قمری دربندی و ساختار کنزالمصائب

 

 

چکیده

 

میرزا محمد تقی قمری دربندی یکی از معروف ترین و خوش سخن ترین عاشورایی سرای ترکی زبان است که در میان شیعیان ترکی آشنای ایران از دیرباز مورد تکریم و استقبال قرار گرفته است و کتاب دو جلدی «کنزالمصائب» تنها اثر رثایی او، در منازل اغلب ایرانیان پیوسته موجود بوده است. در گفتار حاضر پس از معرفی او و آوردن اسنادی مربوط به تعلق شهر دربند به جغرافیای فرهنگی ایران، ساختار بخش نخست از جلد اول این کتاب به کوتاهی معرفی شده است. ساختار کنزالمصائب در مقایسه با دیگر آثار آئینی ترکی، خود ویژه است به گونه ای که شاعر اثر خود را با بحث از تعارض و تقابل عقل و عشق و آوردن چند غزل ساقی نامه ای با مضامین عرفانی اسلامی آغاز می کند و در ورود به مرثیه سرایی از درونمایه ی آن ها بهره می گیرد.

قمری در مقتل نویسی ترکی کم نظیر است. اشعار رثایی و نوحه های او تاکنون در شبیه خوانی، شبیه گردانی ها و دسته جات عزاداری سینه زنی، زنجیر زنی شیعیان ترکی زبان ایرانی مورد توجه و استفاده قرار گرفته است.

اشعار قمری گرچه بسیار ساده، بسیط و روان سروده شده، اما سرشار از صنایع شعری و آرایه های بدیعی است.

کلمات کلیدی: محمد تقی قمری، دربند، کنزالمصائب، مراثی ترکی، آذربایجان

 

                                                             

 

پیشینه

در ایران ظاهرا نخستین بار محمد کاظم اسرار تبریزی (1265 – 1315 ق.) در «حدیقة الشعرا» از او نام می برد. وی قمری را چنین معرفی می کند.

«بلبل گلبن ارادت، تذرو سرو محبت، صاحب کمالات معنوی، دارای مقامات علوی، خسرو ملک سخنوری، سلطان کشور دانشوری، اعنی محمد تقی المتخلص به قمری، مولانا از بندر «دربند» در مملکت «شیراونات» بوده [است]، در ابتدای جوانی شبیه گردان بود. بعد پا به مدارج عالیه نهاد ... تا محبت حسینیه از وجودش تجلّی نموده، از شبیه گردانی دست کشیده، بنای روضه خوانی و مقتل نویسی نهاد. «کنزالمصائب» را ... به رشته ی نظم کشیده که فی الحقیقه از فردای یوم الطّف اِلی یومنا هذا که زیاده از هزار و دویست و چهل سال است کسی بدین طریق مقتل به نظم نکشیده، جامع جمیع مصائب و دارای جمیع محسّنات است.

فنون فضل ورا غایتی و حدی نیست.

که نفس ناطقه را قدرت بیان باشد (اسرار تبریزی 1394: 181)

مرحوم جواد هیئت نیز یادی از قمری کرده و گفته است:

«قمری ده، دخیل کیمی، کربلا واقعه سینی، باشدان آیاغا بیر داستان حالینه سالماق ایسته میشدیر.» (هیئت، جواد 1358: 102)[1]

سپس مرحوم محمد علی تربیت در «دانشمندان آذربایجان» چند خط از متن بالا را عیناً تحت مدخل میرزا محمد تقی قمری دربندی نقل می کند (محمد علی تربیت، 1314: 309) پس از او هر کس دیگر پیرامون محمد تقی قمری و نوحه سرایی وی حرف زده، همین سخنان را تکرار کرده و چیزی بر آن ها نیافزوده است. برخی نیز مانند عقیقی بخشایشی و محمد دیهیم فقط از او نام برده اند.

اما، بیرون از ایران فریدون کؤچرلی[2] در جلد دوم کتاب تألیفی خود به عنوان «آذربایجان ادبیاتی تاریخی» بیش از ده صفحه به شرح زندگی و تحلیل بخش نخست «کنزالمصائب» پرداخته است. بخشی از نگاشته ی وی چنین است: (کؤچرلی، فریدون 1981: 311)

دربند شاعرلریندن ان مشهوری، میرزا محمد تقی ابن المرحوم ابراهیم و «قمری» تخلّصلودور. قمری، اصلن دربند اهلی اولوب، زمان ولادتی همان شهرده تاریخ هجریه نین 1235- نجی سنه سینده واقع اولوبدور.

قمری صغیر سنّیندن مکتبه قویولوب، اؤز ذهنی فراستی سایه سینده، آز واختدا، تورکجه، فارسجا و حتّی عربجه گؤزل سواد کسب ائدیب، اؤز واختی نین و معاصرلری نین مابینینده متداول اولان علوم کمالاتا دارا اولوبدور.

میرزا محمد تقی، اخلاق و اطوار جهتینجه، جمله نین نظرینده ممدوح و ممتاز بیر وجود محترم ساییلیردی. کسب معاشینی تجارت امرینه منحصر قیلیب، متشخّص و معتبر تجارلاردان بیریسی حساب اولوردو. صاحب عقل و تدبیر اولدوغو اوچون مشکل امرلرده ابنای وطنی، دوست و آشناسی، اونا رجوع ائدیب، اونون صلاحدیدی ایله رفتار ائدرلردی. اوتوز سنّینه یئتدیکده نظم و تألیف اشعار گهربار و ابیات دُرر نثاری مصیبت اهل بیت اطهار و شهدای کربلایا شروع ائتمکله، بیر قوّه ی اقتدار پیدا ائتمیش قمری، «کنزالمصائب» نام اثری نین دیباچه سینده نثر ایله یازدیغی بیر نئچه پرعباره سطرلردن بئله آنلاشیلیرکی، ایام شبابینی ذوق و عشرتده کئچیردیگیندن پشمان اولوبدور.[3]

در منابع متأخر فارسی نیز از قمری دربندی سخن به میان آمده است. مثلا نویسنده ی مسئول مدخل قمری در «دانشنامه ی ادب فارسی در قفقاز »گوید:

میرزا محمد تقی گلزار، (دربند 1235 – 1309 ق.) شاعر و مرثیه سرای داغستانی. علوم دینی و همچنین زبان های فارسی و عربی را در زادگاهش فراگرفت و در آن ها تسلط یافت. وی اندکی نیز روسی می دانست. نخست شبیه خوانی می کرد و سپس روضه خوان و مقتل نویس شد. به مشهد و قم سفر کرد و قصایدی در رثای امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) سرود. قمری مردی متین و پر جرأت بود و خواسته ها و احتیاجات اهل دربند را با حکمرانان محل در میان می گذاشت. مهم ترین اثر منثور او کنزالمصائب/ کلیات قمری، به ترکی است. این کتاب در شرح مصائب کربلا نوشته شده و از دیدگاه ادبی بسیار ارزشمند است و نیز در شمار منابع و مآخذ تهیه و تنظیم شبیه خوانی است. (انوشه، حسن 1383: 440/ 441)

نام و نشان

قمری در کتاب «کنزالمصائب»، خود را چنین معرفی می کند: «عبد حقیر کثیرالذنوب و التقصیر، محمد تقی ابن المرحوم ابراهیم الدربندی المتخلص به قمری» (کنزالمصائب 4:1333 ) بدین گونه در می یابیم که نام وی محمدتقی، نام پدرش ابراهیم و تخلّص او قمری بوده است.

در منابع موجود او را محمد تقی قمری گلزار دربندی نام می دهند و از اشتهارش به گلزار دربندی سخن می گویند که شاید به دلیل وجود مجموعه ی نوحه هایش با عنوان «گلزار حسینی» او را چنین نامیده اند. به هر انجام، در میان مردم ترکی زبان ایران به قمری معروف است.

شهر دربند

می دانیم که محل تولد و زندگی و وفات قمری، شهر «دربند» بوده است. شهر شیعه نشین «دربند»، یکی از مراکز ادبیات عاشورایی قفقاز به شمار می رود. مسجد جامع دربند یکی از مساجد کهن پنچ گانه ی تاریخ جهان است که با سنگ و ساروج بنا شده است. این شهر امروزه متعلق به جمهوری خودمختار داغستان است و با شهر باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان نزدیک 260 کیلومتر فاصله دارد. دربند و مضافات آن تا سال 25 اکتبر 1013 م. (3 آبان 1192 ش.) و امضاء صلحنامه ی معروف به گلستان میان عباس میرزا و نماینده ی دولت تزاری روسیه، جزو «ممالک محروسه ی قاجار» به حساب می آمد و پیش از آن نیز به سلسله ی صفویه تعلق داشت و شمالی ترین شهر شیعی قزلباشان به شمار می رفت. زبان مسلمانان شهر و سوی های آن ترکی آذربایجانی است و مردم آن سامان صاحب مرده ریگ ارزشمند مکتوب شیعی اند.

شهر دربند در گذشته «باب الابواب» نامیده شده است و سبب آن، قرار گرفتن شهر در دهانه ی دره های سلسله جبال قفقاز و قلعه هایی از جمله قلعه ی مدینه بوده است (ابن خرداد به 1967، ص 123) آن را در سده های نخستین اسلامی «دربند خزران» نیز می گفتند (حدود العالم 1340، 164)

در متون جغرافیایی قرن اولیه ی اسلامی این شهر جزو سرزمین آذربایجان دانسته شده است. مثلاً مسعودی در التنبیه الاشراف گوید:

«... فَالفُرسُ أمَّة حَدُّ بلادِها الجِبالُ مِنَ الماهات و غَیرها و آذربیجان إلی مایلی بلادِ أرمَینیه و ارّان و البیلقان إلی دربند وَ هُوَ بابُ الأبوابِ و الرّی و طبرستان و المسقط و الشابران و جرجان و ابرشهر – وَ هِیَ نیشابور- و هَراة و مرو و غیرُ ذلِک مِن بلاد خراسان و سجستان و کرمان و فارسی و الأهواز و مَا اتَّصل بذلک مِن إرض الأعاجم فِی هذا الوَقت و کُلُّ هذِهِ البِلادِ کانَت مملکة واحدة، و ملکها ملک واحد، ألا انَّهم کانُوا یَتَباینون فِی شَیء یَسیرُ مِنَ اللغاتِ، و ذِلِک أنَّ اللُّغَةَ انَّما تَکونُ واحدة بأن تکونَ حروفُها الَّتی تکتبُ واحدة،وَ تألیفُ حروفِها تألیف واحد، و ان اختلَفت بعدَ ذِلک فِی سائرِ الأشیاءِ الآخِر کَالفَهلوّیةِ و الدَّرَّیَّة و الاذریَّبیه ...» (مسعودی 1375 ق: 67)[4]

این شهر در زمان خلیفه ی دوم به تصرف سپاهیان اسلام درآمده است (طبری 1967، ص 155) در سال 460 ه‍ . از سوی آلپ ارسلان سلجوقی فتح شد و جزو متصرفات سلجوقیان گشت. (منجم باشی، 1958، 26) در سردر ورودی مساجد، قلاع و نیز در سنگ مزارها کتیبه هایی به زبان های اسلامی (عربی، ترکی و گاه فارسی) موجود است که اغلب تعلق به عهد سلجوقیان و بویژه صفویان دارد.

درباره ی گستردگی شیعی گری و مرثیه خوانی در شهر دربند، فریدون کؤچرلی گوید: «بو شهرین اهالیسی قدیمدن اسلام دینینده اولدوغونا گؤره، همیشه شعائر اسلامی مراعات ائدیب، دیندارلیقدا و دین پرورلیکده، شهرت بولوبلار. رمضان المبارک و محرم الحرام آیلارینی، کمال صداقت و احترام ایله، زهد و عبادتده و تعزیه دارلیقدا گئچیرمگی مقدس وظیفه لریندن حساب ائدیرلر. خصوصا شهدای کربلا اوچون اعلا مرتبه ده تعزیه دوتوب روضه خوانلیغا و شبیه گردانلیغا آرتیق میل و رغبت گؤستریرلر. شبیه بیناسی یوز ایلدن زیاده دیرکی دربند شهرینده قویولوبدور.» (کؤچرلی، فریدون 1981: 314)[5]

 

 

کنزالمصائب

معروف ترین اثر قمری دربندی «کنزالمصائب» و «گلزار حسینی» نام دارد و در ایران، برای نخستین بار در تبریز به چاپ سنگی رسیده است و پس از آن بارها در تهران و قم تجدید چاپ شده است. یک بار هم در سال 1333 در تهران هر دو جلد در یک مجلّد و به خط مشکین قلم و از سوی محمد حسن علمی انتشار یافت و همه ساله در ایام ماه مبارک محرم همین نسخه به طریق افست منتشر می شود.  در اغلب منازل ترکی آشنایان ایران، همین چاپ وجود دارد و میان نوحه خوانان پیوسته دست به دست می گردد. پس از انقلاب اسلامی در شهر قم با حروف چینی سربی هم چاپ شد، ولی ظاهراً همگان استفاده از چاپ علمی را ترجیح می دهند.

عقل و عشق

به هر انجام، قمری بخش آغازین اثر خود را چنین شروع می کند:

حمد بسم الله دیر سر دفتر فرقان عشق،

مشق عاشقدیر بطون آیه ی قرآن عشق.

صنع صانعدن بنای عالم ابداعده،

کلک قدرت ابتدا تحریر ائدیب عنوان عشق.

هئچ بینا عشقین بیناسی تک دگیل محکم حصار،

ماشاء الله، آفرین مرصوصدور بنیان عشق.

بدو خلقت مجمعینده، روز میثاق الست،

انباء و اولیادان آلدیلار پیمان عشق.

این تحمیدیه ی 20 بیتی چنین پایان می یابد.

قاسم الارزاق تقسیمینده قسمت ائیله دی،

قمری شیرین زبانه نغمه ی الحان عشق. (قمری دربندی، 1333: ۲)

قمری این چکامه را در موضوع «تقابل عقل و عشق» سروده است. که از مطالب اصلی مطروحه در عرفان اسلامی است.

 

بحث عقل و عشق در متون عرفانی

محی الدین ابن عربی وقتی سخن از عشق می راند آن را «اصل و اساس هستی» می نامد و از القاب «محبت»، و در ردیف حُبّ، وُد و هَوی تعریف می کند (ابن عربی 1293 ه‍ . ص 323) و آن را در مقابل عقل قرار می دهد و می گوید: «هر عشقی که در عاشق، عقلی و یا تعقلی برجای نهد که جز محبوب خود را درنظر آورد، «عشق خالص» نیست و «حدیث نفس» است که گفته اند: در عشقی که با عقل تدبیر کنند، خیری نیست.» (همان، ص 326)

عارفان ادب اسلامی پیوسته عقل را در مقابل عشق، غیرقابل اعتنا دانسته اند مولوی رومی فرماید:

عشق آن شعله است که چون برفروخت،

هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت. (مولوی 1380: 691)

*

عقل در شرحش چوخر در گل بخفت،

شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت. (همان: 10)

*

پس چه باشد عشق، دریای عدم،

در شکسته عقل را آن جا قدم. (همان: 506)

ملا محمد فضولی معروف به شاعر اهل بیت نیز بارها از عشق در مقابل عقل ستایش کرده است:

دوشدوم بلای عشقه خرمند عصر ایکن،

ائل ایندی مندن آلدیغی پندی منا وئرر (فضولی 1395: 330)

و در دیوان فارسی فرماید:

کمال اگر طلبی در مقام عشق طلب،

که فیض عشق ز علم و ز عقل بیشتر است (فضولی 1396)

البته در زبان عرفای ما، عشق درجه ای از مراتب عقلمندی و خردورزی است و در عرض آن نیست بلکه در طول آن است چنان که از مولای متقیان نقل است که الْعَقْلَ رَقِيَ الَيَّ اِعْلِي عَلَيْنَ (ری شهری، ج 6، ص 397)

ملاصدرا در معنای شش گانه که برای عقل برشمرده، آن را در اخلاق، «عبارت از بایدها و نبایدها» می داند (ابراهیمی دینانی، ص 218)

امام خمینی از عقل گریزان است و آن را مزاحم می داند و سر بر آستانه ی عشق می ساید:

ای عشق ببار بر سرم رحمت خویش،

ای عقل مرا رها کن از زحمت خویش (امام خمینی، ص 218)

و برهان های فلسفی را که نماد و انتاج عقل ورزی به شمار می روند، سبب حیرانی و سرگردانی می داند:

ابن سینا را بگو در طور سینا ره نیافت،

آن که را برهان حیران ساز تو حیران نمود! (همان ص ۱۱۵)

عشقی را که قمری توصیف می کند، در کلام امام خمینی بدین گونه آمده است:

الا یا ایها الساقی ز می پر ساز جامم را،

که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را.

از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد،

برون سازد ز هستی، هسته ی نیرنگ و دامم را. (همان، ص 40)

و در آرزوی شهادت، چون مولای خود حسین(ع) است:

گفتم از خود برهم تاریخ ماه تو ببینم،

چه کنم من که از این قید منیّت نرهیدم. (همان ص 46)

*

این ره عشق است و اندر نیستی حاصل شود،

بایدت از شوق پروانه شوی، بریان شوی. (همان ص 185)

در مقوله ی عشق و چبود آن، در متون عرفانی فراوان بحث شده است. ابن عربی یک جا آن را غیرقابل تعریف می داند و «شراب بی نهایت» می شناسد و می گوید: «و کسی که عشق را تعریف کند آن را نشناخته است.» (ابن عربی، بی تا: 111، ج 2)

عطار نیشابوری پیوسته «خرد» را در مقابل عشق و در تضاد با آن قرار داده است مثلا در اسرارنامه گوید:

خرد آب است و عشق آتش به صورت،

نسازد آب با آتش ضرورت.

فرو گنجشک دام ناتمامی است،

ولیکن عشق سیمرغ معانی است.

خرد نقد سرای کاینات است،

ولیکن عشق اکسیر حیات است.

خرد طفل است و عشق استادکار است،

از این تا آن تفاوت بی شمار است. (عطار 1384: 28)

 

سنایی عقل را در شناخت ذات باری تعالی ناتوان، مقلد و «مزورنویس» می داند:

چیست عقل در این سپنج سرای،

جز «مزور نویس» خط خدای؟ (سنایی 1377: 61)

و هنگامی که از عشق سخن می گوید آن را فراتر از عقل و جان می شناسد:

عشق برتر ز عقل و از جان است،

لی مع الله وقت مردان است. (همان، 328)

و در مقابل عشق که حاصل بصیرت است، عقل را «کور چشم» می نامد:

عقل در کوی عشق ره نبرد،

تو از آن کور چشم، چشم مدار.

کی توان گفت سرّ عشق به عقل،

کی توان سفت سنگ خاره به خار؟ (همان 312: 75)

*

عشق، هم عاشق است و هم معشوق،

عشق دو رویه نیست، یک رویی است. (همان، 736)

در همین معنا حکیم هیده جی فرماید:

ائتمه میش اول شاهد رعنا بزک،

پرده نی سالمیشدی اورتوموشدورتک.

نه آدی بیر یئرده، نه دیلده سؤزو،

عشق اؤزو، عاشق اؤزو، معشوق اؤزو.

شانه چکیب زلفونه اول خوش خرام،

دوردو آیاق اوسته دگیشدی مقام،

اولدو بو بیر جلوه ده کل جهان،

ذره صفت گون ایشیغیندان عیان. (هیده جی 1396: 214)

عرفا وقتی سخن از عشق می گویند، آن را منسوب به دل یعنی مرکز احساسات و عواطف و محل کسب معارف شهودی و مشاهدات و مکاشفات عرفانی می دانند.

«عشقی که عارف می گوید منحصر به انسان نیست. عارف معتقد است که عشق در همه ی موجودات سریان دارد. عارف می گوید حقیقت انسان دل اوست دل هم یعنی همان مرکز عشق الهی.» (مطهری، مرتضی 1357: 113- 115)

تصوف قمری:

قمری کنزالمصائب را با توصیف عشق شروع می کند. پیداست که او یک متصوف است زیرا در شریعت اصل عقل است و در تصوف عشق. عقل طریق زندگی در ماسوا یعنی عالم کثرات را نشان می دهد، عشق نیز برای ادراک و اندر یافت ماورا یعنی عالم وحدت است عقل محدود است و عشق نامحدود (علی نهاد تارلان 1399: 45) اما، البته باید تاکید کنم که تصوف او با تشرّع درآمیخته است و خود یک صوفی پای بند شرع مبین به شمار می رود.

تجلّی عشق در عاشورا

در باب تجلّی عشق و در قیام عاشورا، توجه به جنبه ی توحیدی – عرفانی حادثه از هر زاویه ی دید دیگری مهم تر است که:

«در همه ی فراز و نشیب ها، مصائب و متاعب، چه از سوی امام حسین(ع) و چه از سوی اهل بیتش یا اصحابش متجلّی بود، به خصوص که امام حسین(ع) در اولین خطبه اش فرمود: رَضِيَ اَللَّهُ وَ اَللَّهِ رِضَانَا اهل البیتکه به تعبیر شهید مطهری جنبه ی پاک باختگی در راه خدا، و ماسوای خدا را هیچ انگاشتن است. (رودگر، محمد جواد 1390: 9)

امام حسین(ع) جز با عشق ره به سوی کربلا نپیمود. در آغاز راه فرمود: 

مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلاً مُهْجَته مُوطِئاً عَلَيَّ لِقَاءُ اللّهِ نَفسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا فَاِنِّي راحِلٌ مُصْبِحاً ان شاءَ اللّه (مجلسی، محمدباقر،1367: ج ۴) [6]

«حادثه ی عاشورا، از یقظه و بیداری عقلی و قلبی و بینایی درونی آغاز شد تا همه ی منازل و مقامات، با جذبه و سلوک یا سلوک و جذبه طی شود و چشم دل عاشقان و بیداران و بینایان را به شهود جمال دلارای حق و جنت دیدار خدای متعال باز کند.» (رودگر، محمد جواد 1390: 12).

 

ساختار کنزالمصائب

قمری در آغاز ورود به مباحث اصلی «کنزالمصائب»، غزلی در وصف شعر آورده است:

شعردیر قائمه عرشده بیر کنز خفا،

اصل مفتاحی او کنزیندی لسان شعرا.

شعری انصاف ایله هرگه چکه‌لر بازارا،

دارِ دنیادا تاپیلماز اونا هئچ وجه باها.

شعردیر حدّ کمالا یئتیرن معرفتی،

شعردیر انجمن آرای عموم العرفا.

شعر بیر چشمه‌ی شیریندی گلیر جنتدن،

نوش ائدن جرعه‌سین عالمده تاپار نهجِ هدا. (قمری دربندی 1333: 3)

 پس از این غزل، قطعه ای به نثر آورده و در آن جا از خلقت کائنات سخن گفته و زیر عنوان «مناظره ی عقل و عشق» چهارده قصیده سروده است. قصیده ی نخست چنین است:

بو سئودادن کئچ ای عاقل داهی عمر جوان کئچدی،

شباب ایامی گئتدی ذوق سودای جهان کئچدی.

قوام عنصریتدن قوای خمسه سست اولدو،

یقین آباء علوی التقاتیندن عیان کئچدی.

 چکامه ی دوم چنین شروع می شود:

مگر دیوانه‌دیر عشاق عشق یاردان کئچسین،

هوای وصل سودای رخ دلداردان کئچسین.

روادیر تشنه‌ی جام محبت می‌دن ال چکسین،

قویوب ذوق صفانی باده‌ی گلناردن کئچسین؟ (همان: 4)

 هر یک از قصیده ها را بیت ترجیعی به هم پیوند می دهد. آن بیت چنین است و در واقع گونه ی شعری او در این جا یک «ترکیب بند» چهارده بندی است.

طوطی طبع درج دهان آچدی بی‌حجاب،

سلطان عقله وئردی بو نوعیله او جواب. (همان: 5)

 و یا:

تازه‌دن سلطان عشق مهربان دلنواز،

اولدو میدان نصیحتده مکرر یکّه تاز. (همان: 6)

 پس از این مناظره چکامه ای با عنوان «عشقین احتجاجی» سروده است:

دوشدو یاران باشیما سودایِ عشق،

آلدی الدن صبریمی غوغای عشق.

آچدی گول تک قلبیمین گولزاری باخ،

حدّ تکمیله یئتیردی باده‌ی حمرای عشق. (همان: 11)

پس از این غزل احتجاجیه، با غزلی به مطلع:

بحمدالله عجب سودایه دوشدوم.

بیر آیری عشق اوچون غوغایه دوشدوم، (همان: 13)

 ابیاتی با مضامین ابتلاء به عشق آورده و سپس با عنوان «کیفیت ابتداء کتاب» مثنوی نسبتاً بلندی سروده است. این مثنوی چنین شروع می شود:

قویان زماندا گولوستان کربلایا قدم،

نه گؤردوم اوندا دوزولموش انین ایلن ماتم. (همان: 15)

 پس از این مثنوی 50 بیتی با قصیده ای جزیل و رسا و باعنوان «سبب تألیف کتاب» به بیان مقصود می پردازد.

هزار شکر و درود هزار حمد و ثنا،

او کردگار غفوره، سمیعدیر، دانا.

او حاکم ازلی‌دیر که بدو خلقت‌ده،

بو یوردو آدمه تعلیم علّم الاسما. (همان: 17)

 پس از آن چکامه ای در توصیف شعر آورده و بلافاصله قصیده ای با ردیف «بسم الله» سروده که وارد ذکر مصائب کربلا شود.

الا ای طوطی شیرین لب گفتار بسم الله،

نظام نظم ایلن لعل شکّر بار بسم الله. (همان: 19)

 ولی پیش از ذکر مصیبت، هشت قطعه «ساقی نامه» سروده است. در «ساقی نامه» ی هشتم می گوید:

پیاله وئر منه ساقی الم هواسی گلیر،

یواش – یواش گؤزومون درّ پر بهاسی گلیر. (همان: 21)

و آن را چنین پایان می دهد:

بو فخر بسدی عزا گلشنینده قمری‌نین،

قولاغا حشره کیمی واحسین صداسی گلیر. (همان جا)

 پس از «ساقی نامه»ها، چهار قصیده ی غرّا آورده است. نخستین قصیده تحمیدیه و سه قصیده ی دیگر در نعت نبی اکرم است.

ای خاتم نبوته مهر نگین اولان،

گنجینه‌ی رسالته درّ سمین اولان. (همان: 22)

و قصیده ی سوم در نعت پیامبر اکرم است:

شاهباز طبع غرّا دور بالا آختاریر

ارتفاع طارِم افلاک مینا آختاریر.

 مطلع قصیده ی چهارم چنین است:

طایر طبعیم فراز عر شه شهپر آختاریر،

الده خنجر تنده جوشن سرده مفخر آختاریر. (همان: 23)

 دو قصیده ی آخری بیش از یک صد بیت دارد. پس از آن فصلی با عنوان  «باب القصائد‌فی مدح مولای متقیان» دارای چهارده قصیده آورده است و به شرح مناقب حضرت علی(ع) پرداخته است.

پس از شرح مناقب مولا علی(ع) به ذکر مصیبت ورود می کند. نخستین، ذکر رحلت حضرت پیغمبر و شرح وقایع پس از رحلت آن حضرت است.

 

 

 

پاورقی ها

 

[1] ترجمه: «قمری هم، مانند دخیل، خواسته است واقعه ی کربلا را به صورت و حالت داستانی درآورد.»

[2]فریدون کؤچرلی (1863- 1920/1242- 1299 ش.) متولد شهر «شوشا» در ایالت قره باغ و مقتول در سال 1920 به دست حزب داشناکسیون از ادیبان برجسته ی جمهوری آذربایجان قبل از رژیم شوروی سوسیالیستی به شمار می رود. درباره ی او مرحوم بکیر نبی اف تک نگاری با ارزشی با عنوان «نقش فریدون کؤچرلی در ادبیات» در سال 1960 انتشار داد. مهم ترین اثر علمی و پژوهشی وی «آذربایجان ادبیاتی تاریخی» نام دارد که اولین بار در سال 1925 م. یعنی پنج سال پس از قتلش و با الفبای عربی انتشار یافت. نسخه ای از این اثر در «کتابخانه ی وزارت امورخارجه» در تهران به نشانی 4/9، ک/ 2959، PG موجود است.

[3] ترجمه: «مشهورترین شاعر دربند میرزا محمد تقی ابن المرحوم ابراهیم متخلص به «قمری» است. قمری اصالتاً اهل دربند بوده، در سال 1235 ه‍ . در همان شهر متولد شده است. قمری از سنین کودکی به مکتب رفته و در سایه ی فراست ذهنی خویش در اندک مدتی ترکی، فارسی و عربی را به خوبی آموخت و در میان معاصران خود دارای علوم و کمالات متداول عصر گشته است.

میرزا محمد تقی قمری بلحاظ اخلاق و اطوار، در نظر همگان وجودی ممدوح و ممتاز و محترم به شمار می رفت. کسب معاش خود را به امر تجارت منحصر کرده بود و یکی از تجار متشخص و معتبر به حساب می آمد و از آن جا که صاحب عقل و تدبیر بود، در مشکلات امور، ابنای وطن و دوست و آشنا به او مراجعه می کردند و طبق صلاحدیدش رفتار می نمودند. از سنّ سی سالگی به سرودن اشعار گهربار و ابیات درر نثار در مصیبت اهل بیت اطهار و شهدای کربلا شروع کرده و در این باب صاحب اقتدار شده است. از چند صفحه ی منثور که در دیباچه ی «کنزالمصائب» نگاشته است، معلوم می شود از این که ایام شباب را در ذوق و عشرت سپری کرده پشیمان شده است.»

 

[4]  ترجمه: «ایرانیان امّتی هستند که سرزمین آن ها کوه های ماهات و ... و آذربایجان را تا دو مایلی سرزمین ارامنه و ارّان، و بیلقان را تا دربند – و آن باب الأبواب است – و ری و طبرستان و مسقط و شابران و جرجان و ابرشهر – و آن نیشابور است – و هرات و مرو و غیر آن از سرزمین خراسان و سجستان و کرمان و اهواز و آنچه از سرزمین های اعاجم که در این زمان متصل به آن بود را در برمی گیرد، و همه ی این سرزمین ها مملکت واحدی بودند و پادشاهی واحدی داشتند جز این که در مورد مسأله ای که در مسیر زبان ها در جریان بود با هم اختلاف داشتند، و آن این که زبان، واحد است به سبب این که حروفش واحد است، و نگارش حروف آن نگارشی واحد است، هر چند گذشته از این مسأله، زبان ها در سایر چیزهای دیگر با هم اختلاف دارند، مثل فَهلویة و دَرّیَة و آذریّة.»

[5] ترجمه: «اهالی این شهر، بلحاظ آن که از قدیم الایام در دین اسلام بودند، همیشه شعائر اسلامی را مراعات کرده اند و در دینداری و دین پروری آوازه یافته اند. سپری کردن ماه های رمضان المبارک و محرم الحرام را در کمال صداقت و احترام، و در عزاداری و زهد و عبادت، از وظایف مقدس خود به حساب می آورند. مخصوصاً برای شهدای کربلا به درجه ی مراسم عزاداری برپا می کنند و میل زیادی به روضه خوانی و شبیه گردانی نشان می دهند. در شهر دربند بیش از صد سال است که بنای شبیه گردانی گذاشته شده است.»

[6] یعنی: آن که در بین ما است و آماده است که برای لقاء الله جان خود و خون دل خود را فدا سازد با هم راه شو که من در پگاه بامداد عازم رحیل هستم.

Abstract

Mirza Mohammad Taghi Ghomri Darbandi is one of the most famous and eloquent Turkish-speaking Ashura poets, who has long been revered and welcomed among the well-known Turkish Shiites of Iran. Has been available continuously. In the present speech, after introducing him and bringing documents related to the belonging of the city of Darband to Iran, the structure of the first part of the first volume of this book has been briefly recognized. The structure of Kanz al-Masaib is special in comparison with other Turkish ritual works, so that the poet begins his work by discussing the conflict between reason and love and bringing a few lyric poems with Islamic mystical themes, and enters the lament. User their theme.

Ghomri is unique in Turkish murder writing. His mourning poems and laments have been considered and used so far in similitude recitation, mourning processions, mourning groups, and chaining of Turkish-speaking Shiites in Iran.

Lunar poems, although very simple, straightforward and fluent, are full of poetic crafts and original arrays.

Keywords: Mohammad Taghi Ghomri, Darband, Kanz-ul Masaeb, Turkish elegies, Azerbaijan

 

منابع

  • ابراهیمی دینانی، نیایش فیلسوف، تهران.
  • ابن خردادیه، (1967) المسالک و الممالک، چاپ دخویه، لیدن، ج ۱.
  • ابن عربی، محمد (1293 ق.)، الفتوحات المکیه، بولاق، ج 2.
  • ابن عربی، محی الدین (بی تا) کتاب المسایل، ترجمه ی محمد دامادی، انتشارات علمی و فرهنگی تهران.
  • اسرار تبریزی، محمد کاظم (1393) حدیقة الشعرا، مقدمه و تصحیح حسین محمدزاده صدیق، تکدرخت، تهران.
  • اعتمادللسلطنه، محمد حسن خان (1367)، مرآت البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران.
  • امام خمینی، دیوان، دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران.
  • انوشته، حسن (1382) دانشنامه ی ادب فارسی در قفقاز، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات.
  • باکیخانوف، عباسقلی (1382)، گلستان ارم، تصحیح مهدی وزیری، انتشارات امور خارجه، تهران.
  • تربیت، محمد علی (1314)، دانشمندان آذربایجان، مجلس شورای ملی، تهران.
  • حدود العالم من المشرق الی المغرب (1340) چاپ منوچهر ستوده، تهران.
  • دولت آبادی، عزیز (1370) سخنوران شعر پارسی در قفقاز، تهران.
  • دیهیم، محمد (1367) تذکره ی شعرای آذربایجان، تبریز.
  • رودگر، محمدجواد (1390) همگرایی عقل و عشق در کربلا، مجله ی فرهنگ زیارت، قم.
  • ری شهری، محمد ، میزان الحکمه، تهران، ج 6.
  • زینالی آلنی، عسگر (1379) سخنوران چند زبانه ی آذربایجان، اردبیل، آذرسبلان.
  • سنایی غزنوی، ابوالمجدبن آدم (1312) دیوان، به اهتمام مدرس رضوی، ابن سینا، تهران
  • سنایی غزنوی، ابوالمجدین، آدم (1377) حدیقة الحقیقه و شعریعة الطریقه، تصحیح مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران.
  • طبری، محمد بن حریر. (1967) تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ج 4، 1967.
  • عطار، فریدالدین، اسرارنامه، ، تهران.
  • قمری (1333) کلیات کتاب کنزالمصائب گلزار حسینی، ج 1 و 2، محمد حسن علمی، تهران.
  • کؤچرلی، فریدون (1981)، نشریات علم، باکو.
  • کؤچرلی، فریدون بیگ (1981). آذربایجان ادبیاتی، ج 1 و 2، علم نشریاتی، باکو.
  • محمد فضولی بیاتلی، محمد (1394)، دیوان اشعار فارسی، یاران، تبریز.
  • مسعودی (1375 ق.) التنبیه و الاشراف، چاپ قاهره.
  • مطهری، مرتضی (1357)، انسان کامل، کمیته انقلاب اسلامی، تهران.
  • ملا محمد فضولی بیاتلی، دیوان اشعار ترکی(1395)، مقدمه، تصحیح و تحشیه دکتر حسین محمدزاده صدیق، تبریز، انتشارات اختر.
  • منجم باشی، احمد بن لطف الله. (1958) فصول من تاریخ الباب و شروان، چاپ مینورسکی، کمبریج، ج ۱، 1958.
  • مولوی رومی، جلال الدین (1380)،مثنوی، انتشارات روزنه، تهران.
  • هیده جی، ملا محمد علی (1396)، آثار ترکی و فارسی، بنیاد شکوهی، تهران.
  • هیئت، جواد (1358) آذربایجان ادبیات تاریخینه بیر باخیش، وارلیق، تهران.

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید