دکتر ح. م. صدیق

فولکلورپژوه خافی

دوستان همراه، عصر ساعت 7 از نگهبان موزه‌ی مردم‌شناسی خواهش کردند درب را باز کند، من موزه را بگردم. این مکان آب انباری بوده از دوره‌ی صفویه که اکنون در واقع نمایشگاه صنایع شده است. نگهبان می‌گوید 3000 وسیله‌ی مردم‌شناسی دارند که در انبارها است. موتوری ساخت 1916 که از آن متفقین بوده نیز در این موزه است. انواع نمدها و جوال‌ها و گلیم‌ها، توبره، یراق شتر و خورجین هم وجود دارد.

سفرنامه یک روز در خاف، دکتر حسین محمدزاده صدیق

در اینجا با آقای احمد قلی ساعدی، متولد 1350، مولف دو کتاب در زمینه‌ی ادبیات شفاهی خاف آشنا شدم:

1- دردانه‌ای غریب (دوبیتی‌ها از مجموعه‌ی فرهنگ عامه):

در کتاب دردانه‌های غریب نزدیک 300 دوبیتی عامیانه به گویش خاف گردآوری شده است. دوبیتی‌ها همان است که در شعرشناسی عامیانه‌ی فارسی به آن فهلویه می‌گوییم. اغلب آن‌ها روایت‌های لری، شیرازی، دشتستانی و جز آن هم دارد. در آذربایجان هم در میان گویشوران تات روایت‌هایی از آن‌ها دیده شده است که سال‌ها از سوی نیمچه پژوهشگران جیره‌خوار رژیم ستمشاهی به نفع زبان مجعول آذری کسروی ساخته مصادره شد و سال‌ها دستموزه‌ای برای انکار و طرد زبان ترکی گردید.

دوبیتی‌هایی که احمد قلی ساعدی گردآوری کرده، صبغه‌ی غنایی دارند از لطافت و زیبایی خاصی برخوردارند. مانند نمونه‌های زیر:

الا بابای پیر عاقل مو

نکردی فکر روز آخر مو.

تنور تافته‌یی از کُنده‌ی تاغ،

مو می‌سازم تماشا می‌کنه یار.

* * *

سَتَرِ آسَمو صیقل کنم مو،

سلام ور روی پیغمبر کنم مو،

سلام ور روی پیغمبر که خوبه،

همِشه یاد از او دلبر کنم مو.

* * *

شوِ امشو که مِمونِ شمایُم،

چو کفتر بام سَرِ بومِ شمایُم.

تَروش رویی مکُ مِمو عزیزم،

خدا دانَ که فردا شو کجایُم.

* * *

به قَتَّت بنگرُم نَجویَه دلبر،

به چشمات بنگرُم اَهویه دلبر.

به هر جا بنگرُم عیب ندره،

ولِ ارمُو که گنده شُویَه دلبر.

* * *

دل مو طاقت دوری ندارَ ،

نمک دم کُمِ مو شوری ندارَ ،

ز بس کِم حسرت دوری کشیدُم ،

که اَوِّ چیشمِ مو شوری ندارَ.

 

2- فرهنگ، تلفظ واژگان و اصطلاحات در گویش مردم ولایت خاف:

کتاب فرهنگ، تلفظ واژگان و اصطلاحات در گویش مردم ولایت خاف مقدمه‌ای دارد که پژوهشگر در آن وعده می‌دهد که در 9 جلد گویش منطقه، آداب و رسوم، افسانه‌ها، قصه‌ها، بازی‌ها، ترانه‌ها، ضرب المثل‌ها و مواد دیگر فولکلور ولایت را انتشار خواهد داد.

نویسنده در روش‌شناسی کار خود تاکید می‌کند که به صورت دمخور شدن و زندگی کردن با توده‌های مردم و گوش فرا دادن به صحبت‌های روزمره‌ی آنان در مدت 17 سال توانسته است کتاب خود را به سامان برساند. او، مخزن واژگان کتاب را چنین بخش‌بندی کرده است:

- اجزاء ساختمان مانند: انگار، اوچک، ایوو، برون، بلخنه، کلوک و . . .

- بناهای تاریخی مانند: آب امبار، ارگ، حمُّم، یخدان و . . .

- حیوانات مانند: اسُب، بالّی، بُچّوش، بَخته، تَزی و . . .

- کشاورزی مانند: اَوَنگ، اویار، بارون زیه و . . .

- اندازه‌گیری مانند: انگار، ایاق، نی دست، وجب و . . .

- دامپروری مانند: اَستاق، اَودونک، اُلنگ، باربند و . . .

- اعضای بدن انسان مانند: بُغ، بُلک، بوچّ، بُغلوچ، گُردوک و . . .

- زمین و آسمان مانند: اُستاله، اَیاس، باد و بَیدَم، بَرِش، قُنِش و . . .

- بازی‌ها مانند: استو مهتووک، بَجول بازی، بر برکا، بیل گردانی، و . . .

- گیاهان مانند: اِشلو، انچوچک، بادبرک، جو دو پر، گَوَرس و . . .

- بیماری‌ها مانند: اَوله، اَوُک، بادسر، بادنزله، برغوش، بسته، بُندوک و . . .

با ایشان درباره‌ی گویش‌شناسی خاف صحبت کردم و از ایشان خواستم که در کنار فعالیت‌های فولکلورپژوهی خود، بر اساس طرحی علمی گویش‌شناسی خافی را نیز تدوین کنند.

پرسیدم از مواد فولکلور خافی، به ضرب المثل‌ها هم پرداخته‌ای؟

گفت:«1500 ضرب المثل به صورت الفبایی تنظیم کرده‌ام. در این کتاب تعداد یک‌هزار و پانصد ضرب المثل را همراه با نظیر معیار یا نظیر محلی برابر انگلیسی یا فرانسوی نیز همراه کردم که خیلی مطول می‌شد به همین منظور آن‌ها را حذف کردم، بسیاری از این ضرب المثل‌ها در فارسی معیار دیده نشده‌اند. کتاب بعدی در این زمینه که بسیار وقت‌گیر بود دارای تعداد 81 افسانه است که به همین زودی اگر خدا بخواهد چاپ خواهد شد. در این کتاب به صورت تلفظ خافی در یک ستون، آوانگاری در ستون بعدی و برگردان به فارسی معیار در ستون بعد آمده است.

پژوهش بعدی که تقدیم علاقه‌مندان خواهد گردید تعداد 200 بازی بومی - محلی است که آماده‌ی چاپ و تا کنون بسیاری از این بازی‌ها مستند نگاری شده است.»

از ضرب المثل‌های خافی، از او مثال خواستم، در دفترم دو ضرب المثل زیر را نگاشت:

1- هر چه سنگه ور پای لنگه

har çe sang-a var pāy-e langa

2- ساز تو کژ راتا روغنی شو

sāz-e to karr-o ra tā roğani şu

خاطراتی از شهید مدرس

در گذر از خیابان مدرس علت نام‌گذاری را پرسیدم. آقای عصاری گفت:«مرحوم مدرس مدت 9 سال در خاف تبعید بود. در این مدت مردم خاف که با ایشان در ارتباط بودند لطف زیادی نسبت به ایشان ابراز می‌کردند. زمانی هم که رضا خان تصمیم به قتل مدرس گرفت بزرگان مذهبی خاف اجازه ندادند که وی را در خاف شهید کنند به همین خاطر ایشان را به کاشمر منتقل نموده، در آن جا مسموم کردند. جالب است بدانید که در زمان محمدرضا، خیابانی به نام خیابان مدرس در خاف نامگذاری شد که بعد از انقلاب پیشوند شهید نیز به آن اضافه گردید. مرحوم مدرس کتابی به نام «گنجینه‌ی خاف» دارد که مجموعه‌ خاطرات و دست نوشته‌های ایشان در آن آمده است.»

بعد از غروب گفتند که به جشن «تور فردوسی» دعوت شده‌ام. قبول کردم. رفتیم مدرسه‌ای که ساختمانش دو شب پنجشنبه و جمعه در اختیار این تور گذاشته شده بود. متشکل از فردوسی‌پژوهان که از مشهد آمده بودند، به هزینه‌ی یک موسسه‌ی دولتی جشن و سوری داشتند. تا فهمیدند من آمده‌ام، صحبت‌های خود را نیمه تمام گذاشتند. چندتایی به من نزدیک شدند و سؤال‌هایی کردند. از طرز رفتار و شیوه‌ی سؤال‌ها دریافتم که با شوونیست‌های وطنی رو در رو نشسته‌ام. خانمی نزدیک شد و گفت:«من بندهشن موجود در آستان قدس را چاپ کرده‌ام.» اظهار تاسف می‌کرد که همراهش نیست، نسخه‌ای هدیه کند. گفتم:«دیده‌ام، زحمت کشیده‌اید.» و تحسین کردم و کتاب «بهسروده‌های زرتشت» اثر خودم را هم به ایشان معرفی کردم.

من یک ساعت بیشتر دوام نیاوردم. با بعضی‌هاشان صحبت‌های کوتاهی کردم. در حیاط با جوانی آشنا شدم از اهالی خاف به نام مجید جوهری که در رشته‌ی فیزیک تحصیل کرده و خود را آماده‌ی آزمون دکتری می‌کند، نزدیک 30 سال دارد و عشقی وافر به موسیقی ترکی آذربایجان. او هم به هوای کنسرت موسیقی به اینجا آمده بود. از ایشان پرسیدم:« با توجه به این که اصلاً ترکی نمی‌دانی چطور شده این همه عشق و علاقه به موسیقی ترکی آذربایجانی پیدا کرده‌ای؟»

ایشان پاسخ داد:«همیشه دغدغه‌ی اصلی من در موسیقی، یافتن راز گیرایی آن بوده است. بنابر این سعی کردم در کنار شنیدن موسیقی به تحقیق مختصری در زمینه‌ی موسیقی ایرانی بپردازم. با آشنا شدن با موسیقی‌دانان دوره‌ی قاجار مانند درویش خان و سید حسین طاهرزاده پی به صدای جادویی اقبال السلطان بردم و شیفه‌ی استحکام آن شدم. نقل است که می‌گویند وقتی اقبال آذر قبل از نماز صبح به ترکی شب‌خوانی می‌کرده است، مردم روستاهای اطراف تبریز برای نماز یا سحری بیدار می‌شدند.

علاوه بر اقبال، تار جادویی غلامحسین بیگجه‌خانی هم با حال و هوای خاص خودش من را مجذوب ساخته است.»

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید