خلیل رضا اغلب اشعارش را در زندانهای مسكو سروده است. در سال 1990 و بعد از آن و در كنار «فرشتگان در زنجیر» و زیر نگاههای سنگین نگهبانهای زندان:
اینان در روز چهار بار عوض میشوند،
پیر و جوانند، و گونهگونند.
هر دقیقه یك بار،
تك تیر نگاه سنگین خود را
از چشمی درب سلول بر من میدوزند.
اینان با من و
من با اینان.
من میسوزم، و اینان میسوزند
من به حال اینان
و اینان در روز چون شب و در شب چون روزند.
خلیل رضا در سراسر زندگی پر تلاطم خود، به همهی سختیها ساخت كه كوهستانهای مهآلود و آسمان صاف سرزمین مادریاش را از لوث وجود اجنبی بپیراید. از نوامیس مردمی خود دفاع كرد و مردانه در مقابل هرگونه هجمهی بیگانه ایستاد و به چیزی جز استقلال میهن خود نیاندیشید.
او شاعری بود كه نسیمی وار جان بر سر حقگویی باخت و زیباییهای میهن خویش را به نسلهای بازپسین واسپرد.