کتاب «حافظانههای شادی» سرودهی حسین نجفی (شادی) با مقدمهی دکتر حسین محمدزاده صدیق در 138 صفحه به قطع رقعی توسط نشر تکدرخت منتشر شد.
در زیر مقدمهی استاد بر این کتاب را میخوانیم:
توجه و اعتنای جدی به شعر حافظ در میان شعرای آذربایجان، میتوان گفت که قبل از وفات وی (و. 791 هـ .) با سید عماد الدین نسیمی (و. 807 هـ .) شروع شد. نسیمی چند غزل از وی را استقبال کرده و یا مضامین غزلهایش را بازپروری کرده است. مانند غزلهای زیر:
از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد،
گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد.[1]
* * *
دل از مهر پريرويان دل من بر نميگيرد،
مده پند من اي ناصح! كه با من در نميگيرد.[2]
* * *
تكيهكن برفضل حق، اي دل! ز هجران غم مخور،
وصل يار آيد، شوي زان خرّم اي جان! غم مخور.[3]
* * *
رشتهي پرتاب جان تا چند سوزانم چو شمع؟
ترسم از دل سر برآرد آتش جانم چو شمع.[4]
* * *
باده دردانه است و دريا خانهي خمّار ما،
چون صدف در قعر دريا طالب دُردانهايم.[5]
* * *
ساقي! نسيم عهد گل آمد شتاب كن،
باب الفتوح ميكده را فتح باب كن.[6]
* * *
دل مردم به جان آمد ز چشم آن كمان ابرو،
تعالي اللّه از آن چشم و جلال اللّه از آن ابرو![7]
و در غزلی به مطلع:
بیا ای گنج بیپایان چو خود ما را توانگر کن،
مس بیقیمت ما را به اکسیر نظر، زر کن.
گوید:
ملک را مینهد خطش چو طفلان لوح بر دامن،
الا ای حافظ قرآن تو این هفت آیت از بر کن.[8]
غریبی تبریزی شاعر دربار شاه طهماسب صفوی نیز در دیوان غزلیات عرفانی ترکی خود جایگاه ویژهای به اعتنا و توجه به حافظ داده است. مانند دو غزل زیر:
قهرینی لطف ائیله آللاهین، گل ای جان غم یئمه،
وصله استبدال اولار هرگون بو هجران، غم یئمه.[9]
* * *
گل ای ساقی! گتیرگیل او می گلرنگ روحانی،
فدادیر خاتم لعلینه یوز ملک سلیمانی.[10]
* * *
کئچیردی جوشن جانان خدنگین اول کمان ابرو،
ساناسان تیغ مصریدیر ائدر هر لحظه قان ابرو.[11]
حتی برخی از مصراعهای دیوان حافظ را عیناً در غزلهای خود وارد کرده است. مانند:
غریبی، وار قناعت قیل، بویورموش حافظ شیراز،
که:«یک جو منّت دونان، دو صد من زر نمیارزد.»[12]
همچنین حکیم سید ابوالقاسم نباتی (و: 1191 هـ .) در دیوان فارسی خود به شدت متاثر از حافظ است و خود را از او جدا نمیداند:
اگر بخوانی تو مَنْ رَآنی، مرا ز حافظ جدا ندانی،
وگر نمایی تو نکتهدانی، بر این معانی زنی تو صَدّق.[13]
* * *
نه از طالب، نه از صائب نبردم ره به مقصودی،
مرید خرقهی حافظ که هست او خاکساری خوش.[14]
* * *
نباتی در سراغ دل، پی اهل دلی میگشت،
ز یمن همت حافظ کنون اهل دل است امشب.[15]
* * *
این نباتی است در خروش و نوا،
یا که در نغمهی حافظ شیراز.[16]
از میان تضمینهایی که حکیم نباتی از غزلیات حافظ به عمل آورده، تا کنون 22 تضمین (تخمیس) بازشناسی و چاپ شده است که برخی از آنها بسیار استادانه افتاده است. مانند این تخمیس:
رند مستی به چمن سیر و تماشا میکرد،
از سر شور و طرب باده به مینا میکرد،
گاه مستانه به این زمزمه، لب وا میکرد:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد. [17]
در تاریخ ادبیات شعر آذربایجان با نام شاعری موسوم به «حافظ مزیدزاده» آشنا هستم که نسخهای از دیوان او را سالها پیش در کتابخانهی سلیمانیهی استانبول رؤیت و بهرههایی از آن را استنساخ کردهام. او پیرو حکیم محمد فضولی است و دیوان ترکی در پاسخ دیوان فارسی حافظ سروده است. دیوان وی با سه غزل تحمیدیه و دو نعت و یک استغاثه شروع میشود:
ای مقدس ذات بی مانندینه یوخ ابتدا،
کیم گؤرر آیینهی کُنهوندا بیر وجه انتها.
* * *
ای نبوت منزلینده رتبهی اعلاسنا،
وی رسالت پایهسینده قرب او ادنیسنا.
* * *
یارب او ماهرویی سن ائت آشنا بنا،
اولسون طریق وصله بو شب رهنما بنا.
در عصر ما، سید محمدحسین شهریار وجود نعمت شعر در خود را عطای حافظ به قلم آورد، یک صد غزل از او را استقبال کرد و به وی ارادت مریدوار ورزید و حتی اشعار سیاسی خود را در استقبال از غزلهای وی سرود:
گر همه شعر عرب معجز حافظ دارد
ور همه شعبده در موعظه واعظ دارد
«خواجهی ما»ست کزین طرفه مواعظ دارد
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی!
در استقبال از غزل حافظ به مطلع:
ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
طامات تا به چند و خرافات تا به کی؟
میگوید:
میکن به کاسههای سفالین که سفلگان
با طشتهای زر همه خون میکنند قی
بر خشت خود مناز که با مشت روزگار
نه قلعهی کلات بمانَد نه کاخ نی!
و یا در اسقبال از این غزل:
باغ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است
شمشاد سایهپرور من از که کمتر است؟
گوید:
بر سر در عمارت مشروطه یادگار
نقش به خون نشستهی عدل مظفر است
بگذر ز دشمنان که به محشر شود عیان
کاسباب ارتقای ستمکش، ستمگر است![18]
این که شهریار، حافظ را بهانه میسازد که مبارزات سیاسی- الهی خود را پیش ببرد، واقعیتی است که باید با خونسردی و حساب شده، آن را باز نمود. شهریار بیش از یکصد غزل از حافظ را استقبال و یا تضمین کرده است. او با استعانت از زبان حافظ فریاد برمیدارد که:
بیا تا گل بر انگیزیم و خار از بن بر اندازیم
غریو بلبلان، مستانه بر بام و در اندازیم
به شاباش عروس لاله چون رقاصهی گلبن
به صد دامن گل افشانیم و در پایش در اندازیم
به چندین مهرهی اختر که نرد آسمان دارد
حریف دیو ظلمت را به چاه ششدر اندازیم
اگر چرخ آتش افروزد که ما را آشیان سوزد
به دود آه چون هاله مهش در چنبر اندازیم. [19]
در سالهای اخیر رسالهای نیز از شهریار در شرح یکصد و یازده غزل از حافظ چاپ شد که سخن در باب آن را این زمان بگذار تا وقتی دگر. شهریار در مقدمهی این رساله گوید: «از کودکی با دو کتاب انس گرفتم، قرآن مجید و دیوان خواجه و حالا هم که پیر شدهام به جز صدای قرآن و به جز صدای حافظ هر صدای دیگری گوشم را آزار میدهد.[20]
شاید بتوان ادعا کرد که شاعران آذربایجان از اواخر سدهی هشتم به این سوی، به هیچ شاعر فارسیسرا به اندازهی خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی اعتنا و توجه نداشتهاند. گذشته از استقبال و تضمین اشعار وی به ترجمهی دیوانش نیز بارها – بویژه در سالهای اخیر دست زدهاند. و این نیست مگر احساس قرابت روحی و معنوی سرایندگان صافیضمیر آذربایجان با حافظ ترکانهروش و ترکستا که در ظل حمایت شاه شجاع سالها به شرح دقایق عرفانی پرداخت.
البته در آذربایجان برخی نگاههای منفی نیز به حافظ داشتهاند. مانند احمد کسروی، مدعی نبوت و جاعل تئوری زبان آذری که جزوهای با عنوان «حافظ چه میگوید» نوشت و در آن ادعا کرد که: یا کتاب «حافظ شکن» که مدعی در آن به هر غزل حافظ یک یا دو غزل جوابیهی منفی سرود و یا کتاب حجیم «البدعة و التّحریف یا آئین تصوف» که مؤلف آن، اشعار حافظ را با دیدی بسیار منفی به تحلیل نشسته است.
اما، آن چه در این جا به دست خواننده سپرده میشود، تعداد 32 قطعه شعر از آقای حسین نجفی متخلص به «شادی» است که در تضمین غزلهای حافظ سروده و ساخته است.
در ابیات و مصاریع «شادی» که به عنوان تضمین بر ابیات حافظ افزوده، گاهی انطباق لفظ و معنی و روانی و سلاست سخن چنان سحرانگیز است که با یک بار خواندن در یاد میماند و خوانندهی دل آگاه را مست و اسیر زنجیرهی کلمات میکند. مانند:
صحرا همه پرسبزه و سبزه همه گلبیز
برخیز و ازین منزل بی لاله بپرهیز
آن آب طربناک در این کاسة زر ریز
«با محتسبم عیب مگیرید که او نیز»
«پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است»
جناب آقای حسین نجفی که ضمناً دارای تحصیلات حوزوی هستند، یکی از صاحب قلمان چیره دست امروزی آذربایجان بشمار میروند و صاحب آثار منظوم و منثور به دو زبان ترکی و فارسی میباشند. در ضمن ایشان سالهاست که سمت استادی در انجمن حافظ – فضولی را دارند و در جلسات هفتگی این انجمن با خشوع و فروتنی خاص خود دشواریهای سرودههای اعضای انجمن را به سامان میآورند. ایشان استادی در دانشکدهی حقوق دانشگاههای ایران را در کارنامهی علمی خود دارند و سالها در دادگستری به قضاوت پرداختهاند. امیدوارم که در سالهای پیش رو بتوانند آثار چاپ نشدهی خود را سر و سامان داده، به انتشار برسانند.
[1] حافظ: دست در حلقهی آن زلف دوتا نتوان کرد،/ تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد.
[2] حافظ: دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد،/ ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد.
[3] حافظ: یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور،/ کلبهی احزان شود روزی گلستان غم مخور.
[4] حافظ: در هوای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع،/ شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع.
[5] حافظ: باده دردانه است و من غواص و دریا میکده،/ سر فرو کردم در اینجا تا کجا سر بر کنم!
[6] حافظ: صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن، / دور فلک درنگ ندارد شتاب کن.
[7] حافظ: مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو،/ جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو.
[8] مأخوذ از: دیوان فارسی نسیمی، مقدمه: دکتر ح. م. صدیق، تصحیح: سید احسان شکرخدایی، تهران، تکدرخت، 1393.
[9] حافظ: یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور/ کلبهی احزان شود روزی گلستان، غم مخور.
[10] حافظ: هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی/ که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی.
[11] حافظ: مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو/ جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو.
[12] غریبی تبریزی، دیوان اشعار ترکی غریبیتبریزی و تذکرهی مجالس شعرای روم، مقدمه، تصحیح و تحشیه: دکتر ح. م. صدیق، تبریز، اختر، 1389، ص 161.
[13] سید ابوالقاسم نباتی، دیوان فارسی، مقدمه و تصحیح: دکتر ح. م. صدیق، تبریز، اختر، 1392، ص. 28.
[14] همانجا.
[15] همانجا.
[16] همانجا.
[17] همان، ص 158- 198.
[18] ج 3، ص 865 .
[19] ج 2، ص 826 .
[20] بررسی اشعاری از حافظ، چاپ تبریز،ص5 .