در تدوين اين اثر كداميك از نسخ خطي و چه منابعي مورد استفاده‌ي جنابعالي قرار گرفته است؟ و اصولا به طور كلي اين نشر را معرفي بفرمائيد.

كتاب قارامجموعه كه اينجانب «تدوين» كرده‌ام در 9 بخش فراهم آمده است. در بخش نخست پيرامون زندگي شيخ صفي، نگرش منفي كسروي به شيخ صفي و احفاد او، تعريف جامع از قارامجموعه و شرح ويژگي‌هاي آن، معرفي ديگر آثار شيخ صفي كه در قارا مجموعه ذكر نشده است، بحث مربوط به نسخ خطي اسلامي به طور اعم و معرفي نسخه‌هاي خطي در رابطه با قارا مجموعه به طور اخص، بحث پيرامون انواع نثر تركي و تعيين نوع نثر قارا مجموعه و ويژگي‌هاي املايي و آئين نگارش نسخ خطي مربوطه آمده است.
به نظر خودم، مهمترين قسمت اين بخش شرح انواع نثر و «سبك‌شناسي نثر تركي آذربايجاني» است. در آنجا من آثار منثور تركي ايران را به سه نوع مطنطن، مصنوع، متوسط و ساده تقسيم كرده‌ام و نشان داده‌ام كه نثر رسالات قارا مجموعه مانند اغلب كتب مناقب، فتوت‌نامه‌ها، اوغوزنامه‌ها، سياحت‌نامه‌ها و كتب مراثي و حتي تفاسير قرآن، شرح احاديث در تركي، جزو نثر ساده و مردمي به شمار مي‌رود. و حتي ترجمه‌ي تركي صفوة الصّفا نيز كه اينجانب آن را هم جزيي از قارامجموعه مي‌دانم، چنين نثري دارد. به طور كلي بايد بگويم كه به خلاف كتبي مانند درّة التّاج و نهج الفراديس و حتي حديقة السّعدا كه براي فهم آن‌ها بايد خواننده حتما به دقايق ادبي هر سه زبان تركي، فارسي و عربي مسلط باشد براي درك مفاهيم رسالات قارا مجموعه به چنين زحمتي نياز نيست و حتي نشان داده‌ام كه برخي از اين رسالات در سادگي و زيبايي، مانند حماسه‌هاي دده قورقود، كوراوغلو و اصلي و كرم است. 
در بخش دوم كتاب قارا مجموعه 18 شعر از اشعار تركي منسوب به شيخ صفي‌الدين را گردآورده‌ام كه بعد از انتشار، چند تن اشعار ديگري را هم معلوم ساختند و در چاپ دوم آن‌ها را هم خواهم گنجاند.
اين اشعار در سال 1359 از دو نسخه‌ي خطي محفوظ در كتابخانه‌ي مركزي و مركز اسناد دانشگاه تهران و نيز كتابخانه‌ي ملك بر من معلوم و آشكار شد. توصيف فني هر دو نسخه را تقديم داشته‌ام. لازم است بگويم كه من در سال 1361 اشعار موجود در اين دو نسخه را به صفي قلي چركس منسوب و در مجله يئني يول چاپ كرده‌ام. بعدها كه تحقيقات خود را گسترش دادم، فهميدم كه چندين تن از مريدان شيخ صفي الدين اردبيلي به احترام او، تخلّص «صفي» براي خود برگزيده بودند كه نام اغلب آنان در فرهنگ سخنوران اثر مرحوم دكتر خيامپور مضبوط است و به دلايل زبانشناسي و نسخه‌شناسي و نيز با اتكا به تأييد بسياري از صاحبنظران از جمله مرحوم سلمان ممتاز كه قبل از من چند بيت از اين اشعار را از شيخ صفي دانسته و نيز غزلي از اين مجموعه را آقاي دكتر فيض اللهي در ميان آثار شيخ صفي چاپ كردند و نيز ابياتي از آن‌ها در رسالات منسوب به شيخ صفي يافت شد و دو مقاله‌ي عالمانه در مجله‌ي آذربايجان (چاپ باكو) پيرامون اشعار شيخ صفي الدين انتشار يافت و نيز با غور در اسناد كهن، به اين نتيجه دست يافتم كه اين اشعار، بازمانده از ديوان مفقود شيخ صفي الدين اردبيلي است.
اينجانب با ژرفنگري بيشتر و دقت در دلايل و مستمسكات به دست آمده، سهو علمي خود را كه بي‌هيچ دليلي اين اشعار را به صفي قلي خان چركس نسبت داده بودم كه به تركي شرقي سخن مي‌گفته نه تركي غربي و ايراني و صفوي، اصلاح كردم و در اين مجموعه گنجاندم. اين اشعار ربطي به وي ندارد. او در زمان شاه عباس مي‌زيسته و به قول صاحب تذكره‌ي نصرآبادي «در فن سپاهيگري و اكثر كمالات از اقران در پيش بود . . . و شعر هم مي‌سروده است». من تداخل اشعار او و ديگر صفي‌ها را با آثار تركي شيخ صفي الدين انكار نمي‌كنم. من تا آنجا كه از دستم برآمده، تشخيص و تعيين خود را براي بزرگ آذربايجان عرضه داشته‌ام، ملتي كه آثار فرهنگي و ميراث مكتوب معنوي او پيوسته بازيچه‌ي دست هر كس و ناكسي بوده است. بعد از من، بر عهده‌ي پژوهندگان آينده است كه كار ناقص حقير را دنبال و تكميل كنند و نارسايي‌هاي كار من را اصلاح نمايند و اين كار مقدس را به سامان برسانند.
در بخش سوم هفده بيت گيلكي منسوب به شيخ صفي را كه در سلسلة النّسب صفويه آمده و كسروي آن را دستموزه قرار داده و گفته است نمونه‌اي از زبان موهوم آذري است، نقل كرده‌ام. براي نشان دادن تحريفات كسروي، متن را عيناً و بي‌كم و كاست نقل كرده‌ام و با استفاده از كتاب فرهنگ گيلكي ستوده ريشه و معاني لغات گيلكي را نيز استخراج و ذكر كرده‌ام. مانند تبه، اندي، موازئي، وهشم، واج، بشم، پورسن و غيره كه همگي اكنون نيز در گويش هم‌ميهنان گيلك موجود است.
در اين اشعار كه شيخ صفي الدين آن‌ها را خطاب به شيخ زاهد گيلاني (گيلكي زبان) سروده است، معاني عميق عرفاني و تلميحات به آيات رباني موجود است. شيخ زاهد گيلاني مرشد و پدر زن شيخ صفي الدين بوده است و چند سال او را در خانه‌ي خود نگهداشته است. شيخ صفي الدين پس از فوت مرشدش، به شهر و ديار خود اردبيل رفته و خانه و كاشانه‌ي قبلي خود را از روستاي كلخوران به شهر آورده، زاويه و خانقاهي تأسيس كرده و به ارشاد مريدان پرداخته است. مادر او دؤلت خانم نام داشت و خانمي از تبار ترك صفوي و به تقوا معروف بود. خود شيخ صفي دو همسر اختيار كرده بود كه دومي بي‌بي فاطمه دختر مرشدش به حساب مي‌آمد. اولاد شيخ صفي الدين كه بعدها به سلطنت رسيدند و سلسله‌ي صفويه را برپا داشتند، از خانم ترك تبار وي به دنيا آمده‌اند.
در بخش چهارم كتاب چند غزل و دوبيتي فارسي منسوب به شيخ صفي الدين را با استفاده از تذكره‌ي صبح گلشن، كتاب قاموس الاعلام، تذكره‌ي رياض العارفين آورده‌ايم كه برخي‌ها در انتساب اين اشعار به شيخ صفي الدين شك هم دارند و گاه به «صفي رازي» و ديگر صفي‌ها منسوب مي‌كنند.
اينجا بايد تأكيد كنم كه درجه‌ي انتساب اشعار تركي به شيخ صفي الدين بيش از درجه انتساب اشعار فارسي به وي است. ظن من در انتساب اشعار تركي به وي بسيار قريب به يقين است و اميدوارم آيندگان بتوانند ديگر اشعار تركي او را هم كشف و نشر كنند.
بخش پنجم كتاب رساله‌ي البويوروق است و همانگونه كه در مقدمه‌ي آن تصريح كرده‌ام از سوي مريدانش كه خود را «طالب» ناميده‌اند و از زبان شيخ صدرالدين، در 50 فصل نگاشته شده است. در هر بخش از رساله، شيخ صدرالدين سؤالي از شيخ صفي الدين مي‌كند و جواب آن را مي‌نگارد. در برخي از بخش‌ها نيز بعضي تفاسير از نوادگان شيخ صفي از جمله شاه اسماعيل آمده است كه اهميت اثر را دو چندان مي‌كند. نسخه‌ي خطي اين رساله را حامد الصّراف در ميان مريدان شيخ صفي موسوم به شبك كشف كرده است. من فقط شيوه‌ي املاي آن را تغيير داده‌ام و سعي كرده‌ام متن پاكيزه‌اي به دست خواننده برسانم.
در بخش ششم رساله‌ي يول اهلينه قيلاووز يعني (راهنماي اهل سلوك) را آورده‌ام. معلوم نيست كه چه كسي اين رساله را تنظيم كرده است. اما احتمال بر اين است كه اصل اين آداب السّلوك قبلا به قلم خود شيخ صفي الدين بوده است و بعدها مريدان و طالبان افزايش‌ها و كاهش‌هايي در آن ايجاد كرده‌اند. هم رساله‌ي البويوروق و هم يول اهلينه قيلاووز از كهنترين نمونه‌هاي نثر ادبي تركي آذربايجان در اوايل دوره‌ي صفويه و يك قرن قبل از آن است و ويژگي‌هاي لساني قرن هشتم را داراست كه در متن اثر، كم و بيش به آن‌ها اشاره‌هايي كرده‌ام. نسخه‌ي خطي آن نيز به دست حامد الصّراف شناسايي و كشف شده است و در مقدمه‌ي كتاب توصيف آن را داده‌ام. 
بخش هفتم رساله‌ي مزكّي النّفوس نام دارد. همانگونه كه در مقدمه‌ي آن گفته‌ام مؤلف رساله، اشرف اوغلو عبدالله رومي است و نسخه‌ي خطي آن به شماره‌ي 5452 در كتابخانه‌ي ملي قونيه حفظ مي‌شود و مرحوم فاخر ايز هم بخش‌هايي از آن را قبل از من (البته با اختصار) چاپ كرده است. به نظر من، اين اثر نيز جزو قارا مجموعه بوده است و از اين رو، آن را در اين كتاب نقل كردم و سهوها و كاستي‌هاي آن مرحوم را نيز تا آنجا كه قادر بودم و دريافتم، اصلاح كردم. 
در اين رساله، ار تحقيق شيخ صفي و از شرح المثنوي تركي وي نيز ياد مي‌شود و همه‌ي مطالب آن از زبان شيخ صفي الدين اردبيلي نقل مي‌شود و گاهي به شيخ صفي «افندي» هم اطلاق مي‌شود كه من علت حذف اين لفظ را، آن هم فقط در يك جا در تعليقات ذكر كرده‌ام. 
به لحاظ زبانشناسي در نثر اين رساله، شيوه‌ي تركي آنادولوي شرقي غلبه دارد و شايد آن را بتوان محصول دوران «مشترك» تركي آذري و تركي مردمي آنادولو (غير از عثماني) به حساب آورده. وجود كلماتي نظير آييرتلاشي (جدا)، گؤزتمه (تعهد)، أولشمك (تقسيم)، سوكوك (استخوان)، يانرينماق (لغزش)، سونو (هديه)، قانجارو (طرف) و جز آن مي‌تواند بر اين ادعاي من دليلي باشد. 
بخش هشتم كؤنول رساله‌سي نام دارد و همانگونه كه در سر آغاز آن گفته‌ام، نگارش آن از «قايغوسوز» نامي است كه بايد غير از «قايغوسوز آبدال» باشد و چندين نسخه‌ي خطي و بياض از آن موجود است و من فتوكپي يكي از آن‌ها را از «كتابخانه‌ي عمومي آنكارا» به شماره 169 آورده‌ام كه در كتاب باز گفته در بالا از مرحوم فاخر ايز با تحريفات و كاهش‌هايي چاپ شده است. من، اين كاهش‌ها را اصلاح كرده‌ام و هر جا هم كه لازم بود لفظي و يا جمله‌اي اضافه كنم آن را داخل دو چنگ [ ] قرارداده‌ام، يعني به خواننده گفته‌ام كه اين الفاظ از سوي من افزوده شده است و در دستنويس مورد استفاده‌ي من نبوده است، ولي قناعت علمي من بر اين است كه بايد اين الفاظ نوشته مي‌شده است. نظير:«شيخ صفي [الدين اردبيلي] آيدير». و الخ . . . 
بخش نهم نگارش تركي صفوة الصّفا اثر ابن بزاز اردبيلي است كه خود از نسخه‌هاي كهنتر قارا مجموعه به فارسي ترجمه كرده بوده است و تمام مطالب از زبان شيخ صدرالدين نقل مي‌شود و نسخه‌ي خطي آن به شماره 3608 در كتابخانه‌ي مركزي و مركز اسناد ملك محفوظ است. من بخشي را كه براي گنجاندن در قارا مجموعه گزينش كرده‌ام، از اين نسخه‌ي خطي برداشته‌ام. نسخه‌اي ديگر از آن در كتابخانه‌ي سالتيكوف شچدرين در روسيه محافظت مي‌شود كه آقاي دكتر سيد آقا عون اللهي در شهر باكو مشغول چاپ آن هستند. من در سفري كه در فروردين ماه سال 1379 به مناسبت طرح كشف قارا مجموعه به آكادمي علوم جمهوري آذربايجان داشتم ثمره‌ي زحمات طاقت فرساي ايشان را در تدوين بخشي ديگر از قارا مجموعه ديدم كه آماده‌ي حروفچيني و چاپ بود. و فتوكپي آن را براي چاپ در آينده در ايران هم، در اختيار من نهادند. يك نسخه‌ي خطي ديگر در كتابخانه‌ي ملي تبريز، بخش حاج حسين آقا نخجواني به شماره 710 موجود است. اين نسخه را محمد بن حسين الكاتب در سال 949 هـ . استنساخ كرده است و محل استنساخ آن شيراز است. اينجا بايد اشاره كنم همانگونه كه تنتراي برهمن هندي در طول تاريخ به زبان‌هاي عربي، تركي، فارسي، عبراني، سرياني، حبشي و غيره ترجمه شده، قارا مجموعه نيز در حداقل اطلاعات ما به فارسي برگردانده شده و صفوة الصّفا نام گرفته است.
يك نسخه‌ي خطي ديگر از آن، در كتابخانه‌ي سلطنتي سابق در تهران به شماره‌ي 2761 نگهداري مي‌شود. اخيراً يك نسخه‌ي دو صفحه‌اي نيز در دانشگاه تهران به شماره 4/4209 به همت آقاي سلمان داغلي يافت شده است كه آن نيز بايد انتشار يابد.
پي‌جويي و كشف نسخ تركي قارا مجموعه را تالحظه‌ي مرگ خود ادامه خواهم داد و يقينا اين عمل با مرگ من متوقف نخواهد شد و به زودي متن كامل اين اثر گرانقدر تاريخ تمدن آذربايجان تدوين خواهد گشت. از شيخ صفي الدين اردبيلي، همه نوع كتاب و روايت به فارسي در دسترس است و به نظر اينجانب كليه‌ي آن‌ها از متون اصيل تركي ترجمه شده است و اگر تحقيق و بررسي نشود، كفران نعمت است. قارا مجموعه يگانه اثر طريقت شيخ صفي و به نقل از او است و من لنگان لنگان توانسته‌ام بخش‌هايي از آن را كشف و تدوين كنم و در دسترس پژوهندگان معاصر قرار دهم. 
اگر دانا دلي عاقل، از روي انصاف، حكم و مواعظ آن را بخواند و معاني و غوامض خفته در لابه لاي مطالب آن را درك و فهم كند، در دلش عشق فروزان تتبع در راستاي كشف متن اصلي و كامل قارا مجموعه شعله‌ور خواهد گرديد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید