پیام دکتر صدیق به همایش نکوداشت مرحوم
ناظر شرفخانه ای
به ذره گر نظر لطف، بوتراب کند،
به آسمان برود، کار آفتاب کند.
گستره ی دامان پرمهر آذربایجان در گذر زمان، پیوسته پروردگاه اندیشمندان و سخنورانی بوده است که نماد سرافرازی این سرزمین بوده اند. از قطران تبریزی تا شهریار خشکنابی و ناظر شرفخانه ای که یکی از وجوه مشترک آنان نشستن بر صفّ نعال علم و معرفت و کمال و مبارزه ی بی امان با غدّاران روزگار و شاهان ستمکار و سیر در حیات معقول در مرزها و حدود اخلاقی بوده است، پرورش یافتگان این سرزمین هستند.
من، در جایی خلاقیت ناظر شرفخانه ای را با خاقانی شیروانی مقایسه کرده ام و جهات مشترک زندگی ادبی آن ها را باز نموده ام. او همچون سلف خود خاقانی آفرینشگر سبک جدید در شعر معاصر آذربایجان است که انشاء الله در محافل علمی و ادبی و دانشگاهی ما، از این پس مورد بررسی قرار خواهد گرفت. اگر خاقانی سرودن تحمیدیه و نعت و منقبت را اساس کار خود قرار داده، او نیز همه جا، یاد خدا، نعت رسول و مناقب اهلبیت (ع) را متذکر شده است. اگر خاقانی گفته است:
خاقانیا! ز خدمت شاهان کران طلب،
تا از میان موج سیاست برون شوی.
چون جام می قبول و رد خسروان مباش،
کاب فسرده آیی و دریای خون شوی.
او نیز چنین سروده است:
شومشاد کیمی یاشا عؤمور باغیندا،
هئچ بیر بَیَه، هئچ بیر خانا اَییلمه!
بیر آللاهین قاباغیندا اییل - دور،
اوندان باشقا هئچ سوُلطانا اَییلمه!
برای هر دو شاعر، زمان دارای دو مفهوم بوده است، اول زمان طبیعی، قابل ادراک، ملموس و برگشت ناپذیر، دوم زمان انسانی و درونی، مقدس و اساطیری، دائمی و برگشت پذیر که در مباحث فلسفی و عرفانی، ظرفیت کافی برای باز شکافی اشعار هر دو شاعر دارد. در شعر هر دو شاعر، دو افق گذشته و حال با هم در تلاقی قرار گرفته اند و با هم درآمیخته اند که هر پژوهشگر را وادار به تأملّی هستی شناسانه در آثارشان می کند. این دو شاعر اندیشمند، سرایندگانی نیستند که اشعارشان قبل از خودشان بمیرد و نابود شود، شاعران زمان های برگشت پذیر هستند نه برگشت ناپذیر. زمان برای این شاعران مجموعه ی لحظه ها و آنات نیست که در آن فاصله ی بالفعل بوجود آید.
شعرهایی که برای هواجس نفسانی گفته می شود، همانند یک خط، یک وجود ایستا و ثابت هستند و سرایندگان چنین شعرهایی را قرآن با صفت يَتَّبِعُهُمُ اَلْغَاؤُونَ توصیف کرده است ولی زمان برای شاعران عارف و اندیشمند توالی کشف و شهود و تجربه ی لحظاتی مقدس برای تبلیغ حیات معقول است که اسیران هوای نفس از درک آن عاجزند. ابونصر فارابی، شعر و ادبیات را «زبان عالم مثال» نام می دهد و عالم مثال را «عالم برزخ» می نامد. یعنی به خلاف نظریه ادبی ساختارگرایان، شعر، «رستاخیز واژگان» نیست، بلکه «برزخ واژگان» است و این رازی است در شعر ناظر شرفخانه ای که باید آن را به نیکویی گشود و شکافت.
انگیزه ای که بزرگانی چون خاقانی شیروانی و ناظر شرفخانه ای را به جهان شعر وارد می کند، فرابشری و عالم معنا است نه هوای نفس. شعر آنان سرتاپا از سرچشمه ی زلال معرفت و حکمت جاری می شود. این است که می گویند:
صبر بسیار بیاید پدر پیر فلک را،
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید.
این جانب برای همه ی شرکت کنندگان و برگزار کنندگان آیین نکوداشت این شاعر آذربایجانی ایران عزیز، آفرین باد عرض می کنم و عذر تقصیر خود در ناتوانی از حضور در میان این عزیزان را بر زبان جاری می سازم و برای همگان آرزوی توفیق در بازشناسی چیستی اندیشه های شاعر از دست رفته مان و درخواست استعانت به گردآوری و انتشار آثار چاپ نشده ی او می کنم.
دکتر ح. م. صدیق
1/ 7/ 1400