پیره ترک مست عشق
( بررسی ملمع های شیخ صفی الدین اردبیلی و اهمیت آن در آشنایی با جایگاه و تاثیر گویش کهن ایرانی جنوب دریای خزر در بین صوفیان ترک آذربایجانی)
مهدی حسنی[1]
از عالم غیب " پیره تُرک" سؤیلَنیلیب به خانگهش "پیر داشم" نان گؤرونوب
به سان غدیر زاهده وارث اولوب آوازه او بوتون جهان ایچره دولوب [2]
چکیده :
در این تحقیق تلاش نموده ایم که با تکیه بر نسخه خطی سلسلة النسب اقدام به بررسی و رد ادعای کسروی در مورد آذری بودن دو بیتی های عرفانی شیخ صفی نموده ، سپس با نشان دادن اهمیت شیخ زاهد در این اشعار، تاثیرگیری شیخ صفی از استاد خود شیخ زاهد و اهمیت یافتن گویش کهن گیلانی در نزد شیخ صفی و صوفیان ترک آذربایجانی را ثابت کنیم، آنچه مشخص است، تمام بررسی های انجام شده درباره این دوبیتی ها توسط کسروی و پیروان او با عدم خوانش نسخه خطی و پیش فرض ترک نبودن آذربایجان و نبود لغات عرفانی ترکی و عربی در این دوبیتی ها می باشد که همین امر موجب ناتوانی آنها در بررسی دقیق و ارائه مفاهیم عمیق عرفانی این ملمع ها شده است.
کلید واژه ها : پیره ترک مست عشق، ملمع های شیخ صفی ، فهلویات يا ملمع های شیخ صفی
پیشگفتار :
سلطان شیخ صفی الدین ، ابوالفتح اسحاق بن امين الدين جبرائيل اردبیلی، متولد روستای کلخوران در نیمه دوم قرن هفتم هجری و متوفای 735 ه. ق در شهر اردبیل، از عارفان نامی جریان تصوف ایران ، قطب و بزرگ صفویان بوده است. برخی این فرقه را منشعب از کبرویه و برخی منشعب از سهروردیه میدانند، در تصوف شیخ صفی خبری از شَطَحیات صوفیان شبیه آنچه در نزد بایزید، جنید، ابن عربی و سایر صوفیان وجود دارد دیده نمی شود و حتی به روایت صفة الصفا او اقدام به تنبیه شاگردان خود در حین مبادرت به آن می نماید و سخت گیری او در رعایت اصول شریعت با تکیه به طریقت قابل بررسی است چنانچه او هیچ گاه اصول شریعت را زیر پا نمی گذارد و حتی دشوارترین احکام را نیز انتخاب می نماید، آنچه مشخص است بر خلاف ادعای کسروی شیخ صفی الدین از اصیل ترین سادات ایران می باشد که موارد ذیل از دلایل تثبیت این دیدگاه می باشد : رد ادعاهای کسروی در مورد صفة الصفا که توسط محقق نسخ مختلف خطی آن آقای " غلامرضا طباطبایی مجد" شرح داده شده است، ذکر سیادت شیخ صفی الدین در صفوة الصفا، سند سیادت شیخ درنسخه خطی کتابخانه ملی بریتانیا ، سنگ سیادت در اردبیل ، ذکر سیادت شیخ در “ سند وقف نامه امیر تیمور”، ذکر سیادت شیخ " در موسوعه رجال المجد و العزه فی سلاله الشریف حمزه ، آنچه مشخص است در بررسی دوبیتی های شیخ صفی الدین اردبیلی که از آنها به ناروا تحت عنوان اشعار آذری توسط کسروی و پیروانش یاد شده است، دقت در نکات ذیل بسیار حایز اهمیت است :
- در نسخه خطی سلسلة النسب در شرح قبل از این دوبیتی ها مد نظر اینگونه آمده است : چنانچه اشعار ذیل از فحلوی( نگارش نسخه خطی) و غیره از حضرت شیخ است و پس از اتمام آنها و شروع اشعار فارسی شیخ اینگونه نوشته شده است : اشعار فارسی حضرت شیخ قدس سره . چنانچه مشاهده می شود در نسخه خطی هیچ اسمي از آذری بودن دو بیتی ها در میان نیست و ضمنا طبقه بندی آنها فقط در قالب فهلوی هم نبوده و از عنوان فحلوی( فهلوی) و غیره سخن به میان آمده است.
- بررسی هایی که تاکنون توسط کسروی و سایر محققین هم رای با او انجام شده است همگی بدون رجوع به نسخه خطی بوده و احتمال خوانش نادرست در منبع اولیه مورد استفاده کسروی و افزودنی های بر پایه حدس و گمان توسط کسروی به قوت خود باقی است که ما در ادامه با ارائه اسکن نسخه خطی سلسلة النسب نشان خواهیم داد که خوانش ارائه شده در منبع کسروی خالی از خطا نبوده است [3].
- ≫ تصور متداول از فهلویات، تصوری نادرست است چنانچه در دیدگاه عموم، فهلویات اشعاری هستند که به زبانها و گویشهای محلی منطقه پهلوی سروده شده اند و با توجه به این مسئله انتظار میرود که زبان آن اثر، ویژگیهای کامل زبان یا گویش آن منطقه را به نمایش بگذارد. این مسئله در وحله اول درست به نظر میرسد چرا که انتظار میرود فهلویات صورت مکتوب سنت ادبی شفاهی اقوام منطقه پهله باشند. اما اشتباه اصلی از همین جا آغاز میشود و درست از زمانیکه ما هر واژه را به عنوان واژه ارثی زبان آن فهلویات در نظر بگیریم و قضاوتهای خود را بر اساس آن آغاز کنیم. نکته مهمی که باید در نظر داشت این است که فهلویات به شدت تحت تأثیر زبان فارسی قرار گرفته اند. در زبان شعر معمولا تمرکز بر زیبایی ادبی و وزن شعر است و به طور معمول این دو اصل بر انتخاب واژگان اثر گذاشته و در بسیاری از موارد سبب جایگزینی واژگان فارسی، عربی به جای واژگان بومی یا ارثی آن زبان می شوند [4] >> که در ملمع های مد نظر ما این امر کاملا مشهود است.
- دو بیتی های مد نظر به سبک اشعار رازگونه تصوف و حاوی لغات ترکی کهن هستند که شیخ صفی الدین به همراه لغات دشوار عربی و فارسی در قالب ملمع سروده است و تحلیل آن نیازمند آشنایی با عقاید صوفیانه در کنار تسلط به لغات ترکی کهن و لغات دشوار عربی در کنار فارسی و گویش کهن ایرانی جنوب خزر که نیای گویش گیلکی و تالشی معاصر هستند می باشد و متاسفانه بسیاری از پژوهشگران از خود کسروی تا پیروانش به علت مد نظر قرار ندادن موارد مذکور و عدم آشنایی با آنها در بررسی های خود راه بجایی نبرده و با مفاهیم عمیق اشعار که همراستا با احادیث و آیات از دیدگاه صوفیان بوده است را به خوانندگان خود منقل ننموده اند و این در حالی است ما به نقل از کتاب صفة الصفا می دانیم که شیخ صفی الدین در زمان تحصیل در کنار یادگیری قرآن، سنت و مفاهیم دینی به یادگیری ادبی زبان های عربی ترکی، مغولی و پارسی نیز مبادرت نموده است : >> و چون شیخ را ، قدس سره ، از تلاعب صبیان به مکتب و دبیرستان فرستادند و به ادب و آداب معود و مؤذب شد ، فرض و سنن و قرآن بیاموخت ، و از اشعار و نکات و لطایف حظی تمام یافت ، و از لغات عربی و ترکی و مغولی و پارسی حظی وافر یافت ، و در تهذیب و ترکیب عبارت و استعارت مهارت تمام > در کلام < حاصل کرد <<. چنانچه مشاهده گردید این نکته مهم یکی از موارد بنیادین بررسی های این دوبیتی ها خواهد بود
- دشواری دیگر در تحلیل این ملمع ها خط فارسی است که بسیاری از ویژگیهای آوایی زبان ترکی را نشان نمی دهد و پژوهشگر را دچار سختی در خوانش و تحلیل آن می نماید، البته ما پس از قرائت متن تلاش نموده ایم در هنگام ارائه برای خواننده مقاله از سیستم آوانگاری بین المللی نیز بهره ببریم[5]
- تنوع در وزن ابیات،مورد دیگر در تحلیل دوبیتی ها می باشد زیرا گرچه طبق عادت رایج اشعار گویش های محلی یا همان فهلویات باید بر وزن “ هزج محذوف “ باشد ولي چنانچه کسروی نیز معترف است در برخي از ابیات این ملمع ها لنگه دوم يا سوم به صورت “ بحر مشاكل محذوف “ سروده شده است [6] که این خود همراستا با مورد ذکر شده از نسخه خطی در مورد شماره یک و نیز ملمع بودن دوبیتی ها نیز می تواند می باشد.
- دقت در شناسایی و ارائه ضرب المثل ها و عبارات رایج بین ترکان آذربایجان، نکات پنهان آیات و روایات اعم از توسل، استغاثه و نیز نقل قول های صفة الصفا از زبان شیخ زاهد درباره شیخ صفی يا آنچه برای خود شیخ صفی پیش آمده نیز دیگر موارد پنهان در این ملمع ها می باشد که از زاویه دید محققین دور مانده است.
در واقع پژوهشگر در مواجهه با این دوبیتی ها با اقیانوسی از مفاهیم عمیق و رازگونه مردی متفکر و عالم روبرو است و البته که شیخ صفی الدین در سن پختگی کامل خود با تکیه به تمام قدرت خود تلاش نموده چکیده ای از مفاهیم عمیق عرفانی را با مخلوطی از لغات ترکی، فارسی، عربی و گویش مقدس آن روزهای تصوف که گویش مراد خود شیخ زاهد گیلانی می باشد را معمولا با چینشی ملمع وار به میدان آورده و شور و مستی روح خود از عشق را به رخ مدعیان بکشاند، البته که در چنین شرایطی عرصه بر هر پژوهشگری تنگ خواهد آمد و تلاش ما برای شرح این ابیات نیز در حد توان و دریافت خود بوده است که در ادامه به شرح و بسط آن خواهیم پرداخت.
شرح ملمع های شیخ صفی الدین
اردبیلی :
ملمع شماره 1 :
صفییم صافيم # گنجان نمایم
بدل درده ژرم # تن بی دوایم
کس بستی # ره نبرده به اویان
از به نيتي # چو یاران خاک پایم [7]
Sæfiæm sa:fiæm # gændʒa:n næma:jæm
Bı del dærdæ ʒæræm # tæn bi næva:jæm
Kæs Bæstı # ræh næbəʊrde be əʊja:n
æz bı næıti: # tʃəʊ ja:ra:n xa:k e pa:jæm
الف - شرح لغات :
در قسمت اول مصرع اول این ملمع ضمیر اول شخص مفرد ترکی آذربایجانی " اَم" چنانچه في المثل حسن + اَم = حسنم = حسن هستم به لغات " صفی و صافي " افزوده شده و مفاهیم صفی هستم و صافی هستم به وجود آمده اند.
در قسمت دوم مصرع اول با افزودن ضمیر فاعلی فارسی به ترکیب " گنجان نما " صفت ایجاد شده است که البته پسوند آن افزوده شده به لغت گنج نیز محتملا آن را جمع بسته است.
در قسمت اول مصرع دوم، ترکیب ترکی رایج در زمان حال در آذربایجان یعنی " درده جَر " با تلفظ " درده ژر " در جایگاه صفت که محتمل است با قلب شدن آوای ج به ژ و از ریشه درد بعلاوه پسوند " اَجَر" ساخته شده است و باتوجه به کاربردش و نیز مفهوم مصرع بعدی در معنای دردمند ، سرشار از درد است، در زبان کنونی آذربایجان لغاتی چون " عيبه جَر، سوته جَر، دَوه جَر، لَته جَر[8] و... نیز با همین ساختار کاربرد دارند و حتی شاهد کاربرد این صفت در داستان قاچاق نبی و ضرب المثل و اصطلاحات آذربایجان نیز هستیم که محتمل است قسمت دوم آن یعنی " اَجَر" در مفهوم " نو، تازه [9] " در ترکی باشد که البته همچنین احتمال دارد بسته به قانون اینجه – قالين، اَجر می تواند کاربرد مجازی واریانتی از حالت فاعلی ریشه " آج = گرسنه " بصورت " آجار [10] > اَجَر " شبیه ساختار قاچار : قَچَر : قَجر = دونده ، در مفهوم پشت سر هم و تکرار شونده طالب چیزی یا گرسنه می باشد که در ترکیب های " عيبه جر= پشت سر هم عيب جو و گرسنه برای عیب جویی ، سوته جَر = پشت سر هم طالب شیر و گرسنه شیر ، دَوه جر : تاوا جار : پشت سر هم طالب ثروت، کسی که مرتبا فقیر می شود، لَته جَر = پشت سر هم لاغر شونده ، باشد، البته که این ساختار را در توپونیم های چون " Sürəcər " روستایی در کلیبر نیز شاهد هستیم.
مهدی توتولاندان سونرا نبی يا درده جر اولوب اؤلجک ، یا اوزه چیخاجاقدیر ( قاچاق نبی)
عیبی ائدر عيبه جَر، درده گولر درده جَر
عیبی کیم ائلر عيبه جر، سوغانی کیم ییه ر درده جَر
آشیق اولان درده جَر ، عشقی اولان درد چکمز
در قسمت اول مصرع سوم، شاهد کاربرد ترکیب ترکی " کس بَستی [11] = بَس تمامش کن " هستیم که در جواب گلایه یا کار نادرست استفاده می شود و حتی در زمان معاصر نیز کاربرد دارد و به دلیل اینکه شخص درده جَر یا دردلی زیاد حرف می زند در مصرع سوم از این اصطلاح استفاده شده است؛ چنانچه در ضرب المثل در بین مردم نیز رایج نیز آمده : " دردلی دئیینگن اولار غملی یاتاغان : شخص دردمند وراج و پرگو می شود و شخص غمگین زیاد می خوابد " .
در قسمت دوم مصرع سوم ، لغت پرکاربرد اشعار شیخ صفی یعنی " اویان " را مشاهده می کنیم، حدس ما اینست که اگر کاربرد آن به مفهوم " عالم وحدت " در شرح اشعار را مد نظر قرار دهیم ممکن است متشکل از دو قسمت o + yan بوده باشد که مفهوم اۏ = قدرتمند ، نیرومند [12] " ، یان : سمت ، جهت ، سو [13] " بوده و در مفهوم کلی " سمت و سوی قدرتمند " یعنی خدای قادر مطلق معنی می دهد که با دید تصوف، تمام جهت ها به سوی او و رسیدن به وحدت مطلق است و ممکن است برداشتی از این آیه باشد : وَ لِلّٰهِ اَلْمَشْرِقُ وَ اَلْمَغْرِبُ فَأَيْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ - البقره آية ۱۱۵
و مشرق و مغرب از آن خداست؛ پس به هر سو رو کنید، آنجا روى) به ( خداست . آرى، خدا گشایشگر داناست . البته با توجه به متن دوبیتی ها مخصوصا شرح مصرع " آزدا جم اویان تنها چو من بوُر " پيداست كه لغت مد نظر معادل خداست و در واقع می توان گفت که شکل تغییر یافته واژه " اوغان oğan " در ترکی کهن و از صفات تانری و در مفهوم قادر مطلق و توانا بر هر چیز بوده که در دیوان الغات الترک آمده [14] نیز آمده است و بنا به باور مشرکان درکاربرد خدای بزرگ و کنایه از فضا و کائنات بوده است [15] که توسط شیخ صفی با کمی تغییر آوایی وارد ادبیات صوفیانه شده است.
در قسمت اول مصرع آخر، لغت ترکی اَز : æz ، فعل امر از ریشه " اَزمَک " و در مفهوم له کردن و نابود کردن است.
در ابتدای مصرع دوم قسمت اول خوانش بصورت ، بْ : bı :بو ، ضمیر اشاره ترکی می تواند باشد .
در قسمت اول مصرع آخر، واژه عربی “ نَيتَ “ در مفهوم خمیده و پیچان رفتن در اثر ضعف و خواب آلودگی [16] بکار رفته است که در کل ترکیب " اَز به نَیتی " به مفهوم : این خمودگی ، ضعف و بی يقینی در حرکت را له و نابود کن ، معنی می دهد
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغات فارسی |
معنی |
لغات عربی |
معنی |
لغات گیلانی |
معنی |
ب : بو |
ضمیر در مفهوم این |
گنجان نما : نشان دهنده گنج ها |
درد لی دئیینگن اولار غملی یاتاغان : شخص دردمند وراج و پرگو می شود و شخص غمگین زیاد می خوابد
|
دل |
قلب، روح |
صفی |
پاک، پاکیزه |
|
|
|
|
|
|
درد |
ناخوشی، ناراحتی |
|
|
|
|
|
|
درده جر : درد کش ،دردمند |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
کَس بَستی : بس تمامش کن |
|
|
|
صافي |
زلال، عاری |
|
|
کس |
تمام کن |
اَز بو نَیتی : این خمودگی ، ضعف و بی يقینی در حرکت را له و نابود کن
|
|
گنجان |
گنج ها |
|
|
|
|
بستی |
کافی است |
|
|
ره |
راه |
|
|
|
|
اویان |
|
|
|
نبرده |
نرسیده |
|
|
|
|
اَز |
له کهن، نابود کن |
|
|
|
|
نَیتَ ، نَیتُ |
خمیده و پیچان رفتن در اثر ضعف و خواب آلودگی |
|
|
|
|
|
|
چو |
همانند |
|
|
|
|
|
|
|
|
یاران |
دوستان، اهل معرفت |
|
|
|
|
|
|
|
|
خاک |
مواد ریز حاصله از خرد شدن سنگ ها |
|
|
|
|
|
|
|
|
پا |
عضوی از بدن که با آن راه می روند |
|
|
|
|
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
صفی صاف دلم که راهنما و نشان دهنده گنج های اسرار حقیقت به طالبان آنها هستم ولی با این حال خودم دلی دارم درده جَر و دردمند و مدام در حالت گلایه مند و پر اندیشه و تنی دارم بی دوا ، با خود می گویم دیگر بَس کن زیرا که بخاطر این گلایه مندی است که به سان بقیه تو نیز راه به عالم وحدت و اویان نبرده ای ، با خود می گویم این خمودگی، ضعف و بی یقینی در حرکت را له و نابود کن و بعد از آن اکنون با فروتنی خاک پای درویشانم.
ملمع شماره 2 :
تبه درده ژران # از بوچنم درد
آنده پاشان بُرم # چون خاک چون گرد
مرگ ژیریم # بمیان دردمندان بور
ta:bi dærdæ ʒæra:n # æz bu:tʃi:ni:m dærd
a:ndæ pa:ʃa:n bu:ræm # tʃəʊn xa:k tʃəʊn gærd
Mærg ʒi:ri:m # bemia:n dærdmænda:n bu:r
الف - شرح لغات :
در قسمت اول مصرع اول این ملمع عبارت قیدی “ تابه : : تابی " برگرفته از لغت عربی طبیعی “ با مفهوم البته ، مطمئنا “ می باشد که در ترکی معاصر نیز واریانتی از آن هنوز نیز کاربرد دارد[17]
در قسمت اول مصرع اول بعد از " تابه " ترکیب ترکی رایج در زمان حال در آذربایجان یعنی " درده جَر " با تلفظ " درده ژر " شبیه ساختار گنجان در ملمع اولی یعنی بعلاوه پسوند " آن " و بصورت " درده جران " در مفهوم " درده جَر ها : درد کشیده ها " آمده است که شرح لغاتش در جدول آورده شده است.
در قسمت دوم مصرع اول ساختار کهن گویش ایرانی جنوب خزر که نیای گیلکی و تالشی کنونی و گویش مقدس آن روزهای عالم تصوف بوده صادق است.
در قسمت اول مصرع دوم عبارت قیدی ترکی " آندا " که در دیوان الغات الترک بصورت " آندا ، آندان " [18] و در مفهوم " سپس، پس از آن ، آن وقت " آمده است که در زبان معاصر بصورت onda وجود دارد .
در قسمت اول مصرع دوم بعد از " آندا " لغت " پاشان " که حالت جمع " پاشا : پادشاه " است و شبیه ساختار رایج و کاربردی این ملمع ها چنانچه در گنجان : گنج + آن ، مشاهده نمودیم آورده شده که در واقع اینجا مفهوم پادشاهان که کنایه از بی دردها و متضاد دردمندان در مصرع بعدی است و البته که اصلاح ترکی " Toz bürümək : نشستن گرد و خاک بر روی چیزی" در داخل این بیت پنهان است، چنانچه شیخ صفی از خودش به سان گرد و خاکی که بر روی پادشاهان بی درد نشسته و آنها را در برابر دردمندان درویش تحقیر می کند یاد می نماید که کاملا همراستا با رفتار و منش وی با پادشاهان و دردمندان در طول زندگی اش می باشد .
در انتهای قسمت اول مصرع دوم لغت ترکی bürəm از ریشه Bürmək [19] شبیه ساختار güləm بسته به قانون هماهنگی آوای ترکی یعنی اینجه – قالين در مفهوم " بپوشانم " همراستا با وزن شعر آورده شده است.
قسمت دوم مصرع دوم دارای ساختار فارسی است .
در قسمت اول مصرع سوم ، لغت فارسی " مرگ " ، احتمالا برای همخوانی با وزن شعر آورده شده است .
در قسمت اول مصرع سوم بعد از واژه مرگ شاهد کاربرد لغت فارسی قدیمی " ژیر : آبگیر ، تالاب " با ساختار ترکی شبیه ساختار یئریم : Yerim : جایم ، مکانم هستیم که اوج هنر و تسلط شیخ صفی را در بازی با لغات نشان می دهد و در واقع ترکیب " مرگ ژیریم " شبیه " مرگ یئریم " و در مفهوم " جای مرگم " است که با توجه به مصرع قبل کاملا بجا استفاده شده و تقابل گرد و خاک و تالاب را نشان می دهد که در شرح و تفسیر بدان خواهیم پرداخت.
در قسمت دوم مصرع سوم ، ساختار به گویش ایرانی جنوب خزر که نیای گیلکی و تالشی کنونی و گویش شیخ زاهد مرشد و پیر و سر سلسله آن روزهای تصوف می باشد .
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغات فارسی |
معنی |
لغات عربی |
معنی |
لغات گیلانی |
معنی |
تابه : تابی |
البته ، مطمئنا |
درده ژران : درده جران : درده جر ها : درد کش ها دردمندها |
|
درد |
ناخوشی، ناراحتی |
|
|
اَز |
من |
آنده : آندا : سپس، پس از آن ، آن وقت |
|
توز بورومک : Toz bürümək : نشستن گرد و خاک بر روی چیزی نشستن |
|
پاشان |
پادشاه ها بی درد ها |
|
|
بوچنم |
بچینم |
بوُرم |
بپوشانم |
|
|
چون |
مانند |
|
|
بور |
بود، شد |
|
|
|
|
گرد |
غبار، ذرات ریز خاک که به هوا برود |
|
|
|
|
|
|
|
|
خاک |
مواد ریز حاصل از سنگ شدن خاک ها |
|
|
|
|
|
|
|
|
مرگ |
مردن |
|
|
|
|
|
|
|
|
ژیر |
لغت قدیمی فارسی در مفهوم تالاب، برکه، آبگیر |
|
|
|
|
|
|
|
|
به |
حرف اضافه |
|
|
|
|
|
|
|
|
میان |
وسط |
|
|
|
|
|
|
|
|
دردمندان |
ناخوش ها، مصیبت کشیده ها |
|
|
|
|
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
البته که درد همه درده جَرها و درمندان بر جان حزين من باشد و سپس من همانند خاک و گرد ، پادشاهان بی درد را پوشانده و خوار و ذلیل می کنم ولی در عوض مرگ من در میان درویشان و دردمندان شبیه مرگ گرد و خاک در داخل آب تالاب است که در واقع افتخاری بزرگ و عین حیات ابدی می باشد ، چونکه ایشان همراهان و رفیقان واقعی من به سان آب تالاب در معرفت حقایق عالم توحید هستند.
ملمع شماره 3 :
مو ازش # از چه اویان مانده دوريم
آز # چو اویان خواصان پشت زُوریم
دَهَشتُم # دوش با عرش و بکرسی
سلطان شیخ زاهد [20] # چوگان گويم
mu: æzıʃ # æz tʃe əʊja:n ma:nde du:rim
a:z # tʃəʊ əʊja:n xæva:sa:n pəʊʃt zəʊri:m
dæhæʃtu:m # du:ʃ ba: ærʃ əʊ be kəʊrsi:
Səʊlta:n ʃeix za:hedæ # tʃəʊga:n gu:jæm
الف – شرح لغات :
در قسمت اول مصرع اول واژه ترکی " مو " که واریانتی کهن از " بو " در مفهوم " این " چنانچه در دیوان الغات الترک نیز آمده : mun˝ tilemesən sən ayru nə kərək يعني اگر این را نمی خواهی پس چه می خواهی [21] ؟
در قسمت اول مصرع اول از ریشه فعل ترکی " اَزیلمَک : له شدن و انقباض " واژه " اَزیش " در مفهوم انقباض و کاهش قدرت روحی آمده است.
در قسمت اول مصرع دوم، واژه ترکی " آز " حالت امری از ریشه آزماق در مفهوم " گم شدن " آمده است .
در قسمت دوم مصرع دوم، لغت " اویان " آورده شده که قبلا شرحش رفت.
در قسمت دوم مصرع اول ، ساختار فارسی است که لغاتش را در جدول خواهیم آورد .
در قسمت دوم مصرع دوم، حرف ربط " چو : چون " آورده شده است.
در قسمت دوم مصرع دوم، بعد از لغت اویان لغات با ساختار فارسی آورده شده که در جدول ارائه می گردد.
در قسمت اول مصرع سوم ، لغت " دَهَشتُم " که واریانتی از لغت ترکی دَییشتیم : عوض کردم، جابجا کردم از ریشه " دَیشمَک " آمده است، البته اینجا اصطلاح ترکی دؤشونه دؤیمک : اعلام آمادگی برای زیر بار مسئولیت رفتن، به خود بالیدن، منم منم گفتن نیز در مصرع پنهان شده است
در قسمت دوم مصرع سوم، لغات با ساختار فارسی آورده شده که در جدول ارائه می گردد.
در قسمت اول و دوم مصرع چهارم، لغات عربی و فارسی آورده شده که در جدول ارائه می گردد و البته که در قسمت اول مصرع چهارم، نیز با قرار دادن فتحه بر روی واژه زاهد، خوانش به ترکی تبدیل گشته و مطابق معنی می باشد که آوانگاری آن ارائه شده است و مفهوم " برای سلطان شیخ زاهد " از آن استخراج می گردد که در شرح دوبیتی بیشتر توضیح داده می شود.
در قسمت دوم مصرع چهارم ، " اصطلاح چوگان گویم " بر گرفته از این حکایت شیخ زاهد و شیخ صفی می باشد : << صفی، چوگان همه منافقان شکستم و گوی در میدان تو انداختم >> می باشد که در کتاب های " صفة الصفا [22] " و " سلسلة النسب " آمده و در ادامه اسکن آن آورده شده است، در واقع اینجا " گوی چوگان : توپ چوگان " معنی می دهد.
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغات فارسی |
معنی |
لغات عربی |
معنی |
لغات گیلانی |
معنی |
مو : بو |
این |
دؤشونه دؤیمک :
اعلام آمادگی برای زیر بار مسئولیت رفتن، به خود بالیدن، منم منم گفتن |
|
آز |
کم |
|
|
|
|
اَزیش |
انقباض و کاهش قدرت روحی
|
|
|
چه |
قید |
|
|
|
|
اویان |
خدا، اوغان |
|
|
مانده |
باقی |
|
|
|
|
آز |
حالت امری فعل آزماق يعني گم شدن |
|
|
دور |
متضاد تزدیک |
|
|
|
|
دَهَشتُم : دَهیشتوم |
جابجا کردم |
|
|
چو |
چون، مانند |
خواصان |
خاص ها |
|
|
|
|
|
|
پشت |
پشتوانه حامی |
|
|
|
|
|
|
|
|
زور |
توانایی نیرو قدرت |
|
|
|
|
|
|
|
|
دوش |
شانه کتف کول |
|
|
|
|
|
|
|
|
با |
حرف اضافه |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
عرش |
آسمان |
|
|
|
|
|
|
و |
حرف ربط |
سلطان |
پادشاه |
|
|
|
|
|
|
به |
حرف اضافه |
شیخ |
مرشد، پیر |
|
|
|
|
|
|
کُرسی |
تخت عرش سریر |
زاهد |
اسم خاص پرهیزکار پارسا |
|
|
|
|
|
|
چوگان |
چوبی که دستة آن راست و باریک و سرش اندکی پهن و خمیدهاست و با آن در بازی چوگان، گوی را زنند. |
|
|
|
|
|
|
|
|
گوی |
توپ |
|
|
|
|
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
این انقباض و کاهش قدرت روحی به سراغ من آمده ، چرا من باید حتی یک لحظه از اویان دور باشم، ای ضعف روحی دور شو از من، چونکه قدرت توانایی و پشت گرمی من از خاصان عالم وحدت است. اینکه من داوطلبانه دوش خود به زیر عرش و کُرسی گذاشته و مسئولیت قبول کرده ام [23]بخاطر آنست که گوی چوگان شیخ زاهد و دست پروده و مطیع استاد کامل خودم و پشت گرم به او هستم.
ملمع شماره 4 :
شاهبازیم # جُمله ماران بکشتیم
وفاداریم # بی وفایان بهشتیم
قدرت زنجیریم # بدست استاد
چخمقم آتشم # ذیکم نوشتیم
ʃa:hba:ziæm # dʒəʊmle ma:ra:n bekəʊʃti:m
Væfa:da:riæm # bivæfaja:n beheʃti:m
gəʊdræt e zændʒi:r:iæm # bedæste əʊsta:d
tʃæxmægæm a:tæʃæm # ði:kæm nəʊʃti:m
الف – شرح لغات :
در مصرع اول قسمت اول، با ساختار ترکی " شاهبازیَم " یعنی شاهبازش هستم که البته اینجا با این تعبیر مصداق ضرب المثل معروف فولکلور آذربایجان " ایلانین آغینادا لعنت ، قاراسینادا لعنت : İlanın ağına da lənət, qarasına da lənət در مفهوم لعنت به مار چه سفید باشد چه سیاه را می توان مشاهده نمود
در مصرع اول قسمت دوم، ساختار فارسی است که لغاتش را در جدول ارائه خواهیم داد .
در مصرع دوم قسمت اول، ساختار ترکی " وفاداریَم " یعنی وفادارش هستم آمده است .
در مصرع دوم قسمت دوم، لغت بی وفا با افزودن آن جمع بسته شده است.
در مصرع دوم قسمت دوم، از مصدر " بِهِشتَن : فرو گذاشتن ، رها کردن ، از دست دادن " استفاده شده است.
در مصرع سوم قسمت اول، با ساختار ترکی " قدرتِ زنجیریَم " یعنی قدرت زنجیرش هستم مواجه هستیم .
در مصرع سوم قسمت دوم ، ساختار فارسی است که لغاتش در جدول ارائه خواهد شد.
در مصرع چهارم قسمت اول ، بهتر بود لغت چخمقم به صورت چاخماقام آورده می شد ولی با آوردن چخمقم باز هم قانون هماهنگی اصوات ترکی رعایت شده و چه بسا در کهن از صدا دارهای کوتاه استفاده می شده است.
در مصرع چهارم قسمت دوم، با توجه به شرحی که در نسخه خطی رفته و البته مفهوم خود شعر احتمالا لغت " ذي " عربي در مفهوم صاحب و دارنده آمده ولی ساختار بر ما مشخص نشد.
در مصرع چهارم قسمت دوم، لغت آخر به ظن قوی باید از ریشه " نوش " فارسی باشد که بسته به وزن شعر به شکل " نوشتَم " یعنی نوشیدم آورده شده است.
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغت فارسی |
معنی |
لغت عربی |
معنی |
لغت گیلانی |
معنی |
|
|
|
ایلانین آغینادا لعنت قاراسینادا لعنت |
شاهباز |
باز بزرگ |
قدرت |
نیرو |
|
|
|
|
|
|
جمله |
همگی، همه |
ذی |
صاحب، دارنده، دارا |
|
|
|
|
|
|
ماران |
مارها |
|
|
|
|
|
|
|
|
بکشتیم |
نابود کردیم |
|
|
|
|
|
|
|
|
وفادار |
ثابت قدم، باوفا |
|
|
|
|
|
|
|
|
بی وفایان |
سست پیمان ها |
|
|
|
|
|
|
|
|
بهشتیم : از ریشه بِهِشتَن |
فرو گذاشتن، رها کردن |
|
|
|
|
|
|
|
|
زنجیر |
حلقههای فلزی ریز یا درشت بههم پیوسته شبیه رشته یا طناب ، سلسله |
|
|
|
|
|
|
|
|
نوشتیم |
نوشیدیم |
|
|
|
|
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
شاهباز شکاری استادم در عالم وحدتم که جمله ماران صفت ذمیمه را از وجود طالبان محو و ناچیز نمودیم ، یار وفادار استادم هستم که رسم تمام بی وفایان را بر انداخته و فرو گذاشتیم ، قدرت زنجیر و حبل المتین قدرت الهی [24] در دست استادم هستم که گرچه به سان چخماق و آتش برازنده صفت جلال هستم ( تعبیر قرآنی آتش برای صفت جلال در داستان حضرت موسی اینجا مد نظر است [25] ) ولی به عنوان ذي،صاحب و دارنده دستور استادم ، آب حلم و بردباری نوشیده و آتش صفت جلال را تسکین داده و کسی را نیازردم.
ملمع شماره 5 :
همان هوی همان هوی همان هوی
همان کَوْشَنْ # همان دشت و همان کُوی
آزدا جم # اویان تنها چو من بور
بهر شهری شِرِم، هي هاي و هي هوی
hæma:n hu:ı hæma:n hu:ı hæma:n hu:ı
hæma:n kævʃæn # hæma:n dæʃt əʊ hæma:n ku:ı
a:zda: dʒæm # əʊja:n tænha: ʃtəʊ mæn bu:r
behær ʃæhri: ʃeræm heı haɪ əʊ heı hu:ı
الف – شرح لغات :
مصرع اول از تکرار همان هوی ساخته شده که همان ( ضمیر مرکب - صفت مرکب ) و هوی عربی اینجا کاربرد صوفیانه داشته و در مفهوم خدا چنانچه دراویش " یا هو(حرف ندا +ضمیر)" ای او، اي خدا گویند و برگفته از یاهو یا من هو یا من لیس الا هو می باشد.
در مصرع دوم قسمت اول، لغت کَوْشَنْ آمده که واریانتی از واژه معاصر رایج " کؤشَن : جایی که غلات در آن کاشته شده، زمین [26] " در زبان کنونی آذربایجان می باشد و محتملا از ریشه ترکی " کؤی : کؤک : köy : kök " بصورت ساختار صفت فاعلی و شبیه ساختار لغات Vuruşan , Çalışan, Döyüşən بصورت Köşən : کؤشن ، چنانچه در göyərmək [27] : جوانه زدن، رُستن ، روییدن نیز آمده است.
در مصرع دوم قسمت دوم، ساختار فارسی می باشد که لغاتش در جدول ارائه خواهد شد.
در مصرع سوم قسمت اول ، لغت ترکی " آز : کم " ، آزدا : چه کم آمده است
در مصرع سوم قسمت اول، لغت عربی " جَم : زیاد ، بسیار " آمده است
معنی اصطلاح ترکیبی ترکی-عربی " آزدا جَم : چه کم یا زیاد " می باشد
در مصرع سوم قسمت دوم ، ساختار گیلانی با لغات فارسی آمده است
در آخر مصرع سوم ، لغت " بور " آمده که احتمالا واریانتی از گویش کهن گیلانی معادل " بود " است.
در مصرع چهارم لغات فارسی را در جدول ارائه خواهیم داد ، البته شاهد حضور لغت گویش کهن گیلانی " شِرِم " هستیم که احتمالا لغتی از ریشه " رو – ro : رفتن " می باشد .
در مصرع چهارم قسمت دوم، ترکیب " های هوی " به معنی هیاهوی آمده است که بنا به لغت نامه دهخدا در مفهوم : شور و غوغای میزبانی و عروسی باشد و شور وغوغای اهل طرب که در “ ترکی های هوی “ به معنی غوغا و ستیزه آمده است.
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغات فارسی |
معنی |
لغات عربی |
معنی |
لغات گیلانی |
معنی |
کَوْشَنْ : کؤشن |
جایی که غلات در آن کاشته شده ، زمین |
آزدا جم : اصلاح ترکیبی ترکی-عربی در مفهوم چه کم چه زیاد |
|
همان |
مثل، شبیه نظیر |
هو |
خدا |
بور |
بود |
|
|
|
|
دشت |
زمین پهناور و هموار؛ جلگه؛ بیابان؛ صحرا.
|
|
|
شِرِم |
روم |
|
|
|
|
کوی |
راه فراخ و گشاد ، محل ، گذر ، کوچه |
|
|
|
|
آزدا |
چه کم |
|
|
تنها |
تک |
جَم |
زیاد ، بسیار |
|
|
اویان |
خدا، اوغان |
|
|
چو |
مانند |
|
|
|
|
|
|
|
|
من |
اول شخص مفرد |
|
|
|
|
|
|
|
|
به |
حرف اضافه حرف ربط |
|
|
|
|
|
|
|
|
هر |
کل، همه |
|
|
|
|
|
|
|
|
شهر |
مدينه ، بلد |
|
|
|
|
|
|
|
|
هِی
|
مرتب، پشت سر هم |
|
|
|
|
|
|
|
|
و |
حرف ربط |
|
|
|
|
|
|
|
|
های و هوی |
شور و غوغا |
|
|
|
|
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
خدا همان هو و خدای درویشان که زنده ابدی و یکتای بی همتاست و منفرد در ذات صفات دنیا که عبارت از جایگاه ناسوتست و همان کؤشن و همان دشت و همان کوی است ( یعنی به هر زبانی و به هر مکانی بخوانی صفت ذات مخصوص خداست ) و من طالب اینم که محبت حق جل شأن که خواهش دل و محبوب حقيقي من است، چه در حد کم و چه زیادش مخصوص خودم باشد ولی به هر شهری شوم آنجا مملوء از شور و غوغای محبان حق است.
ملمع شماره 6 :
ملمع شماره 6 :
بشتو # بر آ مریم حاجت روا بوُر
دلم زنده # به نام مصطفی بوُر[28]
اهر او ادر بوُ بوُردادم # بو پارسر
هر دو دستم بدامن مرتضی بور[29]
bæʃtu: # bær a: mærim ha:dʒæt ræva: bu:r
delæm zendæ # be nam e məʊstæfa: bu:r
æhær əʊ edər bu: bu:rdadəm # bu: pa:rsær
hær dəʊ dæstæm beda:mæn e məʊrteza: bu:r
الف – شرح لغات :
در مصرع اول قسمت اول ، " بَشتو " واریانتی از لغت ترکی " باشتو : سَر است " می باشد .
در مصرع اول قسمت دوم ، ساختار گویش کهن گیلانی جنوب خزر صادق است که لغات فارسی هم دارد و در جدول ارائه می گردد
در مصرع دوم قسمت اول ، ، لغت زنده به احتمال زیاد طبق هماهنگی آوایی ترکی با فتحه آخر چنانچه در بالا ارائه شده خوانده می شود
در مصرع دوم قسمت دوم، ساختار گویش کهن گیلانی جنوب خزر صادق است که لغات فارسی ، عربي و گیلانی دارد که در جدول ارائه می گردد
در مصرع سوم قسمت اول، “ اَهَر “ واریانتی از “ اگر “ می تواند باشد
در مصرع سوم قسمت اول ، ساختار ترکی صادق است که شرح می دهیم : او : خدا ، ائدر :انجام دهد، تقدیر و فرمانش این باشد ، بو : این ، بوردادم ، از ریشه بوردا : اینجا در مفهوم اینجا بودنم که در واقع کنایه از حیات این دنیا می باشد
در مصرع سوم قسمت دوم ، ساختار گویش کهن گیلانی جنوب خزر صادق است که “ بو پارسر “ در مفهوم بپُرسند می باشد
در مصرع چهارم ساختار گویش کهن گیلانی جنوب خزر صادق است و لغات فارسی، عربی و گیلانی دارد که در جدول ارائه می گردد البته اینجا ضرب المثل ترکی " اَل مَن دَن اَتَک سَندن : دست از من و دامن از تو " نیز مستور است.
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغات فارسی |
معنی |
لغات عربی |
معنی |
لغات گیلانی |
معنی |
بَشتو : باشتو |
سر است |
حاجت روا : برآوردن حاجت |
اَل منَ دن اَتَک سن دَن : دست از من و دامن از تو |
روا شدن |
برآورده شدن |
حاجت |
خواسته، نیاز |
بور |
بود |
اُو |
او، قدرتمند، در باور تصوف خدا |
بر آ مریم : بر آوریم |
|
دل |
قلب، روح |
مصطفی |
برگزیده ، از القاب پیامبر است |
بو پارسر |
بپُرسند |
ائدر |
انجام دهد، تقدیر کند |
|
|
زنده |
جاندار |
مرتضی |
پسندیده ،. از القاب حضرت علی علیه السلام |
|
|
بو |
این |
|
|
به |
حرف ربط ، حرف اضافه |
|
|
|
|
بوردادم |
اینجا بودنم، حیات دنیوی |
|
|
نام |
اسم |
|
|
|
|
|
|
|
|
اهر : واریانتی از اگر |
حرف شرط |
|
|
|
|
|
|
|
|
هر |
کل |
|
|
|
|
|
|
|
|
دو |
جفت |
|
|
|
|
|
|
|
|
دست |
عضوی از بدن، یَد عربی |
|
|
|
|
|
|
|
|
دامن |
قسمت پایینی جامه |
|
|
|
|
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
چون سر بر درگاه و آستان تو بیاورم تمام حاجت های من روا شود ، دلم زنده به نام حضرت مصطفی و استغاثه نام او باشد ، اگر خداوند در محشر دستور دهد که از اعمال این دنیای من سوال و جواب کنند ، دست التجای من به دامن حضرت مرتضی باشد و به او و آل محمد (ص) متوسل می شوم.
ملمع شماره 7 :
شيخه # شيخی که احسانش همی نی
تنم بوری # عشقم آتش کمی نی
تمام شام شیراز # از نو بریم
شیخم # سر پهلوانی ار خبر نی
ʃıxə # ʃeıxi: ke ehsa:neʃ hæmæi: ni:
tænæm buri: # eʃgæm a:tæʃ kæmi: ni:
tæma:m e ʃam ʃi:ra:z # æz nəʊ bæri:m
ʃıxım # sær pæhlæva:ni: ær xæbær ni:
الف – شرح لغات :
در مصرع اول قسمت اول ، واژه شيخه آورده شده که با توجه به فرض ترکی بودن آن شکل صحیح آن بهتر بود شبیه شروع مصرع چهارم و به صورت شیخم = شیخ من آورده می شد
ساختار قسمت دوم مصرع اول، فارسی با لغاتی متنوع است که در جدول ارائه می گردد
در مصرع دوم قسمت اول، ترکیب فارسی – ترکی " تنم بوری " در مفهوم تنم را فرا بگیر و بپوشان ساخته شده است که لغات به تفکیک در جدول ارائه می گردد
در مصرع دوم قسمت دوم، ساختار فارسی با لغات متنوع است که لغاتش در جدول ارائه می گردد.
در مصرع سوم قسمت اول با ساختار ترکی به شکلی سروده شده که با لنگه دوم که ساختار گویش کهن گیلانی جنوب خزر را تداعی می کند همراستا باشد که شرح لغات در جدول ارائه می گردد.
در مصرع چهارم قسمت اول، لغت شیخ از ساختار ترکی پیروی کرده و şıxım : شیخ من آورده شده و با دقت در نسخه خطی خبری از لغت " از " که در مفهوم من ، در گویش گیلانی جنوب خزر است مشاهده نگردید و باتوجه به شرح آن با همین فرض در نسخه احتمال خطای نگارشی وجود دارد ولی ما برای بررسی بیشتر موضوع با فرض " اَر = اگر " بودن واژه اقدام به شرح مصرع نمودیم .
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغات فارسی |
معنی |
لغات عربی |
معنی |
لغات گیلانی |
معنی |
بوری : حالت امری از ریشه بورومک |
فرا گیر، بپوشان |
تنم بوری : تنم را بپوشان |
|
که |
حرف اضافه |
شیخ |
بزرگ ، مرشد |
اَز |
من |
شیخیم |
شیخم ،شیخ من |
|
|
نی |
علامت نفی ، مخفف نیست |
احسان |
نیکی بخشش |
بریم |
بگردم |
|
|
|
|
تن |
جسم |
هَمَی چنانچه : هَمْياً [همي] الشي ءُ: آن چيز ضايع شد، فرو افتاد |
ضایع شدن |
|
|
|
|
|
|
آتش |
شعله ، حرارت سوزان |
عشق |
علاقه وافر |
|
|
|
|
|
|
کم |
ناچیز ، محدود |
تمام |
همه ، کل |
|
|
|
|
|
|
نو |
تازه، مجدد |
خبر |
پیام، اطلاع |
|
|
|
|
|
|
سر |
سرور، سرآمد |
|
|
|
|
|
|
|
|
پهلوان |
يل |
|
|
|
|
|
|
|
|
ار |
اگر |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
شیخ من شيخی است که احسانش ضایع و تمام شدنی نیست ، آتش عشقش تمام تنم را فرا گرفته است و الحمدالله کم هم نمی شود، تمام شام و شیراز را دوباره در طلب استادم سیر نمودم ، اگر خبر ندارید بدانید که در این سیر و سلوک متوجه شدم که شیخ من سرآمد تمام پهلوانان بوده است.
ملمع شماره 8 :
بمن # جاني بده از جانور بوم
بمن # نطقی بده تا دم اَوَرْ بوم
بمن # گوش بده آرجش نوا بور
هر آنکه # دانکرد اَز واخبر بوم
bəmæn # dʒa:ni bede æz dʒa:nvær bu:m
bəmæn # nəʊtgi: bede ta: dæm ævær bu:m
bəmæn # gu:ʃ bede a:rdʒæʃ næva: bu:r
hær a:nkı # da:nkærd æz va:xæbær bu:m
الف – شرح لغات :
در قسمت اول، مصرع های یک ، دو و سه لغت ترکی " بْمَن : بو مَن : این من هستم به کار رفته است.
قسمت دوم، هر چهار مصرع با ساختار گویش کهن گیلانی جنوب خزر سروده شده است که لغاتش متنوع است و در جدول ارائه خواهد شد.
در مصرع اول قسمت دوم ، احتمالا مفهوم ترکیب " جانور : جان + وَر : وراي حیات جسمي، عدم و زوال است.
در مصرع دوم قسمت دوم ، احتمالا مفهوم ترکیب " دَم اَوَرْ : هستی بخش " است .
در مصرع سوم قسمت دوم ، باید لغت گوش بصورت گوشی ذکر می شد و احتمالا لغت آرجش به گویش کهن گیلانی نیز واریانتی از واژه اَرجَش از ریشه “ اَرج : ارزش ، بها + پسوند ش “ است، اصطلاح “ اَرجَش نوا بور “ احتمالا در مفهوم با ارزش ترین حد شنیدن ، حد اعلای شنیدن می باشد .
در مصرع چهارم قسمت دوم ، ترکیب " دانکرد : دان + کَرد " احتمالا در مفهوم دانه آن عمل اعم از گفتن ، شنیدن و... را کاشت ، هر فکری از خیال گذراند می باشد .
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغات فارسی |
معنی |
لغات عربی |
معنی |
لغات گیلکی |
معنی |
بْمَن : بو مَن |
این منم |
اَرجَش نوا بور : با ارزش ترین حد شنیدن ، حد اعلای شنیدن
|
|
جان |
حیات ، جسم |
نطق |
بیان |
اَز |
من |
|
|
|
|
بده |
عطا کن |
|
|
جانور : ترکیب متشکل از جان+وَر |
وراي حیات جسمي ، عدم و زوال |
|
|
|
|
تا |
بالنتيجه |
|
|
بوم |
باشم |
|
|
|
|
گوش |
عضو مخصوص شنیدن |
|
|
دَم اَوَرْ |
هستی بخش، حیات بخش |
|
|
|
|
نوا |
صدا، صوت |
|
|
آرجش |
بالاترین ارزشش |
|
|
|
|
هر |
همه |
|
|
بور |
باشد ، بودن |
|
|
|
|
آنکه |
کسی که |
|
|
دانکَرد |
دانه گفتن و شنیدن را کاشت |
|
|
|
|
|
|
|
|
واخبر |
باخبر |
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
اي خدای بزرگ این منم بنده مطیع تو ، به من حیاتی وراي حیات جسمي، عدم و زوال عطا کن و دلم را به نور معرفت زنده گردان و بیانی ده حیات بخش و شنوایی عطا کن که شامل حد اعلای شنیدن باشد، چنانچه ندای عالم غیب و الهامات را بشنوم و هرکس دانه عملی اعم از گفتن، شنیدن ، فکر کردن در وجودش کاشته شد باخبر شوم.
ملمع شماره 9 :
دِلِر # کوهی سراو وِنده نه بور
عشقر # جویی که وريان بسته نه بور
حلم # باغ شريعت مانده زیران
رُوحر بازر # به پرواز دنده نه بور
deler # ku:hi: særa:v vende næ bu:r
eʃgær # dʒu:ji: ke værja:n bæstæ næ bu:r
helm # ba:g ʃæri:æt ma:nde zi:ra:n
ru:hær ba:zær # be pærva:z dændæ næ bu:r
در مصرع سوم در قسمت اول با توجه بهچینش به کار رفته حِلمِر صحيح تر می نماید
در هر چهار مصرع در قسمت اول، شیخ صفی با قرار دادن لغات غیر ترکی در ساختار ترکی لغات جدیدی را به وجود آورده است که برازنده اشعار عرفانی و بی نظیر بوده و فراتر از دایره لغات تمام شعرا هستند و این چیزی به غیر از تسلط والا و اشراف او به چندین زبان نیست که در موارد قبلی نیز کاملا مشهود بوده است ، چنانچه واژگان دل ، عشق ، حلم ، روح و باز را با افزودن لغت " اَر : جوانمرد ، مرد " ترکی به آن ها به نوعی صفت عالی تبدیل کرده است و بالاترین جایگاه آنها را لایق استاد خود دانسته و " او را دِلِر = مرد نماد اسوه دل ، شخصی که در رفیع ترین درجه ارزش معنوی جایگاه دل است ، عشقر = مرد نماد اسوه عشق ، شخصی که در بالاترین درجه جایگاه عشق است ، حِلمِر = مرد نماد اسوه حلم ، شخصی که در بالاترین درجه جایگاه حلم و بردباری است ، روحر = مرد نماد اسوه روح ، شخصی که در بالاترین درجه جایگاه روح قرار دارد، بازر = مرد نماد اسوه باز ، شخصی که در بالاترین درجه جایگاه پرواز باز قرار دارد " معرفی نموده است .
در قسمت دوم مصرع دوم ، لغت " وریان [30] " در مفهوم مجرای فرعی از جوی اصلی آمده است که کاملا همراستا با یکی از معنای واریانت های مختلف این واژه ( وَریان ، وَریَن ،. وَرگن ، وَرگان ) در زبان کنونی آذربایجان است چنانچه لغت نامه مشهور آذربایجانین ایضاحلی لغتي مفهوم وَریان را " آبراهه فرعی ، شاخه ای از جوی اصلی " آورده است [31] :
Vəryan : ana arxdan ayrılan kiçik arx, qol
البته معنای دیگر رایج برای آن ، جوی بند، بند آب ، سد کوچک خاکی – گلی که مانع رسیدن جریان آب می شود می باشد که به نظر می رسد کاربرد اولی قدیمی تر بوده است. در مورد ریشه یابی واژه " وریان " متحمل است متشکل از دو قسمت " وار، ریشه واژه وارماق = رفتن ، رسیدن ، آمدن [32] " بعلاوه واژه " سمت ، سو ، جهت [33] " می باشد.
ساختار قسمت های دوم، چهار مصرع همراستا با گویش کهن گیلانی جنوب خزر با لغات متنوع است که در بخش جدول به بررسی لغات خواهیم پرداخت .
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغات فارسی |
معنی |
لغات عربی |
معنی |
لغات گیلانی |
معنی |
دِلِر ، پیرو قانون هماهنگی اصوات ترکی پسوند اَر پس از افزودن به دل و یکی شدن با آن بصورت اِر تلفظ شده است |
مرد نماد اسوه دل |
|
|
کوه |
بلندی سنگی مرتفع تر از تپه |
حلم |
بردباری |
سَراو |
سرش |
عشقر = عشق + اَر |
مرد نماد اسوه عشق |
|
|
نه |
علامت نفی |
شریعت |
دین ،نماد های دین، قدم اول صوفیان که با تکیه به طریقت از آن گذشته و به حقیقت رسند |
وِنده ، احتمالا واریانتی از لغت مانده در مفهوم ایستاده و برجسته یا غلط نگارشی است |
برجسته ، قابل رویت، دیدن |
وَریان |
آبراهه فرعی |
|
|
جوی |
نهر آب |
|
|
بور |
باشد، بودن |
روحر = روح +اَر |
مرد نماد اسوه و تعالي روح |
|
|
که |
حرف ربط |
|
|
دنده : احتمالا واریانتی کهن يا غلط نگارشی است |
دیده |
بازر = باز+اَر |
مرد اسوه باز شکاری |
|
|
بسته |
سد شده |
|
|
|
|
|
|
|
|
باغ |
بوستان |
|
|
|
|
|
|
|
|
زیران |
زیر آن |
|
|
|
|
|
|
|
|
به |
حرف اضافه، حرف ربط |
|
|
|
|
|
|
|
|
پرواز |
اوج گرفتن |
|
|
|
|
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
تو آنچنان در رفیع ترین جایگاه متعلق به دل قرار گرفته ای که به سان کوهی هستی که سرش را نتوان مشاهده نمود.
تو در مقام عشق به چنان جایگاه رفیعی رسیده ای که به سان رودی هستی که هیچ وریان و آبراهه بسته ای ندارد.
مقام تو در جایگاه حلم و بردباری در چنان درجه والایی قرار دارد که باغ شریعت با آن همه زیبایی اش در رتبه ای پایین تر از آن قرار گرفته است ( اینجا شیخ صفی به زبان صوفیان به این امر اشاره می کند که مرشد او شیخ زاهد با تکیه به طریقت از مرتبه شریعت رد شده و به حقیقت رسیده است).
روح تو چنان به جایگاه رفیعی رسیده است که از بالاترین حد پرواز باز شکاری نیز گذشته و آنچنان در اوج قرار گرفته است که چشم ها از دیدن آن ناتوان هستند .
ملمع شماره 9 :
سخن اهل دلان دُر # بگوشم
دو کاتب # نشته دایم بدوشم
سوگندم # هر ده بدل چو مردان
بغير از تو بجای # چش نروشم
səʊxæne æhle dela:n du:r # be gu:ʃæm
dəʊ ka:tıb # neʃæste da:jem be du:ʃæm
səʊgındım # hær dæh be del tʃəʊ mærda:n
be geır æz təʊ be # dʒa:ı tʃeʃ næru:ʃæm
الف – شرح لغات :
در مصرع اول قسمت اول، با لغات مختلف بصورت ساختار ترکی چیده شده است ، لغت " دور" حالت امری از ریشه فعل دورماق در مفهوم " بمان ، هست " می باشد که البته می توان اینجا استفاده از صنعت ایهام در واژه " دُر" چنانچه در عربی نیز به مفهوم " گوهر، مروارید درشت " است را نیز مشاهده نمود.
در مصرع اول قسمت اول، ترکیب عربی - فارسی اهل دل : سالک طریق دل ، مقابل اصحاب عقل، اهل ذوق و مکاشفه بعلاوه پسوند " آن" جمع بسته شده است.
قسمت دوم مصرع اول، فارسی است.
قسمت اول مصرع دوم را با تلفظ ترکی می توان خواند.
در مصرع دوم قسمت دوم، ساختار گویش کهن گیلانی است.
در ابتدای مصرع سوم ، لغت ترکی آذربایجانی " سوگندم : sögındım : شاد شدم " واریانتی از واژه " سؤگوندوم : Sögündüm " با تلفظی متفاوت با آنچه در نزد ترکان ترکیه یعنی " سئویندیم : Sevindim " آمده است.
ساختار قسمت دوم مصرع سوم ، فارسی است .
در مصرع چهارم ، ساختار قسمت اول فارسی و قسمت دوم گویش کهن گیلانی است.
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغات فارسی |
معنی |
لغات عربی |
معنی |
لغت گیلانی |
معنی |
دور : ریشه و حالت امری فعل دورماق |
هست ، بمان،
|
دو کاتب : نکیر و منکر ، کرام الکاتبین |
|
سخن |
کلام، گفتار، پند |
اهل |
فامیل ، عشیره |
چِش : چشم |
عضو مخصوص بینایی، نگاه، نظر |
سوگندم : سؤگوندوم |
خوشحال شدم |
هرده :هر ده حواس شامل پنج حس ظاهر و پنج حس باطن |
|
به |
حرف اضافه، ربط |
کاتب |
نویسنده |
نروشم |
ندوزم ، نگاه نکنم |
|
|
چش نروشم : مایل نشوم نگاه نکنم، چشم ندوزم |
|
گوش |
|
غیر |
به جز، مگر |
|
|
|
|
|
|
دو |
عد اصلي بعد یک |
|
|
|
|
|
|
|
|
نشستن |
شانه ، کول ، کتف |
|
|
|
|
|
|
|
|
دل |
روح، قلب |
|
|
|
|
|
|
|
|
چو (حرف، قید) : مخفف چون |
چون، مانند ، مانند |
|
|
|
|
|
|
|
|
مردان : حالت جمع لغت مرد |
اهل طریقت ، خاصان حق(تصوف) |
|
|
|
|
|
|
|
|
از |
حرف اضافه |
|
|
|
|
|
|
|
|
تو |
ضمیر دوم شخص مفرد |
|
|
|
|
|
|
|
|
جا |
محل |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
پند و نصیحت اهل دلان و اهل طریقت در گوش من به سان گوهری ارزشمند مانده است. می دانم که کرام الکاتبین بر دوشم نشسته و مشغول یادداشت اعمال خیر و شر هستند . از این مسرورم که هر ده حس من یعنی پنج حس ظاهری و پنج حس باطنی من در نزد روحم ، شبیه اهل طریقت تعالی یافته است و به غیر خدای بزرگ به هیچ چیز مایل نشوند.
ملمع شماره 10 :
اویانی بنده ایم # اویانی خوانم
ازان بوری به بر # اویانی رانم
اویانی عشق # شوری در دل من
اننک زنده ایم # چه عشق نالم
əʊja:ni: bænde i:m # əʊja:ni: xa:næm
æza:n bu:ri: be bær # əʊja:ni: ra:næm
əʊja:ni: eʃg # ʃəʊri: dær dele mæn
ınænænk zende i:m # tʃe eʃg na:læm
لغت “ اویانی “ ذکر شده در هر سه مصرع در مفهوم “ منتسب و طرفدار “ اویان معنی می دهد
ساختار قسمت اول مصرع ها دارای خوانش ترکی هستند
در مصرع های اول ، دوم و چهارم قسمت اول در باره مردم و مریدان شیخ صفی الدین اردبیلی و قسمت دوم درباره خود او اوست
مصرع سوم درباره خود شیخ است
در مصرع دوم قسمت اول ، لغت ترکی “ بوری “ آورده شده که در واقع واریانتی از واژه " بورو [34] " از ریشه بورولماق و در مفهوم نوعی درد شکم و دل پیچه و در واقع نمادی از ابتلا به امیال دنیوی و دوری از اویان و عالم وحدتست که به زیبایی هر چه تمام توسط شیخ صفی به کار برده شده است.
در ابتدای مصرع چهارم لغت ترکی " اینَنَک [35] " که شکل کهن و واریانتی از " ایناناک : ایناناق " در مفهوم " باور داشته باشیم ، ایمان داشته باشیم " آورده شده است چنانچه همین شکل کهن را در دیوان الغات الترک " یای کُرْکِنْکا اِنَنما [36] " يعني زیبایی بهار را باور نکن و فریب نخور .
لغات ترکی |
معنی |
اصطلاح |
ضرب المثل |
لغات فارسی |
معنی |
لغات عربی |
معنی |
لغات گیلانی |
معنی |
بوری : بورو ، از ریشه بورولماق |
دل پیچیده ، درد شکم |
اویانی خوانم : ذکر گوی دائم اویان هستم |
|
اویانی |
طرفدار اویان |
عشق |
شیفتگی دلدادگی دوست داشتن افراطی |
|
|
اینَنَک : ایناناک : ایناناق |
باور کنیم باور داشته باشیم |
اویانی رانم : راننده مرکب طریقت به سوی اویان |
|
بنده |
مطیع، فرمانبردار |
|
|
|
|
|
|
|
|
خواندن |
ذکر گفتن |
|
|
|
|
|
|
|
|
ازان |
از آن |
|
|
|
|
|
|
|
|
ران |
راندن |
|
|
|
|
|
|
|
|
در |
حرف اضافه |
|
|
|
|
|
|
|
|
دل |
روح، قلب |
|
|
|
|
|
|
|
|
من |
اول شخص مفرد |
|
|
|
|
|
|
|
|
زنده |
جاندار ،حی |
|
|
|
|
|
|
|
|
چه |
ضمیر ، زیرا ، به علت آنکه |
|
|
|
|
|
|
|
|
ناله |
صدای که از سوز دل آید ، شکوه |
|
|
|
|
ب : شرح و تفسیر دوبیتی :
همه ما بنده اویان هستیم ولی این منم که به طور دائم ذکر اویان می گویم ، همه ما به دلیل ابتلا به امیال دنیوی و دوری از اویان در دلمان درد و دل پیچه ای داریم ، ولی این منم که با غلبه به امیال دنیوی سوار بر مرکب طریقت در حال حرکت به سوی حقیقت اویان هستم و عشق به اویان چنان شوری در دل من افکنده است که به شما می گویم تا زمانیکه نالان عشق اویان هستیم باور داشته باشیم که زنده ایم .
نتیجه گیری :
چنانچه مشاهده گردید اطلاق اشعار آذری به این ملمع های عرفانی از ریشه نادرست می باشد و با توجه به بررسی انجام گرفته احتمال قوی اینست که شرح نوشته شده در کتاب سلسلة النسب از خود شیخ صفی نمی باشد و شخصی که این کار انجام داده تلاش نموده معنا و مفهوم کلی از اشعار را برداشت نموده و ارائه دهد، نکته مهم به دست آمده از بررسی اشعار اینست که شخصیت والای شیخ زاهد آنچنان تاثیری بر جریان تصوف معاصر خود مخصوصا شیخ صفی و صوفیان ترک آذربایجانی گذاشته است که نه تنها مقدس بودن جایگاه گویش کهن گیلانی در نزد شیخ صفی و بین صوفیان ترک آذربایجانی و یادگیری آن گویش و سرودن اشعار و ملمع ها در جای جای آذربایجان قابل ردیابی است بلکه این فکر را نیز تقویت می کند که احتمال دارد شیخ صفی به رسم تسلیم و سرسپردگی حتی در بخشی از شجره نامه اش نیز تحت تاثیر استادش قرار گرفته باشد.
منابع :
قرآن کریم ، نرم افزار قرآن من
نسخه خطی سلسلة النسب صفویه ، کتابخانه ملی به شماره 11202- 5
دیوان الغات الترک ، ترجمه دکتر حسین محمدزادهصدیق ، چاپ اختر، تبریز 1383
آذری یا زبان باستان آذربایجان ،کسروی ،چاپ سوم ،1304 ، تهران ، انتشارات دکتر محمود افشار
نگاهی به واژه های اساطیری آذربایجان ، صمد چایلی ، نشر اختر ، چاپ دوم ، 1384 ، تبریز
نشریه ی پژوهش های زبان شناسی تطبیقی، سالومه غلامی، استاد دانشگاه گوته فرانکفورت، گویش شناسی اشعار باباطاهر و اهمیت آن در بازسازی زبان بومی پیشین همدان، سال دهم.شماره ۲۰.پائیز و زمستان ۱۳۹۹ خورشیدی
نشریه نامه صدیق ، شماره نهم ، زمستان 1399 ، مقاله استناد به دلایل و نو آوری در رد فرضیه زبان آذری از مهدی حسنی
لغت نامه آنلاین ترکی - انگلیسی
Azərbaycan dilinin izahli Lüğəti, 4 cild
https://www.usaktayiz.com/avgan-koyunun-ismi-nereden
https://icps.ut.ac.ir/fa/dictionary
[1] این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[2] - پیره تُرک : معروفترین لقب شیخ صفی در منابع ، پیر داشم : بنا به کتاب صفة الصفا نام یکی از اقارب ( نزدیکان) شیخ صفی ذکر شده است که نشان دهنده اینست که آن ترک در طریقت خواجه تاش و همراه شیخ بوده که این نام ترکی را برای او انتخاب نموده اند و نیز همین، اسم زاویه جلوس شیخ زاهد در سفرش به اردبیل بوده که ترکیبی از واژه پیر ( برگرفته از Bir ترکی : یک ، اول و کنایه از سرور و بزرگ در طریقت که گاهی بصورت Mir هم ذکر شده) و داشم ( اینجا کاربردی شبیه آنچه در یولداشیم، قارداشیم و... داشته و معنی پیر همراه را دارد ) می باشد. منظور از اشاره به وراثت شیخ صفی در حادثه ای شبیه غدیر، اشاره به نقل ذیل از کتاب صفة الصفا است : <<... بر وی زد که باز من میگویم بر تخت برآ ، او می گوید که تخت چنین و چنان . مَنَت بر تخت نشاندم ، خدایت بر تخت نشاند . » ، فضل الله يؤتيه من يشاء(قرآن مائده : 54)، " شيخ صفي الدين ، قدس سره ، چون حدت شیخ زاهد و آواز بر وی زدن بدید بر تخت رفت . شعر : هلا إذا مالاح فوق سريره، ثواری هلال الافق تخت سراره و شیخ زاهد همچنان دست وی گرفته بر تختش در پهلوی خود بنشاند و به دست مبارک ساعد دست شیخ صفی الدین بگرفت و برداشت و فرمود : « جماعت ، این دست من است ، شعر :این مرد به نیروی خود این بخت ببرد، وین دست به بازوی خود این بخت ببرد، و هرکه توبه کار اوست توبه کار من است و هرکه توبه کار من است توبه کار اوست ، < هرکه این نباشد> گورش فروگسيخته[ باد] و من صفیّ ام و صفی منم . » شعر : أنا من اهوی و من أهوی أنا، نحن رؤځان خلنا بدنا، چون جماعت معاندان این کرامات دیدند و این کلمات شنودند یک یک اگرچه دعوی قطبی میکردند بنات نعش وار متفرق می شدند و خادمانی که از قبل ایشان میان خدمت بسته بودند کمر امید از میان بگشودند و به کنارها تفرق می نمودند و تبع شیخ صفی کمر خدمت در میان بستند و از کنار در میان کار آمدند، شعر آخر آن مقصود جان از روزگار، در میان کار آمد از کنار، اتفاقا در آن ساعت < از طرف سراو اردبیل سيد الخلفا > " خواجه افضل سراوی ، طيب رحمة ، برسید و از اردبیلیان جمعی با او موافقت کرده بودند. البته همین حادثه در نسخه خطی سلسلة النسب کتابخانه ملی نیز نقل شده است. برای اطلاعات بیشتر رک نشریه فصلنامه نامه صدیق، مهدی حسنی، مقاله استناد به دلایل و نو آوری در رد فرضیه زبان آذری ، زمستان 1399 شماره نه
[3] - همینجا لازم به ذکر می دانم که نهایت تشکر و قدردانی خود را از کارکنان و زحمت کشان کتابخانه ملی در به اختیار گذاردن نسخه خطی کتاب سلسلة النسب صفویه بیان کنم.
[4] - رک : نشریه ی پژوهش های زبان شناسی تطبیقی، سالومه غلامی، استاد دانشگاه گوته فرانکفورت، گویش شناسی اشعار باباطاهر و اهمیت آن در بازسازی زبان بومی پیشین همدان، سال دهم.شماره ۲۰.پائیز و زمستان ۱۳۹۹ خورشیدی
[5] - İnternational Phonetic Alphabet
[6] - رک آذری یا زبان باستان آذربایجان ،کسروی ،چاپ سوم، صص 27 – 28
[7] - از علامت X بجای معادل آوای " خ " در آوانگاری بهره برده ایم
[8] - eybəcər , Sütəcər, dəvəcər, lətəcər
[9] Azərbaycan Dilinin İzahlı Lüğəti : əcər
[10] رک دیوان الغات الترک ، ترجمه دکتر صدیق ، چاپ اختر، تبریز 1383، ص 79
[11] چنانچه در - نهی خود از سخن گفتن بیهوده توسط صوفیان حتی رایج بودن گذاشتن سنگ ریزه در دهان و زخم شدن در احوالات آقای قاضی، عارف صوفی هم به نقل از سید محمد حسینی همدانی صاحب تفسیر «انوار درخشان» آمده است.
[12] - رک نگاهی به واژه های اساطیری آذربایجان ، صمد چایلی، ص 65
[13] - Yan : tərəf , cəhət , yön, https://obastan.com
[14] - رک دیوان الغات الترک ، ترجمه دکتر صدیق ، چاپ اختر، تبریز 1383، ص 115
[15] - رک مقاله O, Aşçi درباره اوغان به آدرس ذیل :
https://www.usaktayiz.com/avgan-koyunun-ismi-nereden
[16] رک نسخه آنلاین لغت نامه دهخدا - نیت [ نَ ] (ع مص) خمیده و پیچان رفتن از ضعف. (منتهی الارب) (آنندراج). متمایل و خمیده گشتن بر اثر ضعف. (از اقرب الموارد).
https://icps.ut.ac.ir/fa/dictionary
و البته در قاموس معاجم اللغة به نقل از تاج العروس آورده است :
النَّيْتُ " أهمله الجماعةُ وقال ابن دُرَيْد : هو التَّمايل من ضَعف كالنَّوْتِ " نَات يَنُوتُ و يَنِيتُ نَوْتاً و نَيْتاً وقيل : هو التَّمَايَلُ من النَّعَاسِ وقد تقَدَّمَ.
[17] - رک لغت نامه آنلاین ترکی - انگلیسی : Tabii
[18] رک دیوان الغات الترک ، ترجمه دکتر صدیق ، چاپ اختر، تبریز 1383، ص 129
[19] رک دیوان الغات الترک ، ترجمه دکتر صدیق ، چاپ اختر، تبریز 1383، ص 299
[20] - اینجا با قرار دادن فتحه روی واژه زاهد، ترکی بودن قسمت اول به راحتی مشخص می گردد که در مفهوم " برای سلطان شیخ زاهد " را می دهد.
[21] رک دیوان الغات الترک ، ترجمه دکتر صدیق ، چاپ اختر، تبریز 1383، ص 136
[22] -رک صفة الصفا ، ابن بزاز، تصحیح طباطبایی مجد ، چاپ اول تابستان 1373 ، چاپ تابش ، ص 1098
[23] - در واقع اشاره. به آیه هفتاد و دو سوره احزاب دارد : إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا : ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند، و[لى] انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود. البته همراستا با شعر معروف حافظ : آسمان بار امانت نتوانست کشید، قرعه کار به نام من دیوانه زدند نیز می باشد ولی در این مقام شیخ صفی پا فراتر گذاشته و علت کار خود را پشت گرمی استادش شیخ زاهد بیان می کند. رک سایت گنجور آنلاین اشعار و نیز آدرس ذیل :
https://wiki.ahlolbait.com
[24] رک : وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّٰهِ جَمِيعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا وَ اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً وَ كُنْتُمْ عَلىٰ شَفٰا حُفْرَةٍ مِنَ اَلنّٰارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهٰا كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اَللّٰهُ لَكُمْ آيٰاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آن گاه که دشمنان] یکدیگر[ بودید، پس میان دلهاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید؛ و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه، خداوند نشانه هاى خود را براى شما روشن مى کند، باشد که شما راه یابید - آل عمران 103
[25] رک : إِذْ رَأىٰ نٰاراً فَقٰالَ لِأَهْلِهِ اُمْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نٰاراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهٰا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى اَلنّٰارِ هُدىً ﴿ طه ۱۰﴾
هنگامى که آتشى دید، پس به خانواده خود گفت: «درنگ کنید، زیرا من آتشى دیدم، امید که پاره اى از آن براى شما بیاورم یا در پرتو آتش راه [خود را باز] یابم.
[26] - BAX : Azərbaycan dilinin izahli Lüğəti : Taxıl əkilmiş yer; zəmi.
[27] - BAX : Azərbaycan dilinin izahli Lüğəti : Göy rəng almaq, göy olmaq, göyləşmək, maviləşmək.
[28] -استغاثه به پیامبر اسلام (ص) از این مصرع برداشت می شود
[29] - توسل به حضرت علی علیه السلام و باور های تشیع و قسیم النار و الجنة بودن مولا از این مصرع برداشت می شود
[31] - bax : Azərbaycan dilinin izahli Lüğəti : Vəryan
[32] - Varmaq : Getmək, yetişmək, çatmaq, gəlmək, gəlib çatmaq. ,https://obastan.com
[33] - Yan : tərəf , cəhət , yön, https://obastan.com
[34] - Buru : Sancı , şiddətli qarın ağrısı. Qarnına buru düşmək ,https://obastan.com
[36] - yay körkiŋə inanma