«یوسف و زلیخای فردوسی» به تصحیح استاد دکتر ح. م. صدیق در 780 صفحه به همت آقای دکتر حسن شعبانی انتشار یافت. این نشر، تصحیح مجددی با مقابلهی 5 نسخهی خطی و چاپ سنگی است. لازم به ذکر است که دکتر صدیق در اثبات این مسئله هستند که این مثنوی از آنِ ابوالقاسم فردوسی است و دلایل انکار کنندگان آن، وجههی علمی ندارد. در آماده سازی این کتاب خانم لیلا قاضیزاده و آقایان حسن شعبانی و سید احسان شکرخدا زیر نظر دکتر صدیق به کار مقابله، حروفنگاری، استخراج اعلام و تنظیم پرداختهاند. در زیر بخشی از مقدمهی استاد را بازپخش میکنیم.
تصریح تذكرهها و كتب تراجم احوال
تقریباً در همهی تذكرههای فارسی و تركی كه سخنی از فردوسی یا بحثی از قصهی حضرت یوسف – علیه السلام- رفته، مثنوی یوسف و زلیخا به فردوسی نسبت داده شده است و گاهی ابیاتی از آن نقل كردهاند. مانند محمد بن عبدالرسول حسینی زنوزی در كتاب ریاض الجنّه، محمد صالح شاملوی خراسانی در كتاب محك الشعراء، پروفسور شبلی نعمانی در كتاب شعر العجم، لطفعلیبیگ آذر بیگدلی در آتشكده آذر، رضاقلیخان هدایت در مجمع الفصحا، قدرتالله گوپاموی هندی در كتاب نتایج الافكار، شمسالدین سامی در اثر قاموس الاعلام، امیر شیرعلیخان لودی در كتاب مرآت الخیال، امیرالملك سید محمد صدیق حسن خان بهادر در تذكرهی شمس انجمن، فخری بن محمد امیرالهروی در كتاب روضة السلاطین، قافزاده در اثر زبدة الاشعار، محمدصادق مروزی در كتاب زینة المدایح، حسن چلبی قنالیزاده در اثر تذكرة الشعرا، قسطمونیلی لطیفی در تذكره، كاتب چلبی در اثر بی نظیر كشف الظنون، فروزانفر در سخن و سخنوران، مرحوم محمدعلی مدرستبریزی در ریحانة الادب، ابنیوسف شیرازی در دو فقره فهرست نسخ خطی كه بر كتابخانههای مسجد سپهسالار سابق و مجلس نگاشته است و ... .
از میان فردوسیپژوهان باید از ادوارد براون، دكتر هرمان اته، دكتر نولدكه، ژان ریپكا، ایوانف، ی. ا. برتلس، دكتر هلموت ریتر، دكتر نیكلسون، مرحوم پروفسور فؤاد كؤپرولو - از خارجیان- و مرحومان احمد بهمنیار، محمدعلی تربیت، بدیعالزمان فروزانفر، محمد علی مدرس تبریزی، علامه عبدالوهاب قزوینی، مرحوم وحید دستگردی - از میان دانشمندان فقید كشورمان- باید یاد كنیم كه همگی به نوعی سهمی در ادای احترام به حكیم ابوالقاسم فردوسی و زدودن ظلم دو دربار از او و تحلیل و شرح و تصحیح و نشر مثنوی گرانقدر «یوسف و زلیخا» داشتهاند. از میان تحقیقات ارزندهی هممیهنان ایرانی میتوان به رسالهی دكترای مرحوم عبدالرسول طاهباززاده خیامپور اشاره كرد كه آن مرحوم در سال 1956 دردانشگاه استانبول دفاع كرد و از میان خارجیان میتوان به اثر ارزندهی عباسعلی قلیزاده استاد دانشگاه گنجه در جمهوری آذربایجان و نیز میتوان به كتابهای زیر اشاره كرد:
1-Herman Ethe,Yusuf and Zahiha by Firdausi of Tus. Edited from the manuscripts in the bodleian library of the royal Asiatic Society,and the twolithographed texts of Teheran and Lucknow (or Gawnpore) by Herman Ethe, Oxford 1908 , 347.
2-Herman Ethe,Catalogue of the Persian,Turkish,Hindustani and Pushtu Manuscripts in the Bodleian Library Oxford 1889.
3-Herman Rthe Firdausis Yusuf and Zalikha, Verhandlungen des VII Internationnalen Orientalis-ten-Congresses gehalten in Wien in Jahre, 1886,Wien,19-45.
4-Herman Ethe, Catalogue of Persian manuscripts in the Library of the India Office, Oxford,1903-1937.
5-Herman Ethe, Neuprsische Litteratur, Wilh Geiger and Ernest Kuhn , Grundriss der Iranischen.
6-Philogio,Strusburg,1869-(1904,II,212-368) Abraham Geiger, (Was hat Mohammed aus dem judenthume aufgenommen), leipzig, 1902.
7-M.Grunbaum, Zu Yussuf und Suleicha, ZDMG,LEIPZIG,1889.X L III,1-29.
8-Charles Rueu, Catalogue of The Persian Manuscripts in the brithish Museum II, Londen,1881.
9-Khan Bahadur ShaikhAbdul-Kadir-E-Sarfaraz,(Descriptive Catalogue of Arabic.Persian and Urdu manuscripts in the University of the Bombay),Bombay,1935.
10-S. Sschapiro,(Die aggadischen Elements),Berlin,1907.
11-D. Ssidetski, (les originesdes Legendes musulmanes dans le Coran et dans Les vies des Prophetes),Paris,1933.
12-schlechta-Wssehrd, O .Aus eirdussis religios-romantischem Epos, Jussuf und Suleicha. ZDMG, XLI(1887) :pp.577-599.
13-Schlechta-Wssehrd,O. Ubersctzungen aus Firdussi religios-romantischem Epos. Jussuf und Suleicha. Verhandlungen des vii internationalen Orientalisten-Congress. Wien,1888.(Semitische Abteilung,pp.47-72).
14-Schlechta-Wssehrd,O.Jussefund Sulaicha. Rromantisches Heldengedichf von Firdussi, Aus dem persischen zum ersten Male ubersetzt.Wien. C. Gerolds Sohn,1889.xiii.267p.
15-Roen,Ernest, Dil Josephslegende. Den Persischern dichtern Firdusi und Dschami. Nacherzohlt von Ernest Roman,Leipaig,1923.
در كلیهی آثار پژوهشی فوق، انتساب مثنوی یوسف و زلیخا به فردوسی به اثبات رسیدهاست و محققان ذرهای به خود شك راه نمیدهند.
یكی از کسانی که اصرار در عدم انتساب این مثنوی به فردوسی دارند، در باب نام رستم در این دو بیت از آن مثنوی :
مرا میسزد گر بخندد خرد،
ز من خود كجا، كی پسند خرد؟
كه یك نیمهی عمر خود كم كنم،
جهانی پر از نام «رستم» كنم.
چنین میگوید:
« ... باید چنین تصور كنیم كه یا این ابیات جعلی و بعدی است و یا آن كه گویندهی همین داستان یوسف و زلیخا، داستان «رستم» را نیز به نظم در آورده است».
از زبان خود فردوسی
تنها راه حفظ و صیانت این اثر عزیز و گرانقدر ادب اسلامی و فارسی از دستبرد، همانا توجه به شاهنامه و تطبیق ابیات، سبك و شیوهی بیان یوسف و زلیخا با آن است. ما این كار را انجام دادیم و درسال 1369 به پیوست مثنوی یوسف و زلیخای فردوسی بیش از 200 واژهی خاص زبان فردوسی را در این مثنوی با ابیاتی در شاهنامه رو در رو نهادیم. در تدوین این واژهنامه، به جاهایی برخوردیم كه بر یگانگی سرایندهی این دو اثر صحّه میگذاشت. اگر بررسی دقیقتری صورت گیرد، به بسیاری از ابیات و اصطلاحات مشترك در این دو اثر نیز برخورد خواهدشد. مانند این بیت از یوسف و زلیخا:
همه مصریان پاك برخاستند،
پذیره شدن را بیاراستند.
(ب 6057)
و این بیت از شاهنامه:
می و رود و رامشگران خواستند،
پذیره شدن را بیاراستند.
(شاهنامه، ج 1، ص 105، ب 426)
و یا این بیت:
به دنبال چشمش یكی خال بود،
كه چشم خودش هم به دنبال بود.
كه در شاهنامه به هنگام وصف خال شیرین و در یوسف و زلیخا در وصف زیبایی زلیخا آمدهاست. اینگونه تواردها را جز خود شاعر، كسی نمیتواند به فرجام برساند، مگر آن كه دست به سرقت و انتحال ادبی یا اقتباس و نقل عین بزند. و بعید است كه كسی غیر از فردوسی این بیت را از شاهنامه بیرون كشد و در یوسف و زلیخا جای دهد. سرایندهی ابیات زیبایی نظیر ابیات زیر، نمیتواند كسی جز فردوسی باشد:
نگویم دگر داستان ملوك،
دلم سیر شد ز آستان ملوك.
دلم گشت سیر و گرفتم ملال،
هم از گیو و طوس و هم از پور زال.
ندانم چه خواهد بدی جز عذاب،
ز كیخسرو و جنگ افراسیاب.
دلم سیر گشت از فریدون گرد،
مرا زان چه كو ملك ضحاك برد؟
چه كسی جز فردوسی این همه داستان گفته است؟ و چه كسی جز او قادر بود كه ابیات بسیار زیبای زیرین را در دیر سالی بسراید؟
ز من دست گیتی بدزدید مشك،
به جایش پراكند كافور خشك.
برآمد ز ناگاه باز سپید،
گسسته شد آغازم از جان امید.
زمانی همی گشت از افراز باغ،
سرانجام بنشست بر جای زاغ.
به بنشستنی كش پریدن بود،
ز پیوستنی كش بریدن بود.
گمان من آن بود كان تندباز،
به امید زاغ آمد اینجا فراز.
نه زاغ است، صید شكارش منم،
چرا خویش را در گمان افكنم؟
این ابیات، تابلوهای بسیار زیبایی از دوران كهنسالی این سرایندهی دلشكسته ایران را به دست میدهد.
كاربرد لغاتی نظیر:
آختن، آژدن، آفرینگستردن، ایرمان (در معنای مهمان)، بادافره، براهنجدن، بردمیدن، برگستوان، بسیجیدن، بنیز (در معنای هرگز)، پذیره (پیشوازكننده)، تاری (تاریك)، خستن (خراشیدن)، رازداشتن (پنهانداشتن)، رأیكردن (قصدكردن)، روی برتافتن (رویگرداندن)، دیمن (افسونگر)، سپنج (منزل موقت)، سرنهادن (آغازكردن)، غریویدن (بانگ بر آوردن)، فراز آمدن (پیش آمدن)، گریغ (گریز)، نفریدن (نفرینكردن)، ویر(هوش)، هوازی (ناگاه).
در هر دو کتاب شاهنامه و یوسف و زلیخا دلیل سبکشناسی دیگری بر این است که سرایندهی هر دو اثر شخص واحدی بودند.
در مثنوی یوسف و زلیخا و مقابلهی دهها بیت از آن مثنوی با ابیاتی از آن شاهنامه، ما را در مقابل كسانی كه بدون دلیلی متقن و قابل قبول، انتساب این مثنوی را به فردوسی انكار میكنند، قویدلتر میسازد كه در رأی و اندیشهی خود مبنی بر مقابله با فردوسیستیزی اصرار ورزیم.
چه كسی جز فردوسی از دربار رانده شد و در كنج دلشكستگی و ندامت از زندگی در دربار و خدمت به شاهان در یوسف و زلیخا چنین سرود كه:
كنون گر مرا روز چندی بقاست،
دگر نسپرم جز همه راه راست.
نگویم سخنهای بیهوده هیچ،
نگیرم به بیهوده گفتن بسیج.
من از هر دری گفته دارم بسی،
شنیدهست گفتار من، هر كسی.
سخنهای شاهان با داد و راد،
به سخت و به سست و به بند و گشاد.
به رزم و به بزم و به كین و به مهر،
یكی از زمین و یكی از سپهر.
به آزار ایشان ز مهر و درود،
بسی گفتهام سرگذشت و سرود.
به نظم آوریدم بسی داستان،
ز شاهان و از گفتهی باستان
كنون چارهای بایدم ساختن،
دل از كار گیتی بپرداختن...
گرفتن یكی راه فرزانگان،
نرفتن به آیین دیوانگان.
سر از راه وارونه بر تافتم،
كه كم شد ز من عمر و غم یافتم...
در فرجام سخن، باید یادآور شوم كه پیش از محمدعلی فروغی و استاد اعظم لژ صفا، ظاهراً خارجیان و در رأس آنها هرتسفلد - بنیانگذار ایدئولوژی صهیونیسم- مسألهی مشكوك بودن انتساب نظم قصهی قرآنی به فردوسی را مطرح كرده است. اینهمه صرف انرژی، اصرار و پافشاری بر رد انتساب نظم احسنالقصص به فردوسی، از كدامین خاستگاه میتواند نشأت گیرد؟ به هر انجام آیا نباید در تاریخ ادبیات پژوهشی فارسی، این مسأله به بحث گذاشته شود و تكلیف این مثنوی زیبا و دلانگیز معلوم گردد؟
در باب این كه برخی از پژوهندگان جوان، فرقهایی در میان شیوهی بیان این دو مثنوی میبینند و مثلاً میگویند: در «یوسف و زلیخا» بیش از «شاهنامه» لغات تازی به كار رفتهاست، نمیتواند دلیل بر رد انتساب این مثنوی به فردوسی باشد. وجود برخی وجوه افتراق در میان این دو مثنوی، البته كه بسیار طبیعی و عادی است، موضوع و انگیزهی سرودن این دو مثنوی نیز با هم فرق دارند. انگیزهی فردوسی در این جا به نظم در آوردن یك قصهی قرآنی بوده است، نه سرودن رزمنامهها و ملاحم و قصههای پهلوانی و جنگنامه.
امیدوارم كه جوانان غیرتمند و پژوهندهی معاصر، مسیر پژوهشهای علمی آینده را در این باب هموارتر سازند و حق فردوسی - این مظلوم دو در بار- را از جرثومههای فردوسیستیز باز ستانند.
کتاب حاضر
مثنوی یوسف و زلیخا را از روی نسخهی خطی محفوظ در کتابخانهی مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران اینجانب در سال 1369 با مقدمه و تعلیقات انتشار دادم[1] که چند بار تجدید چاپ شد. در سالهای اخیر خانم لیلا قاضیزاده و آقای حسن شعبانی آزاد و آقای سید احسان شکرخدایی زیر نظر اینجانب و هر کدام به طور جداگانه با من همراهی کردند. خانم قاضیزاده هر سه نسخهی خطی و یک چاپ سنگی را با چاپ 1369، آقای شکرخدایی از بیت 725 تا 816 و 1600 بیت چاپ هرمان اته را رو در رو نهادند و آقای شعبانیآزاد همراه اینجانب به مقابلهی دیگربارهی نسخهها و پاکنویس کامل آنها پرداخت و بدینگونه متن کامل را آمادهی حروفنگاری کردیم. و سرانجام اینجانب با افزودن تعلیقات لازم اینک به انتشار آن مبادرت میورزم.
نسخههایی که با هم رو در رو نهاده شده عبارتند از:
1- نسخهی کتابخانهی مجلس شورای اسلامی به شماره 5247-44483 ، نسخهای است به خط نستعلیق خوانا. مستنسخ آن را به خواهش علیقلی میرزا از روی نسخهی کهن مغلوطی استنساخ کرده است. خود در انتهای کتاب گوید:
«سبب نوشتن این نسخه آن که شبی به شب عید نوروز سلطانی مانده که اول بهار باشد در غرفهی حیاط بیرونی چند نفر از محبان و آقایان بودند من جمله جناب مستطاب مستغنی الالقاب و الاوصاف قبلهگاهی آقای میرزا فرج الله زید فضله و عمره بودند و نسخهی همین کتاب نزد ایشان گذاشته، به جهت دیدن برداشتم. پس از مطالعه نظر به آن که این نسخه نادر بود و یافت نمیشد میل به نوشتن نمودم و عرض کردم که: هرگاه صاحب کتاب چندی صبر مینمود من یک نسخه مینوشتم.
جواب فرمودند که: صاحبش نواب اشرف امجد ارفع والا اعتضاد السلطنه علیقلی میرزاست، لیکن با خودم فرقی ندارد. من خواهش مینمایم که مادام نوشتن و امام این نسخه صبر نماید به شرط آن که دو نسخه بنویسی. یکی از برای من و دیگری از برای خود.
قبول نمودم. از هنگام گرفتن تا وقت شروع نمودن زمان بسیاری طول کشید و نواب والا مطالبهی کتاب نمود. لهذا در نهایت تعجیل مشغول شدم و معلوم است با آن سرعت و عجله که عرض شد و محرر بدنویس یعنی خودم، بهتر از این نمینویسد و مقصود داشتن نسخه بود نه خوب نوشتن و انشاء الله از نظاره کننده امید آمرش است. و صورت اتمام پذیرفت در زمان دولت ابد مدت اعلیحضرت شاهنشاه السلطان ابن السلطان ابن السلطان و الخاقان ابن الخاقان ابن الخاقان السلطان ناصرالدین شاه قاجار خلّد الله ملکه و دولته، حُرّره محمد باقر ابن مرحوم میرزا شیخ بابای مستوفی . . . »
این نسخه را با نشانهی / مج./ مشخص کردم.
2- نسخهی محفوظ در کتابخانهی ملی ایران به شماره ........ نسخهای است به خط نستعلیق خوانا که مستنسخ در تاریخ 9 جمادی الاول سال 1242 از استنساخ آن فارغ شده است.
این نسخه را با نشانهی /م. / مشخص کردم.
3- نسخهی محفوظ در کتابخانهی دانشگاه تهران به شماره 1/5063 که در سال 1207 به خط نستعلیق با سهوهای لفظی و خطاهای معنایی استنساخ شده است و آن را اینجانب در سال 1369 چاپ کردم. مستنسخ این نسخه در انتها چنین نوشته است:
«تمة القصة یوسف علیه السلام فی تاریخ ثامن عشر رجب المرجب فی سنه سبع و مأتین بعد الف من الهجرة النبویه علیه التّحیة و الثّنا بخط الحقیر الفقیر المذنب عوضعلی غفرالله ذنوبه و ستر عیوبه.»
این نسخه را با نشانهی /د. / مشخص کردم.
4- نسخهی چاپ سنگی سال 1349 هجری قمری که توسط آقا میرزا کریم تاجر شیرازی در مطبعهی مظفری شهر بمبئی چاپ شده است. این نسخه به دست آقا میرزا محمود ادیب شیرازی تصحیح شده است و ظاهراً سرمایه گذار انتشار آن کتابفروشی معرفت شیراز است و با توجه به این که روی جلد چاپخانهی موسوی شیراز ذکر شده، احتمال داده میشود که چاپ جلد، تجلید و صحافی آن در شیراز انجام گرفته باشد. در صفحهی عنوان چنین نوشته شده است:
«بسمه تقدّس و تعالی
یوسف زلیخا از رشحات طبع گوهر بار سحبان عجم، فیلسوف اعظم، استاد الاساتید حکیم ابوالقاسم فردوسی نوّر الله مرقده و عطّر الله مضجعه. حسب الامر مالکان محترم مطبع سپهر مطلع مظفّری دام اقبالهم در شیراز جنّت طراز مرقوم و در بمبئی مطبوع گردید.»
مستنسخ آن خود را محمود بن علی نقی معرفی میکند. داخل کتاب نگارههایی برگرفته از مضامین داستان دیده میشود. این نسخه را با نشانهی /س. / مشخص کردم.
5- نسخهی چاپی هرمان اته - که با نشانهی / هـ ./ مشخص کردم- حاوی 1860 بیت از آغاز مثنوی است. این کتاب با مقدمهی انگلیسی ترجمه شده از سوی م. ر. شیرازی در 96 صفحه به قطع رقعی در سال 1920 در کراچی پاکستان چاپ شده است.
*
پس از رو در رو نهادن همهی این نسخهها اینک متن مقابله شدهی این مثنوی را همراه واژهنامهی تطبیقی، اعلام تاریخی - جغرافیایی و لغات و ترکیبات عربی آمادهی نشر ساختهام. واژهنامهی تطبیقی را از این نظر بها میدهم که در اثبات انتساب آن به فردوسی مهمترین دلیل و سند زنده و مکتوب به شمار میرود.
در انتها بایسته میدانم که از زحمات سه فرزند معنوی خود خانم لیلا قاضیزاده و آقای حسن شعبانی آزاد و نیز سید احسان شکرخدایی که گذشته از همراهی در مقابله، حروفنگاری و صفحهآرایی را بر عهده گرفت، قدردانی نمایم. بیگمان همت و زحمت این سه تن سبب شد که کتاب با اسنادی متقن انتشار یابد اما به هر صورت پاسخگوی خطاها و لغزشهای احتمالی مقابله، بررسی، تحقیق و استنتاج خود اینجانب هستم.
[1] فردوسی، ابوالقاسم. یوسف و زلیخا به انضمام نخستین یوسف و زلیخای ترکی، به اهتمام: دکتر حسین محمدزاده صدیق، تهران، آفرینش، 1369.
دیدگاهها
الله قورسین .
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا