مشخصات کتاب
نام كتاب: انقلاب بورژوازي در انگلستان
مؤلف: يفيموف
ناشر: ققنوس
سال نشر: 1358
محل نشر: تهران
نوبت چاپ: اول
موضوع: تاریخ
94 ص.
شرح مختصر كتاب
انقلاب بورژوازی در انگلستان
چند کلمه
کتاب حاضر ترجمهی بخش نخست از کتاب «تاریخ جهان در عصر جدید» اثر یفیموف است که پس از پیشگفتاری در باب شناخت تاریخ تکامل جامعه، پیرامون انقلاب بورژوازی انگلستان وارد بحث میشود. اثر یفیموف به فارسی در سه بخش عرضه خواهد شد. در بخش دوم از «انقلاب کبیر فرانسه» و در بخش سوم از تأثیر انقلاب در کشورهای اروپایی و بیداری ملل آسیا و آفریقا در اواخر قرن نوزدهم سخن به میان خواهد آمد. امید است که این جزوهها در دادن دید علمی از تاریخ دنیا به نوجوانان نقشی داشته باشد.
پیشگفتار
جهان در آغاز قرون جدید
1. از جامعهی اشتراکی آغازین تا جامعهی طبقاتی
میدانید که به دنبال جامعهی اشتراکی نخستین بشری، جامعهی طبقاتی یعنی جامعهی بردهداری و فئودالی پدید آمد.
جامعهی اشتراکی آغازین، جامعهی بردهداری و جامعهی فئودالی، سه پلهی نخستین تکامل جامعهی بشری هستند. در هر پلهی نوین، ابزار و شیوههای تکامل یافتهتر تولید پیدا میشود، محصول به فراوانی رو مینهد و میان زحمتکشان و ملکداران مناسبات جدیدی پدید میآید.
نخستین جامعهی طبقاتی، پنج سده پیش از میلاد در درهی نیل و فرات پیدا شد. این جامعه، جامعهی بردهداری بود.
در جامعهی اشتراکی آغازین، از شکارگاهها، چراگاهها و کشتزارها همه به تساوی بهره میگرفتند. در جامعهی بردهداری کار و ابزار فلزی توسعه یافت، گلهداری تکامل گرفت و قبیلهها به خانوادهها تقسیم شدند. برخی از این خانوادهها مالک زمین و برده شدند. ولی بردهها هیچگونه مالکیتی نداشتند و خود در تملک صاحبانشان بودند.
جامعهی بردهداری در تاریخ، نخستین «جامعه»یی است که بر اساس استثمار-یعنی بهرهجویی مالکان از نیروی کار بردهها-بنیان گرفته بود. بردهها را مجبور میکردند که نهرهای بزرگ آبیاری احداث کنند. آنان در کشتزارها و معدنها کار میکردند، جاده، معبد و کاخ میساختند. حاصل بیشترین نیروی کار بردهها عظیمترین کاخها و بناها بود. شهرهایی که در جامعهی اشتراکی آغازین وجود خارجی نداشت، پیدا میشد. دارایان بردهها را برای کار در خانه و کشتزارها از بازارهای بردهفروشی میخریدند. در خانههای دارایان دهها بردهی هنرمند و صنعتگر خدمتکاری میکردند.
برای احداث بناهای عظیم، نیاز به پیدایش بنیانهای نظری احساس میشد. این است که در دورهی بردهداری سنگ بنای دانشهای ریاضی، ستارهشناسی و پزشکی نهاده شد و این دانشها رو به تکامل نهاد. برخی آگاهیهای جغرافیایی پیرامون بعضی سرزمینهای مجاور یا حتی دور ثبت شد. برای تزیین بناها، معماری و پیکرتراشی پدید آمد. نقشهای هنری زیبایی در دیوارهای معبدها و قصرها حک شد. باری بازی در صحنههای تئاتر، نمایشنامهها نوشته شد. در آن دوره به بهای کار زحمت طاقتفرسا و عظیم بردهها، فرهنگ و مدنیتی شگرف جان میگرفت.
دولتها به استثمار کامل بردهها کمک میکردند، شورشهای آنان را درب و داغون میکردند و از راه جنگ اسیرهای تازهیی به دست میآوردند. مذهب نیز تکیهگاه بردهداران بود. کاهنها از بردهها میخواستند که از صاحبان خود اطاعت کنند. در جامعهی بردهدارای اهالی آزاد شهری، و در روستاها افراد جامعهی اشتراکی میزیستند که وضع اینان اندکی با وضع زندگی بردهها تفاوت داشت.
جامعهی بردهداری در یونان و روم بیش از هر جای دیگر «رسایی» یافت. جامعهی بردهداری در احاطهی مردمانی که در شرایط جامعهی اشتراکی آغازین بودند، قرار داشت. بردهداران به وسیلهی جنگ و قتل و غارت، از میان آنان بردههای زیادی به دست میآوردند. جامعهی بردهداری تقریباً تا سدههای سوم الی هفتم، و در اروپا تا سدهی پنجم پا بر جا بود.
دلیلهای بنیانی زیر، باعث سقوط جامعهها و دولتهای بردهداری شد: محصول کار بردهها کمتر از محصول کار رعیتها بود. بردهها علیه ستمگران مبارزه میکردند و شورشهایشان رفته رفته نیرومندتر و عظیمتر میشد. حملههای قبایل ژرمن و اسلاو که خود متشکل از جمعیتهای اشتراکی آزاد بودند، به سقوط بردهداری در اروپا کمک کرد.
جامعهی فئودالی که از کار پر محصول رعیتها سود میجست، جای جامعهی بردهداری را گرفت. رعیتها در برابر استفاده از زمینهای فئودالها، مکلف به بیگاری برای آنان بودند. در جامعهی فئودالی رعیتها خرید و فروش میشدند، ولی معمولا همراه زمین که بر روی آن کار میکردند فروخته میشدند. گذشته از آن، به خلاف بردهها، رعیتهای فئودالی، از خود ابزار کار و وسایل کشاورزی و نیز مالهای اهلی داشتند.
در جامعهی فئودالی، بازرگانی تکامل پذیرفت. پس از پراکنده شدن بردهداری شهرهای عظیمتر از شهرهایی که ویران و یا به حال خرابهزار بدل شده بود، پیدا آمد. چاپ کتاب و اسلحهی آتشین اختراع شد. نهادهای دانش و هنر باز هم تکامل یافت.
به هنگام پیدایش دولتهای فئودالی، جامعههای بردهداری، و نواحی وسیعی از جامعههای اشتراکی آغازین هنوز بر جا بود. ولی فئودالیسم در تکامل اجتماعی پلهیی دیگر بود. و این جامعه، در تاریخ بشری دوران تازهیی به شمار میرفت.
پلههای سهگانهی تکامل اجتماعی پیش از دوران سرمایهداری چنین است: جامعهی اشتراکی آغازین، بردهداری و فئودالیسم. ولی این بدان معنا نیست که همهی ملتها در مسیر تکامل این سه پله را میباید طی کنند. میدانید که در آغاز تاریخ میلادی، آلمانها از جامعهی اشتراکی آغازین، پا به جامعهی فئودالی گذاشتند. روس باستان نیز جامعهی بردهداری را ندید و از جامعهی اشتراکی آغازین به جامعهی فئودالی گام نهاد.
2. تکامل نابرابر کشورها و قارهها
اروپا. در سدههای شانزدهم و هفدهم در اروپا فئودالیسم روی به اضمحلال مینهاد و انقلابهای بورژواری پدید میآمد.
در دورهی انجامین جامعهی فئودالی، تولید سرمایهداری، کارگاههای صنعتی، و در روستاها سیستم مزد بگیری پدید آمده بود.
قانونهای فئودالی مانع و سد این سیستمهای جدید بود. استبداد حاکمان تامالاختیار و خودکامگی ماموران و سروری کهانت و اشرافیت طفیلی که به استثمار روستاها میپرداخت، باعث تنزل کشاورزی میشد.
کارگاههای کوچک سبب لنگی تکامل صنایع میشد. غیر از ملکداران و خانزادگان، دیگر طبقات اجتماعی محروم از حقوق بودند. کلیسا علیه دانش به پا خاسته بود و اندیشههای آزاد را خفه میکرد.
جامعهی فئودالی در زیر ضربات انقلاب تودههایی که به رهبری بورژوازی به وقوع میپیوست، از هم پاشید. انقلاب نیدرلند در سدهی شانزدهم، نخستین انقلاب بورژوازی در تاریخ بشری بود. پس از انقلاب نیدرلند، تکامل سرمایهداری اروپای غربی را به انقلابهای جدیدی سوق داد. در اواسط سدهی هفدهم در انگلستان انقلاب بورژوازی نیرومندتر و شدیدتر از انقلاب نیدرلند رخ داد. این انقلاب در تاریخ جهان، بینان سرمایهداری و سرآغاز دوران جدید بود. این که چرا گفتیم نه انقلاب نیدرلند، بلکه تنها انقلاب انگلستان سرآغاز دوران جدید شد، بعد بحث خواهیم کرد.
تا اواسط سدهی هفدهم در برخی از سرزمینهای اروپایی قوانین فئودالی هنوز پا بر جا بود. در روسیه مناسبات سرمایهداری تازه پا میگرفت. شورشهای دهقانی نیرو گرفته بود و قانونهایی در جهت الغای اسارت دهقانها صادر شده بود.
آمریکا. به تخمین دانشمندان، انسان نزدیک بیست یا سی هزار سال پیش، از آسیا و از طریق بغاز «برینگ» به آمریکا پا نهاد. اینان اجداد سرخپوستان و اسکیموها بودند. این کوچگران سالیان دراز در آمریکا از آلاسکا تا منتهاالیه جنوبی آمریکا، تا «زمین آتشین» میرفتند. آنان جهت انطباق با شرایط جدید زندگی، نیروی زیادی صرف کردند، و این خود، سبب کندی تکامل کاری و فرهگنی آنان میشد. اروپاییان همراه «کلمب» و بعد از او در امریکا ساکن شدند. آنان صاحب وسایل نقلیهی چرخدار، دستگاههای چاپ کتاب و سلاح آتشین بودند. ولی سرخپوستان این ابزارها را نمیشناختند.
مردم امریکای شمالی، سرخپوستان و اسکیموها در شرایط جامعهی اشتراکی آغازین زندگی میکردند. آستکها1 و مایاها2 در مکزیک، و اینکها3 در پرو نیز دولتهای بردهداری تشکیل داده بودند. همزمان با یورش گروههای استعمارگر در سدهی شانزدهم به آمریکا، اسپانیاییها و پرتغالی های طمعکار که به هوس زر و سیم پا به قارهی آمریکا نهاده بودند، میلیونها سرخپوست آمریکای مرکزی و جنوبی را نابود ساختند. و آنها را هم که زنده ماندند، برده کردند. در آمریکای شمالی نیز انگلیسها بومیان را از پای درمیآوردند تا زمینهاشان را صاحب شوند. بومیان هم در آمریکای شمالی و هم در آمریکای جنوبی چندین صد سال با تاجران و استعمارگران طمعورز اروپایی مردانه ستیز کردند.
آفریقا. مردم آفریقا خالق یکی از فرهنگهای عظیم دنیای قدیم، یعنی فرهنگ مصر هستند. در قرون وسطا، در سودان غربی در شهر تیمبوکتو4 دانشگاهی با صدها دانشمند و مورخ وجود داشت. ملتها و قبیلههای آفریقا در سدهی پانزدهم در پلههای گوناگون تکامل اجتماعی بودند. ولی دیگر، همهی آنان ساختن ابزار فلزی را یاد داشتند. دولتهای بردهدار و فئودال و نیز قبیلههایی که در شرایط زندگی جامعهی اشتراکی آغازین بودند، در آفریقا پراکنده بودند.
در سدهی پانزدهم گروههایی از شکارچیان پرتغالی به آفریقا هجوم بردند. گفته شده است که در عرض چهار قرن و نیم تعداد پانزده تا بیست میلیون نفر سیاه از آفریقا به بردگی به آمریکا برده شده است. در برابر هر سیاه که به آمریکا میرسید، سه تا چهار سیاه دیگر در راه تلف میشد و یا هنگام گرفتن به اسارت به قتل میرسید. وقتی میخواستند گلهی سیاهان را در کشتیها پر کنند، آنان تلف میشدند. جادههای تجاری آفریقا پر از لاشهها و استخوانهای سیاهان بود. روستاها همه خالی شده بود. تاریخ آفریقا شاهد مبارزات قهرمانی قبیلههایی نظیر بانتوها1 و کافرها2 و جز آنان علیه استعمارگران اروپایی است. از آنجا که این قاره سالیان دراز میدان شکار ساهپوستان بود، تکامل ملل آن به کندی صورت گرفت.
آسیا. تشکیلات فئودالی در آسیا جای مهمی داست. در برخی مناطق نیز هنوز مناسبات بردهداری موجود بود. در کشورهای شرقی- در هندوستان، چین، کره و ژاپن- در دوران باستان و دوران قرون وسطا مدنیت های شکوفایی پیدا شده بود. ولی از این مدنیتها، فقط طبقات حاکم برخوردار میبودند. شیوهی استبدادی دولتهای فئودالی، استثمار طاقتفرسای روستاییان جامعهی اشتراکی آغازین و یورشهای قبیلههای کوچگر به برخی از کشورها سبب کندی سیر تکاملی سرزمینها میشد. و وقتی اروپاییان به این سرزمینها گام گذاشتند، سالها مبارزههای صد استعماری علیه آنان پا گرفت و نضج یافت.
استرالیا. این قاره را اروپاییان در آغاز سدهی هفدهم کشف کردند. در آن موقع اهالی استرالیا که از مسیر حرکت و تجارت ملتها به دور بودند، با کشاورزی و گلهداری آشنایی نداشتند. و با شکار لاکپشت و شترمرغ و گردآوری میوههای جنگلی و بوتههای درختان گذران میکردند. بعدها، استعمارگران انگلیسی بسیاری از استرالیائیان را نابود ساختند. استعمارگران دهها هزار گوسفند در زمینهای استرالیا پرورش دادند.
مستعمرهها. تکامل نابرابر قارهها و سرزمینها، همزمان با تقسیم جهان به مستعمرههای بیشمار از سدههای هفدهم به این سو نیرو گرفت.
مستعمرهها در دنیای باستان و در قرون وسطا نیز وجود داشت. این مستعمرهها عبارت از رعیتهای کسانی بود که از کشورهای مستعمرهدار کوچ کرده بودند. آنان وابستگی با کشور مستعمرهدار نداشتند. اما مستعمرههای دنیای جدید، با مستعمرههای پیشین فرق داشت.
اول از همه گروههای حقهباز برای غارت بومیان سرازیر میشدند ولی بعدها در نتیجهی به بند کشیده شدن روستاییان، بسیاری از بیخانمان شدههای آنان و نیز هنرمندان به آنجاها فرستاده میشدند.
در برخی از مستعمرهها، بومیان توسط استعمارگران قتل عام شده بودند. مثلا قبیلههای هائیتی1، یامیاکا2 و جز آن در جزیرههای هند غربی3 نابود شدند و وضعیت در بیشتر منطقههای استرالیا و جزیرهی تاسمانی4 بزرگ نیز چنین بود. به این مستعمرهها روستاییان آزاد و مالهای اهلی از کشورهای استعمارگر (چنانکه در استرالیا) و یا زنگیان به بند کشیده شدهی آفریقایی (چنان که در جزیرههای هائیتی و یامیاکا) فرستاده میشدند.
کشورهایی مانند هندوستان که سکنهی بیشمار داشت و در شرایط فئودالی میزیستند و صاحب فرهنگ عظیمی بودند، به جای اهالی کشورهای مستعمرهدار، از سوی اعضاء دولت و حکومت آن کشورها غارت میشدند. مردمان مستعمرهها از فشار مالیاتها و خراج بیحصر و حد و بیگاریهای گوناگون و خودکامگی ماموران در عذاب بودند.
در مستعمرههای اسپانیا اعلان شده بود که همهی زمینها از آن سلطان است و سلطان این زمینها را میان افسران و سربازان خود تقسیم میکرد.
کشیشان به هر وسیله که شده غارت بومیان را از سوی استعمارگران امکانپذیر میساختند. مثلا مبلغ دینی جزیرههای هاوایی آمدن مسیونرها را چنین تصویر کرده است: «مسیونرهای آمریکایی پا به جزیرهی ما گذاشتند و گفتند که من دیده بر آسمان دوزم. و تا من به آسمان نگاه کنم، آنان زمینهای ما را از زیر پایمان دزدیدند».
استعمارگران به هر ترتیب شده، اهالی سرزمین مستعمره را تابع خود میکردند. مثلاً در سال 1550 در شیلی، شخصی به نام «والدیویا» افسر استعمارگز اسپانیایی دویست تن از دو هزار اسیر برده را از صف جدا کرد و دستها و بینیهاشان را برید و سپس توصیه کرد که مطیع و سر به زیر باشند و به خانههاشان برگردانید.
تجارت کشورهای صنعتی با «مستعمرهدار»1هایی که به آن سوی اقیانوسها گام نهاده بودند، شروع شد. محصولات صعنعی مانند پارچه و شیشه و جز آنها به مستعمرهها صادر میکردند و مواد خام، نظیر شکر، پنبه، چوب غیره از آن سرزمینها به غارت میبردند. درکشورهای مستعمرهدار، صنایع پیشرفت روزافزونی میکرد. و طبقهی حاکم از نفوذ صنایع به سرزمینهای مستعمره جلوگیری میکردند.
تکامل در مستعمرهها به کندی صورت میگرفت ولی در کشویهای مستعمرهدار به سرعت ادامه مییافت. مردم اسیر مستعمرهها گرفتار عذاب دهشتناکی میشدند. مبارزههای آزادیخواهانهی مستعمرهها از تاریخ به اسارت افتادن آنها آغاز شد.