جناب آقای دکتر محمدزادهي صدیق با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتهاید، اجازه بدهید مصاحبه را با سؤالی در مورد تاریخ زبان ترکی آغاز کنم. لطفاً مختصری در ارتباط با تاریخ و منشأ زبان ترکی، بیان فرمائید.
زبان ترکی که در سرزمین ما تاریخی دراز آهنگ دارد، جزو زبانهای التصاقی و از نوع کامل آنها(Agglutinating lang) به حساب میآید که در عین دارا بودن قانونمندی خود ویژه، همهی ظرفیتهای زبانهای ترکیبی یا جوشپذیر (Inflectional)، مانند هندی و فارسی و پشتو، و زبانهای تکهجایی (Monosyllable)، مانند چینی و ژاپنی را در خود جمع دارد و نمونهي اعجاببرانگیز و اسرارآمیز خلقت بهشمار میرود. بهگونهای که، شاید بتوان ادعا کرد که همهي زبانشناسان عالم در غور و بررسی ساختار این زبان، به حیرت افتادهاند و سپر انداختهاند و لب به اعجاب گشودهاند و پژوهشهای خود را با تحقیق در فلسفهي خلقت پیوند دادهاند. آپولونیوس دوسکولوس (Apollonios Dyskolos) و دیونسیوس تراکس (Dionysios Thrax) که در سده دوم پیش از میلاد در یونان باستان میزیستند، بر خود بالیدهاند که میتوانند قواعد نحوی زبان یونانی را با بخش ناچیزی از قواعد عام ترکی رودررو نهند و پس از آنان، هسوخیوس (Hesychios) در تدوین فرهنگ لغات یونانی، اساس کار خود را بر روی مخزن واژگان ترکی قرار داده است. در عصرما نیز، اغلب زبانشناسان جهان از جان دنی (Jean Deny)، رادلف (Radloff) گرفته تا لیگتی (Ligoti)، رامستد (Ramsted)، دیل آچار و دیگران، اعتراف کردهاند که در تعیین منشأ زبان ترکی، ره به جایی نبردهاند و هممیهن خود ما، مرحوم «علی پاشا صالح»، مؤلف «مبانی حقوق» و مترجم «تاریخ ادبیات براون»، در جایی با صراحت و جسارت میگوید: «نمیتوان برای منشأ زبان ترکی، تاریخی تعیین کرد زیرا نخستین زبانی که بشر به آن سخن گفت، زبان ترکی بود و واژههای ترکی در همهی زبانهای دنیا و در هر قارهي جهان موجود است.»
از این رو، در پاسخ به این سؤال شما، باید بگویم که جهان علم، فعلا قادر است که از تاریخ مکتوب زبان ترکی سخن به میان آورد. در کشور خود ما، ایران، تاریخ کتابت به زبان ترکی، به بیش از هفت هزار سال پیش ميرسد. الواح سومری و نیز، بیش از یکهزار کتیبه و سنگنبشته با الفباهای باستانی، و حتی بخش کهن مجموعهي معروف به اوستا که ما آن را گویش گاسی (Gassi) مینامیم، آثار مکتوب این زبان به شمار میرود. الفبایی که در الواح سومری بهکار گرفته شده، ظاهرا نخستین الفبای غیرتصویری تاریخ بشریت است که برای نگارش نگاشتههای منظومآئینی ترکی، نظیر سرودههای گیل گمیش، آنکیدو، آق آنا، قایراخان و غیره به کار گرفته شده است. کهنترین آثار مکتوب ترکی باستان، در اراضی حد فاصل بین شیراز تا بغداد یافت شده است و ترکی قشقایی، امروزه، میراثدار این آثار فرهنگی است و بسیاری از لغات و تعبیرات ترکی سومری، اکنون در ترکی قشقایی رایج است، چنانکه هنوز هم، قشقاییها مانند ترکان سومر به شعر، ییر (Yir) و به شاعر، ییرچی (Yirchi) میگویند.
در ارتباط با جایگاه ترکی آذربایجانی و تاریخ آن در آذربایجان نیز توضیحاتی بیان فرمائید.
بیشتر حیرت زبانشناسان، از اینجا ناشی میشود که چگونه در پگاه تمدن بشری، کتیبههای ترکی، در یک زمان، در آسیای میانه، شرق دریای خزر از یکسو و منطقهي قفقاز و غرب دریای خزر و آذربایجان و نیز، بینالنهرین و همچنین در میان سرخپوستان در آن سوی کره خاکی از سوی دیگر، با نحو یکسان و صرف همسان ابداع شدهاند، بیآنکه میان اهالی این منطقه، در هفتهزار سال پیش، مراوده و رفت و آمد و پیوندی وجود داشته باشد.
در سرزمین آذربایجان و سویهای آن، تاریخ پیدایش فولکلور و کتابت آئینی ترکی، با غلبهي «آزان» بر «اوزان» و دیگر قبائل ساکن منطقه جوشخورده است. آزان - که بعدها در متون عربی و املایی به آنان «آذیه» اطلاق شد- حکومت قبیلهای گستردهای تشکیل دادند که همهي افراد ذکور قبیله، سربازان آن حکومت بهشمار میرفتند و بدنهي حکومت و دولت خود را «آذر»، (آز AZ+ ار Er) نامیدند و لفظ «ار» را در معنای جوانمرد و سلحشور، بر روی بسیاری از قبائل تحت فرمان خود و کوهها و درهها و رودها گذاشتند. آزان یکتاپرست بودند. خداوند را «بای» (Bay) و «بایات» مینامیدند و این نام مقدس را همراه با نام دولت و حکومت خود بر روی اراضی شمالی و جنوبی رود همنام خود (اراز = Er+Az) نهادند. آزان، کلام الهی را «ساو Sav) مینامیدند و پیغمبر را «ساوچی» و محل وحی الهی را «ساوالان»، که گویا نخستین ساوها در مجموعههایی موسوم به «دینقیر» (Dinghir)، محافظت میشده است. کتیبهي معروف به «دینقیر» که در سال 1372 در اطراف ساوج بولاق (= مهاباد) یافت گرديد و در همان سال، در «کنگرهي کتیبه و متون» در شیراز معرفی شد، بیگمان یکی از حلقههای مفقودهي این مجموعه بهشمار میرود.
کاوشهای باستانشناسی که از سال 1937 در استانهای شمالغرب کشورمان انجام پذیرفته، از آنجا که بنیاد کار کاوشگران، ترکیستیزی بوده است، گرچه منتج به یافت بیش از یکهزار کتیبه ترکی شد، اما اسیر بازیهای باستانشناسی شاهنشاهی و صهیونیستی گردید. ایادی استعمار، مراقب این بودند که در این بازی، از زبان و فرهنگ اصیل ترکی آذربایجان سخنی بهمیان نیاید و از این روی، این کتیبهها هیچگاه قرائت و منتشر نگردید.
زبان ترکی، پیوسته زبان اصلی مردم آذربایجان بوده است و ما، اکنون در این زبان، بهویژه در روستاهایمان با دریایی از متون بکر حکمتآمیز فولکلوریک، اساطیر بینظیر میتولوژی و متون متنوع نظم و نثر رودررو هستیم. ترکی آذربایجان با نیروی ذاتی فراگیری که دارد، در همهي زبانها، نیمزبانها، گویشها و لهجههای اطراف خود تأثیر گذاشته و آنها را صاحب متون فرهنگی و ادبی ساخته است. این تأثیر، بیش از همه، در پیدایش و تکوین زبان فارسی مشهود است. شاید اگر نقش و تأثیر ترکی نبود، زبان فارسی، اکنون در محدودهي یک لهجه ناتوان کویری و عتیقه مورد بازشناسی قرار میگرفت.
صحبت از تاریخ زبان ترکی آذربایجانی شد آیا بهنظر شما، میتوان بحثی با عنوان «زبان ترکی در خدمت توسعهي اسلام و فرهنگ اسلامي» باز کرد. لطفا در ارتباط با تأثیر تاریخی زبان ترکی در نشر توضیحات بیشتری بفرمائید.
اروپائیان، قرنهای متمادی دو لفظ «ترک» و «مسلمان» را مترادف هم میشناختند و از این روی، بعد از رنسانس فرانسه، «ترکستیزی» و «اسلامستیزی» را موازی و در راستای هم بهکار گرفتند و پیش بردند.
عنصرترک در ایران، به غیرت و تعصب و تدیّن معروف است و سرتاسر ایران، گسترش اسلام و مذهب حقهي شیعهي جعفری اثناعشری را مدیون آذربایجان است. شما، در تمامت تاریخ ادبیات ترکی، اثری دور از آرمان اسلامخواهی پیدا نمیکنید. از نسیمی و شاه ختایی و فضولی گرفته، تا راجی و صراف و شکوهی و یحیوی و شهریار، همه به قصد اطاعت از خدا، قلم به دست گرفتهاند و به آفرینش بدایع ادبی پرداختهاند.
صحبت از تشیّع و رابطه آن با ادبیات آذربایجان به میان آمد و با عنایت به اینکه شما قصد داريد «قارا مجموعه» را تصحیح و منتشر کنید بفرماييد كه تشيّع در این مورد چه نقشی داشته است؟
من، بهعنوان یک پژوهشگر زبانشناسی میخواهم عرض کنم که در نثر و نظم ترکی آذربایجان، از صفویه به این سوی، پیوسته لهجهي اردبیل غلبه داشته است. بلکه باید بگویم که همهي متون جهان تشیع که در آسیای صغیر هم، به ترکی شناخته شده، ویژگیهای گویشی اردبیل را داشتهاند. کتب مراثی و نوحههای حضرت سیدالشهداء (ع) و غیره قرنها به لهجهي اردبیلی ترکی آذربایجان، استنساخ میشده است. به دیگر سخن، در نگارش ترکی سنتی، هنوز هم، لهجهي اردبیل «لهجهي معیار» شناخته میشود و استنساخکنندگان و خطاطان، در اغلب کتابهای ترکی مخصوصاً در کتب نوحه و مراثی، عبارات و بهویژه افعال را به لهجهي اردبیلی تلفظ میکنند و مینگارند. این تفوّق، در نگارش ادبا و شعرای جمهوری آذربایجان هم، مشهود است.
این واقعیت، نشانگر آن است که شیوهي مکتوب ترکی آذری در قرون وسطی و سدههای نوین، مدیون متفکران و شاعران شیعه مذهب اردبیلی بوده است و این شیوه از طریق چهارصد تن از شاعر اردبیلی دربار شاه اسماعیل ختایی، بهعنوان شیوهي رسمی و ادبی ترکی آذربایجان XE "آذربایجان" شناسانده و فراگیر شد.
اما، در باب «قارا مجموعه» باید عرض کنم که شیخ صفیالدین اردبیلی، یکی از مشایخ تبار صفویه بوده و به ترکی صحبت میکرده است. مریدانش، رسالات و اشعار منسوب به او را جمعآوری کردهاند و آنچه را که در باب او، و به نقل از کلمات، نصائح و سخنان او و نظاير آن به ترکی تدوین ساخته، نام آن را «قارا مجموعه» گذاشتهاند که در کتب تراجم احوال و تذکرههای متعدد، بهنام آن اشاره میشود و این مجموعه، چنان عزیز بوده است که پیوسته در خزائن کتب شاهان صفوی در اصفهان نگهداری میشده است و قبل از انتقال پایتخت به اصفهان نیز، در اردبیل و تبریز و قزوین نسخ متعدد آن در صندوقهای کتابخانههای قزلباشان موجود بوده است و بعد از فروپاشی سلسلهي صفویه، به تاراج رفته و بسیاری از طریقتهای منسوب به شیخ صفی جهت مصون ماندن از تعرض، نسخههای «قارا مجموعه» را از بین برده و مطالب آن را به سینه سپردهاند و در نقل دوبارهي مطالب، برای صیانت خود، نام شیخ صفی و یا «قارا مجموعه» را زائل کردهاند و یا، آنها را تبدیل به اسماء مشابهی نظیر «شیخ صافی» نمودهاند و جملاتی را که تصریح به نام وی داشت و یا بالصراحه از اهل بیت(ع) دفاع کرده بود، حذف کردهاند.
اینهمه، سبب شده است که برخیها در تعریف و شناساندن «قارا مجموعه» به بیراهه بروند. حتی ادیب معروفی مانند محمد علی تربیت، نتوانسته آن را به درستی معرفی کند و تحریفات او را هم، شیخ آغابزرگ در «الذریعه» تکرار کرده است و...
آنچه که اینجانب توانستهام تاکنون انجام دهم، حدس و گمان در بازشناسی چند رساله از این مجموعه، و تدوین آنها همراه اشعار ترکی شیخ صفی در کتابی موسوم به «قارا مجموعه» است و بهفرض آنکه حدس و گمان من، درصد علمی اندکی هم داشته باشد، این مجموعه بهدلیل احتوای متون نثر قرن نهم هجری و صد البته منسوب به شیخ صفیالدین اردبیلی و فرزند او، سید صدرالدین، بسیار حائز اهمیت است. من در تلاش هستم که با تماس با دانشگاه محقق اردبیل، بتوانیم مرکز پژوهش ویژهای جهت تدوین آثار ترکی و فارسی و گیلکی شیخ صفی تأسیس کنیم و آثار سرایندهي این بیت را:
«عشق یولوندا او اولور قهرمان،/
گؤستره معشوق ائویندن نیشان.»
از غبار غربت نجات دهیم. اگر بتوان رجال علمی و پژوهشگران اردبیلی را که در مکانهای مختلف پراکندهاند، در چنین مرکزی گردهم آورد، کاری کارستان، انجام یافته است.
جنابعالی مستحضرید که در یکصد سالهي اخیر، اکثر حرکتهای آزادیخواهانه از آذربایجان برخاسته و نخبگان و مبارزان آذربایجانی، نقش برجستهای در کسب آزادی برای عموم مردم ایران علیالخصوص در انقلاب مشروطه داشتهاند. آیا بهنظر شما، تحقیر و تحدید فرهنگ و زبان ترکی توسط رژیم پهلوی، رابطهای با حرکتهای آزادیخواهانه آذربایجان داشته است؟
بیگمان همینگونه بوده است. رژیم پهلوی، برای کمتأثیر کردن و حذف پتانسیل رادیکالیسم سیاسی در آذربایجان، به روش هنرورانهي ایجاد «احساس کهتری» در مردم این سامان متوسل شد. «مهتربینی» و «کهتربینی» در روانشناسی اجتماعی، دو بحث اساسی هستند که آویزش آنها با خیزابهای اجتماعی و نهضتها و انقلابات، مورد مداقه قرار میگیرد. به نظر رژیم پهلوی، عنصر ترک برای «مهتربینی» خود، باید مانند تغییر لباس، به تغییر زبان و حتی فرهنگ هم، بپردازد، و این روشی بود که نظریهپردازان رژیم میخواستند مردم آذربایجان، حتی گروههای اندک و پراکندهای از آنان، به آن باور بیاورند و به تغییر در زبان بپردازند. روشن است که تا رسیدن به تپههای مهتربینی، هم نیرو و انرژی از دست خواهند هشت و هم دچار تشتّت و «خودستیزی» خواهند شد، و چون، هیچگاه به قلهي مهتربینی ثانوی دست نخواهند یافت، «طی مسیر»، خود زایندهي «احساس کهتری» میشود. افراد خودباختهای مانند رضازادهي شفق، ناصح ناطق، احمد کسروی، یحیی ذکا و همپالکیهای آنان، به همین دلیل پیدا شدند و برای رژیم پهلوی، سینه چاک کردند و به مردم خود، به بینوایان شهر و روستا پشت کردند و پیوسته از اعتنا به زادگاه خود، ابا داشتند. کویرِ دیگران را آباد کردند و شکوفهزاران خودی را به دست باد خزان دادند، روستاهايمان یکی پس از دیگری تخلیه شد و جوانان رشیدمان «بیسواد» ماندند و...
آیا میتوان گفت که دلیل اصلی قیام مردم بر علیه رژیم نژادپرست پهلوی، ستم ملی بوده است؟
در دوران حکومت رژیم پهلوی، مخصوصاً پهلوی دوم، خون جوانان ما از کوچه و خیابانهای شهرهایمان قطع نشد. اعتراض به رژیم شاه با هر آرمان و اعتقادی، در آذربایجان، پیوسته شکل ملی داشت. همهي مبارزان، از هر مسلک و مرام و مذهبی، در دفاعیات خود، پیوسته ستم ملی را عنوان کردهاند و در پروندههای همهی مبارزان آذربایجان، انگ و اهانتهایی مانند «متجاسر»، «تجزبهطلب» و مانند آن، همیشه وجود داشته است. در انقلاب اسلامی هم، همهي مردم آذربایجان ضمن آرمانهای والای اعتقادی که داشتند، به دنبال رفع ستم ملی نیز بودند. در سه چهار ماه اول انقلاب، بیش از یکصد نشریه با گرایشهای مختلف، به زبان ترکی، در شهرهای مختلف آذربایجان و تهران انتشار یافت و این خود نشان ازآن داشت که مردم، خود را یک گام به تحقّق آرمان ملی نزدیک میدیدند، وشاید، همین جو آرمانخواهی مردم آذربایجان، سبب شد که در قانون اساسی، اصل پانزدهم گنجانده شود.
همانطور که مستحضريد، یکی از آمال و آرزوهاي مردم آذربایجان، اجرای اصل 15 قانون اساسی و تحصیل به زبان تركي در دانشگاهها و مدارس میباشد. به نظر شما و چه موانعی در مقابل اجرای این اصل وجود دارد؟
مانع اصلی، قرائتها و تفسیرهای سلیقهای و کژتابیهای برخی از عوامل قوهي مجریه در مقابل حرکت ملی – مردمی آذربایجان، به ویژه حرکت عظیم فرهنگی دانشجویان و دانشآموزان آذربایجانی است. رسوبات آموزههای مدرسهای شاهنشاهی، ذهن برخی از عوامل اجرایی را تبدیل به گچ کرده است. اینان، خرافات ترکیستیزی شاهنشاهی را با لعاب «وحدت ملی» به خورد ما میدادند، غافل از آنکه ملیت نمیتواند عامل وحدت باشد و فقط دین و مذهب و عقیده و ایمان است که میتواند سید قريشی و سیاه حبشی را در یک سنگر بنشاند. تازه، اگر هم فرض کنیم که آذربایجان باید به دنبال وحدت ملی باشد، بیگمان «وحدت فارسی» حقارتآمیز خواهد بود. اگر ترک و فارس، در یک سنگر، دوش به دوش هم مینشینند، این رشتههای ناگسستنی عقیده و ایمان است که آنان را به هم پیوند میدهد، نه فارسی بازی و ملیگرایی و پان ایرانیسم و غیره.
بعضي ميگويند كه در اين زمينه مسئولين مقصّرند. نظر شما چيست؟
به نظر اینجانب، اینگونه سخنان و موضعگیریها، نوعی جنجالآفرینی و هوچیگری بهشمار میرود و تنها، از ذهن عناصری بیرون میآید که کرامت و عزت موقعیت و مقام انقلابی خود را درک نمیکنند و وصلهي ناجوری، برای مجموعهي مسؤولان خدوم نظام مقدس ما بهشمار میروند.
اکنون، در سایهي جانفشانیهای انقلابیون، و رشادتها و ازجان گذشتگیهای صد هزاران شهید مسلمان و آرمانگرا، و فداکاریهای بینوایان شهر و روستا است که هر سال، مجوز نشر براي بیش از پانصد عنوان کتاب به زبان مادری ما صادر میشود، فرزندانمان در همهي دانشگاهها، اقدام به تأسیس کلاسهای زبان و ادبیات ترکی میکنند، شعرا و نویسندگانی یافت میشوند که نمونههای وزین ادبی، با مضامین عالی انسانی و فلسفی به زبان غریب ما میآفرینند، نشریات و مجلات افتخار میکنند که میتوانند ترکی هم بنویسند، پدران و مادرانمان به قصد دیدن برنامهای به زبان بومی خود، شبکهی استانی را روشن میکنند و دهها نکات و موارد دیگر، که نقش عظیمی در تحکیم و تعمیق انقلاب مقدس اسلامی ما دارد.
اینهمه، به مدد الهی و به دست مسؤولان انجام پذیرفته است . البته در میان آنان، عناصری هم پیدا میشوند که بهخاطر خوشرقصی در مقابل پسماندههای شوونیستی آریامهری که به برکت بیاعتنائی مسؤولان، اخیرا جان گرفتهاند، با تأسیس مراکز پژوهشی برای دشمنان انقلاب و اسلام، و صرف بیتالمال مسلمین در این راه، روح شهیدان اسلام را ميآزارند و با برگزاری بزرگداشت برای پیر و پاتالهایی که روزگاری، بالاترین مقام اجرایی رژیم شاهنشاهی بودند، دل مردم صبور و قهار ما را به درد ميآورند.