بازخوانی تذکرههای شعرا و شاعران اردبیل(1)
نوشتهی: کاظم نظری بقا
قصدم بر این است که در این یادداشت از زاویهای متفاوت به بررسی شعر و شاعران اردبیلی در تذکرههای شعرا بپردازم. قبل از هرچیز سؤالی ذهنم را مشغول خود میکند. چه نیازی است که ما سراغ تذکرهها برویم و احیانا دنبال یکی دو بیت آن هم گاه شاید با ضعف تألیفهای آن چنانی روبرو شویم؟ پاسخ این سؤال ظاهرا در مفهوم هویت نهفته است. گویا ما به دنبال هویت خود در دل این تذکرهها میگردیم. سابقهی شعری مثل این که سندی است برای تبیین و تشریح هویت ادبی و شعری این سرزمین. جست و جوی هویت و پیدا کردن نشانههایی از آن در گذشتههای دور دلالت بر حضور فرهنگ و تمدن در یک سرزمین میتواند داشته باشد. با اندکی تأمل میبینیم که همهی ملل ظاهرا به دنبال این هویت میگردند. شعر و شاعری بخشی از فرهنگ و تمدن یک ملت محسوب میشود. پیدا کردن ریشهها در گذشتههای دور شاید یک نیاز فطری است و باعث ایجاد اعتماد به نفس و آرامش در ملتهاست. هر چقدر نام بزرگان در مجموعههای ادبی گذشته و به عبارتی تذکرهها بیشتر باشد نوعی حس غرور و افتخار سراغ شخص میآید و انسان خود را دارای پشتوانههای قوی میپندارد. این افتخارات از دل اساطیر و تواریخ سرچشمه میگیرد. ملتهایی که تاریخ آنها با اسطورهها آغاز میشود خود را یک سر و گردن از دیگر ملل برتر میبینند، چرا که در دل آن اساطیر، تمدن و فرهنگ نخستینهای خوابیده که تأثیر مستقیم و بلاواسطهی آن را در تمدن و فرهنگ پسینی بعینه میتوان مشاهده کرد. کوه اساطیری سبلان، و دژ بهمن بر بالای آن کوه، حضور فریبرز و کیخسرو و طوس و بهمن در کوه سبلان برای فتح دژ و اشاره به این موضوع در شاهنامهی فردوسی بخشی از تاریخ اساطیری اردبیل را به تصویر میکشد.(تذکرهی هفت اقلیم) با این حساب امکان دارد کمبود نام شاعران در مجموعههای گذشته تا اندازهای جایگاه ادب و شعر ما را متزلزل کند و روی غرور و افتخار ملی اثر منفی داشته باشد. نام اردبیل با آن که در تاریخ از موقعیت والا و بالایی برخوردار است، اما آن چه که در تذکرهها مشاهده میکنیم احتمالاً خیلی دندانگیر نیست. مقدار اسامی و آثار ارائه شده در مقایسه با دیگر مناطق کمتر از آنی است که ما انتظار داریم. دلایل این کمبود یکی از پرسشهایی است که ممکن است ذهن هر جست و جوگر تاریخ و هویت ملی را به خود مشغول دارد. بنابراین یافتن پاسخ برای این سؤال یک دغدغهی بزرگ فرهنگی میتواند به حساب آید. پاسخ این پرسش و پرسش و پاسخهایی از این دست را فعلا واگذار میکنیم به اهل فن تا بلکه به صورت علمی و تاریخی پیگیر این مسأله باشند و پاسخهای شایستهای به اذهان و افکار تشنه بدهند.
برای بررسی شاعران اردبیلی در تذکرهها از تذکرهی امین احمد رازی معروف به هفت اقلیم شروع میکنم. این تذکره در سه جلد توسط انتشارات سروش و با همت سیدمحمد طاهری«حسرت» در تاریخ 1389 منتشر شده است. البته چاپ اول آن در سال 1378 بوده است. شایان ذکر است که بر اساس نظر احمد گلچین معانی در کتاب تاریخ تذکرههای فارسی قسمتهایی از این تذکره و تمام آن در سالهای پیش در کلکته و تهران به چاپ رسیده است. اصل کتاب در تاریخ 1002 هجری قمری نوشته شده است. البته در تاریخ مذکور تذکره به اتمام رسیده و در تاریخ 996 نوشتن آن کلید خورده و پس از شش سال کار مداوم در تاریخ 1002 تمام شده است. ویژگی آن این است که نویسنده بر مبنای اقالیم سبعه و بلادی که در آن اقالیم بوده به ترجمهی حال هزار و پانصد و شصت نفر پرداخته است. علاوه بر شعرا در این تذکره به عرفا، فضلا، امرا و سلاطین نیز اشاره شده است. شاعران اردبیلی در اقلیم چهارم قرار گرفتهاند. قبل از شعرا هم اطلاعاتی کلی در مورد شهر و سابقهی تاریخی و مفاخر و مشاهیر آن میدهد و بعد نوبت به ذکر اسامی شعرا میرسد که با توضیحات مختصر و چند نمونهی شعری همراه است. به گفتهی مصحح کتاب نویسنده نوشتههایش را مستند کرده است. این کتاب در هندوستان تألیف یافته، اما نویسندهی آن اهل ری بوده است. اسامی بزرگان شهر اردبیل که در تذکره با توضیحاتی مذکور افتاده عبارت است از: شیخ صفیالحق و الدین ابوالفتح شاه اسحاق و ذکر بیست و یک پشت او تا برسد به امام موسی کاظم(ع)، صلاحالدین رشید برادر شیخ صفیالدین و اسامی دیگر شیخ صدرالدین موسی، سلطان خواجه علی، شیخ ابراهیم، سلطان جنید، سلطان حیدر و شاه اسماعیل.
امین احمد رازی در این تذکره از 8 شاعر اردبیلی و 4 شاعر خلخالی نام برده است. شاعران اردبیلی عبارتند از: مولانا حسین، مولانا احمد، خان میرزا، نزاری، مولانا یعقوب، وارثی، جامی و فردی. شعرای خلخالی عبارتند از: مولانا شیخ احمد فنایی، مولانا فضل، مولانا ملک سعید و امامی.
از مطالعهی احوال کوتاهی که برای این شاعران نوشته شده چنین بر میآید که این شاعران اغلب
- اهل علم و دانش بودهاند.
- به چند زبان آشنا بوده و شعر میگفتهاند.
- برای کسب علم وطن خویش را ترک گفتهاند.
- گاه وابستگیهایی با قدرت حاکمه داشتهاند.
- خود از حاکمان و قدرتمداران بودهاند.
- جزو سپاهیان بودهاند.
- خادم حظیرهی مقدسه بودهاند.
- دارای قدرت رهبری معنوی و کاریزماتیک بودهاند.
- اثری مکتوب در حوزهی شعر نداشتهاند.
- چند بیتی بیشتر از آنها ثبت نگردیده است.
- شعر در حاشیهی زندگی آنها قرار داشته است.
لازم به ذکر است که توضیحات مصحح محترم در پاورقیها نشان از زحمت و دقت ایشان دارد و مطالب روشنگری را از تذکرههای دیگر یافته و به کتاب افزوده است. امین احمد رازی هیچ اشارهای به اشعار شیخ صفیالدین اردبیلی نکرده است، در صورتی که در کتابها و تذکرههای دیگر من جمله صفوهالصفای ابن بزاز اردبیلی ابیاتی از او نقل شده است. همچنین به شاعری شاه اسماعیل خطایی هم اشاره نشده است.
سلاطین و امرای صفوی علمپرور بودهاند. در ترجمهی مولانا حسین میخوانیم که ایشان به اشارهی سلطان حیدر جهت تحصیل علوم به خراسان میرود. ضمنا به اهل علم لفظ مولانا را اطلاق میکردهاند. دهخدا هم در لغتنامهاش نوشته که این کلمه را بیشتر در القاب مردم فاضل و بزرگ به کار میبردهاند.
در میان ابیات باقی مانده از شعرا در دل تذکرهها گاه به ابیات شاخص بر میخوریم، هر چند که بیشتر شعرها چشمگیر نبوده و گاه ضعف تألیف هم در آنها دیده میشود.
این بیت نغز از وارثی اردبیلی در پاورقی به نقل از مرحوم تربیت آمده است که ایشان نیز از تقیالدین کاشی نقل کردهاند.
به زندگیم کدام آرزو برآوردی
که روز بازپسین نخل ماتمم باشی
و یا این بیت از غزلی از نزاری اردبیلی
بیار باده، بده بوسه، در کنارم گیر
که از برای چنین کارهات دارم دوست
جامی اردبیلی را مؤلف عرفاتالعاشقین حاجی اردبیلی نوشته که ظاهرا جامی تخلص میکرده است. در کتاب دانشمندان آذربایجان از شاعری به نام فردی تبریزی سخن رفته که به نقل از مؤلف خلاصهالاشعار اصل او را از دارالارشاد اردبیل دانستهاند، لذا چنین به نظر میرسد که فردی تبریزی همان فردی اردبیلی باشد. از طرف دیگر در تذکرهی سام میرزا در مطلع دوم صحیفهی پنجم از شاعری به نام فردی تبریزی ذکری به میان آمده است. خان میرزا فرزند معصوم بیگ صفوی بوده. معصوم بیگ صفوی اعتمادالدوله سیاستمدار دورهی طهماسب صفوی است. او از طرفداران شاه طهماسب یکم بود. عرفاتالعاشقین امامی خلخالی را امامی اردبیلی نوشته است.
دومین تذکرهای که ورق میزنم تا شاعران اردبیلی را در آن جست و جو کنم تحفهی سامی تألیف سام میرزا صفوی است. سام میرزا خود نیز البته شاعر بوده و ترجمهی حال او در کتب دوران صفویه آمده و نیازی به بازگویی مجدد نیست. بابا صفری در اردبیل در گذرگاه تاریخ در مورد این تذکره نوشتهاند که «دیوانی به عنوان تحفهی سامی جمع کرده است.». پر واضح است که در چنین مواردی دیوان گفته نمیشود. در لغتنامهی دهخدا میخوانیم: دیوان اختصاص به مجموعهی شعر شاعری معین دارد، هرچند که به نقل از تاجالعروس معانی کُتّاب، محل کتاب، دفتر، مطلق کتاب و مجموعهی اشعار را برای آن نوشته است و تذکره کتابی است که در آن شرح حال شاعران یا دانشمندان یا عارفان و مشایخ صوفیه نوشته شده باشد. نسخهای که من در دست دارم با تصحیح و تعلیقات فاطمه انگورانی است که به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در سال 1389 منتشر شده است. استاد توفیق ه. سبحانی در پیشگفتاری که برای این کتاب نوشته اظهار میدارد که چاپ انجمن مفاخر چاپ ششم از تحفهی سامی است. قبلا وحید دستگردی در سال 1314 شمسی و رکنالدین همایون فرخ در سال 1347 شمسی آن را به چاپ رساندهاند. این کتاب در سال 957 هجری توسط سام میرزا آغاز شده و در سال 968 هجری به پایان رسیده است. شاعران تذکرهی سامی اغلب هم عصر نویسنده بودهاند. سام میرزا در سال 956 به اردبیل آمده و در سال 975 فوت کرده است. احمد گلچین معانی در تاریخ تذکرههای فارسی قتل او را از سوی شاه اسماعیل ثانی ناصواب میداند. نام حدود هفتصد شاعر در این تذکره ذکر شده است. این کتاب شامل یک مقدمهی کوتاه، یک تنبیه و هفت صحیفه و یک خاتمه میباشد.
صحیفهی اول اختصاص به امرا و سلاطین دارد. شاه اسماعیل صفوی اولین شاعری است که از او نام برده شده است. سام میرزا فرزند سوم شاه اسماعیل بود. نسخهی حاضر که از روی نسخه کتابخانهی بریتیش میوزیوم به عنوان نسخه اساس ترتیب داده شده و با نسخههای آستان قدس و نسخهای که وحید دستگردی از آن استفاده کرده مقابله گردیده، نام خطایی تخلص شاه اسماعیل را با طای مؤلف یا طای مُشالَه نوشته است. این میتواند دلالت داشته باشد بر این نکته که شیوهی نوشتاری کلمهی خطایی به چه شکل بوده است. میرزا رسول اسماعیلزاده هم در مقدمهی دیوان شاه اسماعیل تخلص او را با طای مؤلف نوشته و ابیاتی از اشعار خطایی را شاهد مثال آورده که شاه اسماعیل در انتخاب این تخلص به خطاهای گذشته نظر داشته و از خدواند طلب آمرزش کرده است. نویسنده در این خصوص داستان شاه اسماعیل و دستور جا به جایی گور حر بن یزید ریاحی را متذکر میشود و ندایی که از مزار امام حسین(ع) خطاب به شاه اسماعیل میگوید: «خطا کردی اسماعیل» را دلیل انتخاب تخلص خطایی میداند. البته ایشان اشاره کردهاند که در دورههای اخیر عدهای خطایی را با تای قرشت یا تای دو نقطه(ختایی) مینویسند و میگویند که از ایل خاتای بوده و یا این که خود را به زیبارویان خاتای نسبت داده است. و برای آن از اشعار شاه اسماعیل شاهد مثال میآورند و اسماعیلزاده این موضوع را انکار نمیکند. سام میرزا مینویسد که تخلص ایشان هم در اشعار فارسی و هم در اشعار ترکی خطایی بوده است.
در تفحص نسبت شاه اسماعیل خطایی به ختا ظاهرا سند محکمی وجود ندارد. در این ارتباط میتوان اضافه کرد که:
1- ختن و یا ختا در شمال غربی چین واقع است و گاهی ختا را به تمام چین نسبت دادهاند. در جامعالتواریخ مراد رشیدالدین فضلالله از اقوام ختا همان اقوام چین است. ختن یا ختا را امروز سین کیانگ هم میگویند. در تواریخ موجود احتمالا هیچ سندی موجود نیست که نسبت خاندان شاه اسماعیل را به چین و چینیان برساند.
2- خاتای از استانهای ترکیه است و در ناحیهی مدیترانه قرار دارد و مرکز آن انتاکیه است و در این که شاه اسماعیل اهل آن منطقه بوده و یا خاندان او برخاسته از آنجا باشند، در کتب معتبر حرفی زده نشده است.
3- قرهختائیان پادشاهیای وابسته به قوم ختای بود که در میان سالهای 1122 تا 1218 میلادی در آسیای میانه بر پا بود. این دودمان از میهن خود در شمال و شمال خاوری چین به آسیای میانه گریخته بودند.(ویکی پدیا). در هیچ سند تاریخی اشارهای به ارتباط خاندان صفوی با این اقوام نیست.
4- قرهختائیان دیگری را نیز میشناسیم که هم زمان با حملهی مغول در کرمان به وجود آمد(دانشنامه رشد). باز در این خصوص هم کسی گزارشی نکرده است که خاندان صفوی مرتبط با این قرهختاییان باشند.
خطایی در 892 در دارالارشاد اردبیل متولد شده و در 930 در سراب فوت میکنند. بنا بر گفتهی سام میرزا، خطایی از 921 تا لحظهی مرگ به مدت 9 سال «اوقات شریف را به عیش و حضور» میگذرانند. این سخن سام میرزا با سخنی که بابا صفری در اردبیل در گذرگاه تاریخ می نویسد تا پایان عمر «دائما در حال جنگ و اردوکشی بود» منافات دارد.(جلد دوم، ص321) از میان اشعار خطایی تنها یک بیت به عنوان تبرک و تیمن در تحفهی سامی ذکر شده است.
بیستون نالهی زارم چو شنید از جا شد
کرد فریاد که فرهاد دگر پیدا شد
با عنایت به دیوان قطور خطایی و حرف و حدیثهایی که در مورد انتساب آن اشعار به خطایی گفته شده و در مقدمهی دیوان هم توسط اسماعیلزاده مورد مداقه قرار گرفته و اعتقاد نامبرده مبنی بر صحت انتساب همهی اشعار به خطایی، چند نکته را که به ذهن نویسندهی این سطور خطور کرده ابراز میدارد.
به نظر میرسد که حدود 10 سال که در پایان عمر، خطایی به شعر و شاعری اشتغال داشته زمان اندکی نیست و شاعر میتوانسته در این مدت اشعار بسیاری را سروده باشد و بر حجم دیوانش بیفزاید. البته این سخن بدان معنی نیست که در سایر مواقع شعر نسرودهاند. از طرف دیگر شعر طرفداران شاعر در آناتولی که از منظر سبکشناختی اشعارشان شبیه شعرهای خطایی است ای بسا به دیوان او در اثر اشتباه یا به عمد راه یافته است. ضمن این که پیروان شاعرش به احترام او از تخلص خطایی استفاده میکنند. این موضوع را البته اسماعیلزاده هم ذکر کردهاند. مخصوصا در بارهی اشعار هجایی ایشان با نام قوشمالار این گمان قوت میگیرد. ضمنا در نسخههای قدیمیتر هم هیچ نمونهای از اشعار هجایی دیده نمیشود. نسخهی دانشکدهی شرقشناسی آکادمی ازبکستان(942 هجری قمری)، نسخهی کتابخانهی ملی پاریس(1451 میلادی)، نسخهی موزهی بریتانیا، نسخهی نفیس خطی اهدایی شاه عباس به بقعهی شیخ صفی(1022 قمری)، نسخهی دارالارشاد اردبیل استنساخ شده از نسخهی اهدایی شاه عباس، نسخهی واتیکان و... جزو این نمونهها هستند. در نسخهی خطی کتابخانهی ملت استانبول که تاریخ استنساخ آن مشخص نیست 31 شعر با وزن هجایی وجود دارد. از طرف دیگر شاه اسماعیل خطایی به شاعرانی که اشعار خود را همراه ساز میخواندهاند اهمیت میداده است، لذا وجود شعرهای هجایی از جانب ایشان نمیتواند نفی شود. سام میرزا هم در تذکرهاش به شاعران قوپوزنواز اشاره کرده است مثل میرحبیبالله قپوزی.
متأسفانه موطن تعدادی از شاعران در این تذکره نیامده است و یا از شاعری نام برده با ذکر محل تولد و در اسامی بعدی فقط از داشتن نسبت شاعر با شاعر قبلی سخن گفته است، لذا برای تشخیص موطن شاعر باید به شعرای قبلی هم توجه شود. همچنین توضیحات گاه بسیار کوتاه است یعنی در حد یک سطر.
دومین شاعر اردبیلی که در تحفهی سامی از او نام برده میشود بهرام میرزاست. شایان ذکر است که بابا صفری در جلد دوم اردبیل در گذرگاه تاریخ در شرح حال علمای اردبیلی در ترجمهی حال ثانی صفوی(ص311) مینویسد: «مؤلف کتاب سخنوران آذربایجان آن عده از سلاطین و شاهزادگان صفوی را، که ذوق ادبی داشته و اشعاری سرودهاند در عداد ادبای اردبیل نوشته است.» بهرام میرزا شاهزاده و برادر سام میرزاست. شاه اسماعیل چهار پسر داشت(ادوارد براون) که اسامی آنها به ترتیب عبارتند از: طهماسب میرزا، القاص میرزا، سام میرزا و بهرام میرزا که از همسر دومش تاجلی بیگم بودند. در برخی منابع از فرزند دیگری به نام رستم میرزا نیز یاد کردهاند که از همسری دیگر بوده است(ویکی پدیا). بهرام میرزا علاوه بر این که «طبعی به غایت متصرف» داشته در خطاطی و نوازندگی هم استعداد خوبی داشته است.
سام میرزا یک رباعی از بهرام میرزا نقل میکند.
افسوس که در خیال و خوابیم همه
سرگشتهی فکر ناصوابیم همه
در پردهی ظلمت و حجابیم همه
از شومی نفس در عذابیم همه
سومین شاعر سلطان محمد میرزاست. ظاهرا تذکرهها با نام اصلیاش از او یادی نکردهاند. در تذکرهی هفت اقلیم، سخنوران آذربایجان، آتشکدهی آذر و کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ که تا کنون به آنها مراجعه شده ذکری از نام او به میان نیامده است. تخلص او فهمی بوده و تذکرهها اغلب با این نام او را شناساندهاند. سام میرزا به تخلص او اشاره نکرده و شعری هم از او ذکر نکرده است. تحفهی سامی به اشارهی «نور حدقهی سلطنت و نور حدیقهی خلافت» در بارهی او اکتفا کرده است. اما پیداست که سلطان محمد میرزا فرزند طهماسب میرزا و نوهی شاه اسماعیل است. اسماعیل میرزا یا شاه اسماعیل ثانی پس از شاه طهماسب بر سریر سلطنت نشست و همزمان حیدر میرزا ولیعهد و پسر دیگر شاه طهماسب به دلایل سیاسی به دستور مهدعلیا پریخان خانم دختر شاه طهماسب که نفوذ زیادی در دربار داشت به قتل رسید. سلطان محمدمیرزا نابینا و لقبش خدابنده بوده و پس از شاه اسماعیل ثانی به مدت ده سال تاج و تخت سلطنت به او رسید. سلطان محمد میرزا پدر شاه عباس کبیر بود. اشارهی سام میرزا در خصوص نور حدقهی سلطنت و نابینایی محمد خدابنده پارادوکسیکال مینماید. نابیناییش به واسطهی آسیبی بوده که در جنگ با ازبکان به چشمانش وارده شده بوده است. در کتاب زندگانی شاه عباس اول اشاره به شاعری او شده و تخلصاش را فهمی نوشتهاند.
این اشعار در مجمعالخواص صادقی کتابدار از فهمی نقل شده است(به نقل از ویکی پدیا)
چو نقش ابروی او در شراب ناب نماید
هلال عید بود کز فلک در آب نماید
فغان که نیست چنان محرمی که نامهی شوقم
ز روی لطف، نهانی بدان جناب نماید
ز دردمندی فهمی به واجبی شود آگه
از این غزل دو سه بیتی گر انتخاب نماید
این رباعی هم از اوست :
دلدار مرا به رغم اغیار امشب
دادهست به بزم خویشتن بار امشب
ای صبح چراغ عیش ما را نکشی
زنهار دم خویش نگه دار امشب
فهمی صاحب جود و کرم بوده و در موسیقی و نقاشی هم دستی داشته است. نوشتهاند که شوخ طبع بوده و هزل میگفته.
او در سال 938 قمری در اردبیل به دنیا آمده و در سال 1004 قمری در قزوین درگذشته است.
سام میرزا از القاص میرزا(القاس میرزا، القاسب میرزا) برادر بزرگ خود که شاعر بوده و در تذکرههای دیگر به شاعری او اشاره شده یادی نکرده است. به احتمال زیاد آن چه که باعث شده سام میرزا نام او را از تذکرهاش خط بزند مخالفتها و جنگهای او با طهماسب میرزا بوده است. ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران(از صفویه تا زمان حاضر) او را یاغی و خائن خوانده است. القاص میرزا در سال 957 قمری به قتل رسیده و سام میرزا در همان سال در اردبیل شروع به تألیف تذکرهی خود کرده است، لذا احتمالا نمیتوانسته با آن سابقهی خیانتی که القاص میرزا داشته نام او را وارد کتاب خود کند.
این رباعی که شبیه رباعی بهرام میرزاست و در سطور بالا آمد از القاص میرزا در تذکرهها نقل شده است.
چون شیر درنده در شکاریم همه
دائم به هوای خویش یاریم همه
چون پرده ز روی کار ما برخیزد
معلوم شود که در چه کاریم همه
طهماسب میرزا فرزند ارشد شاه اسماعیل از دومین همسرش تاجلی بیگم و جانشین او که اسمی از او در تحفهی سامی دیده نمیشود، خوشنویسی و نقاشی بلد بوده و بر اساس نوشته دایرهالمعارف ایرانیکا به ادبیات آذربایجانی خدمت کرده است. طهماسب میرزا با موسیقی میانهی خوبی نداشته است.(ویکی پدیا به نقل از مقالهی نگاهی به موسیقی دورهی صفویه نوشتهی حسین میثمی). رضاقلی خان هدایت در مجمعالفصحا طهماسب میرزا را به عنوان شاعر معرفی کرده است(جلد اول، ص 157). در جلد اول مدخل شمارهی 77 ذیل نام عادل صفوی میخوانیم: «نام شریفش شاه طهماسب و فرزند ارشد اکبر شاه اسماعیل ماضی صفوی رحمهالله بوده از صغر سن مبارک به سلطنت ایران رسیده در یازده سالگی به جای پدر برنشست.» از اشعار او این ابیات را آورده است.
اصفهان جنتیست پر نعمت
هرچه در وی گمان بری شاید
همه چیزش نکوست الا آنک
اصفهانی در آن نمیباید
*
سگ کاشی به از اکابر قم
با وجودی که سگ به از کاشیست
*
ز تبریزی به جز حیزی نبینی
همان بهتر که تبریزی نبینی
*
یک چند پی زمرد سوده شدیم
یک چند به یاقوت تر آلوده شدیم
آلودگیای بود به هر رنگ که بود
شستیم و به آب توبه آسوده شدیم
سام میرزا بعد از سلطان محمدمیرزا از شاعری به نام سلطان حسن ذکری به میان میآورد. شایان ذکر است که این شاعر با سلطان حسن صفوی فرق دارد و در جای دیگر به آن اشاره خواهد شد.
یکی از نکات جالب تحفهی سامی این است که از سلاطین عثمانی که دشمن خونی صفویان بودهاند و شعر فارسی هم میگفته اند یاد کرده است. از سلطان سلیم خان و سلطان سلیمان خان. سام میرزا ضمن سفاک و تندخو خواندن سلطان سلیم از دقت رأی و کثرت حزم و وفور شجاعت و طبع شریف او سخن میگوید. البته قصد سام میرزا آن بوده که از هر کسی و از هر ملیتی که به زبان فارسی شعر گفته یادی کرده باشد و نمونهای از اشعار آنها را ارائه دهد.
در صحیفهی دوم تذکرهی سام میرزا که مختص علماست تنها از مولانا حسین اردبیلی نام برده شده است. سام میرزا مقام علمی او را ستوده و با عناوین عالم کامل، نکتهدان فاضل، معلم ثانی و قدوهی ارباب نجات از او یاد میکند. سام میرزا میگوید گاهی به گفتن شعر میل میفرمود و این رباعی را از او نقل کرده است:
ای گشته ز ذات خود هویدا چون نور
ذرات جهان ز نور تو یافت ظهور
کنه تو ز دانش خردها مستور
وجه تو ز ادراک نظرها همه دور
اما این حسین اردبیلی همان «حسین بن شرفالدین عبدالحق متخلص به الهی از مشاهیر قرن نهم و دهم هجری و جامع علوم عقلیه و نقلیه بوده که در سال 870 ه. در اردبیل متولد شده است. بیشتر منابع لقب او را کمالالدین و برخی جمالالدین نوشتهاند.»(مقدمهی شرح گشن راز الهی اردبیلی).
برای حسین الهی 31 اثر در مقدمهی مذکور، ذکر شده است. برخی از متأخرین دیوانی را برای او نسبت دادهاند از جمله صاحب الذریعه و سعید نفیسی نیز نوشته که دیوان او دو هزار بیت داشته است. ظاهرا اثری از دیوان یاد شده در دست نیست. در شرح گشن راز الهی اردبیلی دقیقا 1735 بیت مثنوی که سرودهی خود او در وزن گلشن راز شبستری است دیده میشود.(همان).
علاوه بر رباعی بالا که سام میرزا از حسین الهی یاد کرده ابیات دیگری نیز از او در مقدمهی شرح گلشن راز آمده است.
رفت جان من و رفتار تو از یاد نرفت
شکل بالای تو از خاطر ناشاد نرفت
بعد از این جامهی جان چاک زنم در ره عشق
سوز این سینه چو از ناله و فریاد نرفت
*
یافتم دل را در آن زلف از فروغ برق آه
جز به آتش در شب تاریک نتوان برد راه
*
کسی شبهای هجران همنشین من نمیگردد
که محزون از دل اندوهگین من نمیگردد
در صحیفهی سوم که اختصاص به ذکر وزرا و سایر ارباب قلم دارد نیز نام شاعر اردبیلی به چشم نمیخورد.
در صحیفهی چهارم که مختص حضرات واجبالتعظیم است نام شاعری خلخالی دیده میشود. اسم این شاعر شیخ احمد است. سام میرزا میگوید اصلش از خلخال است اما در قزوین متولد شده است. سام میرزا فضایل بسیار او را متذکر میشود. نکتهای که در تذکره جلب توجه مینماید آن است که قبل از نام شیخ احمد از شاعری به نام شیخ جمالالدین(ص۱۱۷) صحبت میکند و میگوید که او از خلخال عراق است و یقینی تخلص میکند و بلافاصله از شیخ احمد حرف میزند و میگوید از خلخال است. منظور سام میرزا از عراق همان عراق عجم است چون در بارهی شاعر نرگسی هم نوشته است که از ابهر عراق است. عراق عجم به نام ناحیهی جبال نیز شناخته میشده است. سعید نفیسی جبال را میان بغداد، فارس، کرمان، آذربایجان، خوزستان و طبرستان میدانند.(ویکی پدیا، مدخل عراق عجم). معمولا آذربایجان را در محدودهی عراق عجم ذکر نکردهاند.
صحیفهی پنجم که قطورترین و طولانیترین بخش تحفهی سامی است شامل دو مطلع است. مطلع اول آن در ذکر شاعران مقرر و فصحای بلاغتگستر است و در آن شاعر اردبیلی مشاهده نشد.
در مطلع دوم که عنوان آن در ذکر سایر شعراست از دو شاعر اردبیلی سخن گفته است. اول از محنتی اردبیلی که در بارهی او فقط این جمله را نوشته است. از شاعری همین گدایی یاد گرفته یا یافته. در پاورقی نیز اشاره شده است که از شعرای نامشهور است. این بیت را از او نقل کرده است.
آه گرم از دل دمادم میکشم
آه اگر در خانه افتد آتشم
باز در پاورقی نوشتهاند مولانا محنتی. بنابراین اگر محنتی مولانا بوده میبایست آدم باسواد و عالمی بوده باشد.
شاعر دیگر وفایی اردبیلی است. سام میرزا او را از نوآمدگان دنیای شعر و شاعری معرفی میکند.«از شعرایی است که نو پیدا شده.». بیتی که از او نقل شده در مصراع اول کاستی دارد. ممکن است اشتباه تایپی باشد و یا این که مصحح اشتباه کرده است. و یا در اصل به همین شکل بوده.
فدای سرو قدت جان من و جوانی من
مباد بی تو دمی عمر و زندگانی من
در مصراع اول اگر به جای واو از ویرگول استفاده شود کاستی وزن برطرف خواهد شد.
فدای سرو قدت جان من، جوانی من
در صحیفهی ششم نیز که در ذکر ترکان و شعرای امرای ایشان است شاعر اردبیلی دیده نشد.
در صحیفهی هفتم که در ذکر طرفهگویان مقبولالکلام است اغلب از شاعران هزال سخن رفته است. در این فصل از شاعران اردبیل به ترزیقی اردبیلی اشاره شده است. سام میرزا نوشته است: در شماخی به دلالی اوقات میگذراند و شعرهای بیمزه میگوید و این بیت را از او آورده است:
روم در پشتهی کوهی چو اشتر خار میبینم
ز شادی بشکفم چون گل که در گلزار میبینم
در پاورقی به جای بیمزه، بامزه و بیمزه بد از دو نسخه بدل دیگر استفاده شده است.
با این که نام شاعر در این تصحیح ترزیقی نوشته شده، در کتب دیگر از جمله نقیضه و نقیضهسازان مهدی اخوان ثالث تزریقی گفته شده است و تزریق نوعی از شعر بیمعنی بوده که ابداع آن را به تزریقی اردبیلی نسبت دادهاند.
بخش پایانی تذکره، خاتمه یا ذیل نام دارد که در آن سام میرزا از اشعار خود نقل کرده است. پنج تک بیتی، یک رباعی و یک قصیدهی بهارانهی 29 بیتی. شاعر غیر از این موارد، در جای جای کتاب نیز از اشعار خود آورده است.(مقدمهی مصحح).
شعر سام میرزا در مقایسه با شاعران دیگر اردبیلی از استحکام بیشتری برخوردار است و در بیت 22 از قصیده اش تخلص سامی را به کار برده است.
اگرچه گشت مطول سخن بیا سامی
ز شعر، حالی این بیت حسبِ حال بیار
و این رباعی از سام میرزا
خون در جگرم ز لعل جانپرور توست
تنگی دلم ز حقهی گوهر توست
هر تار ز کاکلت جدا فتنهگری ست
حاصل که تمام فتنهها در سر توست
سام میرزای صفوی در تذکرهی تحفهی سامی با قید نام و اشعار خودش در انتهای کتاب مجموعا از هشت شاعر اردبیلی و دو شاعر خلخالی نام برده است. شاعرانی که نامشان رفت عبارت بودند از: شاه اسماعیل خطایی، بهرام میرزا، سلطان محمد میرزا، مولانا حسین اردبیلی، محنتی اردبیلی، وفایی اردبیلی، ترزیقی اردبیلی و سام میرزا صفوی. و شاعران خلخالی یکی شیخ احمد که در تذکرهی هفت اقلیم از او با نام شیخ احمد فنایی یاد شده و دیگری شیخ جمالالدین یا یقینی خلخالی. در سخنوران آذربایجان تألیف عزیز دولت آبادی هم با مدخل یقینی خلخالی ذکر شده است.
این نکته ذهن نگارنده را به خود مشغول داشته است که در شهر اردبیل زمانی که خود سام میرزا به عنوان فرماندار و تولیت آستان شیخصفی حضور داشته آیا شاعر قابلی حضور نداشته است؟ اگر بنا را بر این بگذاریم که محنتی و وفایی و تزریقی تنها شاعرانی بودند که در زمان سام میرزا شعر میگفتند پس بنا بر اظهار خود سام میرزا شعر اردبیل چیزی در چنته نداشته است، چرا که هیچ اشاره به قوت شعری آنها ندارد.
مصحح تذکرهی سامی در مقدمهی کتاب، سام میرزا را فرزند دوم معرفی میکند که در سال 923 قمری به دنیا آمده است، در حالی که قبل از او طهماسب میرزا در سال 919 و القاص میرزا در سال 922 قمری متولد شدهاند.
سومین تذکرهای که میخواهم آن را تورق کرده و به دنبال شاعران اردبیلی بگردم و شاید مطلب دندانگیری از دل آن به دست بیاورم تذکرهی نصرآبادی است. تذکرهی نصرآبادی تألیف محمدطاهر نصرآبادی است و در دو جلد توسط محسن ناجی نصرآبادی تصحیح شده و مقدمه و تعلیقاتی بر آن افزوده شده است. این اثر در اواخر قرن یازدهم هجری نوشته شده و مؤلف از سال 1083 تا 1090 هجری یعنی در مدت هفت سال آن را به اتمام رسانیده است. مثل تذکرهی تحفهی سامی این تذکره نیز به ذکر احوال و آثار شعرای هم عصر نویسنده پرداخته است. مصحح محترم در باب امتیازات این کتاب به 13 مورد از قبیل جغرافیای تاریخی و شهری، یادکرد مناصب اداری و دولتی، مشاغل، نقد ادبی، موسیقی و اصطلاحات آن و... اشاره کرده و توضیحات مفیدی را داده است. این تذکره تشکیل شده است از یک مقدمه، پنج صف و یک خاتمه.
مقدمهی آن در ذکر اشعار پادشاهان و پادشاهزادگان است.
نخستین شاعری که نصرآبادی از او نام میبرد شاهعباس ماضی است. در تذکرهی هفت اقلیم امین احمد رازی و تذکرهی سامی سام میرزا صفوی اشارهای به شاعری شاه عباس ماضی نشده است و دلیل آن روشن است، چراکه شاه عباس در سال 978 هجری به دنیا آمده و نگارش تحفهی سامی قبل از تولد او به اتمام رسیده و در اتمام نگارش هفت اقلیم 24 ساله بوده است. نصرآبادی حدودا پس از 50 سال از درگذشت شاه عباس(وفات 1038) نام او را به عنوان شاعر در تذکرهاش آورده است. در شعر عباس تخلص میکرده است. صاحب تذکرهی نصرآبادی از کرم و فصاحت و بلاغت او در نظم و نثر داد سخن داده است. باز مینویسد که شاه عباس اهل شوخی و طنز بوده است. تذکرههای مختلف اشعار متفاوتی را از او نقل کردهاند. به طور کلی به نظر میرسد که اگر همهی شعرهای شاعری یک جا جمع شود امکان دارد که شعرهای بیشتری را از شاعران تذکرهها در دست داشته باشیم. در ذیل اشعاری را که صاحبان تذکره ها برای شاه عباس نوشتهاند از نظر می گذرانیم. مجمعالفصحا کلی در بارهی پیروزی های شاه عباس حرف زده و در مورد شاعریاش گفته گاهی شعری میفرموده است. و دو بیت از او نقل کرده که در تذکرهی نصرآبادی همان شعر سه بیت است و واژهی مطلب در مجمعالفصحا به مقصد تغییر یافته است.
از تذکرهی نصرآبادی:
کلبهای را که من شدم بانی
مطلبم تکیهی سگان علیست
زین سبب فیض یافتم ز اله
که مرا مهر با علی ازلیست
خانهی دلگشا شدش تاریخ
چون که از کلب آستان علیست
*
نه ز هر شمع و گلم چون بلبل و پروانه داغ
یک چراغم داغ دارد یک گلم در خون کشد
از کتاب سخنوران آذربایجان:
محبت آمد و زد حلقه بر دل و جانم
درش گشودم و شد تا به حشر مهمانم
نه هست هستم و نه نیستم نمیدانم
که من کیم، چه کسی کافرم، مسلمانم
اگر مسخر کفرم که بست زنارم
وگر متابع دینم کجاست ایمانم
از این که هر دو نیم بلکه عاشقم عاشق
محبت صنمی کرده نامسلمانم
اگرچه هیچم و از هیچ کمترم اما
یگانه گوهر دریای بحر امکانم
دو روز شد که دگر عاشقم به جان عاشق
به نوگلی که برد نقد دین و ایمانم
عجب که از الم عشق جان برد «عباس»
که درد بر سر درد است و نیست درمانم
*
ز غمت چنین که خوارم ز کسان کنار دارم
من و بیکسی و خواری به کسی چه کار دارم
مگذار بار دیگر به دلم ز سرگرانی
که به سینه کوه حسرت من بردبار دارم
مگشا زبان به پرسش بگذار تا بمیرم
که ز جور بیحد تو گله بیشمار دارم
ادامه دارد...
منابع:
- روضهالصفویه، میرزابیگ جُنابدی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، چاپ اول 1378، تهران:انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار یزدی.
- تحفه سامی، سام میرزا صفوی، تصحیح و تعلیقات فاطمه انگورانی، چاپ اول 1389، تهران: انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- اردبیل در گذرگاه تاریخ، بابا صفری، جلد دوم، چاپ دوم 1370، اردبیل: دانشگاه آزاد اسلامی.
- تاریخ ادبیات ایران(از صفویه تا عصر حاضر)، ادوارد براون، ترجمهی دکتر بهرام مقدادی، چاپ دوم 1375، تهران: انتشارات مروارید.
- تذکره شاعران آذربایجان، محمد دیهیم، چاپ اول 1367، تبریز: انتشارات آذرآبادگان.
- سخنوران آذربایجان، عزیز دولت آبادی، چاپ اول 1377، دو جلد، تبریز: انتشارات ستوده.
- دانشمندان آذربایجان، محمدعلی تربیت، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، چاپ 1378، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- آتشکده آذر(نیمهی دوم)، لطفعلی بیگ آذر بیگدلی، تصحیح میرهاشم محدث، چاپ دوم 1388، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر.
- مجمعالفصحا، رضاقلیخان هدایت، به کوشش مظاهر مصفا،چاپ دوم، تهران انتشارات امیر کبیر.
- لغت نامه دهخدا
- ویکی پدیا
- تذکره نصرآبادی، محمدطاهر نصرآبادی(1378)، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، دو جلد، چاپ اول، تهران: انتشارات اساطیر.
- شرح گلشن راز، الهی اردبیلی(1376)، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، چاپ اول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.