا بُحتری نوشته شدهاند چنیناند. ابو هلال در شروح خود به شرح روایات تاریخی، تصویر حوادث و پدیدههای اجتماعی، شرح شیوههای زندگی اعراب و بهرهوری از خزائن علام فولكلوریك و متون عامیانه دست زدهاند.
در مقابل این دو جریان، حركتی سومی در شرح ابیات پا گرفت كه از آن به جوهر معنایی تعبیر میكنیم. در این حركت، زیبایی شعر در مضمون آن جستجو میشد و ابیات هر شعر به گستردگی باز نموده میشد و به ندرت از مسائل زبانشناختی، روایات تاریخی و ویژگیهای بدیعی و بلاغی سخن به میان میآمد. نظیر شروح مَرزوقی و زاوزانی كه خواننده از محیط و اندیشهی اجتماعی- سیاسی شاعر تجرید میشد.
خطیب تبریزی در آغاز شرح حماسه به هر سه جریان اشاره میكند و میگوید:
«حماسه را چند تن شرح كردهاند، برخی بیصبری كردهاند، بعضی به واژهگزاری پرداختهاند و گروهی نیز به نقل روایات و اخبار دست زدهاند و به معانی بیاعتنا بودهاند و دستهای نیز در معنی ماندهاند و از الفاظ درگذشتهاند.»
در تاریخ ادبیات عرب خطیب تبریزی نخستین كسی است كه با نگرشی آگاهانه و سخن شناسانه به شرح دیوانها دست زدهاست و بسیاری از مسائل تئوریكِ تحلیل و شرح ادبی را تدوین ساخته است. او حتی گفته است كه «شرح شعر، دشوارتر از سرودن آن است.»
خطیب تبریزی در هر سه گونه شرح قلم آزمایی كرده است. شرح ده قصیده و شرح مقصورهرا از گونهی نخست، شرح دیوان ابوتمّام را از گونهی دوم و شرح الحماسه را از گونهی سوم میتوان شمرد. درمیان شرحهایی كه نوشته شرح دیوان ابوتمّام و نیز شرح الحماسهاز همه معروفتر است.
از خطیب تبریزی اشعاری نیز برجای است و به قول جرجی زیدان دیوانی هم داشته است. باخرزی قصیدهی او را كه خطاب به نظام الملك سروده است به تمامی داده است. ابن اثیر و ابن خلّكان نیز خلاقیت شعری او را ستودهاند. و لاكن در میان همهی آثار وی به نظر ما در شرحی كه بر آثار ابن سكیت نوشته است به سبب بیان و اظهار عشق و آویزش او به این شیعهی مخلص آل اطهار از اهمیتی ویژه برخوردار است. او با شرح آثار وی، خدمت عظیمی در گسترش نام و آثارش در جهان اسلام كرده است. خدمت عظیم خطیب تبریزی به احیاء نام و وقار ابن سكیت قابل انكار نیست.
خطیب تبریزی به دو شخصیت تاریخ زبان و ادبیات عربی، ابن سكیت و ابوالعلاء معری بیش از همه بها داده است. اشترن در اثر خود به نام برخی نسخ خطی جالب ابوالعلاء معرّی گوید:
«خطیب تبریزی اهمیت برون از اندازهای به آفرینش استاد خود ابوالعلاء معرّی میداد. توجه او به آثار ابوالعلاء بعدها به سنّتی بدل شد كه از سوی شاگردان او و شاگردان آنان در قرن ششم در مكتب بغداد دوام یافت. هم از این روی است كه جالبترین نسخ خطّی اشعار معرّی از سوی مسنتسخهای این مكتب بر جای مانده است.»
در لیدن نسخهای از اشعار ابوالعلاء موسوم به لزومیات نگهداری میشود كه در حواشی آن تقریرات و شرح خطیب تبریزی از سوی یكی از شاگردان او به نام جوالیقی نوشته شده است.
همین گونه وی در شرح آثار ابن سكیت دشوارترین مسائل واژهگزاری عربی را باز نموده است و گزارش و تصحیح معضلات آثار او را با شواهد شعری و ذكر نظرات نحویون عرب همراه ساخته است.
خطیب تبریزی تازی نویس ایرانی و شارح دو اثر مهم ابن سكیت در سال 502هـ. در بغداد وفات یافت. او بزرگترین و معروفترین مدّرس صرف و نحو عربی، قرائت متون ادبی و معانی و بیان و بدیع در نظامیهی بغداد بود. پس از مرگ وی شاگردش ابومنصور جوالیقی ( م. 540 ه.) بر جای او نشست.
[1] تاریخ وفاتش مورد اختلاف است. 243/244/245 و 246 ذكر شده است. (رك. 874/5.Ben Cheneb.Islam Ansiklopedrsi, C)
[2] نخستین بار در قاهره چاپ شده است.
[3] به دست Cheiko در بیروت و در سال 1897 نشر شده است.
[4] Noldke. Die Gedichte des ibn Alward, Gottingon, 1863.
[5] این اثر در سالهای 1895 و 1897 دوبار در بیروت چاپ شده است.
[6] یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 1، ص 556.
[7] همانجا.
[8] ابولحسن علی بن الحسن بن علی الباخرزی. دمیه القصر فی عصره اهلِ العصر، تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو: الجزء الاول، دارالفكر العربی، 1968.
[9] ابن خلكان، وفیات الاعیان، اجزء الثالث، ص 204.
4.