کتاب «بالهای گسترده» حاوی مقدمههای دکتر ح. م. صدیق بر آثار معاصرین، در 548 صفحه به قطع وزیری منتشر شد. این کتاب حاوی مجموعهی 45 مقدمهی فارسی و 36 مقدمهی ترکی استاد است که در یک فاصلهی زمانی 40 ساله از 1354 تا 1395 بر آثار معاصرین نگاشتهاند. ناگفته پیداست اولین مقدمهی خود را در سن 30 سالگی نوشتهاند. در زیر بخشی از مقدمهی گردآورندهی اثر را میخوانیم:
مقدمه بر آثار گذشتگان
آنچه را که بسیاری از افراد با نام مقدمه بر آثار قدما و کتب تصحیح شده مینویسند، پیشگفتاری است در معرفی اجمالی اثر، نویسنده، نسخهی خطی و نحوه تصحیح متن. آنچه در این میان بضاعت علمی مصحح را پیش چشم میآورد تعلیقات و توضیحات انتهای کتاب است و دیگری مقدمهای گسترده که پژوهش و تالیف است در بررسی همه جانبهی اثر، محتواکاوی و آنچه مستقیم یا غیر مستقیم بر اثر تاثیر گذاشته یا از آن تاثیر پذیرفته است. مثلا دکتر صدیق ابتدا صاحب اثر را از دیدگاه تذکرهها و زندگیگزاران بررسی میکنند، سپس به بررسی حیات و زندگی مولف از تولد تا مرگ و بررسی دیگر آثار وی میپردازند، آن گاه به محتواکاوی اثر روی میآورند و اصول فکر و اندیشهی صاحب اثر را از دل اثر بیرون میکشند، در ادامه به معرفی کتابهایی که از اثر حاضر تاثیر پذیرفتهاند، همچنین تاثیری که اثر حاضر از کتب پیشین برگرفته است، میپردازند، معاصرین مؤلف را و ارتباطات احتمالی میان آنان را زیر ذرهبین قرار میدهند، جنگها، وقایع و شئونات اجتماعی و دورهای که صاحب اثر در آن میزیسته را نیز در بررسیها مد نظر قرار میدهند و . . . تا در انتها به معرفی نسخهها و روش تصحیح مشغول میشوند.
کتابهایی که از مقدمههای پژوهشی این چنین بهرهمند هستند معمولاً حرف نگفتهای باقی نمیگذارند و در واقع فهم و تصور خواننده را پیش از ورود به مبحث اصلی چنان پرورش و رشد میدهند که آمادهی بهرهبرداری از اثر شود. خواندن چنین مقدمههایی پیشنیاز ورود به بحث است و چشمپوشی از مطالعهی آن در واقع خسران به حساب میآید.
در میان آثار مهم تصحیح شده در نیم قرن اخیر کمتر میتوان به آثاری برخورد که از مقدمههای گسترده و جامع برخوردار باشند. حتی استادی چون مجتبی مینوی مقدمهای مختصر بر تصحیح کلیله و دمنه[1] نگاشته است و علیرغم این که کتب زیادی را نام میبرد که در پیروی از کلیله و دمنهی نصرالله منشی نوشته شدهاند ولی هیچ یک از این کتابها را به صورت تطبیقی و مقایسهای با اثر مورد نظر معرفی نمیکند. یا آنجا که از مهارت نصرالله منشی در فن نگارش و استفادهی ماهرانه و اغراق نشده از آرایههای ادبی سخن میراند شاهد مثالی نمیآورد و برتریهای اثر را بر آثار پیش و بعد از خود نشان نمیدهد. و یا از کتاب پنجه تنترا نام میبرد ولی شرحی به دست نمیدهد و . . .
مقدمههای گستردهی استاد صدیق مانند بنایی است که از ابتدا طرح و نقشهی روشنی در ذهن ایشان دارد. یعنی ابتدا در اندیشهی ایشان شکل گرفته و خلق شده است، سپس به مرور بر روی کاغذ میآید. ستونهای این بنا طوری در کنار هم قرار میگیرد تا شکل نهایی مد نظر مهندس را پدید آورد. مقدمههای این چنینی، آرام آرام از جزء به کل میرسند، گویی که موجود زندهاند و به مرور رشد و توسعه پیدا میکنند تا به بلوغ و کمال خود در انتهای کار نزدیک شوند. میتوان گفت در میان معاصران، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی جزو افرادی است که در ادبیات فارسی آن کاری را از نظر مقدمهنویسی انجام داده است که استاد در ادبیات ترکی به انجام رساندهاند.
دکتر صدیق نمونهی کمال یافتهی مصححینی است که آثار تصحیحی را با مقدمه و تعلیقاتی که بر آن مینگارند به درجهی کمال میرسانند. به عبارت بهتر، مقدمههای ایشان بر ارزشهای متن کهن میافزاید و حق مطلب را ادا میکند. تصحیح صرف و استخراج چند فهرست، چیزی به ارزشهای متن کهن اضافه نمیکند و فقط موجب نشر درست یا نادرست نسخ خطی میشود. نمونهی کمال یافتهی مقدمههای استاد را میتوان بر آثار زیر ملاحظه کرد:
مجموعه آثار حکیم ملا محمد فضولی (شامل دیوانهای عربی، فارسی، ترکی، مثنویهای لیلی و مجنون، بنگ و باده، رسالههای معما، سفرنامهی روح، رندو زاهد)، دیوان لغات الترک، دیوانهای اشعار ترکی و فارسی سید عماد الدین نسیمی، دیوان اشعار ترکی سید عظیم شیروانی، دیوانهای اشعار ترکی و فارسی سید ابوالقاسم نباتی، دیوان اشعار عاجز گرمهرودی، دیوان اشعار ترکی رضا صراف تبریزی، کلیات آثار میرزا علی اکبر صابر (هوپهوپ)، آثار ترکی جبار باغچهبان و غیره.
مقدمه بر آثار معاصرین
آنچه را طی این سالها در روحیهی دکتر صدیق شاهد آن بودم، تشویق و اصرار به سرودن، نوشتن، تدوین، تصحیح و حرکت مداوم اهل قلم در راه اعتلای فرهنگ و ادب، همچنین دمیدن روح خودباوری در آنان بوده است.
به این باور رسیدم که استاد، نویسندهای را ارج مینهند که ضمن برخورداری از توشهی علمی و تلاش کافی در راستای تدوین اثر و بهرهگیری از متد علمی مقبول و روشمندانه، قصد خدمت به خدا و خلق خدا را داشته باشد. آن کس که به قصد کسب موقعیت، مطرح کردن خود و ناماور شدن در میان خیل نویسندگان اثری را پدید آورد، از نظر ایشان طول عمر ادبی کوتاهی خواهد داشت، بل عمر جاوید از آن کسی است که دامن به مرداب نام و نان تر نکند و اثر را نه آن که تدوین، بلکه خلق کند و بیافریند.
استاد، برای نگارش مقدمههای تحلیلی خود با عشق و پشتکار تمام بر روی موضوع مورد نظر تمرکز میکنند و کارهایی را به انجام میرسانند که در ابتدا کاری پیچیده، دشوار و صعب پیش چشم میآید. از ایشان بارها شنیدهام که:
دست، مرد است و چشم، نامرد!
افراد مختلفی در طول این سالها از ایشان درخواست کردهاند تا بر آثارشان مقدمه نوشته شود. جهت رعایت احوال صاحبان اثر، کمتر به کسی جواب رد دادهاند. اگر اثری نیز کم مایه بوده با روحیهی پدرانه و با آغوش باز او را راهنمایی میکردند تا ایرادات کار را کاهش دهد، آن گاه چند کلمه به جای مقدمه مینگاشتند زیرا معتقد بودند «نباید نویسندگان تازهکار را دلسرد و نومید کرد علی الخصوص اگر جوان باشد. اگر من میتوانم به او کمک کنم، باید این کار را انجام دهم.»
استاد، تنها وقتی از نوشتن مقدمه بر اثر کسی امتناع میورزند که او را مغرض، سودجو، بیدرد و فاقد اندیشه و آرمان ببینند، همان کسان که سعی میکنند دیگران را نردبان ترقیهای خود کنند.
همیشه سر وقت با تمام وجود و با آغوش باز پذیرای افرادی بودهاند که برای اخذ کمک و راهنمایی نزدشان آمدهاند. هیچ گاه از ملاقات با کسی امتناع نکردهاند حتی کسانی که وقت دیگران را تلف میکنند. بهتر بگویم همیشه در دسترس، و پاسخگوی تمامی تماسهای افراد بودهاند.
از دیگر مشخصههای بارز ایشان در مواجهه با کسانی که درخواست نوشتن مقدمه دارند، این است که با تکیه به تجربههای دیرسال، ابتدا اثر نویسنده را ارزیابی میکنند و عیار علمی آن را به دست میآورند. سپس با سؤالاتی که میپرسند صحت انتساب اثر به صاحب آن را بررسی میکنند تا شائبهی انتحال و کتابسازی از بین برود. در میان گفتگو و مناظره، شخصیت و روحیهی صاحب اثر را نیز میسنجند تا مطمئن شوند کار خود را صادقانه و با تمام وجود انجام داده است و به مسایل کم ارزش و بیفایده بها نمیدهد.
به هر انجام آنچه نگارنده در روحیات استاد مشاهده کردم، جلوهی میراثی است که فضلا، حکما و دانشمندان قرون گذشته نسل به نسل آن را انتقال دادهاند. روحیهای که در شیخ محمود کاشغری، امیر علیشیر نوایی، ملا محمد فضولی، میرزا مهدیخان استرآبادی و دیگران بوده است. متاسفانه در شرایط پیچیدهی فعلی که جهان روند پیشرفتهای علمی و فناوری را تجربه میکند، انسانها آن روحیه و منشی را که در گذشته از طریق ارتباط «استاد با شاگرد» منتقل میشد، از دست دادهاند. روحیهای که آموختنی نیست بلکه در اثر مصاحبت صادقانه و همنشینی متواضعانه با استاد به مرور زمان در وجود شاگرد نقش میبندد و از آبشخور خصوصیات اخلاقییی چون صبر، تلاش، خدمت صادقانه، ریاضت، بلندنظری و راستگویی حصّه میبرد. در این ارتباط، استاد به تربیت شاگرد میاندیشد و شاگرد را عامل کسب شهرت و درآمد نمیبیند. شاگرد نیز باطناً استاد را ارج مینهد و جور او را بر مهر پدر، برتری میدهد. این «روحیه» را هر کس به نامی خوانده است: دغدغه، غیرت، پشتکار و . . . حافظ از کلمهی «آن» استفاده کرده است:
شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد،
بندهی طلعت آن باش، که «آنی» دارد.
تجلی «روحیه» در هر لباسی منجر به پدید آمدن بهترینها میشود. نمونهی این روحیه را در رفتارهای مادر نسبت به فرزند مشاهده کردهایم. این روحیه میتواند در یک معمار، نقاش و بازیگر تا یک آشپز، نجار و راننده نیز ظهور کند:
هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد،
دل برد و نهان شد.
امیدوارم آنچه را دکتر صدیق از میراث گذشتگان در سینه دارند، نسل نوین پژوهشگر و اهل قلم بتوانند با پرورش همان «روحیه» در خود، به درستی اخذ کنند و آن را به نسلهای بعد انتقال دهند.
اینجانب بسیاری از نسل جدید قلم به دست آذربایجان را به شکل مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر فعالیتهای چهل سالهی ادبی ایشان[2] میبینم که در سایهی بالهای گستردهی دکتر صدیق توانستهاند این مشعل فروزان را – که با ایثار و از خودگذشتگی از گزند تندباد حوادث دور مانده است- بگیرند و به دست نسل آینده بسپرند.»
سید احسان شکرخدایی
تابستان 1395
[1] ابوالمعالی نصرالله منشی، کلیله و دمنه، تصحیح و توضیح: مجتبی مینوی ، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1343.
[2] این فعالیتها شامل چهار بخش اصلی است: 1- مدیرمسئولی نشریات: یولداش، یئنی یول، انقلاب یولوندا، بولتن؛ سردبیری هفتهنامهی هنر و اجتماع و هفتهنامهی سهند – ضمیمهی روزنامهی اطلاعات – ؛ نگارش مقاله برای نشریات و روزنامههای گوناگون. 2- تدریس درس «زبان و ادبیات فارسی» در دانشگاهها و مراکز تربیت معلم و برگزاری کلاسهای فوق برنامهی «زبان و ادبیات ترکی» در دانشگاههای شهرهای مختلف از جمله همدان، زنجان، اورمیه و اصفهان. 3- نشر حدود 150 عنوان کتاب به شکل تالیف، تصحیح و ترجمه. 4- شرکت در همایشها و سخنرانی در دانشگاهها و مراکز علمی.