باخشیهای خراسان و گونههای ادبیات آنها
نوشته : اسماعیل سالاریان
موسیقی و رقص از روزگاران کهن از پدیدههای انسانی و هنرهای ملی و نیازهای اجتماعی و زندگی ترکان بوده است. همانگونه که جسم به آب و هوا و غذا نیاز دارد، روح و احساس انسان نیز به جذب نوای خوش و ابراز شادمانی با حرکات موزون دست و پا نیازمند است که ترکان خراسان به این حرکات موزون اویونماق (رقصیدن) و به آهنگ کوک و به ترانه یئرلمه گویند.
حرکات موزون و آوای وزن و آهنگ دار در دو موقع از انسان ناشی میشود. یکی به هنگام شادمانی و ابراز خوشحالی که آنرا "بزمی" میگویند و دیگری به موقع برگزاری مراسم سوگواری و اندوهگین و بیان درد درونی است که آنرا "مذهبی" مینامند.
تاریخ نشان میدهد که جشنهای بزرگ در میان قبایل با رقص انفرادی و دسته جمعی و جنگهای بزرگ با رقصها و سرودهای جنگی آغاز میگردید، و مراسم مذهبی در اجتماعات دینی با خواندن آوازهای مذهبی و نمایش ها برگزار میشده است.
اتراک قدیم به رهبران دینی خود "قام / کام" گفته اند. قام کلمه ای ترکی است و در لغت به معنای ساحر، جادوگر و فالگیر میباشد (ناظم الاطباء).
باخشی ها نیز اجداد عاشیق/آشیق/ های امروزین آذربایجان بودند که وظیفه شان همان وظایف قام ها بوده و در میان ترکمن ها و ترکان آذربایجان ایفای نقش می کردند.
در قرن 18-م محققان روس استعمال شامان (واژه دخیل) را در بین اقوام تونقوز تشخیص دادند.
گفته می شود قام مختص عقاید دینی ترکان است، اما شامان به راهب بودایی نیز گفته میشود و در ادبیات فارسی شَمن مترادف بت پرست است.
ترکان قدیم از همان اوان زندگی به صورت جامعه متمرکز اسامی خود را به شکل اسامی جغرافیای به یادگار می گذاشتند که خوشبختانه در جای جای مناطق ترک نشین ایران از جمله استاهای آذربایجان در اسامی روستاها متجلی است. مانند روستای باخشی کندی در سلماس و یا مسجد حاجی باخشی در باکو. باخشی از اسامی رایج مناطق قره داغ آذربایجان و آنسوی آراز /ارس/ نیز می باشد.
امروزه ترکمن ها نیز نوازندگان خود را باخشی می نامند که از اعتبار زیادی در میان مردم برخوردارند.
به تدریج همزمان با کلمه باخشی، واژه اوزان که از ریشه "اوز" می باشد و به معنی هنرمند و استاد است نیز به این هنرمندان اطلاق شد. از این کلمه امروزه کلمه اوزمان در روستای اوزان کندی اورمیه به یادگار مانده است.
انتقال شفاهی فرهنگ، ترویج ارزشها و سنن فرهنگی از جمله وظایف صنف اوزان ها بود.
با عجین شدن تصوف و عشق علوی با صنعت اوزان خصوصا در دوره آق قویونلوها و صفویان به تدریج کلمه عاشیق /آشیق/ جایگزین باخشی در برخی استان ها و اوزان در آذربایجان گردید. ترکان خراسان هنوز هم کلمه باخشی را برای نوازندگان بکار می برند.
بخشیهای خراسان تار /دوتار/ و آشیقهای آذربایجان چوْغوُر /قوپوز/ مینوازد.
اشعار و داستانهای اوزان ها /باخشی ها و عاشیق ها/ کاملا طبیعی و واقعی است و در آنها اصالت، امانت، رفاقت، جسارت، مردانگی، فضایل انسانی، شان و شرف، علم، صلح و صفا، صمیمیت و دوستی، عشق و محبت به شکل بدیعی و واقعی ترسیم میگردد.
اوزان ها تنها روایت گر ساده میراث فرهنگی ترکان نیستند، بلکه بسیاری از اینها خود خالق و آفریننده آثاری بی بدیل اند. در طول تاریخ صدها و هزاران اوزانِ خالِق پا به عرصه ی وجود نهاده و یادگارهای فراموش ناشدنی از خود به یادگار نهادهاند[1].
تردیدی نیست که ادبیات اوزان ها بخشی از ادبیات مکتوب ترکان ساکن در سراسر ایران محسوب میشود و نمیتوان از ادبیات مدون کنار گذاشت. چون اینها اساتید بی همتایی هستند که خود خالق دیوان شعر میباشند و در تاریخ و فرهنگ ترکان تاثیر گذار بودهاند[2] .
در سنت عاشیقی/ آشیقی/ شکل داستان ها همچون کتاب دده قورقود هم بر پایه نثر است و هم بر پایه نظم. داستان های شاه اسماعیل، عاشیق قریب- شاه صنم، کوراوغلو، اصلی- کرم، عاشیق والئح و دهها داستان طویل دیگر شکل های امروزین داستان های عاشیقی است که در مراسمات مختلف نقل می گردد.
اوزانها در میانه همه ی ترکان جهان حضور و وجود دارند. تنها اختلاف در نام آنهاست که نامهای مختلف شامل، قام، باخشی، عاشیق /آشیق/ و غیره داشتهاند. سازشان نیز اختلاف اندکی باهم دارند. جالب تر از همه آنکه، بسیاری از داستانهای اصلی آنها در تمام دنیا بهم نزدیکند. مثلا کوراوغلو در میان همه اقوام تُرک روایت میشود، امّا چهرههای متفاوت دارند.
یگانه تحقیقی که در باره موسیقی باخشی های خراسان میتوان سراغ گرفت، کار پروفسور استفن بلام است که حاصل شش ماه پژوهش میدانی در نیمه نخست سال 1969 میلادی است. بعلاوه ضبط هایی که به صورت نوار و سی دی از این موسیقی از مرحوم حاج قربان سلیمانی در دهه 1350 به همت خانم فوزیه مجد و نیز ضبط هایی که خانم دکتر آمنه یوسف زاده در سال 1388 شمسی، شامل مقام نوایی از حاج قربان سلیمانی و مقام تجنیس از محمد حسین یگانه، مقام کوراوغلو از عیسی قلی پور و آهنگ ترکی جبار گلمدی از علیرضا سلیمانی را در یک سی دی انجام و به همراه کتاب رامشگران شمال خراسان توسط موسسه فرهنگی هنری ماهور به بازار آمده است[3].
در زبان ترکی درگذشته و امروز برای نامیدن موسیقی سه کلمه کوی، موسیقی و موزیک بکار رفته است[4]. هر کدام از این کلمات مرحله و دوره ای تقریبا یک هزار ساله از تاریخ پیداش، رشد، تغیر، تحول و تکامل موسیقی ترکی را نمایندگی می کند.
در زبان ترکی برای نامیدن آهنگ و ترانه عمدتا از سه کلمه یِ ماهنی (از ریشه معنی، مانی)، تورکو (ترانه و آهنگ فولکلور) و شارکی (محرف شرقی) استفاده می شود. "های" در ترکی به معنای فریاد کمک است و هایلاماق یعنی هیاهو و ترانه ای که از گلو و حنجره خوانده می شود.
در ترکی معاصر "ییر" به معنای آواز است و "ییرلاماق" آواز را با نغمه خواندن، شعر خوانی و ترانه خوانی با مقامات است. "ییر قاشماق" به معنی سرودن منظومه و شعر می باشد. "قوشوق" از مصدر "قوشماق" به معنی سرودن و خواندن سرودهاست.
موسیقی تركی با انواع متفاوت خود شامل موسیقی ماهنی (فولكلور)، موسیقی عاشیقی، موسیقی مُقامی (ردیف ها)، موسیقی كلاسیك، موسیقی عشایر (روستایی) شامل قشقایی و شمال خراسان و اخیرا انواع پاپ و جاز از تنوع و وسعت زیادی برخوردار است.
واژه باخشی در ادبیات :
در باره ریشه باخشی که در ادبیات به شکل های باخشی، باغشی، بکسی، بکسا، حتی بکشا آمده است، اختلاف نظر وجود دارد. برخی مانند اشپولر (1960) براین عقیده اند که اصل این کلمه ترکی است که احتمالا از لغت چینی «پوشی» به معنای دانشور گرفته شده است.
ژیرمونسکی (1968) به تاکید می گوید: حضور واژه باخشی در سراسر آسیای میانه نشان می دهد، این واژه در زمان های گذشته دو عملکرد داشته است: شَمَن (ساحر) و درمان. بخشی که ساز می نوازد و خواننده حماسه که دوتار می نوازد. این تمایز را امروزه در میان قزاق ها و قیرقیزها و قاراقالپاق ها و... می بینیم. بقسی که دو تار می نوازد و منظومه های عاشقانه می خواند و به معنای شَمَن- طبیب است .
به عقیده یِ ژارینگ (jarring 1964 - 46)، باخشی افسونگر قدرت های جادویی است. جادوگر، درمان بخش، پرورنده و فروشنده ی باز و عقاب، رامشگر دوره گرد و خنیاگری الهام یافته است و مدعی است که الهام از موجودات ماوراء طبیعی (شَمَن) گرفته است.
براون (Browne 1964 v- 111 - 2) از شاعری خراسانی به نام "پوری های جامی" در قرن سیزده شعری نقل می کند که حضور واژه های قام و باخشی را در این بیت می بینیم:
قامان طره های تو چون کلک باخشیان،
کردند مشق بر رخ تو خط اویغوری.
به گفته بیلیایف (1975) در میان قیرقیز ها باخشی عنوان «ایرچی» یا «جیرچی» بطور کلی به خوانندگانی که دارای صدایی زیبا دارند داده می شود.
در میان ترکان افغانستان «باخشی» طبیب و فالگیر است و قوبوز می نوازد.
در ترکستان باخشی هم خواننده است و هم نوازنده و هم روایتگر.
در نزد ترکمن ها به گفته زرانسکا کومینک، باخشی شخصیتی برجسته و استثنایی دارد. ویژگی های رفتاری و مهارت او، از وی نمونه ی مدرن «باخشی– شمن» کهن می سازد.
در ترکمنستان - بسان اؤزبک ها در خوارزم باخشی را "پری خوان" هم می دانند.
در میان اوغورها، باخشی ها، عادت دارند که الدفه (قاوال، دایره) بنوازند و با دعاهایشان معجزه کنند.
در آذربایجان باخشی را «عاشيق» / «آشيق» می نامند که ساز "قوپوز" یا «چوغور» می نوازد (بیلیایف 1975).
«باخشی» در موسیقی مکتب ترکهای خراسان به نوازنده دوتار (ایکی تئللی) گفته میشود که علاوه بر نغمه خوانی و نواختن ساز به نقل داستانهای عشقی، قهرمانی و تاریخی و حفظ فرهنگ تُرکی نیز میپردازند. در حقیقت، باخشی عارفی است متواضع که به صفات حمیده مالک و متصف است.
واژه باخشی در متن های تاریخی :
واژه باخشی از دیر باز در متون تاریخی نیز وجود داشته است، امّا، از زمان ایلخانان در ادبیات ترکی و فارسی به وفور دیده میشود. بعنوان مثال در «جامع التواریخ» که تاریخی عمومی است و دوره ایلخانی را نیز در بر میگیرد این واژه مکرر آمده است. نقش باخشی با دوتار در سنگواره سکایی شمال خراسان وجود دارد که حضور ترکان در خراسان را به سکاها و اشکانیان و چه بسا فراتر میرساند[5].
معنای واژه باخشی
در نوشتههای فارسی باخشی بصورت «بخشی» نوشته شده است و در گرامر فارسی گفته میشود که واژههایی با پسوند "یدن" مصدر میشوند، ریشه فارسی ندارند!.
باخشی یک نام قدیمی تری برای عاشیق هاست. در کنار اصطلاح هایی مانند اوزان، دده، وارساق، یانشاق، اصطلاح باخشی هم بکار رفته است و اکنون این کلمه در بین ترکان آذربایجان منسوخ شده ولی اکنون ترک های خراسان و ترکمن ها اساسا به آنها باخشی می گویند.
«باخشی» که در ترکی تحریف شده ی کلمه «باخشی»ها را هنوز هم در آذربایجان «باخیجی» یعنی طالع بین نامیده میشوند.
خود باخشیهای خراسان معتقدند کهاین واژه از ریشه "باخیش" از مصدر «باخماق» به معنای نظر افكندن است. روایت دیگر این است که کلمه "باغیش" از مصدر «باغیشلاماق» به معنی بخشش و بخشیدگی است.
این نام بدین جهت به آنها اطلاق شده است کهاین استعداد و توان بخششی از ناحیه الهی میباشد. بعبارت دیگر، تانری /الله/ طرفیندن «باغیش، باخیش» دیر و اعتقاد مردم براین است که از طرف خداوند فضائلی برایشان رسیده است.
معنای عاشیق/آشیق/
در مراحلی از تاریخ، عاشیق/آشیق/ها با نام هایی چون وارساق، ایشیق، اوزان و یا نشاق شناخته میشده اند.
بسیاری «آشیق» را شکل آذربایجانی کلمه «عاشیق» ار ریشه عشق عربی میدانند. امّا محمد حسن تهماسب مینویسد: «ریشه یِ (آشیق) واژه یِ "آش" است که دیگر در ترکی امروزین به کار نمیرود. مصدر آشیلاماق [asilamag] (تلقین کردن، تزریق کردن) از همین ریشه، هنوز هم مستعمل است.»
بر پایه نظر این پژوهشگر جمهوری آذربایجان، کلمه یِ «آشوله » [asula] که در زبان ترکی اؤزبکی به معنای ترانه و آهنگ است، «آشوله چی» [asulaci] به معنای خواننده) با واژه یِ (آشیق) همریشه است.
برخی از پژوهشگران پس از مطالعه و بررسی نام های دیرین «آشیق»، به این نتیجه رسیده اند که آن کلمه برگرفته از کلمه ترکی «ایشیق» (به معنای روشنایی) است. در داستان حماسی «کور اوغلو» میخوانیم:
کوراوغلو دئر من عاشیقام،
عاشیق دئییلم، ایشیغام.
عاشیق و باخشی کیست؟
تاکنون در کشور ما ایران "باخشی ها" و «عاشیق ها» به گونه ای شایسته شناسانده نشده اند. باخشی و «عاشیق» در بسیاری از کتاب ها و مقالات با تعابیر نادرست و نارسایی چون «نوازنده یِ دوره گرد» و «خواننده یِ دوره گرد» معرفی میشود، حال آنکه باخشی و عاشیق، هنرمندی است که در شاعری، آهنگ سازی، نوازندگی، خوانندگی و داستان سرایی استادی دارد. آنها میتوانند فی البداهه در هر یک از این زمینه ها هنر نمایی کنند.
ابزار موسیقی باخشی و عاشیق، نوعی ساز زهی تار است که امروزه با نام «ساز» شناخته میشود.
در کتاب دده قورقود- کهن ترین اثر مکتوب ادبیات آذربایجان عاشیق با نام «اوزان» [Ozan] حضور دارد. دده قورقود که حکیم و دانای ترکان اوغوز است، خود بزرگترین «اوزان» قوم است و عنوان «دده» [dada] بیانگر همین پایه ِیِ هنری- اجتماعی اوست.
قدمت هنر عاشیقی
اجرای موسیقی عاشیقی، قدمتی طولانی در بین اقوام ترك دارد. به طوری كه به تصریح مطالعات تاریخی، 2250سال قبل از میلاد، در معبد مخصوص «اینشو سیناكا» (پادشاه ایلام) شامان ها (شَمَن، ساحر) با موسیقی مخصوص، برنامه اجرا كردهاند، مراسم عزاداری برای «آتیلا» پادشاه هونها را قامها ترتیب دادهاند.
هنوز آثاری از مرثیهها و شعرهای ساخته شده توسط قامها و شامان ها برای مرگ «آلپ ارتونقا» كه 700 سال قبل از میلاد مسیح، خاقانی قوم ترك را بر عهده داشته و به تائید برخی از محققان، همان «افراسیاب» حاكم توران در شاهنامه فردوسی است، در دست میباشد.
منظومههای عاشیقی پیش از اسلام كه آثاری از آنها بر جای مانده شامل منظومههای شعر، آلپ ارتونقا، اوغوزنامه كوچ، اركنه قون و منظومة آفرینش میباشند. نشانههایی از این آثار در دیوان اللغات ترك محمود كاشغری و داستانهای 12گانة كتاب ارزشمند دهده قورقود یافت میشود.
در موزة ایران باستان در تهران و موزة لوور در قسمت تاریخ ایلام به مجسمههای کوچک نوازندگانی با قدمت دو هزار سال قبل از میلاد بر میخوریم که همچون آشیقهای امروزی ما سرپا ایستاده و ساز خود را برروی سینه نگاه داشتهاند. چنین نوازندگانی که مشابهش را میتوان فقط در میان ترکان امروزی پیدا کرد، سرنخی از قدمت هنر موسیقی عاشیقی ترکان به دست میدهد[6].
در میان ترکان شمال خراسان و ترکمانان شمال شرقی مازندران، واژه باخشی بسیار محترمانه است و معمولا خواننده و روایتگر داستان و نوازنده دوتار را بهاین نام میخوانند[7].
در مورد حضور باخشیها در ایران که از آنها با نام «توینان» به معنی جشن سازان نیز یاد شده است میتوان گفت که حضورشان در زمان روی کار آمدن دولت ترکان غرنوی در قرون چهارم و پنجم هجری قمری است.
انواع سازهای موسیقی ترکان خراسان
موسیقی و رقص و خواندن آواز در خراسان از عوامل پروش روح و جسم مردم این دیار، بخصوص ترکان بوده و هست و از ضروریات و جزء لوازم لاینفک در زندگی مردم به شمار میرود. بطوریکه حتی کشاورز در باغ و مزرعه، کارگر و بافنده در کارگاه و کارخانه ترانه میخوانند و دوتار مینوازند و چوپانها در هنگام گوسفند چرانی نی مینوازند.
تار: از ریشه کلمه قدیمی ترکی تاراق است، که بدلیل سهل تلفظ بودن حرف دال نسبت به حرف تاء امروزه داراق نامیده می شود. داراق به معنای شانه با تارهای موازی است. همانگونه که از نامش پیداست تار، یک آلت موسیقی ترکی می باشد و قدیمی ترین تار با قدمت ۳۵۰ سال متعلق به شهر شوشا واقع در قره باغ آذربایجان است.
از طرف دیگر مینیاتورهای موجود از تار تایید می کند که تار ترکی قدمت بیشتری نسبت به تار شیرازی دارد و تصاویری از تار ترکی در عهد صفوی در کاخ هشت بهشت اصفهان موجود است.
در تصاویر موجود از نوازندگان عهد قاجار دیده می شوند که تار در سینه آنها نواخته می شود که این مشخصه تار ترکی است. تار توسط یونسکو به نام جمهوری آذربایجان ثبت شده است .
دوتار: دوتار (ایکی تئلی) که کاسه و دسته آن از چوپ توت ساخته میشود و دو تا رشته ابریشمی یا مسی دارد و با پرده های منعدد که با ناخن نواخته میشود. این ساز در بیشتر شهرستاهای خراسان بخصوص بین ترکان و ترکمنها رواج دارد. نوع شش تار آن که کاسه صوتی مشابه دوتار دارد و آن نیز از چوپ توت ساخته میشود، شش تار مسی سفید و زرد دارد و با مِضراب نواخته میشود.
سه تار: مخترع سه تار، امیرخسرو دهلوی از ترکان اوزبک می باشد.
گونههای ادبیات باخشیهای خراسان
گونه روایتی داستان باخشی های خراسان از دو عنصر اصلی شعر و نثر، تشکیل شده است. باخشی، بخش منثور داستان را بازگو میکند و جابجا قطعات شعری در آن میگنجاند و آنها را با همراهی دوتار به آواز میخواند.
باخشیها از مایههای ادبی بهره میگیرند و نه تنها زندگانی خودشان را با آوازهایشان برای ما روایت مینمایند، بلکه پاسداران تاریخ، و سنتهای کهنی هستند که امروز برای آگاهی از آنها باید به کتابها مراجعه کرد.
ترانههایی که باخشیهای خراسان میخوانند، اغلب از خزینه فرهنگ عامه /فولکلور/ ترکان نشات میگیرد، اما برخی از آنها از اشعاری که خود میسرایند، میخوانند و برخی دیگر از اشعار شاعران دیگر نیز کمک میگیرند.
کم و بیش همه ی بخشیهای خراسان کتابچههایی دارند که در آنها متن و شعرهای داستانها را نوشتهاند و از آنها به عنوان یادداشت استفاده میکنند. هر چند به هنگام اجرا به آنها رجوع نمیکنند. این متنها را یا خود باخشی نوشته است و یا پدرش و یا استادش آنها را از روی دست نوشتهها یا نسخههای چاپی که در دسترسشان بوده بازنویسی کردهاند. برخی دیگر نیز از حافظه به روی کاغذ آوردهاند که احتمالا درس استاد بوده و یا در شرایطی باخشی آنها را شنیده است. برخی دیگر نیز اشعار و ترانههایی هستند که باخشی خود آنها را سروده است.
اشعاری که بعنوان متن آهنگ باخشیهای خراسان می خوانند« یئرلمه» نامیده میشود و شامل: شاه ختایی، قره جه بایو، گرایلی، جوئینی، اینچه یئل، آغ نور، گوگلان (گویل آلان)، سالامه، تجنیس، اینجتمه (اینجلتمه)، دوزمه نه میباشد.
یاد آوری این نکته ابتدایی ضروری است که آهنگها و یئرلمه در منظومه ی باخشی ها بسیار متنوع و گسترده است. و برخی از آهنگهای مانند کوراوغلو در خواندن اشعاری به کار میرود که موضوع آنها حماسی است و در آن سخن از دلاوری، جسارت به میان میآید، در آهنگهای مثل کرم- اصلی، تجنیس، احساسات محبت آمیز و عاشقانه و یا غصّه و حسرت مد نظر میباشد. به هر حال، در هر زمینهای هنر خاصی به کار میرود و نیاز به شناخت تک تک این هنرها احساس میگردد.
نظم آوری شعر در داستان باخشیها
سه نوع به نظم کشیدن در داستانهای بخشیها وجود دارد: نوع کوتاه (یاریم کلام)، نوع بلند (بوتون كلام) و نوع کشیده (اوزون کلام) که در همه انواع شعر باخشیها به آواهای كمكی، مانند ای، آخ، آی، امان، عزیزم، جان، آهای، وغیره بر میخوریم كه حروف ندا و خطاب اند و در آغاز و یا در پایان مِصراع یا حتی در میان آن ظاهر میشوند و بیشتر وقتها برای مشخص كردن تقطیع بكار میروند[8].
توجه داشته باشید این اشعار بهاین شیوائی و معانی عرفانی سر به بی کرانههای دنیای عشق واقعی اقیانوسهای هستی قدم مینهد، امکان ندارد ناگهانی خلق شود، بلکه دهها قرن شاعران عارف ترک طبع خود را آزمودهاند کهاینک اشعار ترکی بخشیهای خراسان علی رغم تحریمها و بی مهریهای هنوز بهاین استحکام گردن فرازی میکند.
نظم آوری نوع کوتاه :
در حالت نوع کوتاه (یاریم کلام)، شعرها دارای هفت یا هشت هجا هستند. این فرم طبیعی شعر حماسی ترکی است. با به کار بردن وزن هفت هجایی و با تقطیع (3+4) و ویژگی کلی بخش بزرگی از سنت ترکی است. شعرهای هشت هجایی میتوانند بصورت (4+4) در آیند، ولی تقطیع همچنان میتواند بی قاعده باشد و تقطیعهای گوناگون میتوانند در درون یک بند شعری در کنار هم ظاهر شوند.
نمونه نوع کوتاه1: این نمونه از داستان «معصوم و افروز پری» از رپراتوار محمد حسین یگانه گرفته شده است. «معصوم» هر روز بر بالای کوهی میرود تا شاید از دور کاروان پدرش را که قرار است «افروز پری» را با خود بیاورد ظاهر میشود. تنها آرزوی معصوم این است که معشوقه اش را یک بار دیگر ببیند. پس چنین میخواند:
جئیران اولدو چٶللرینده،
بولبول اولدو گوللرینده، امان.
گٶزوم قالدی یوللرینده،
بو یار گلمز، بو یار گلمز، امان.
بو باهاریم قیشیمه قالدی،
جانیمه تشویشمه قالدی، امان.
یقین موشکول ایشیمه قالدی،
بو یار گلمز، بو یار گلمز، امان.
نظم آوری نوع بلند :
مِصراعها در نظم آوری نوع بلند (بوتون كلام) دارای یازده و یا دوازده هجا هستند.
نمونه نوع بلند1: ابیات نوع بلند زیر برگرفته از داستان «معصوم - افروز پری» است که معصوم از عشق افروز پری در بستر بیماری افتاده است و ابیات زیر را در پاسخ به پدر نگرانش میگوید :
آیهای آتاجان بیلرم ای، ایشیم خطادور، ای،
عشق آلوبدور نئلیم ای، اختیاریمی، ای.
آی هر نه دئسن سیزین یار منه روادور،
عشق آلوبدور نئلیم ای، اختیاریم دردیم، ای.
بولموشام من اشک ای، ایشیمدان آگاه،
قیلدیغیم خطادور، اٶزوم روسیاهی ای.
ائله مزیدیم اٶزومو، عشقه گرفتاری ای،
عشق آلوبدور نئلیم ای، اختیاریم دردیم ای.
نظم آوری نوع کشیده :
نوع کشیده، از مِصراعهای پانزده هجایی تشکیل شده که بخشیها آنرا بعنوان مقام شاه ختایی و یا مقام نوایی مینامند و این نوع شعر را با آهنگ هایی به همین نامها میخوانند. این نوع شعر بر خلاف شعرهای هشت و یازده هجایی بر پایه ی وزن عروضی (فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلن) سروده شدهاند و دارای هجاهای بلند و كوتاه هستند.
نمونه نوع کشیده1: ابیات نوع کشیده زیر را از داستان معصوم و افروز پری گرفته ایم. در این نمونه، واژه ی نئلهرم (چه کنم) که در پایان هر مصرع پس از قافیه تکرار میشود، در واقع ردیف است.
ای سرو بویلو بیلمزسن گٶلبرگ ی خندان، نئله رم.
ایسته یوب لعل لبوندن قد رعنا، نئله رم.
عاشق زارم حقیقت مال- ی دونیا نئله رم .
اوندان آیری سونبول و ریحان–ی زیبا نئله رم.
مهمترین بخش هنر باخشی گری و عاشیقی /آشیقی/ را منظومه تشکیل میدهد. منظومهها در حقیقت داستانها و رمان هایی هستند که به صورت نظم و نثر توسط باخشیها روایت و نقّالی میگردند.
داستان های آشیقی و باخشی ها بخش مهمی از هنر آنهاست که بر اساس یک سنت شفاهی از اعماق تاریخ تا کنون ادامه پیده کرده است. این داستان ها را به لحاظ محتوا آنها، به داستان های حماسی "قهرمانلیق دستان لاری" و داستان های عاشقانه "محبت دستانلاری" تقسیم می کنند.
معروفترین داستان حماسی بین ترکان داستانِ کور اوغلو و داستان های عاشیقی متنوعی که معرفترین آنها اصلی– کرم هستند. هر یک از داستان ها در مقطع معینی آفریده شده و در طول زمان تغییراتی در آنها داده شده است.
داستان هایی که بخشیهای خراسان به نظم و نثر روایت میکنند، عبارتند از: اصلی- کرم، غریب – شاه صنم، ابراهیم ادهم، طاهر -زهره، دوست محمد– آی جمال، شاه بهرام، یوسف- زلیخا، سلیمان – بلقیس، گول– صنوبر، گول پری، حَمرا و صیادخان، حمرا و حورالقا، گول –بولبول، سیف المک، معصوم – افروز پری، بانو حوسن، شاه اسماعیل – گلزارخانیم وغیره هستند.
اما نمونه آهنگ ها، وفاسیز دنیا٬ عیب اتمگین٬ دؤزمنه٬ اینجیتمه٬ اینجه بئل٬ اوغرادیم. روایتهای جناسی٬ مذهبی٬ عاشقانه و به تناسب موضوع و متن با مقامها و آهنگهای مختلف نواخته میشود.
باخشی حاجی قربان سلیمانی :
حاجی قربان سلیمانی (بخشی) در سال 1299هجری شمسی در روستای علی آباد قوچان در شمال خراسان چشم به جهان گشود. او زیر نظر پدرش کربلایی رمضان، که خود بخشی و از دوتار نوازان مشهور تورک بود، نواختن دوتار را آموخت و بعد از مرگ پدرش از بخشیهای دیگر تورک در خراسان نیز تعلیم گرفت.
استاد قربان در کنسرتهایی در ایران و خارج از ایران شرکت کرد و یک آلبوم از آثار او منتشر شد. وی همچنین در کشورهای بسیاری مانند پرو، هلند، تونس، ترکیه، بلژیک، انگلستان، سوئیس، کلمبیا، اکوادور، پاناما، فرانسه و چند شهر آمریکا نیز کنسرتهایی برگزار نمود.
از جمله افتخارات وی میتوان به کسب مقام اول جشنوارهی موسیقی لیون فرانسه و همچنین احراز مقام ستارهی جشنواره اوینیون فرانسه اشاره کرد.
حاج قربان بخشی که اولین مدال را بدست آورد، در کشورهای اروپایی شهرت به نوائی یافت. روزنامه لوموند فرانسه در شمارهی 1991 نوشت : "کسی که درهای بهشت را به غرب گشود لقب گنجینه ملی گرفت" [9].
به خاطر اجرای بینظیر، خوانندگی- نوازندگی آونسون فرانسه موسیقی دانان به او درجهی دکتری دادند. عدهای او را زرین پنجه (قیزیل بارماق) نام نهادند.
استاد باخشی مرحوم حاج قربان سلیمانی ۳۴۰ و اندی داستان٬ روایت و آهنگهای اصیل ترکی را در سینه خود زیر خاک برد. جز یک آلبوم ۸ تراکی که توسط شرکتی تهیه و منتشر شده است و ضبطهای صوتی و تصویری که در جشنوارهها و توسط افراد فامیل و شاگردان استاد تهیه شده منبع دیگری موجود نیست.
استاد قربان در سال ۱۳۸۵، دوتار خود را به پسرش علیرضا سلیمانی هدیه داده و موسیقی را کنار گذاشت.
این شخص فرزانه و برجسته در سال 1386 دار فانی را وداع و در شهرستان قوچان تشییع جنازه و به خاک سپرده شد.. هنوز نوای ساز او در گوشه نوائی- نوائی فراموش نشده از خاطرهها نرفته است[10].
عارف، بخشی نوازندهی دوتار و خوانندهی تورک «استاد قربان سلیمانی» می گوید: «زبانِ تُرکی جان ما و موسیقی و نوای تورکی روح ماست. این دو، آخرین و مهمترین ارزش هایی هستند که توانستهایم تا حدّی از یورش نژاد پرستان و تورکستیزان در ایران مصونش بداریم.»
باخشی محمد حسین یگانه :
محمد حسین یگانه در سال 1297 در داغیان قوچان به دنیا آمده بود از همان جوانی نوازندگی دوتار را نزد پدرش و سپس نزد عوض باخشی (قوچان درگذشت سال 1354) نوازنده دوتار و آرایشگر ترک و پس از او نزد محمدخان باخشی سازنده معروف دوتار که هر دو از باخشیهای نامدار روزگار خود بودند، آموخته بود.
از ابتکارات یگانه میتوان به ترجمه منظوم متون ترکی برخی از منظومهها همچون زهره - طاهر و ابراهیم ادهم به زبان فارسی اشاره کرد.
یگانه همچنین صدای گرم و رسایی داشت و در کارهای نمایشگری مثل شبیه خوانی، هیاتهای مذهبی و... شرکت میکرد. او با هنر نقالی هم آشنایی کامل داشت او نواختن دوتار را به بچههای خود نیز آموخته است، تا این سنت در میان خانواده از بین نرود.
علی غلامرضایی آلمه جوغی و استاد محمد یگانه (فرزند بزرگ استاد) از بهترین شاگردانی هستند که او تربیت کرده است. وی در سال 1371 در سن 74 سالگی در گذشت.
بخشی اولیاقلی یگانه:
اولیاقلی یگانه (زاده ۱۲۹۵ش روستای خیرآباد، درگز، در گذشته۱۳۵۸ش) معروف به (اولیا قلی بخشی) نوازنده یِ دوتار ابریشمی بود. از آنجا که محل زندگی او در مرز میان ایران و ترکمنستان قرار دارد، سبک موسیقی او نیز به موسیقی ترکمنی نزدیک است. از او چند اثر صوتی به جا مانده که مقام نادر شاه از آن جملهاست.
باخشی آی محمد يوسفی
آي محمد يوسفي (زاده ۱۳۱۰ درگز - درگذشته ۱۴ شهریور ۱۳۹۸) است. او سال هاي زيادي بین (1358-1295) شاگرد باخشي اولياقلي يگانه بوده است. او از «قدیمیترین نوازنده و اصیلترین نوازنده یِ باخشی در سبک شهرستان درگز بود. او از معدود نوازندگانی بود که با تار ابریشم مینواخت که صدایی بمتر از دوتار سیمی دارد و رنگ و صوت آن متفاوت است. آی محمد یوسفی بیش از شصت سال به شیوهی باخشیهای شمال خراسان میخواند و دوتار مینواخت و در زمینه ی داستان سرایی و نقل افسانهها و آیینهای قومی و منطقهای فعالیت داشت.
بخشی احمد قلی احمدی :
مرحوم احمد قلی احمدی همانند اکثر نوازندگان و بخشی های معاصر قوچان، همچون مرحوم حاج حسن یگانه، مرحوم حاج قربان سلیمی، مرحوم ستازاده و .... شاگرد دایی خود مرحوم محمد قیطاقی بودند. پس از حدود 60 سال بخشی گری در سال 1385 فوت نمودند.
برخی بزرگان موسیقی مقامی خراسان :
بزرگانی که در خصوص موسیقی مقامی خراسان زحمات زیادی کشیده اند، از سرشناسترین بخشیهای شمال خراسان میتوان از اساتبد بزرگ زنده یاد حاج قربان سلیمانی، اولیاقلی یگانه بخشی خیرآباد، خان محمد قیطاقی که استاد اغلب بخشیهای بزرگ بود، همچنین استاد زنده یاد محمد حسین یگانه، رمضان سلمانی بردری، عباسقلی رنجبر، مرحوم احمد قلی احمدی که بهترین شاگرد خان محمد قیطاقی بودند.
استاد علیرضا سلیمانی، حیدر سلیمانی، باخشی علی غلامرضایی آلماجوغی، مرحوم آی محمد یوسفی، غلامحسین افکارى و براتعلى یگانه درگزی، روشن گل افروز، کرم گل افروز، علی گل افروز، حمرا باخشی گل افروز، عیسی قلی پور، رضا راشد درتومی، حمزه سلیمیان (گریوانی)، برات محمد مقیمی، عوض باخشی قوچانلی، باخشی جعفرآبادی قوچان، حسین ولی نژاد، موسی الرضا یگانه، رسول عباس زاده، مروج قوچانی، سلطان رضا باخشی گلیانی، بابک راحتی و تقی خسروی (شاعر و نوازنده)، نام برد و همه اینها قابل تقدیر و تحسین می باشند
گفتنی است سعید تهرانی زاده از جمله اساتید دوتار و اهنگ ساز معاصر هستند و الحق که ایشان زحمت زیادی در این خصوص کشیده اند و کتاب دستور دوتار[11] چاپ نموده اند که واقعا بی نظیر است و اولین کسی که مقامات موسیقی در پیرامون دو تار را به نت بین المللی نوشته اند.
از میان بخشیهای ترکمن خراسان نیز آراز مراد آرخی و خلیفه نظرلی محجوبی و دردی تارك و عثمان محمدپرست قابل ذکرند.
پایان
پاورقی:
[1]. دکتر حسین محمد زاده صدیق. آشیقلار، تهران، آذرکتاب 1355
[2]. محمد رضا کریمی، آشیقلار ادبیاتی، پیک آذر 1381
[3]. آمنه یوسف زاده، رامشگران شمال خراسان، ص56- 63
[4] مئهران باهاری، سوزموز، مقاله موسیقی 2007 م
[5] محمد اسماعیل مقیمی، جغرافیای تاریخی- سیاسی شیروان.
[6] عاشیقهای آذربایجان. نشر آناس. تبریز. 1386. ص15
[7]. سیاحت درویشی دروغین٬ آرمینوس وامبری٬ ترجمه نوریان ص۴۴۱ سال ۱۳۷۴
[8]. آمنه یوسف زاده، رامشگران شمال خراسان، ص 56 - 63
[9]. نشریه اترک، ویژه نامه قوچان شناسی۲ صفحه ۱۶۲
[10]. نشریه: هفته نامه سینا، مهران- شمارهی 150-1/11/1386
[11]. سعید تهرانی زاده، دستور دوتار، ناشر نولف 1387 تهران