ادامه از بخش اول مقاله
در این جا با اشارهی کوتاه به دو «برگردان سروده» مطلب را پی میگیرم. برگردان سرودهی نخست از شعر «محمدعاکف»[32] انجام گرفته است. پندهایی از آن شعر که به یادمانِ«شهدای اسلام در جنگ جهانی اول»سروده شده چنین است:
الهی آلتی یوزمین موسلومان بیردن بوغازلاندی،
یانان جان، ییرتیلان عصمت، آخان سئللر بوتون قاندی.
نه معصوم اختیارلار سونگولر آلتیندا قیوراندی،
نه بیکس خانمانلار ایشته یانغین وئردیلر، یاندی.
بوقوللانمیش ییغینلار هپ بیرهر انسان، بیرهر جاندی،
صباح الخیر حریّت الهی لیل گون اولدو.
قارانلیق بیر هزیمت هر طرفدن رونمون اولدو،
شهامت گئتدی، غئیرت سؤندو قدرتلر زبون اولدو.
او موجا موج سنجاقلار نه مدهش سرنگون اولدو،
سکوتون دهشتیندن قلب رحمت بلکه خون اولدو.
اذانلار سوسدو. . . چانلار اینلهییب دوتماقدا آفاقی،
یازیق شرقین سماسیندان هلالین گئچدی اشراقی.
زمان آرتیق صلیبین دؤور استیلاسی، الحاقی،
فقط یئرلرده قالمیش حقلرین فردای احقاقی.
نه دوغمازگون موش ای عاجز لرین قدرتلی خلّاقی،
سوس ای دیوانه!دورماز کائناتین سیرِ معتادی.
نه ساندین فطرتین احکامی هئچ دینلرمی فریادی؟
بوگون سنکندی کندیندن امید اِئت آنجاق امدادی.
اوهت سن کندی اقدامینلا قالدیر گئتده بیدادی،
جهان قانون سعیین، باخ، ناصیل بیر حسله منقادی.
نه ائتدین «لَیسَ لِلاِنسان اِلاّ ما سَعی» واردی!
اکنون به برگردان سرودهی «کاظم ایزد» تحت عنوان «در غم كشتار جنگ بالكان» دقت کنیم:
خدایا! کشته شد ششصد هزار از مؤمنان آوخ!
بسی خون مسلمان ریخت، چون سیل روان! آوخ!
چه قامتها به خاک افتاد، چون برگ خزان! آوخ!
چه عصمتها که شد آلوده، از جور زمان! آوخ!
چه مردانی که جان دادند، از هر خاندان! آوخ!
چه فرزندان بیکس مانده، درهر خانمان! آوخ!
چه کانونها که خاکستر شد، از این آتش بیداد!
چه تنها زیر خاک و خون، که جان در راه«جانان» داد!
خدایا! صبح آزادی چو شام قیرگون آمد! . . .
شکستی پر زتاریکی، زهر سو رهنمون آمد! . . .
شهامت رفت! غیرت کشته شد! قدرت زبون آمد! . . .
چه پرچمها، که از موجش، فلک بیجادهگون[33] آمد،
زدست کشتگان مرد، ناگه سرنگون آمد! . . .
تو گفتی، قلزم[34] رحمت، سراسر پر زخون آمد!. . .
ازین خاموشی مدهش که شد بر بوم و بر چیره،
وزین بیداد بی پایان، جهان را چشم شده خیره.
اذان خاموش و گلدسته تهی از صدق و مصداقش! . . .
طنین انداز، ناقوس است، دراین ملک و آفاقش! . . .
دریغا! خاوران شد بی هلال و نور اشراقش!
چلیپا چیره شد، با زور استیلا و الحاقش!
خدایا! «حق» چرا محروم شد، از حق و احقاقش؟!
چرا بیرون نمیآید، ز پشت پرده، خلاّقش؟!
الهی! جلوهای بر ما نکردی با جمال! آوخ! . . .
ولی، کشتی سه صد ملیون دل ما با جلال، آوخ!
خموش ای مرد دیوانه! . . . نگر بر صنع و ایجادش!
توقف نیست هرگز، در جهان و سیر معتادش.
چه پنداری طبیعت را، آفاق و ابعادش؟!
مگر فطرت زهر کس مینیوشد، بانگ فریادش؟
منه دل برعطای چرخ و دل برکن، زامدادش!
توخود باید براندازی بنای چرخ و بیدادش!
جهان محکوم سعی تست!. . . وین دستور دینت بود:
خدایت «لَیس لِلانسانِ اِلّا ما سَعی» فرمود.[35]
ترجمهی دیگر از حبیب ساهر است از این غزل فضولی:
قَد اَنارَ العشقُ لِلعُشّاقِ منهاجَ الهُدا،
سالکِ راه حقیقت عشقه ائیلر اقتدا.
عشقدیر اول نشئهی کامل کیم آنداندیر مدام،
میده تنویرِ حرارت، نیده تأثیر صدا،
وادیِ وحدت حقیقتده مقامِ عشق دیر
کیم مشخص اولماز اُول وادید، سلطاندان گدا.[36]
ترجمه چنین است:
عشق در شبهای تیره چون چراغ روشن است،
سالک راه حقیقت اقتدا کرده به عشق.
نشئهی کامل همان عشق است کز وی سر زده،
آنچه در میگرمی است و آنچه درنی ناله است.
وادی وحدت مقام عشق باشد در جهان
در چنان آرامگه یکسان بود شاه و گدا.
چنان كه دیده میشود این گونه ترجمه و القاء مضمون به زبان دوم که آن را «برگردان سروده»نامیدیم، تنها از سوی مترجمان شاعر و اندیشمند اعصار گذشته و عصر ما انجام پذیرفته است و این جانب آن را یکی از شاخههای این فن بسیار مهم و بدیع میدانم.
میدانیم که ترجمه در لغت، بیان کلامی است از زبانی به زبان دیگر و در علم بدیع «گرداندن عربی یا ترکی به نظم پارسی است.» مانند این بیت سعدی شیرازی:
پیش که برآوردم ز دستت فریاد،
هم پیش تو از دست تو میخواهم داد!
که مضمون آن ترجمهی این شعر مُتَنَبّی[37] شاعر نامبردار عرب است:
یا اَعدَل النّاس اِلاّ فی مُعاملَتی،
فیک الخصامُ وَ اَنت الخَصمُ و الحَکَم.
که یک «برگردان سروده» است. زیرا نخست آن که سعدی خود شعری بدیع سروده است، دوم آن که تا حد ممکن، از اصل بهرهوری کرده است، سوم آن که روح مضمون و حقیقت محتوای مطلب را درک کرده است و النهایه با عنایت به ویژگیهای زبان دوم، مضمون را در قالبی بدیع و دلپذیر پرورده است و تنها از آن روی که سعدی ذکری از «صاحب مضمون» نکرده، او را صاحب «سرقات شعری» قلمداد کردهاند.
من ترجمهی موزون و آهنگین «میر صالح حسینی» از«حیدر بابایا سلام» محمد حسین شهریار را یک «برگردان سروده» میدانم. به ویژه که او همهی استعداد و توانایی خود را در راه اعتلای نام صاحب مضمون صرف کرده است و نیز چون سلف و استاد خود ساهر، توانسته است با به دست گرفتن ابزارهای جدیدی همانند ترکیبات بدیع فارسی و استفاده از فرجامین دادههای سخنشناسی و دستموزه قرار دادن آنها، ایماژها و تصاویر ذهنی شهریار را در قالب زبانی كه اهل آن زبان نگرشی كویری به پدیدهها دارند و با فرهنگ کوهستانی و مناطق معتدله بیگانهاند، بریزد و اهل زبان فارسی را مدیون خود سازد:
سنگِ غربت بیفکن و بپا خیز!
* * *
پدر مرد و آشیانه پراکند،
گوسفندِ گم کرده ره بدوشند!
این مصراعهای آهنگینی که گوشت و پوست خود را، با تنشی از چند تک واژه و بندواژهی بیجان فارسی یافتهاند، بیگمان به مخزن ضرب المثلهای فارسی فزونی خواهند بخشید و به انتقال مفاهیم فلسفی و عالیهی ترکی در فارسی، مدد خواهند کرد. تصاویر جاندار زندگی ایلاتی نیز چنین است:
میخواندم ای کاش طول دره را،
ترانهی «شبان کج کن گلّه» را.
*
حیدر بابا! فرزندان مرد، زای.
نامردان را پوزه، به خاک و گل سای!
امان زگرگها ببُر زیر پای
تا بچرد با فراغت گلّهها،
دنبه روی دنبه نهد برّهها!
گاه این «برگردان سروده»ها چنان است که خواننده خود را غرق در تصاویر رنگارنگ آن میبیند و بویی از ترجمه نمیشنود:
شب که ننه پیره قصه داده سر
کولاک هم کوبد به بام و به در
شنگلی را خوَرد گرگ خیره سر
ای کاش رجعتی به کودکی بود. . .
ای کاش. . .
ای کاش. . .
خواننده اینجا، خود را غرق در تصاویر ذهنی شاعر- مترجم میکند، آهی میکشد،«حیدر بابایا سلام» را فراموش میکند. چرا که این «برگردان سروده» حتی از اصل آن قویتر مینماید:
ای کاش رجعتی به کودکی بود!
که ترجمهی این مصراع از شهریار است:
کاش قاییدیب بیرده اوشاق اولایدیم!
بار فلسفی «ترجمه» عمیقتر است و این حکایت از توانایی شاعر مترجم در انتقال مفهوم و پرداخت مضمون میکند. همین جا اشاره کنم به این مطلب که تاب گفتار و نرمش و انعطاف زبان ترکی به هیچ روی در زبان فارسی وجود ندارد. زبان فارسی، هیچگاه یارایی بیان مفاهیم رقیق احساس و عواطف بشری و مضامین عمیق فلسفی را همپای تركی نداشته است و بهگفتهی مولوی «رنج بیدرمان» است که تنها با استعانت از زبان قرآن و کلام ترکی توانسته در بسترزمان به این یارایی دست یابد و به «گنج بی پایان» بدل شود. به ترجمهی بیت « ایندی دئسَک احوالاتدی، ناغیلدی، / کئچدی، گئتدی، ایتدی باتدی،داغیلدی!» دقت کنیم:
سخن گویم زین حکایت تا به چند،
گذشت و رفت، دود شد و پراکند.[38]
نرمش و هارمونی زیبای زبان ترکی سبب شده که در مصراع دوم پنج فعل به مثابهی پنج شبه جمله و پنج عبارت کامل دستوری یکجا گرد آید. در «برگردان سروده» نیز همهی مفاهیم مستتر در آن پنج تای بیهمتا، با دو فعل ربطی و اصلی«دود شد و پراکند» به زبان فارسی منتقل شده است.
در این انتقال مفهوم، میر صالح حسینی از سویی ابهت بیان سلف خود خاقانی و از سوی دیگر لطافت کلام ملا پناه واقف[39] و عذوبت سخن فضولی را، در این برگردان سرودهها جمع میکند:
از فراز صخرههای«دام قَیِه»،
نظر فکن، دمی بر این بادیه!
مسرور کن، حوادث ماضیـه.
گریه سرده، همچو برف بهاران،
آب شود قلبِ یخِ زمستـان.
که در مصراعهای آن، هم قصیدهی«ایوان مدائن» خاقانی[40] و مخمس نامبردار«گؤرمهدیم» واقف و هم غزلهای فلسفی فضولی[41]طنین انداز است و ترکیب کاملاً بدیع«قلبِ یخِ زمستان» نیز به آن طراوتی دیگر بخشیده است.
با این همه توش و توان، شاعر-مترجم آمال سیاسی و اهداف قومی و اجتماعی شهریار و خود را فراموش نمیکند و جهت سیاسی، بینش تند شهریار را علیه جور و بیعدالتیهای زمانه، ترکانه به فارسی منتقل میسازد:
حیدر بابا، غنچهی گل خندان است،
ولی دلها، به خونِ خود غلطان است.
زندگانی، سیه چالِ زندان است،
از این زندان، نه روزنی نه راهی،
نه کس یابد از این تنگی رهایی.
این همه، با توجه به دشواری انتقال مفهوم، با حفظ قالب شعری و وزن و ریتم و آهنگ آن، اعجابانگیز مینماید، بهویژه آنجا که شاعر مترجم، بیان مضمون را گاه فدای سلاست سخن میکند. خود در حاشیهی این بند:
من، پدرم اهل بذل و عطا بود،
یار ایل و یاور بینوا بود،
آخرین مرد از تبارِ وفا بود.
بعدِ پدر، منقلب شد زمانه،
نمانده از محبتها نشانه.
مینویسد:
« من، پدرم یئرینه، پدر مرا، والد من، بابای من و باشقا تعبیرلرده ایشلده بیلردیم. لاکن شهریارین اؤزونه مخصوص کلامین حفظ ائتمگی و تورک دیلینین موسیقی و آهنگینی فارس دیلینه منتقل ائتمک اوچون، «من، پدرم» ترکیبینی ترجیح ائتدیم.»[42]
میر صالح حسینی، گوهری دیگر به ادب فارسی میافزاید و به مصداق ضرب المثل ترکی:«ایگنه کیمیها می نی بَزَهییر، اؤزولوت گَزیر».
البته خود او نیز، همچون این جانب، مصرّانه معتقد به این است که اولاد ما ، اکنون لب تشنه، چشم براه و بیوسانِ نشر متون ترکی به زبان اصلی هستند و ما را در ایران، نیازی به هموار کردن رنج ترجمهی آثار فرهنگی اجداد و نیاکان دانش پرور و غیرتمندمان به فارسی نیست و بیشترین همّ خود را باید صرف پیدایی و نشر آثار ادب ترکی که سرتا پا، صدای توحید است بکنیم و به گفتهی استاد مرحوم میر حبیب ساهر:« تورکی، بابالاریمیزدان قالما میراثدیر. بیزده اونو اولدوغو کیمی اولادیمیزا چاتدیرمالییق. بو دیلین نشری و توسعهسینین قاباغین آلان، اسلام مدنیتی توسعهسی ایله دوشمندیر.»[43]
هم از این روی، این جانب چشم به راه برگردانهای فارسی دیگر از متون ترکی و تقریظ آنها نیستم، بهخصوص که اغلب ترجمهها محروم و بدور از عذوبت در کلام و انسجام در بیاناند. چنانچه مقایسهی ترجمهی حاضر با ترجمههای منثور موجود از«حیدر بابایا سلام»[44] خود گویای این نکتهی باریکتر از مو است.
خلاصه آن که حسینی در این برگردان سروده، نه گسترهی پر الوان نثر را فرا روی دارد و نه امکانهای زبان فراگیر ترکی را دارد. او در قالب شعری و با امکانهای محدود رودرروست و با زبان کشیده صائت و کم واژهی فارسی، با فعلها و زمانهای انگشت شمار و محدود و قواعد گرامری نابسامان آن رودرروست.
اما وی خواه در پرداخت مضمون و خواه در گزینش واژهها و ترکیبات، ترکتازی کرده است و«برگردان سروده»اش با ترجمههای منثور و منظومی که این جانب تاکنون، کم و بیش دیده و بررسی کردهام تفاوتهای عمده و آشکاری دارد که در این مختصر پرداخت مستوفی به آن امکانناپذیر است.
به تقطیع مصراعهای زیر دقت کنید که هم انطباق با تقطیع هجایی دارد و هم با بحر منطبق است و پیداست که اجرای دقیق آن چه مایهی رنج و کارآیی را بایسته است:
(4 + 4 + 3)
گیتی همه + فسانه و + فسون است،
وامانده از + سلیمان تا + کنون است،
زادهی او + به درد + اندرون است،
هر چه داده + گرفته این + دهر دون،
نامی مانده + ز شوکت + فلاطون.
همین جا باید اشاره کرد که وزن هجایی یا شمارشی، از اوزان خاص فارسی میانه و گویشهای زمان ساسانیان هم بوده است. چنانچه«درخت آسوریک» و بخشهای منظوم متون بازمانده پهلوی در این اوزان است. نمونههای هجایی شعر فارسی را از دیر زمان تاکنون نیز فرا دست داریم که در تذکرهها و کتب تاریخ از آنها یاد شده است و این نبود جز قرابت نزدیکی بسیار کهن فارسی با ترکی و أخذ قوت و الهام از ادب پربار ترکی باستانی.
اینک این حادثهی نوین را در ادب فارسی که آشتی دیگر گونهای بین قالبهای شعری هجایی ترکی و فارسی میدهد، مبارک میدانیم و نشر آن را به فال نیک میگیریم و بیگمان فتح بابی برای مکتبی نوین در شعر معاصر فارسی خواهد بود.
سخن آخر آن که باید گفت شهریار همچون دیار خود و فرهنگ پر بار سرزمین خویش و ادبیات والاجای ترکی اسلامی و ایرانی، پیوسته غریب و بیکس افتاده است. برای پژوهش همه جانبه و بررسی دقیق آثار وی، تحقیقی گسترده در خلاقیت ادبی او بایسته است تا دقایق آفرینش وی و از آن میان آویزش و مقامش در ادب پر بار ترکی بیش از آنچه در این نقیصه آمد، باز گشاده شود و نیز «حسینی» و «حسینی»های دیگر را مردم مسلمان ما بازشناسند و از خلاقیت بدیع آنان بهره یابند. شهریار خود در جایی، در پاسخ به غزل حافظ به مطلع:
نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد،
بختم ار یار شود، رختم از این جا ببرد.
گوید:
رخت من گو ببر از دخمهی گلها بیرون،
کیست کو نام من از دفتر دلها ببرد؟
[1] اشاره به سخن ناصر خسرو در «سفرنامه» پیرامون قطران تبریزی سلف شهریار که گوید: «درتبریز، قطران نام شاعری دیدم که فارسی نیکو نمیدانست اما شعری نیکو میگفت.»
[2] یگانه راه عروج مقام قرب این است که از گروه عزازیل احتراز کنید!
[3] مارا سریر دولت باقی مسخر است! (همان، ص 864).
[4] به خیره، عهد نبستم که بشکنم با دوست! (همان،ص 860).
[5] برو نور خدا کن دیدهبان کشتی توفیق (همان، ص 814).
[6] معروف است که مصراع نامبردار «شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر» اشارهای به این دوستیها دارد.
[7] با جوششِ خونِ سرخت همزمان،/ هنگامی که پر گشایند عقابان، / فرازِ صخرههات بازی کنان، همتِ من آنجا به پرواز بین،/ دار كشیده قامتم بازبین! (كتاب حاضر، ص 182).
[8] سورهی حجرات، آیهی 13.
[9] شیطانلیق قورغوسو.
[10] رویِ زمین یکسره ویران شود.
[11] روزهامان یکی بَتَر ز دیگر،/ از نفاقِ دشمن مشو بیخبر (کتاب حاضر، ص178).
[12] حبیب ساهر XE "حبیب ساهر" ، کؤشن(مجموعه شعر)، تهران،1343.
[13] حیدر بابا، ترجمهی فارسیمیر صالح حسینی ، ص189.
[14] جبین بگشا که میبندیم از این غمخانه محملها،/ چه خرم سرزمینهایی که در پیش است و منزلها (شهریار، دیوان، ج 2، ص814).
[15] چه غم گر آب و گل سودا کنند از ما به جان و دل،/ که برخیزیم از گلها و بنشینیم در دلها (شهریار، همان جا).
[16] هر غمی هست، درِ خانهی ما میپرسد،/ ناکسی بین به سراغ چه کسی میآید (شهریار، همان، ص 900).
[17] شهریار، همان جا.
[18] شهریار، پیشین، ص870.
[19] همان، پیشین،ج 1، ص 180.
[20] شهریار، دیوان فارسی،ج2، ص864.
[21] تکیه بر مصطبهی صدر نشینان دادند،/ وز کف سدره نشینان، میمستانه زدند. ( دیوان، ج2، ص 816)
[22] نگین جم به صف اهرمن شکست آرد،/ به اسم اعظمش آهنگ ترکتاز کنید. (دیوان،ج2، ص 818)
[23] دیوان ج، ص826.
[24] همان، ص874.
[25] همان، ص 744.
[26] همان، ص 837.
[27] همان، ص 732.
[28] همان، ص 874.
[29] همان، ص 1109 .
[30] اشعار یازده هجایی در اقسام و اشکال (5+6)، (6+5)، (4+7)، (7+4)،(8+3)، (3+8)، سروده میشود. تقطیع «حیدربابایا سلام» همان تقطیع (8+3) است که لنگه بیشترین مصراع به دو لنگهی فرعی (4+4) تقسیم شده است. برای تفصیل نگاه کنید به کتاب «هفت مقاله پیرامون فولکلور و ادبیات مردم آذربایجان» تألیف نگارنده، چاپ1354 تهران، ص45-49.
[31] حبیب ساهر، منظومهی آرزی و قمبر، برگردان ح. صدیق، تهران، 1354.
[32] محمد عاکف قهرمان شعر اسلامی ترکی در قرن حاضر متولد1290 هـ- ق که سرودههای او و رثائیههایش دربارهی شهدای اسلام در جنگ جهانی اول نامبردار است.
[33] سرخ رنگ، رنگ خون.
[34] دریا، رود.
[35] نقل از کتاب: محمد عاکف ارسوی، تألیف پروفسور علی نهاد تارلان، ترجمه و تنظیم کاظم ایزد، نشریهی شماره 16 مؤسسهی فرهنگی منطقهیی، تهران، 1348 ،ص 202.
[36] استاد حبیب ساهر، نمونههای ادبیات منظوم ترک، تهران: 1354، ص44.
[37] احمدبن الحسین الجعفی الکوفی المتنبّی (م. در 352 هـ-) شاعر مشهور عرب.
[38] ای زبان هم گنج بیپایان تویی،/ ای زبان هم رنج بی درمان تویی! (مولوی، مثنوی: دفتر اول، ص 36 سطر 9)
[39] ملا پناه واقف، شاعر بلند آوازهی ترکی زبان آذربایجان، در عصر آقا محمد خان قاجار صاحب«دیوان واقف» و بنیانگذار و آشتی دهندهی شعر مکتوب و ملفوظ ترکی.( برای تفصیل رک. به کتاب:«واقف شاعر زیبائی و حقیقت» تألیف نگارنده، چاپ تهران 1356) مطلع آن مخمس چنین است:
من جهان مولکونده مطلق، بیر عدالت گؤرمهدیم،/ هرنه گؤردوم اگری گؤردوم، دوغروبابت گؤرمهدیم.
[40] مطلع آن قصیده چنین است:
هان ای دل عبرت بین، از دیده عبر کن، هان!/ ایوان مدائن را، آئینهی عبرت، دان!
[41] محمد بن سلیمان فضولی، شاعر اندیشمند قرن دهم(رک. دیوان فضولی تهیه و تدوین میر صالح حسینی جلد1، انتشارات فتحی، تهران، 1366)
[42] «میتوانستم به جای «من پدرم»، پدر مرا ، والد من، بابای من و جز اینها نیز بهکار برم. اما بهجهت حفظ شیوهی بیان شهریار وانتقال موسیقی و آهنگ زبان ترکی به زبان فارسی ترکیب« من پدرم» را ترجیح دادم.» (نقل از دستنویس آقای میر صالح حسینی محفوظ در آرشیو انتشارات فتحی).
[43] «زبان ترکی میراث بازمانده از نیاکا ن ماست. بر ماست که آن را به اولاد خود باز سپاریم. کسانی که جلو نشر و توسعهی این زبان را میگیرند، با نشر و توسعهی فرهنگ اسلامی مخالفت میکنند».
[44] از ترجمههای منظوم چاپ نشدهی فارسی که اینجانب تاکنون دیدهام، میتوانم برگردان زیبا و فولکلوریک آقای«ناصر منظوریو ترجمهی «دکتر سجادیه» را نام ببرم که سرودهی آقای منظوری را در آن میان بدیعتر و دارای خود ویژگی یافتم. اما تفاوت عمدهی برگردان سرودهی حاضر چنان كه تأکید شد، در التزام به حق و بجای حفظ قالب هجاییاش است. بدانگونه که کلیهی مصراعهای آن منطبق بر قالب یازده هجایی با تقطیع (4+4+3) و بندرت(6+5) است که تا آنجا که اینجانب اطلاع دارم در سرتاسر تاریخ ادب فارسی بینظیر مینماید و تنها نوعی اشعار معروف به «فهلویات» را میتوان همسنگ آن شمرد و این التزام و تقید به حفظ قالب و انتقال هارمونی سماعی به خواننده، مانع پرداخت شاعرانهی مضامین منظومه و انتقال مفاهیم آن نشده است و این را من نوعی اعجاز در شعر میدانم.