داستان عاشق عباس و گولگز پری

قدیر پاشاپور[1]

 

مقدمه :

بلحاظ تشحیذ موضوع و تنویر اذهان مبارک مخاطبین، ضرورت افتاد از باب رسم نگارش، عمدالعارف، بدین سیاق لاجرم گریزی به تاریخ داشته باشم. تاریخ معلم انسان هاست ملتی که ازتاریخ خوب درس بگیرد، از دل تاریخ سرافرازانه سر بر خواهد آورد. تاریخ معجزه گریست بی بدیل که همیشه به انسان ها می آموزد (عبرت وتجربه را)، می بخشد (هویت ، غرور، استقامت را )، القا می کند (انرژی، ارتعاش، قوت قلبی) تاریخ؛ حافظه منظومه خاکی است که فرهنگ، هنر و حماسه هر ملتی را درقلب خود جای می دهد که مالامال از سرگذشت پر فراز و نشیب وتلخ و شیرین  و پیچ در پیچ انسان هاست که در آن نفرت و ثنا، گریه وخنده، غم و شادی وصال و ناکامی، جبر و اختیار، خوب و بد، هموار و ناهموار غضب و ایثار شک و یقین چنان درهم تنیده شده است که تامل و تعمق دراین وادی هرانسانی را به اعتراف و تمکین وا می دارد که ذره -ذره، ورق  -ورق، لوحه -لوحه، نقطه -نقطه این نظام هستی هوشمند است، تحت لوای حکیم باهوش و لاغیر

* جایگاه فرهنگ و مدنیت شرق

فرهنگ، مدنیت و هنر بخشی از تاریخ وثروت معنوی -بدیعی ماست  درگیتی پهناورفرهنگ ارزشمند بشری، فرهنگ شرق چون خورشید می درخشد. مدنیت شرق در سیر تکاملی خود تمامی فرهنگ های کهن و باستانی جهان را درخود هضم وتلفیق و ازصافی اسلام گذرانده و یک فرهنگ اصیل و غنی را به بشریت ارمغان آورده است

* رسالت ادبیات و هنر

هنر؛ ترجمان سلسله  احساسات پاک و والای بشریست هنر؛ زبان منحصر روح انسانهاست که با غیب و وحی اتصال دارد. از جانب الاهه عشق به سمت آدم های خوشبخت تشعشع می شود. هر هنر و اثری که تبلورخارجی می یابد، مخاطب را از حالی به دگر از آنی به آنی دگر از نگاهی به نگاهی دگر از روانی به روانی دگر از نوع خدایی تر از نوع علوی تر از نوع عالی تر ازنوع انسانی از نوع عرفانی تر پرتاب نکند، هنر نیست هر مخلوق ذهن بشری انسان را به خدای خودش به خود خودش به همنوع خودش نزدیک نکند. هر اثر و هنری که از آن  حال خوب، آن خوب، حس خوب، اندیشه خوب دریافت نکنیم، تهی اندر تهی است.

* جایگاه و ماهیت هنر آشیقی و نقش آشیق ها

بی شک هنر و ادبیات فاخر و کهن آشیقی بخش عظیمی از فرهنگ ما را تشکیل می دهد که نمایندگان این هنر شاخص در ادوار مختلف تاریخ با نام های متفاوتی همچون وارساق، یانشاق، اوزان و آشیق .... با ساز سحرآمیز خودشان در جایگاه یک  عارف، صوفی، ادیب، مبلغ دینی و هنرمند دلسوز و خیرخواه در بین مردم هنرنمایی می کردند و با مباحثه و مشاعره و دوئیت خوانی با همدیگر در محافل و مجالس، از موضوعات ناب فلسفی -مذهبی - عرفانی، علوم عقلی - نقلی - کلامی از جمله علم خداوند، فلسفه خلقت، حدوث عالم، معاد جسمانی، حکمت، طریقت، شریعت، معرفت، معراج پیامبر سخن می راندند. آشیق ها در شادی و مراسمات و عروسی های مردم شرکت می کردند وحتی درسوگ آنها به سوگ می نشستند. در میدان جنگ و  مبارزه و در راه دفاع از نوامیس مردم  و خاک وطن، و حفظ مرز و بوم با سرودن آواز و اشعار حماسی مردم را به رشادت و مبارزه طلبی و دفاع تشویق می کردند و با داستان گویی های جنگی - رزمی - حماسی  قهرمان پروری می نمودند. باتوجه به منزلت و عزت و حرمتی که در بین مردم داشتند، دراختلافات طایفه ای و قبایلی و درگیری های محلی، نقش سفیر صلح و آشتی را ایفا می کردند.

*  الهام غیبی -وحی ی ( وئرگی ) ( حق آشیقی ) ( بوتا ) در قاموس هنر آشیقی

در قاموس مقدس و فاخر هنر و صنعت وادبیات آشیقی هم با التفات به دکترین علمی موجود و هم عملا با سیر در فاکت و حقیقت و واقعیت های غیرقابل انکار تاریخی متوجه اتصال این هنر بسیار کهن و آنتیک -که ریشه در عمق وقلب تاریخ دارد- با وحی و غیب و عالم ماورای هستی می شویم. بطوریکه باور بر این است فردی که از طرف  غیب به دارا بودن هنر فاخر آشیقی، لایق و قابل تشخیص داده می شود، هاتف غیبی با سیمای  نورانی، مهربان و موجه جام به دست در عالم رویا به خواب منتخب می آید و برای او تکلیف می کند که جام را سرکشیده و آب آن جام (محتوا-مظروف) را نوش جان کند. اگرچه این امر در عالم غیر مادی (رویا و خواب) اتفاق می افتد. اما، در خصوص رنگ و طعم آن آب نظرات و باورهای متعددی وجود دارد. بعضی اعتقاد دارند آن آب کوثر است به زعم عده ای به رنگ قوس و قزح است. از دید بعض ها، آن آب (مظروف) از شیر سفیدتر و از عسل لذیدتر و شیرین تر است. مخلص به تکلیف هاتف غیبی فردمنتخب جام را سرمیکشد وبه این طریق ( نوشاندن آب جام ) ،  هنرو علم وقابلیت آشیقی به او الهام و عطا میشود که عنوان این عمل " وئرگی " یعنی خدادادی و عنوان آن  فرد خوشبخت  منتخب " حق آشیقی " نامیده میشود که دیگر بصورت غیر عادی، مستعد وآماده برای هنرنمایی و شعرسرایی و حماسه آفرینی می باشد و هاتف غیبی سیما و شکل و شمایل معشوق حق آشیقی را به او نشان می دهدکه  در این خصوص هم باورهای متعددی وجود دارد. بطوریکه هاتف غیبی دست راست اش را بالا آورده به حق آِشیقی اشاره می کند که نگاه کن  مابین دو انگشت من آن دختر زیبا  که می بینی معشوقه شماست. او را به تو " بوتا " دادیم. یعنی در قسمت و شانس شما قرار دادیم و بطور مختصر و تلویحی معرفی می کند که نامش فلان و دختر فلان و فلان جا ساکن است که بعد از تحمل رنج و مشقت به آن خواهی رسید و هرجا گیرافتادی، طلب کن  به کمکت خواهم آمد و عنوان این عمل هم " بوتا وئرمک " است. یعنی چیزی که از طرف غیب و عالم ماوراء در قسمت و طالع انسان قرارداده میشود. اعم از یک علم یا مقام یا منصب معنوی  یا قابلیت دیگری مانند پهلوانی، شاعری، آشیقی و امثالهم.

* آشیق عباس

داستان آشیق عباس و گولگز پری حقیقتی افسانه نما و و واقعیتی خیال گونه و عینیتی ایست شبیه رویاها که هنوز هم بعد از چندین سال در پیچ و خم کوچه ها وکوی وبرزن این مرز و بوم هر روز تازه تراز دیروز می پیچد و هنوزم که هنوز است، بسان لالایی شیرین ورد زبان مادران همچو بایاتی کهنه موسیقیایی مهمان محافل و مجالس گرم عروسی و شادی های آذربایجان است. شبیه یکی از چهره های برجسته و شاخص و تاریخی این آشیق ها به عنوان عارف، صوفی، شاعر و حق آشیقی عباس توفارقانلی می باشد که به کسب مقام والای هنرِآشیقی یعنی " دده " نائل گردیده است. اگر چه تاریخ ولادت و وفات آشیق عباس، بطور دقیق مشخص نیست. اما حیات وی مصادف است با دوران پادشاهی شاه عباس اول که تخمینا به اوایل قرن یازدهم هجری (اوایل قرن هفده میلادی ) بر می گردد. شاه عباس زمانی به قدرت رسیده است که به خاک هزار پاره وقت ایران امروز عثمانی ها در مغرب، ازبک ها در مشرق، پرتغالی ها در جنوب و مدعیان تاج و تخت در داخل چشم دوخته بودند. شبی  شاه عباس خواب می بیند که آب یک اقیانوس را که به رنگ قوس و قزح بود، لاجرعه به سر کشید. شبی هم آشیق عباس درخواب و عالم رویا میبیند که یک هاتف غیبی با سیمای  نورانی و مهربان ظاهر شد و جام بزرگی در دست دارد که پر از آبی است، سفیدتر از شیر و لذیذتر از عسل. از عباس می خواهد که جام را سر بکشد و در عالم رویا، جمال گولگز پری را به عباس نشان میدهد که این معشوق شماست. اما، بعد از تحمل رنج و مشقت زیاد به معشوقه ات خواهی رسید. هرجا هم گیر کردی طلب کن  از من یاریت می کنم. عباس جام را سر می کشد وقتی از خواب بیدار می شود خود را چون تکه آهن گداخته ای در کوره آهنگری حس می کند. به سان شعله برگ آتشی در خود می پیچد. عطش غیرعادی تمام هستی اش را فرا گرفته از ذره ذره  وجودش نغمه و شعر و آواز تراوش می کند. چون دریا می خروشد و خیالش تو آسمانها به پرواز در آمدهاست.  زادگاه آشیق عباس آذرشهر فعلی است که آن زمان به آن توفارقان گفته می شد. فرزند تاجر محمد است که معشوق وی گولگز پری می باشد که به روایتی دخترعمویش، خواجه عزیز است. اما، بنا به روایتی دیگر دختر یک حاکم تبریزی بنام باتمان‌ قلینج می باشد. گولگز پری به عنوان الهه جمال و زیبایی آنقدر زیبا، تابناک، نجیب و با وقار است که بر سر زبان ها افتاده است. به همین دلیل  شاه عباس بنا به به روایات و واریانت های متفاوت از زیبایی گولکز پری مطلع می شود و عوامل خود را روانه توفارقان می کند تا گولگز پری را به سارای وی دراصفهان که آن زمان پایتخت دولت صفوی بود، ببرند. چون امر، امر شاه است و همه درمقابل اراده او تسلیم. گولگز پری را عوامل شاه با تشریفات مخصوص و جاه جلال و عزت احترام در کجاوه زرین با قافله ای آنچنانی به سمت شهر اصفهان می برند. وقتی خبر به گوش آشیق عباس می رسد، دنیا بر سرش خراب می شود. چون دریای ناآرام به تلاطم در می آید و سراسر وجودش را غم و غصه فرا می گیرد. ساز خود را بر سینه حمایل و با خیال شاعرانه آتشین و آواز سوزناک، ناله و فریاد می کشد، شعر می سرآید.

عباس قدم به قدم، مسیر به مسیر، لحظه به لحظه با قافله یار همگام است. ناله و آوازهای سوزناک عباس که از اعماق وجودش برخاسته،  قلب هر شنونده ای را به درد آورده و گوش فلک را کر می کند. عوامل شاه عباس از آذرشهر تا اصفهان درحق اش جفا و ظلم می کنند. هربلایی و هر تله ای که  به تصورشان می گنجد، برسر راه عباس می کارند، تا بدون این که صدای آشیق به گوش شاه عباس برسد، آن را سرکوب و از میان بردارند تا در نزد شاه شرف بشوند. اما به کمک آن هاتف نورانی و قدیس غیبی به حول و قوه الهی تمامی نقشه ها خنثی می شود. به طوریکه عباس را به چاه تاریک نمناک زهر آلود می اندازند که بعد از مدتی می بینند که چاه تاریک  منور و معطر گشته، عباس هم همچنان در وصف دوری معشوقش گولگز پری آواز می خواند. خنجرها، نیزه ها زهرآگین کرده، زیرپای عباس می کارند. اما، سالم عبور می کند. جلاد صدا می زنند، با شمشیر گردن عباس را بزند. اما، شمشیر به پنبه تبدیل می شود. عباس از تناول سیب سمعی که از دست شاه عباس می گیرد، تا بخورد با ندای غیبی به صدای گولگز پری امتناع میکند که در نهایت عوامل و خود شاه  متوجه می شوند که آشیق عباس یک آدم عادی نیست و امداد و الطاف و عنایات غیبی درکار است که در مقابل اینهمه مصائب و سو قصدها شکست نمی خورد و در آخر با عدالت و اجازه و التفات شاه عباس به معشوق میرسد.

*  شاه داستان

دلایلی که داستان شیرین و جذاب آشیق عباس و گولگز پری را بعنوان شاه داستان های آشیقی، آن را  متفاوت و متمایز از دیگر داستانها و برجسته و بی بدیل جلوه می دهد بدین شرح است که:

در ساختاردرونی داستان عناصر و عواملی اعم از انسانی و غیرانسانی بصورت غیر برابر درحال رقابت هستند.  به عبارت دیگر چندین آتروپوت و عناصر بر سر یک مطلوب به طور غیر برابر مجادله و مخاصه می کنند.

۱-  شاه عباس بعنوان پادشاه بزرگ و مقتدر ایران با آنهمه جاه و جلال و عظمت و شوکت و اقتدار و لشکر و عوامل خود که به دلیل شرف یابی و خرسند کردن شاه خود چه ظلم ها وگستاخی ها که  در حق آشیق عباس نمی کنند در یک طرف قرار دارند.

۲-   آشیق عباس بعنوان یک جوان دست خالی و بی کس با خیال شاعرانه و ساز سحرآمیز خود در طرف دیگر

۳-  گولگز پری بعنوان الهه ی جمال و دختری نجیب و غریب، بی پشتوانه محصور در دولتخانه شاه و گرفتار در چنگ عوامل شاه در یک طرف حضور دارد.

۴-  اراده پروردگار و عوامل غیبی‌که  فوق اراده ی غیر است و هم خواسته ها و تصمیمات در مقابل آن محکوم و مغلوب است. دریک طرف نمایان است.

اگرچه در داستان حاضر جنگ و مبارزه دو رقیب ( شاه مقتدر ایران و آشیق جوان نورس بی کس ) بر سر تصاحب یک مطلوب؛ آن هم تصاحب قلب گولگز پری به عنوان الهه جمال و زیبایی و در نهایت، آشیق عباس باتوسل به امدادهای غیبی واصله توسط هاتف و قدیس غیبی به عنوان قهرمان داستان چون کوهای سربه فلک کشیده در مقابل سختی ها  استقامت نموده، غالب آمده و گولگز پری را عروس خود می کند. اما داستان دو غالب دیگری هم دارد:

گولگز پری دیگر قهرمان داستان در شهرغریب با آن روحیه لطیف و ظریف زنانه خود به عنوان سمبل و نماد وفاداری و نجابت و قار در مقابل تاج و تخت و سلطنت و زرق و برق و شاه عباس تسلیم نمی شود و نمی شکند. بلکه برعشق واقعی و پاک و عهد و ایلقار خود صادق می ماند.

غالب دیگر داستان خودشاه عباس می باشد. با این تفسیر که درمقابل زیبایی دل انگیز گولگز پری مه لقا که شهره عام خاص بود. بعد از آزمایش آشیق عباس به انحا مختلف، متوجه میشود که عباس و گولگز به معنای واقعی عاشق و معشوق همدیگر هستند. دار عدالت را برپا کرده و با غلبه بر نفس، غرور شاهانه خود کنارکشیده و اجازه می دهد آن دو معشوق بهم برسند. از این منظر هم  شاه عباس اول ازمریدان علی و از سلاله شیخ صفی الدین اردبیلی، به عنوان شاه عادل و عدالت گستر در حافظه و یاداشت مردم و تاریخ ماندگار و استقامت و کامیابی با آشیق عباس وفاداری با گولگز پری عدالت با شاه عباس قرین هم معنی شد.

 

 

[1] وکیل پایه یک دادگستری، مدرس دانشگاه، مجری شبکه بین المللی سحر