مصاحبه کننده: حمید آرش آزاد
هفته نامه پیام نو دوشنبه 5 مهر 1378
اشاره:
دکتر «حسن محمدزاده صدیق» برای دستداران فرهنگ و ادب آذربایجان، آشناست و نیازی به معرفی ندارد.
نزدیک به چهار دهه است که دکتر صدیق (حسین دوزگون) با سرودن اشعار دلانگیز، بوستان دل شیفتگان هنر و ادب را بهاری میسازد. تعداد کتابهایی که خود نوشته و یا از ترکی به فارسی و بالعکس ترجمه كردهاند، بیشتر از آن است که در ذهن نگارندهي این سطور بگنجد.
دکتر محمدزاده صدیق در کنار همهي خدمات علمی و فرهنگی خویش، استادی توانا و معلمی مشفق نیز هست. دکتر صدیق در بسیاری از دانشگاههای تهران و چند شهر دیگر، به تدریس زبان و ادبیات ترکی پرداختهاند و هنوز هم به این نوع خدمات صادقانه و ارزشمند خود ادامه میدهند.
مسافرت کوتاه مدت دکتر صدیق فرصتی مغتنم بود که با وی به گفتگویی کوتاه بنشینیم و نقطه نظرات این معلم دلسوز را در مورد مسایل مختلف مربوط به زبان، فرهنگ، تاریخ و... آذربایجان به شرح ذیل تقدیم شما عزیزان نماییم.
استاد! با سپاس از لطف شما و اين كه در این گفتگو شرکت کردید، تقاضا داریم در ابتدا، مختصری دربارهي سابقهي اقوام ترک در فلات ایران و تاریخ این سرزمین صحبت بفرماييد.
زبان و فرهنگ ترکی، دارای سابقهای بیشتر از هفت هزار سال در آذربایجان و ایران است. صدها کتیبهي سنگی، لوحههای گلی، نبشتههای روی پوست حیوانات و هزاران دست نوشتهي به یادگار مانده از اعصار و قرون طولانی، گواهان صادق این سابقهي دیرین تاریخی و فرهنگی هستند. در این نوشتههای کهن، سه نوع الفبا به کار رفته که نخستین آنها الفبای «سومری»، دومینشان الفبای «گؤی تورک» و سومی، الفبای «اویغوری» میباشند.
لطفاً توضیحاتی در مورد این سه نوع الفبا و مشخصات آنها ارائه کنید.
از بین این الفباها، الفبای «گؤی تورک» از راست به چپ نوشته میشد و حروف آن به همدیگر متصل میشدند. به دلیل رواج این الفبا در سرزمینهای مختلف و گسترده، تعداد حروف در هر منطقه با مناطق دیگر متفاوت بود. الفبای «گؤی تورک» در مکانهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته و برای ما به یادگار مانده است که از جمله این مکانها میتوان به نوشتههای به یادگار مانده از غارها (از جمله غاز آزیغ)، گورستانها (مثل گورستان قوبوستان)، کتیبههای سنگی (مانند کتیبههای سنگی اورخون) و سایر سنگ نبشتهها اشاره کرد. تا سالهای اخیر چنین به نظر میرسید که از این الفبا فقط در 53 کتیبهي سنگی کشف شده در درهي اورخون استفاده شده است، در حالی که واقعیت این است که متأسفانه بسیاری از هزاران سنگ نبشتهي موجود در زیر زمین موزهي ملی تهران، با الفبای «گؤی تورک» نگارش یافتهاند.
تحقیقات اخیر دانشمندان نشان میدهد که خط کهنی که در مناطق غربی ایران رواج داشته و به خط «میخی» معروف شده، در واقع اقتباس و تقلیدی از این الفبا بوده است و دلایل «فونتیک» و «ایدئوگرام» این حقیقت را ثابت میکنند. خود من این مسأله را در کتاب «یادمانهاي ترکی باستان» ـ که به زودی انتشار خواهد یافت ـ به طور کامل شرح دادهام.
همان طور که گفتنید و مدارک مستدل تاریخی نیز ثابت میکنند، سابقهي سکونت ترکها ـ بویژه ترکهای آذری ـ در برخی نقاط ایران، حداقل به پنج هزار سال پيش از میلاد میرسد. لطفاً بفرمایید که روابط این ترکها با سایر اقوام ایرانی در روزگاران قدیم چگونه بوده است؟
قبل از ظهور دین مبین اسلام، ترکها در کنار چند قوم دیگر در فلات ایران زندگی میکردند. مسلماً شما نیز میدانید و باور دارید که ترکهای آذری، بیشتر از سایر اقوام، ایرانی بوده و هستند و سابقهي سکونت و زندگی آنان در این سرزمین به دورترین و تاریکترین قرنهای تاریخ میرسد.
حتی اگر اسناد مکتوب و منابع شفاهی و بحثهای میتولوژیک قابل اطمینان را هم نادیده انگاریم، باز مدرک غیر قابل انکاری به نام دولت قبیلهای «آذر»ها را در دست داریم. در این منطقه «آذر»ها بر همهي اقوام و قبایل بزرگ و کوچک حکومت کردهاند. از جمله، آنان بر «اوز»ها چیره شده و دولت «آذر»ها را در سرزمین پهناور تشکیل دادهاند.
اطلاع دارید که «احمدکسروی» با دستور و حمایتهای گوناگون و آشکار و پنهان رضاخان پهلوی، دست به تحریف تاریخ و فرهنگ آذربایجان زد و ادعا كرد که ترکها در سرزمين آذربایجان دارای سابقهي تاریخی نیستند و ساکنان اصلی این سرزمین، کسانی بودند که به زبان «تاتی» ـ زبان مصطلح و بسیار ناقص و ابتدایی که اهالی چند روستا به آن تکلم میکنند ـ صحبت میکردند و نام واقعی آن زبان رو به مرگ «آذری» میباشد! بعد از کسروی نیز، عدهای به خاطر کسب نام و نان و عدهای دیگر به علت سادگی و کج فهمی، همان ادعای واهی را تکرار کردند و این تکرارها تا جایی تاثیر کرده است که حتی عدهای از دوستداران کم سواد فرهنگ، ادب و زبان ترکی آذری نیز نسبت به واژهي «آذری» حساسیت نشان میدهند. در حالی که میدانیم لفظ «آذر» و «آذری» یک کلمهي غیر فارسی و مربوط به زبان ترکی آذری میباشد. برای روشنتر شدن موضوع، تقاضا داریم معنای اصلی و واقعی واژهي «آذری» را توضیح دهید.
واژهي «آذ» هم در کتیبههای سنگی ترکی، از جمله در سنگنبشتهي تاریخی و معروف «تان یوقوق»، هم در منابع تاریخی فارسیه مانند «راحة الصدور» و «جامع التواریخ» و هم آثار کلاسیک عربی مانند «صورة الارض» و «مروج الذهب» ذکر شده است. کلمه «ار» نیز که به عنوان پسوند واژهي «آذ» در لفظ «آذر» (آذ + ار) به کار میرود، به معنی قهرمان، سرباز، مرد جنگی و یا به اصطلاح امروزی، رزمنده است. «آذر» نام یک حکومت قبیلهای و ترک زبان در این منطقه بوده است.
همان طور که گفتیم، «آذر» یک واژهي ترکی است و شوونیستهای دوران شاه بی هیچ دلیل علمی و قانع کنندهای آن را به واژهي اوستایی «آئه ره» (Athara) نسبت دادهاند. این دو واژه ـ «آذر» در ترکی و «آئه ره» در اوستایی ـ هیچ ارتباطی با هم ندارند. کلمهي «آئه ره»ي اوستایی بعدها تغییر شکل داده و به صورت «آدر» و «آذر» تلفظ شده است، ولی میدانیم که این کلمه فقط از نظر شکل و طرز تلفظ با کلمهي «آذر» فارسی مشابهت دارد، ولی از نظر معنا و ریشه، کاملاً با هم متفاوت هستند. شوونسیتهای بیدین و خودفروخته با هدف ایجاد بحران هویت در آذربایجان، دست به تحریف زده و این دو کلمه را با هم یکی وانمود کردهاند. آنان حتی سعی کردند با تحریفها و دروغهای خود، ریشهي کلمهي «آذربایجان» را نیز عوض کنند و آن را به صورت «آذر آبادگان»، «اترو پاتکان» و غیره در آورند.
لطفاً، در مورد نحوهي ایمان آوردن ترکها به دین مبین اسلام و خدمات اینان به اسلام نیز توضیحاتی ارائه نمایید.
ترکهای ایرانی (آذربایجانیها) دین مبین اسلام را با وجدان و فطرت خود سازگار دیده و بدون کوچکترین مقاومتی، این آخرین و کاملترین دين الهی را باور کردهاند. به بیانی سادهتر، هیچ انسان منصفی ادعا نکرده است و نمیتواند هم بکند که ترکهای آذری از ترس شمشیر و یا به خاطر ندادن جزیه، مسلمان شدهاند. ترکها از روی علاقهي قلبی و با جان و دل به دین اسلام ایمان آوردهاند و گسترش آن را وظیفه انسانی و اسلامی خود دانسته و صلاي «الله اکبر» را در دنیا طنین انداز ساختهاند.
اشتیاق ترکها نسبت به دین اسلام و پذیرش این دین مبین از سوی آنان، به این دلیل بوده است که ترکها قبل از اسلام نیز به خدای یگانه معتقد و پرستندهی «گؤی تانری» بودهاند. میدانید که «گی» در زبان ترکی به معنی بزرگ و پر عظمت است و در این مورد، معنای رنگ «کبود» را نمیرساند. این واژه در ترکیبهای «گؤی مچیت(مسجد)» ، «گؤی تپه» ، «گؤی دفتر» و امثال آن نیز به معنای «عظیم» و «بزرگ» است مفهوم رنگ از آن استنباط نمیشود. بعد از اسلام آوردن ترکها نیز، واژهي «گؤی» هم مانند کلمهي «تانری» به عنوان لفظ جلاله در زبان ما مانده است و هنوز هم استعمال میشود. ترکها در راه اعتلا و گسترش اسلام، خدمات فرهنگی و نظامی گسترده و قابل تحسینی انجام دادهاند.
خدمات و تلاشهای ترکها در عرصههای علم، فرهنگ و ادب در چه حدی بوده است؟
در دوران بعد از اسلام، زبان ترکی بسیار زودتر و بیشتر از زبان فارسی، به عنوان یک زبان دینی، علمی و دولتي مطرح شده است. اثر عظیم و فناناپذیر «قوتادغو بیلیغ» که بسیار زودتر از «شاهنامه»ي فردوسی طوسی خلق شده است، نشان میدهد که حتی قبل از آن، آثار دیني، فلسفی و سیاسی ارزندهای در این زبان آفریده شده است و یوسف خاص حاجب ایرانی با اثر ارزشمند خود نشان میدهد که از یک زبان ادبی و مدنی بسیار غنی و ریشهدار برخوردار است. همچنین کتاب ارزشمند «نهج الفرادیس» که در همان عصر نوشته شده است، گواه صادقی بر این واقعیت است که زبان ترکی در قرنهای سوم و چهارم هجری دارای نقشی سازنده در عرصههای علم و ادب بوده است. چند ماه پیش در موزهي «چهل ستون» اصفهان به یک «عهدنامه» برخوردیم که باز به زبان ترکی و مربوط به همان زمان است و ارزش تاریخی فراوان دارد. این اثر در سال 447 هجری و در شهر تبریز از لسان عربی به زبان ترکی ترجمه شده است و زبان استعمال شده در آن، زبان شیوا و متکامل میباشد.
جای تأسف فراوان است که در قرن اخیر، به دلیل تاخت و تاز سیاستهای شوونیستی و ترکستیزی، این آثار و اسناد ارزشمند تاریخی را از چشمها پنهان کردهاند تا به خیال خود، موجودیت ترک و ترکی در ایران را انکار کنند.
تقاضا داریم به طور خلاصه، در مورد تاریخ زبان ترکی در ایرانِ قبل از صفویه توضیحاتی ارائه فرمایید.
بعضیها سعی میکنند این عقیدهي غلط و مغرضانه را شایع کنند که گویا زبان ترکی، از زمان روی کار آمدن صفویه در ایران رایج شده است. این یک دروغ مسلم است. هرگز یک زبان نمیتواند در مدت کوتاهی در یک کشور رواج بیابد. شما خوب میدانید که قبل از تأسیس سلسلهي صفوی، یک دنیا آثار علمی و ادبی به زبان ترکی و توسط ترکهای «شافعی» خلق شده بود. متأسفانه تاریخ ادبیات ما در دورانهای قبل از صفویه، هنوز مورد تحقیق و بررسی کافی قرار نگرفته است. اثر ارزشمند «قارا مجموعه» که به عنوان کتاب درسی مورد استفاده قرار میگرفت، نشان دهندهي این است که زبان ترکی در کلیهي مسجدها، زاویهها، تکیهها و مکتبها تدریس میشده و حتی بعضی کتابها در قبل از دورهی صفوی از فارسی به ترکی ترجمه شدهاند که از آن جمله میتوان به ترجمهي «گلستان» سعدی از فارسی به ترکی توسط تفتازانی اشاره نمود. همچنین ترجمهي قرآن مجید از عربی به ترکی از قرن سوم میلادی آغاز شده است که نمونههای زیادی از این نوع ترجمهها در کتابها و موزههای مختلف دنیا وجود دارد و به عنوان نمونه مثال میتوان به لوحهایی با نام «قرآن مترجم» (ترجمه شده) اشاره نمود که توسط آستان قدس رضوی انتشار یافتهاند. ضمناً جا دارد به آثاري چون «فتوت نامه»،«سلجوق نامه»، «سالتوقنامه»، «اوغوزنامه» و غیره اشاره کنیم که در عصر سلجوقیان نگاشته شدهاند.
میدانیم که ترکها بیش از هزار سال در ایران حکومت کرده و از آغاز سلطنت غزنویان تا پایان دورهي قاجار، همهي پادشاهان و حاکمان در سرتاسر کشورمان ترک بودهاند. و اصولا ًبنای دولت «وحدت ملی» و رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران، توسط ترکها انجام شده است. در طول این مدت بیش از ده قرن، حکمرانان ترک هرگز زبان خود را به دیگران تحمیل نکرده، بلکه حتی با دادن صلههای فراوان (سکههای زر و سیم) و سایر امکانات، دانشمندان، محققان، نویسندگان و شاعران را تشویق کردهاند که آثار خود را به هر زبانی که خودشان میخواهند به وجود بیاورند. اگر از دوران کوتاه حکومت «زندیه» صرف نظر کنیم، خاندان پهلوی اولین دولت غیر ترک بود که بعد از هزار سال در ایران به حکومت رسید. حال بفرمایید که در مقابل ده قرن دموکراسی فرهنگی ترکها، پهلویها با زبان ترکی و مردم آذربایجان چه برخوردی کردند؟
شوونیسم ضد بشری پهلوی در عالم ادعا، از ایجاد و تقویت «وحدت ملی» در ایران سخن میگفت، اما در عمل، ضربههای کشندهای بر «وحدت ملی» وارد ساخت. قبل از روی کار آمدن رژیم پهلوی در ایران، اصولاً اختلاف قومی در این کشور وجد نداشت و همهي مردم ـ از هر قوم و هر زبان ـ خود را «مسلمان» و «ایرانی» میدانستند. اما رژیم پهلوی برنامه را طوری ترتیب داد که ایرانیها مبتلا به یک نوع ناسونالیزم کور شدند. آنان میخواستند این باور را در مردم به وجود بیاوند که گویا قبل از اسلام، ايران دارای فرهنگ و تمدن بسیار درخشانی بوده و رواج اسلام موجب عقب ماندگی در این مملکت شده است! رضاخان و پسرش میخواستند ترتیبی بدهند که خواهران و برادران ایرانی و فارسی زبان ما، خودشان را بالاتر از اقوام دیگر بدانند. از این طریق بود که در ایران «شوونیسم فارسی» را به وجود آورند. برنامهي اصلی و اساسی این شوونیسم فارسی، نابود كردن «غیرت اسلامی» در اذهان مردم بود و برای پیشبرد این هدف، «ترکستیزی» و «عربستیزی» را در کشورمان ایجاد کردند و رواج دادند تا به خیال خود «زبان ملی» خلق کنند و «وحدت زبانی» به وجود آورند. حاکمان دوران پهلوی با «ایرونیباز»های خود، میخواستند این فکر را تلقین کنند که فقط زبان فارسی میتواند «زبان ایرانی» باشد و «ایران» تنها با «فارسی» معنا و شخصیت پیدا میکند. آنان ترکها را «اجنبی» و زبان ترکی را «زبان بیگانه» معرفی میکردند و برنامهشان این بود که ترکها تحقیر شوند و از سخن گفتن به زبان مادری خود شرم کنند.
اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تدریس و تحصیل زبانهای قومی در کنار زبان فارسی در مدارس را آزاد اعلام و حتی تشویق کرده است. اما برخی افراد میخواهند چنین القا کنند که خود مردمان آذربايجان و سایر نقاط ترکنشین، علاقهای به آموزش زبان ترکی آذری ندارند و از آن استقبال نمیکنند. جناب عالی که استاد زبان ترکی در دانشگاههای مختلف بوده و هستید، در این مورد چه عقیدهای دارید و استقبال جوانان از آموزش زبان ترکی آذری را در چه حدی میبینید؟
بنده، بر اساس تجربههای چندین سالهام، با قاطعیت تمام عرض میکنم که فقط عدهای از مسؤولان در مقابل مسايل فرهنگي آذربايجان مشكل ايجاد ميكنند. توقع همهي ما از مسؤولان محترم نظام مقدس جمهوری اسلامی این است که مبلغان راستین احکام اسلام و قرآن و آرمانهای والای امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری در منطقهي مأموریت خود باشند. اهالی مناطق مختلف کشورمان، سخنان هر یک از مسؤولان را به عنوان «صدای انقلاب» باور میکنند. باید از این آرمانهای والا دفاع نمایند. مگر مسؤولان استان ما با تاریخ آذربایجان آشنایی ندارند و بزرگانی چون «شیخ محمد خیابانی»، «حاج میرزا حسن رشیدیه»، «ستارخان» - سالار ملی- و دیگران را نمیشناسند؟ مگر از قیامهای مربوط به زمان جنگ جهانی دوم و 29 بهمن 56 تبریز آگاهی ندارند؟ مگر اینها نمیدانند که اگر امروز در تبریز درب هر خانهای را که بزنید و بپرسید که آیا میخواهند فرزندشان در مدرسه، زبان ترکی آذری را یاد بگیرد، همه جواب مثبت خواهند داد؟ مگر اینها خبر ندارند که زبان، فرهنگ و تمدن آذربایجان در طول سالیان دراز مورد تحقیر و اهانت قرار گرفته است؟ مگر اینها نمیدانند که مردم، با الهام از قانون اساسی که بر اساس قرآن نوشته شده است، نسبت به حقوق ملی خود عشق میورزند؟
مسؤولان محلی وظیفه دارند آمال و خواستههای مردم محل خدمت خود را درست بشناسند و در راه تحقق آنها، اقدامات جدی به عمل بیاورند.
دربارهي استقبال مردم ـ بخصوص جونان ـ از کلاسهای زبان ترکی آذری نیز میتوانم به واقعیتهای زیادی اشاره کنم. شما میدانید که خود من از سال 1370 به این طرف، در دانشگاههای مختلف تهران، دو واحد «زبان و ادبیات ترکی» تدریس میکنم که از جملهي این دانشگاهها، میتوانم به دانشگاههای امام جعفر صادق (ع)، دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه علم و صنعت، علوم بهزیستی، علوم پزشکی تهران، شهید بهشتی و واحدهای مختلف دانشگاه آزاد اشاره نمایم.
کلاسهای زبان ترکی، مورد استقبال پر شور جوانان قرار میگیرد. حتی بعضی از دانشجویان برای حضور در این کلاسها، برخی از درسهای دیگر خود را حذف میکنند. در ترم گذشته، در دانشگاه شهید بهشتی 140 نفر برای این کلاسها ثبت نام کردند. در سال 72 که در دانشگاه ارومیه «زبان و ادبیات ترکی» را تدریس میکردم 400 نفر در کلاس حاضر میشدند و به علت ازدحام بیش از حد دانشجویان ما مجبور شدیم که کلاس درس را در «سالن تشریح» برگزار کنیم. همچنین در دانشگاه امام صادق (ع) بزرگترین سالنها را در اختیار ما قرارا دادند و جلسات درس ما به کنفراس تبدیل شد. در دانشگاه علامه طباطبايی نیز به دلیل استقبال بیش از حد دانشجویان، مجبور شدیم کلاسها را در دو شیفت جداگانه تشکیل دهیم.
شما که در دانشگاههای مختلف کشورمان رشتهي «زبان و ادبیات ترکی» را تدریس میکنید، چرا به تبریز نمیآیید که دانشجویان شهر خودمان هم از این کلاسها بهرهمند شوند؟
واقعیت این است که بعضی از مسؤولان محلی، بخصوص برخی از مسؤولان دانشگاه تبریز نمیخواهند این زبان تدریس بشود. از چند سال پیش به این طرف، من همه ساله تقاضای انتقال به دانشگاه تبریز میدهم. در تیر ماه امسال نیز خودم شخصاً تقاضای انتقال به تبریز و همکاری با این دانشگاه را نوشتم و به آقای دکتر حدیدی - رئیس دانشکدهي ادبیات - تسلیم کردم. اما باز هم مثل سالهای قبل نسبت به تقاضای من بیاعتنایی کردند.
عقیدهي شما در مورد این که زبان ترکی در آموزشگاهها، آن هم به صورت غیر رسمی و غیر انتفاعی تدریس شود، چیست؟
عقیدهي بنده این است که مسؤولان استانهای شمال غرب کشور ترتیبی بدهند و طوری برنامهریزی کنند که از مهر ماه امسال در همهي دبستانها، مدارس راهنمایی، دبیرستانها و دانشگاهها زبان ترکی به صورت کاملاً علمی و اصولی و به طور رایگان، هر هفته دو ساعت تدریس شود. اگر مسؤولان استانهای یاد شده چنین اقدام سازندهای را به عمل بیاورند، عملاً ثابت خواهد شد که آنان به «وحدت ملی» و «وحدت بین دولت و ملت» اهمیت میدهند. این همه غریب ماندن زبان ترکی آذری در شأن نظام مقدس جمهوری اسلامی و ملت قهرمان ما نیست.
در آموزشگاهها و مؤسسههای غیر علمی نیز میتوان زبان ترکی آذری را در سطح عالی و تخصصی تدریس نمود و افرادی را برای جذب در وزارت امور خارجه و سایر ارگانهای مربوط به مسایل بینالمللی تربیت کرد.
مسألهي زبان در آذربایجان تنها از طریق تدریس در مدارس و دانشگاههای دولتی و به صورت رسمی قابل حل است.
چه توصیههایی به جوانان و روشنفکران آذری دارید؟
توصیهي اصلی من به جوانان عزیزمان این است که آنان نباید خود را با مسایل فرعی درگیر نمایند. همهي جوانان ما باید وضعیت سیاسی کشور و ملت را درست ارزیابی کنند و حیلهها و توطئههای سرویسهای اطلاعاتی دشمنان را بشناسند و این دسیسهها را بی اثر نمایند. امروز اصلیترین وظیفهي همه ما حفظ وحدت، وفاداری به آرمآنهای والای انقلاب اسلامی، همت گماردن برای اجرای احکام اسلام و پاسداری از نظام است.
برای تحقق این آرزوها، باید مسألهي هویت قومی و فرهنگی در آذربایجان حل شود. و برای حل این مشکلات لازم است روشنفکران ما دست به دست هم بدهند. بنده در طول عمر کوتاه خود، به تجربه دریافتهام که اختلاف موجب خدشهدار شدن اتحاد میگردد.
خودشناسی و بازگشت به هویت اصلی خویش، امری بسیار مهم و کار ساز است. جوانان ما باید مطالعه کنند و این حقیقت مسلم را دریابند که زبان مادری ما ـ ترکی آذری ـ یکی از غنیترین، پربارترین، با قاعدهترین و شیرینترین زبانهای دنیا است. واقعاً حیف است که بعضی از جوانان، خود را از غوطهور شدن در این دریای عظیم و هستی بخش محروم کنند.
روشنفکران ارجمند و جوانان عزیز ما باید تلاش کنند در خانهها، محلهها، ادارهها و هر جای دیگری امکان آموزش زبان ترکی آذری را فراهم سازند. این زبان، باید به وسیلهای کار ساز برای مراقبت از اسلام، نظام و وحدت ملی تبدیل شود و وسیلهای برای تبلیغ این ارزشهای والا باشد.