کتاب «سه رسالهی فارسی به انضمام رسالهی 40 حدیث» اثر حکیم ملا محمد فضولی به تصحیح دکتر ح. م. صدیق چاپ میشود. مجوز این کتاب پس از چندین ماه معطلی در وزارت ارشاد، بالاخره در دولت «تدبیر و امید» صادر شد. کتاب حاضر شامل سه رسالهی 1- معما، 2- سفرنامهی روح (صحت و مرض)، 3- رند و زاهد و 4- 40 حدیث (قیزخ حدیث) ملا محمد فضولی است.
بخشی از مقدمهی استاد را بر رسالهی «معما» در زیر میخوانیم:
فضولی در مقدمهی دیوان فارسی گوید:«... رغبت اغلاق عبارت و مودت دقت مضمون که در جبلت داشتم، همیشه طبعم به معما و قصیده متمایل بود و خیال غزل به خاطرم نمیگذشت ...»
از رسالهی دستور معما اثر ملا محمد فضولی، نخستین مهدی بندادی در تذکرهی گلشن شعرا نام برده است. او ضمن معرفی فضولی گوید:«... در سه زبان به اصناف شعر قادر و در طرز معما و عروض ماهر بود ...»
پس از آن، در اغلب تذکرهها، مانند تحفهی سامی، تذکرهی صادقی افشار، تذکرهی لطیفی و جز آن به نام این رساله اشاره شده است و در تذکرهی نصرآبادی تعدادی معما از این رساله آورده شده است.
نام کامل آن را کاتب چلبی در کشف الظنون آورده است.[1]
فضولی، در مقدمهی رسالهی خود نخست اشاره به این نکته میکند که ذهن آدمی به کشف رمز و راز خفته در لابهلای کلمات و اشارات، میل دارد و از آن لذت میبرد. این نکته را به مشقت عبادت و ریاضت که منجر به کسب تنعم جنت میشود مقایسه میکند و آن را شیوه و روش اهل ذکا میشمارد.
فضولی اشتراط نظم در معما را رد میکند. دیگر معماسازان نیز به این مسأله اشاره کردهاند. مثلا محمد نائینی تأکید میکند که معما را میتوان به نثر نیز ساخت.[2]
از رسالهی دستور معما اثر ملا محمد فضولی، چهار نسخه در دست است:
1. نسخهی کتابخانهی عمومی بورسا در ترکیه که آن را ادیب کورْکچو چاپ كرد. آن را با نشانهي / ب./ مشخص كرديم.
این نسخه در میان مجموعهی اشرفزاده به شمارهی 1241/19 محافظت میشود. این نسخه در سدهی یازدهم هجری، چند سالی پس از فوت فضولی به خط تعلیق بسیار زیبایی استنساخ شده است.
2. نسخهی سنت پطرزبورگ که از آن نخستین بار برتلس، خبر داده[3] و گفته است که در کلیات فضولی محفوظ در کتابخانهی انستیتوی خاورشناسی لنینگراد، به دو رسالهی معمیات فارسی و معمایت ترکی برخورده است. با اشاره به همین موضوع محمد فؤاد کؤیرولو نیز در مقالهی مفصل[4]زیر در انسیکلوپدی اسلام به وجود دو رسالهی معما از وی اشاره کرده است و حمید آراسلی نخستین مقالهی عملی را در این باب نوشته است[5] و آن را مرحوم حمید محمدزاده در سال ... در ایران چاپ کرد. اين نسخه را با نشانهي /س./ مشخص نموديم.
این رساله در صفحات 103-90 از کلیات فضولی مذکور در فوق استنساخ شده است.
3. نسخهي محفوظ در دانشگاه تهران را با نشانهي / د./ مشخص كرديم.
4. تذكرهي نصرآبادي كه در آن تعدادی معما از رسالهي مذكور آورده شده است.
علاوه بر معماهاي فارسي تعداد 40 معماي تركي نيز از فضولي بازشناسي شده است.
معماهای ترکی را علاوه بر حمید آراسلی، قاراخانلی نیز به نقل از مجموعهای که در اختیار داشته، در سال 1948 چاپ کرده است.[6] اختلافات نشر او با نسخهی آراسلی را کمال ادیب به صورت زیر استخراج کرده است:
در معمای شمارهی 2، به جای دارا لفظ ولی، شمارهی 11 به جای قیاس لفظ غیاث، شمارهی 13 به جای امیر لفظ عامر آمده و در شمارهی 28 لفظ عمید ذکر شده است.
حل چند معمای فضولی
فضولي در رسالهي «دستور معما» خوانندگان را در حل معماهاي خود راهنمايي كرده است. ما، در اينجا پيش از شروع متن، به حل تعدادي از آنها ميپردازيم.
1. به اسم نسیم:
در راه وفای دوست نامرده کسی،
آن به نکند به وصف لعلش هوسی.
دور از لب جانفزای جانان دل زار،
حیفم آید که زنده باشد نفسی.
1. "حیفم" مادهی اسم است.
2. حرف اول " حی" (= زنده) در آن تبدیل به حرف "نون "میشود.
3. حرف "فا" در کلمهی "نفسی" هم معادل "سی" است که از تحلیل "نفسی" به دست میآید.
***
2. به اسم علی:
ای دل ز فراق چشم مستت خسته،
وی بهر تو دیده غرق خون پیوسته.
چشم و دل ما به قامت دلکش تو،
از هر طرف آن دوخته و این بسته.
1. منظور از "چشم"، "عین" است.
2. منظور از "دل ما"، حرف "ی" است.
3. اگر "ع" و "ی" از هر طرف به قامت که "الف" است پیوسته شود، اسم "علی" به دست میآید.
***
3. به اسم سلیمان:
شریعت هست گنجی، فیض عامش خلق را شامل،
طلسمی گشت بهر حفظ آن سلطان دریادل.
1. "طلس میگشت" یعنی طلس وارونه شود و به صورت "سلط" درآید. که این جزیی از اسم معماست.
2. "بهر حفظ آن" یعنی در اسم معما باید " ان" حفظ شود.
3. "سلطان دریا دل" یعنی دل کلمهی سلطان دریاست و به دریا در عربی "یم" گفته میشود که جزء اسم معما به شمار میرود.
جواب: اگر "یم" به قلب کلمهی "سلطان" بیاید و با آن عوض شود، و " ان" نیز حفظ گردد و لفظ طلس به صورت مقلوب شده در اول قرار گیرد، اسم "سلیمان" به دست خواهد آمد.
***
4. به اسم قباد:
ای سرو قد لالهرخ حورنژاد،
چون داغ نهی بر جگر هر ناشاد،
خواهم که پی فزونی ذوق سرور،
یک داغ نهی بر دل آشفته زیاد.
جواب: اگر یک داغ(= نقطه) از لفظ "یاد" برداشته شود و در قلب کلمهی "آشفته" یعنی حرف "ـفـ" گذاشته شود و با آنچه از لفظ "یاد" برجای مانده ترکیب شود، اسم "قباد" به دست میآید.
[مقدمه فضولی بر رسالهی معما]
اما بعد، سرگشتهي وادي اوهام، فضولي گمنام، معروض ميدارد كه: در اوقات اكتساب[7] و در ایام مراعات آداب انتساب،[8] كه به تدريج از رشتهي معارف گره ميگشودم، چنين تجربه نمودم كه رغبت اذهان مستقيمه به اقتناي[9] مقاصدي كه حصول آن به اصعب وجوه است، از مقتضيات توجه جبلی[10] است به درجهي كمال. و ميل طبايع سليمه به استحصال مطالبي كه كسب آن به اشقّ[11] اساليب است، از لوازم شوق فطري است به ادراك انتهاء آمال.[12] هر آينه كثرت لذت در طي طريق مشقت است و عقل را قناعت[13] بر بديهيات، از بديهيات دلايل دنائات.
شعر:
آنها كه تنعمات جنت يابند،
در ضمن مشقت عبادت[14] يابند.
آنها كه مقام قرب ايزد طلبند،
البته به كثرت رياضت يابند.
و عموم اين استحسان بر مطلق فنون شعر كه ادراك نكات آن محاذي معارج اعجاز است، شامل است. و ادقّ اقسام رقم[15] معماست كه توسن طبع را در ميدان تدقيقات آن گَرد نعل[16] بر فرق فلك مينشيند و ديدهي عقل به سرمهي تحقيقات، دقايق آن چهرهي ابكار غيبي را در منصهي حضور ميبيند.
بيت:
نفي افكار معما نكند طبع سليم،
زان كه اين شيوهي شيرين، روش اهل ذَكاست.
لذتي نيست ز ادراك دقايق برتر،
نيست محتاج بيان، نفع معما پيداست.
اوضح[17] علامات علوّ اعتبار اين فن شريف و آيين امارات سموّ اقتدار اين علم لطيف، آن است كه افاضل فواضل در باب قواعد و اساليب آن نسخههاي معتبر تأليف نموده، و اكابر ارباب فضايل در وضع قوانين و اصطلاحات آن، طرق دقت پيمودهاند.[18] البته عقلاء كامل، نقد حيات بيبدل در كارهاي عبث صرف ننمايند[19] و علماء فاضل، جوهر عمر گرامي در انديشههاي بيفايده از دست ندهند.
[شعر]:
كاملاني[20] كه اهل ادراكاند،
سعي در كار سهل ننمايند.
جز به چيزي كه معتبر باشد،
نظر اعتبار نگشايند.
اگرچه اين بندهي قليلْ بضاعت[21] را از كثرت اسباب، استدعاي اندراج سلسلهي ارباب اين فن نبوده؛ و از پشهي عاجزْ، هواي طَيَران در عرصهي شاهبازان صيدافكن مناسب نمينمود. اما به حكم آن كه هر متاعي را خريداري است و هر ذرهای را در خور خود اعتباري، همتم نگذاشت كه در بستان فضيلت، از شاخسار اين نهال، ميوه نچينم و در خوان بلاغت، از اين نواله تمتعي نبينم.
بيت:
لله الحمد[22] از فنون شعر در هر فن كه هست،
اعتلا جستم، ز فيض حق برآمد كام من.
در بناي جامعيت تا نباشد رخنهاي،
در معما نيز ميخواهم برآيد نام[23] من.
وسیلهی دیگر بر تألیف این مختصر آن است که به طریق[24] تتبع و طبعآزمایی، معمایی چند سر زده بود. و به واسطهی عدم قبول قلادهی مخلص، بیم تضییع داشت تا متغلبان[25] را دست تسلط بدان نرسد. در ضمن قواعد به سلسلهی ضبط کشیدن مناسب مینمود.
[1] چاپ استانبول، 1943، ص 1742.
[2] امیر علیشیر نوایی، مجالس النفائس، چاپ علیاصغر حکمت، تهران، 1323، ص 99.
[3] Bulletin de L'Academie des sciense de L'URSS, Classe des Humanite, 1935, Nr. 5, P. 297 -306.
[4] Azerbaycan Yurd Bilgisi, No, 12, S. 144 – 448.
[5]ادبیات مجموعهسی، باکو، 1946، ج 1، ص 34-27.
[6]رونامهی تصویر، سال 1948، ج12، ص 23. (نقل از مقدمهی کمال ادیب، پیشین.)
[7] /ب./: اکتساب آداب.
[8] /ب./: اکتساب.
[9] / د./: به اقتفاي.
[10] / س./: جمیل.
[11] /ب./: به ادق.
[12] /ب./: مآل.
[13] /ب./: صحبت.
[14] /ب./: عبادت مشقت.
[15] /ب./: اقسام شعر فن.
[16] /ب./: ـ نعل.
[17] / د./: افصح.
[18] / د./: طرف دقت بنمودهاند.
[19] /ب./: نکنید.
[20] /ب./: کا ... نی.
[21] /ب./: البضاعة.
[22] / د./: صد الحمد الله.
[23] / س./: کام.
[24] / ب./: به طرق.
[25] / س./ و / د./: مقبلان.