مقدمه ی دکتر صدیق

بر

کتاب یک شاعر امّی و درس نخوانده

 

درآمد

غرض از تسوید این اوراق، معرفی خلاقیت شعری و بیان بدیعی شاعری است موسوم به «محمد صادق باقری هرزنقی» از سرزمین ادب خیز و دلاورپرور آذربایجان، که خود می گوید تا چهارم ابتدایی درس خوانده است ولی اشعارش سرشار از مضامین بلند عرفانی، انسانی و مملوّ از صنایع بدیعی است که آثارش را در مرتبه ای قابل اعتنا قرار داده است. پیش از این، دو مجموعه ی شعر «سونا» و «تمل داشی» از او چاپ شده است و آن چه پیش روی خواننده است «سیرلی تمل» نام دارد.

باقری به تمام معنا یک شاعر امّی است. در معنای این لغت در لغت نامه ی دهخدا می خوانیم: ۱. کسی که بر اصل خلقت خود بُوَد و کتابت و حسابت نیاموخته باشد (ناظم الاطباء). ۲. کسی که پدرش در ایام طفلی او بمیرد و از تربیت پدر محروم باشد (آنندراج) ۳. هر آن کس که نوشتن و خواندن نداند. (غیاث اللغات) ۴. نانویسنده و ناخواننده (مؤید الفضلاء).

در بخش نخست این گفتار کوتاه، شمّه ای به شاعران امّی و فاقد مهارت خواندن و نوشتن در ایران و جهان اشاره می کنم و در بخش دوم به تحلیل مضامین و مفاهیم کتاب حاضر می پردازم.

 

-۱-

شاعران امّی ایران و جهان

شعر،گونه ای از ادبیات است که قدرت احساس، اندیشه و توانایی زبان را به نمایش می گذارد. در شعر با گزینش ماهرانه و استادانه ی کلمات، شاعر معانی پرمحتوایی می گنجاند که به اعماق ذهن و قلب مخاطب رسوخ می کند. شاعر با مخاطب خود در ارتباط شعری، نقش مهمی در نشان دادن اهمیت زبان دارد.

خواندن و نوشتن مهارتی است که آدمی در مکتب یاد می گیرد و از طریق این مهارت با عصاره ی اندیشه های انسان های نخبه و محصول افکار و تجربیات آنان آشنا می شود. اما همیشه این طور نیست. انسان می تواند با امّی بودن از طریق افت و خیز با اهل اندیشه، سلاح فکر و تجربه را به دست آورد. در تاریخ اندیشه و ادب نمونه های بارزی از این گونه انسان ها داریم. مثلاً صلاح الدین زرکوب مرد عامی و درس نخوانده از مردم قونیه بود و پیشه ی زرکوبی داشت. مولانا او را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه ی دانش خود از او اطاعت می کرد. او با همه ی مقامی که در علم و ادب روزگار خود داشت، به مقام معنوی او پی برد و مریدش شد.[1]

به مصداق کلام منسوب به حضرت علی(ع) که می فرماید: خُذُوا الْعِلْمَ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ (یعنی: دانش را از دهان مردان علم بگیر.)[2] در تاریخ ادبیات ملل به شاعرانی امّی برمی خوریم که  از طریق مجالست با اهل علم و ادب توانسته اند با ظرائف و دقایق شعر و شاعری آشنا شوند و با اهلیت جبّلی که داشتند به کار شاعری پرداخته اند.

حدود ده سال پیش در مطبوعات، پیرمرد 65 ساله ی آن روزگار موسوم به علی قاسمی ساکن یکی از روستاهای دلفان از لرستان معرفی شد که بی سواد و امّی بود اما دیوان شعری 10 هزار بیتی داشت. من از شنیدن و خواندن این خبر هیچ در شگفت نشدم و موضوع را دنبال کردم و به اشعار زیبایی از او با درونمایه های هنری و توصیف های بدیع ادبی برخوردم.

پیش از آن، در بخش یئکانات آذربایجان با دلالت میر بهرام رستمی شاعر معاصر، با پیرمردی «میرصادق آغوزی» نام آشنا شده بودم که نوه هایش چندین دفتر شعر از او پرداخته بودند. از جمله:

الله منه هنر وئریب سینه ده سؤزلر یازیلیب،

من که حفظدن بیلیرم کاغیذدادا بیانیم یوخ.

کاش کی بیر باسواد دئدیگیم سؤزلری یازا،

شعرلر اؤزوملن گئده جک، بیر کلمه ده یازانیم یوخ.

دنیا سنه نه گووه نیم، هئچ کس گووه نمه ییب سنه،

او قدر آلچاق اوجان وار، طاقتیم یوخ، توانیم یوخ.

اجل گلدی وقت یئتیشدی هئچ کیم قاچانماز اؤلومدن،

آللاها بیر جان بوشلویام، قبولومدی امکانیم یوخ.

سن خالق سن، من مخلوقام خدا لطفین کسمه مندن،

بیلیرسن که سندن سورا بیر کسه ده گمانیم یوخ.

میر صادق شعریوی قورتار سؤزون اجابته یئتمز،

لوت قوش کیمی للک سیزم، کول دیبینده مکانم یوخ.

باری آثار علی قاسمی شاعر دلفانی را دنبال کردم. از جمله آثار منظوم او، به اشعاری در زمینه ی اوصاف خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) در 2640 بیت، در موضوع قیام عاشورا 3200 بیت، جهان آخرت 2200 بیت و وفای روزگار 2440 بیت برخوردم. اشعار او به زبان «لکی» در فضای ادبی کشور مورد توجه قرار گرفت. مانند شعر در احوالات روز قیامت:

روز قیامت ماواو دیارت

عزرائیل چون شیر ماو او دچارت

هر چی که مدهی نیری ستارت

پریشونه ماو رنگ و رخسارت

هر کارتی کردید مایه خیالت

نیکی و بدی کل روزگارت ...

(ترجمه به مضمون: هنگامی که روز رستاخیز فرا رسد، هر اندازه که تلاش کنی قرار نخواهی داشت و دچار پریشان حالی می شوی و هر آن چه از نیک و بد در درازنای زندگی خود انجام داده ای. پیش چشمانت ظاهر می شود ...)

من پیش از این که او معرفی شود، می دانستم حتی شاعران سومری سرای باستان امّی بودند، در یونان، هومر یک نوازنده ی نابینا و به روایتی بی سواد هم بود، اکنون او را نخستین شاعر حماسی سرای جهان می شناسند، یونس امره شاعر بزرگ ترک قرن هفتم از اهالی شهر خوی نیز خود تأکید بر امّی بودنش دارد[3] و ده ها شاعر دیگر که هنر شاعری را در هیچ مدرسه و کالج و آکادمی نیاموخته اند.

در تذکره ها آمده است که: «حیدر کولج شخصی عامی بود، ولی شعر بسیار نیکو می سرود.» او در روزگار شاه طهماسب صفوی می زیست. از او پرسیدند: «چگونه است که در بی سوادی شعر می سرایی؟» و او فی البداهه گفت:

چنان طوطی صفت حیران آن آیینه ی رویم،

که می گویم سخن، اما نمی دانم چه می گویم!

پیش از انقلاب نیز شاعری از نیشابور با نام یغمای خشتمال (1303- 1366) در مطبوعات آن روزگار مطرح شد که در کوره پزخانه های نیشابور کار می کرد و سواد نداشت. شعر زیر نمونه ای از آثار اوست:[4]

خوردن نان ز شانه ی دگران

فخر بی جاست، ای برادر جان!

به جز از کردار و از پینه ی دست

جهل محض است هر چه دانش هست

بیل در دست داشتن، دانش

دانه در خاک کاشتن، دانش!

گر به بال ملک سوار شوی،

سوی کیوان ستاره وار شوی.

شانه خالی کنی اگر از کار،

پیش مردان روزگاری خوار!

کار یک بیل کارگر نکنی

به پشیزی ست کار اگر نکنی.

در تاریخ شعر فارسی شاطر عباس صبوحی قمی (1257- 1315) را داریم که سواد نداشته است. نانوایی پیشه داشت و در کنار تنور شعر می سرود و نویسنده ای در نزدش می بود و اشعار او را بر روی کاغذ می آورد. شعر معروف زیر از او است:

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است،

آری افطار رطب در رمضان مستحب است.

روز ماه رمضان زلف مَیَفشان که فقیه،

بخورد روزه ی خود را به گمانش که شب است!

و می دانیم که دیوان اشعار فارسی او چند بار از سوی دانشگاهیان و اهل تحقیق در تهران و قم چاپ شده است. و یا کفاش خراسانی که می گویند «کوره سوادی داشت و فقط می توانسته بنویسد و بخواند»[5] و دیوانش در 700 صفحه چاپ شده است. نمونه ی شعرش چنین است:

الهی تا جان باشد به دولت در جهان باشی،

الهی از بلیات دو عالم در امان باشی،

الهی درد بد هرگز نبینی کامران باشی.

الهی روز محشر همدم پیغمبران باشی،

الهی ای گل من ایمن از باد خزان باشی.

او شعر معروف ایرج میرزا تبریزی را هم استقبال کرده و چنین سروده است:

«گویند مرا چو زاد مادر»

اندوه زمانه در دل اندوخت.

بیچاره برای خرج ماما،

ناچار اساس خانه بفروخت.

از چادر کهنه ی سرخویش،

بهر تن من لباس نو دوخت.

با این همه چاه نفت، آن شب،

تا صبح چراغ ما نمی سوخت.

بر چهر پدر ز شرم مادر،

از آتش خشم مشعل افروخت.

بدبخت به جای کسب دانش،

بر من هنر گدایی آموخت.

پس ذلت من ز غفلت اوست،

هم دارم و هم ندارمش دوست![6]

چند سال پیش نیز جزئی از «دایره المعارف بزرگ حوزه هلیل رود» با عنوان «شاعران مرد بی سواد و شاعران زن بی سواد» چاپ شد که آن را منصور علیمرادی تدوین کرده بود و در آن ده ها شاعر امّی منطقه ی مورد نظر را معرفی کرده است.

در تاریخ شعر عرب، در دوره ی جاهلیه نیز اهالی جزیره العرب بطور کلی امّی و بی سواد بودند یعنی مکتب و مدرسه ای جهت تعلیم نداشتند. ولی شعرای جاهلیه در مجموع از راه حفظ شعر و بطور سماعی و شفاهی قادر به سرودن بودند. یعنی می توان گفت که آنان دانش شعر را از زبان دیگران اخذ می کردند و می آموختند. از میان آن همه شاعر دوره ی جاهلیه افرادی بسیار اندک قادر به خواندن و نوشتن بودند. عربستان پیش از اسلام کاملا در تاریکی جهالت و نادانی و بی سوادی غرقه بود.

شاعران قبایل کوچگر عرب، به بیان احساسات و شرح آمال افراد قبیله ی خود می پرداختند و در مقابل قبایل دیگر به رجزسرایی دست می زدند. شاعران حتی به ریاست قبیله ی خود نائل می شدند، قبیله ای که شاعر نداشت، تحقیر می شد.

در تاریخ  ادبیات ترکی، شاعر شیعی معروفی با نام صراف بیداری (و. 968 ه‍.) متولد دره گزین داریم که سواد خواندن و نوشتن نداشت. تذکره های معتبر مشاعر الشّعرا و ریاض الشعرا از او نام بوده اند. و نیز در گلشن شعرای عهدی از ناتوانی او در خواندن و نوشتن و توانایی بیشتر در شعر سرودن یاد شده است. مانند شعر زیر:

آیت رحمت کیمی ائنمیش یئره پر نور برف،

ائیله دی ویرانه ی دهری یئنه معمور برف.

جمع بستانی برودتدن پریشان ائیله دی،

بولبولی گولدن، گولی گولشندن ائتدی دور برف.

«یئر اوزون توتدوم» دئیه خیلی تفاخر ائتمه سین،

اولماسین بیر ایکی گونلوک دولته مغرور برف.

صورت دورانی هر اوزدن تماشا ائتمگه،

ائتدی پیدا آبدن آیینه ی بلّور برف.

آب و آتش طبعیله بیداری ائتمیش امتزاج،

موسم برد و شتا اولور آنا تنّور برف.[7]

یک شاعر بی سواد و امّی پرآوازه در جهان، جم بیل جبی اف (1846- 1945) است که او را «پدر شعر مردمی قزاق» نامیده اند. مجموعه ی اشعار او پس از مرگش به مناسبت صدمین سال تولدش چاپ شد و به زبان روسی هم ترجمه شد.[8]

در تاریخ ادبیات ترکی عثمانی شاعری با تخلص انوری یاد شده که در قرن یازدهم زندگی می کرده است و امّی بود و سواد خواندن و نوشتن نداشت ولی شعر با مهارت می سرود. مانند:

وصفی خطدن درج ائدرکن شول قدر فکر ائیله دیم،

خامه نین آیاغینا، ای خواجه! ائندی قاراسوا!

*

دمبدم در بند مجلسده حرامیلر گیبی،

کاروان عقلیمی آلماغا قصد ائیلر قدح.

بسیاری از خنیاگران مردمی و دوره گرد آذربایجان یعنی اوزان ها و عاشیق ها نظیر عاشیق غریب و عاشیق کرم  و جز آن امّی بودند. حتی بایرک قوشچو اوغلو بنیانگذار شعر رسمی هجایی و صاحب اولین دیوان شعر به ترکی آذربایجان تا آخر عمر خواندن و نوشتن یاد نگرفت.

در ترکیه ی معاصر شاعره ای معروف با نام گول قیز اصلان ار زندگی می کند و تاکنون سه مجموعه ی شعر از جمله karanlıkta açan gün از او منتشر شده است. او، سواد خواندن و نوشتن ندارد و می گوید که: «قبلا شعرهایم را می گفتم و شوهرم می نوشت. پس از آن که او را از دست دادم، اشعارم از ذهنم می پرند و می روند.» نمونه ای از اشعار او:

بیر خزینه گؤردوم مجوهر دورلو،

اورادان پاییمی آلماق ایسترم.

کیملر قوردو طریقتین یالانا،

من اونو پیریمدن سورماق ایسترم.

*

گؤزلدیر پیریمین سؤزلری گؤزل،

محبت داغی نین دوگونون چؤزر.

الینه عصانی کیم آلدی ازل،

من اونو پیریمدن سورماق ایسترم.

*

گؤیده کی ملک لر عمّانا دالدی،

کیمی یار ائیله ییب میدانا سالدی.

سلیمانین مهری کیملره قالدی،

من اونو پیریمدن سورماق ایسترم.

سراینده ی اشعار کتاب حاضر نیز یکی از این گونه سرایندگان به شمار می آید و اینک شایسته است که در باب ویژگی های بیانی و محتوایی کتاب حاضر، سخنی چند به زبان خود شاعر با مخاطب کتاب در میان بگذارم.

-2-

درس اوخومایان عالم شاعر

حؤرمتلی محمد صادق باقری هرزنقی مندن اؤزونون شعر کتابینا مقدمه یازماغی طلب ائدنده، اوندان سوروشدوم:

-هانسی بؤلومده تحصیل آلیبسان؟

جواب وئردی:

  • من بی ساوادام، دؤرد کلاس اکابر اوخوموشام.

1374- نجو ایلده سونا و 1393 - نجو ایلده تمل داشی عنوانلی چاپ اولان شعر کتابلارین گؤندردی. بیرینجی کتابا مرحوم یحیی شیدا اؤن سؤز یازمیش و اونو بئله تانیتمیشدیر:

«قارشینیزدا دوران «سونا» شعر مجموعه سی، دویغولو و ادبلی شاعر، قوربانعلی اوغلو محمد صادق باقری دندیر که 1321- نجی ایل هرزنق کندینده آنادان اولوب، کیچیک یاشلاریندا آتا – آناسینی الدن وئریب، سونرا تبریزه گلیب 4 کلاس اکابر کلاسلاریندا درس آلیب. او، زحمتکش و احساسلی بیر انساندیر.»[9]

ایکینجی کتابینا اؤن سؤز یازان آقای «رمضان خلقی نژاد اصل قاراخانلی» دئییر:

«اؤز دئدیگینه گؤره، باقری جنابلاری 4 کلاسدان آرتیق تحصیل آلمامیشدیر. آنجاق یازیب یاراتدیغی شعرلر بونو گؤسترمیر.»[10]

من ایسه اونون ایندی اوچونجو کتابینا اؤن سؤز یازیرام. بو کتابداکی شعرلرده، مهم بیر مسأله شاعرین دیلی نین آری و تمیز اولماسیدیر. اونون سئچدیگی قافیه لر وردیفلرین چوخو تورکجه دیر. شعری نین دیلی تمامیله آنلاشیلان بیر دیلدیر. غزللرینده سئچدیگی اویناق و آهنگدار اؤلچولر و سؤزلری اوره گه یاتاندیر. او غزللری نین چوخونو رمل و هزج بحرلرینده یازمیشدیر و عربجه یا فارسجا کلمه لری بعضاً تورکجه میزین دانیشیق دیلینده تلفظ اولدوغو کیمی گتیرمیشدیر. مثال اوچون «آ a» حرفینی قیسا بیلمیش و یا بیر صامتین تلفظده دوشمه سینه دقت یئتیرمه میشدیر.

ان اؤنملی بیر مسأله ده شاعرین غزللری نین بوتونلوگو و اونلاردا بیتلر آراسیندا اولان تام معنا بیرلیگی (معنای طولی – longitudinal) دیر. ائله بونا گؤره ده هر غزلینه، موضوع باخیمیندان بیر عنوان سئچمیشدیر. دئمک ایسته ییرم کی غزللرینده بیتلر آرا قوپوقلوق یوخدور، قافیه لر و ردیفلره تام سوار اولان بیر اوستاد شاعر کیمی، بیچیم وحدتینه باغلانمیشدیر.

یعنی اوخوجو اونون هر بیر غزلینده واحد حس و حال ایله اوز به اوز اولور. تورکجه میزده فضولی، نباتی، راجی و بیر چوخ شاعرلرین غزللرینده بو اؤزللیک واردیر. یعنی اونلارین هر بیر غزلی بیر «بوتونلوک» تشکیل ائدیر. اونلار بعضی شاعرلر کیمی قافیه یه اویغون سؤز دوزمورلر، بلکه قافیه یه سوار اولور و بوتون بیر معنانی آچیرلار.

باقری نین هر بیر غزلی داغینیق تجربه لر یوخ، بلکه واحد بیر عاطفی تجربه نین توصیفیدیر. یعنی شاعر، هر بیر غزلینه واحد بیر فضا حاکم ائتمیشدیر و بیتلر آراسیندا بیر باغلام و انسجام یاراتمیشدیر. بوتون بیتلر بیر معنا محوری اساسیندا دوزولموشلر و شعرین اجزاسی بو واحد معنا و واحد عاطفی تجربه نین خدمتینه داخل اولموشلار.

شعرده عمودی محوره بیزیم بلاغت کتابلاریمیزدا «توهیم» آدی وئریلیر. «ابدع البدایع» کتابیندا بو صنعته اویغون بعضی اؤرنکلر وئریلمیشدیر. مثال اوچون تبریزده دوغولان و تبریزده وفات ائدن سلمان ساوه جی تبریزی (700 – 778 هـ .) نین آشاغیداکی گؤز آغریسی حاققیندا اولان ایکی بیتی بو صنعتین نمونه سی کیمی ذکر اولموشدور:

در گوشه ای نشسته ام اکنون و همچنان

هستم ز دست مردمکی چند در عذاب.

من درد را به گوش نیارستمی شنید،

اکنون به چشم خویش همی بینم این عقاب.[11]

بو بیچیم و معنا بیرلیگینه مثال اولاراق باقری نین طبیعت وصفینده یازیلان «احسان ائیله میش» عنوانلی غزلی، اؤزونه مخصوص سجیه داشیماقدادیر. بورادا «سرّ ازل» یانیندان مخلوق اوچون احسان اولونموش طبیعت گؤزللیگیندن سؤز گئدیر. شاعرین توصیف ائتدیگی گونش، «ذات حق» نوروندان یئر اوزون گلستان ائیله میش، چیچک اؤز بوینونا شئحدن میرواری دوزموش، هر گول باهارین عشقینه بیر رنگده جمع آچمیش و گوللر ایچره لاله اؤز باغرین دولو قان ائیله میش و ... نهایتده شاعر بو گؤزللیکلرین هامیسی نین اؤتری اولماسینا تأکید ائدیر:

باقری آچدیقجا گول، ائیلیر فلکدن آه و زار

سولدوروب رنگین، تؤکوب برگین ده، عریان ائیله میش.

شاعر، بورادا ایستر – ایستمز درین بیر فلسفی دوشونجه یه ده دایانیر. اودا دنیا حیاتی نین فانی و اؤتری اولماسی و اونا بئل باغلاماغین یئرسیز ساییلماسی دوشونجه سیدیر.

شاعر، بوتون شعرلرینده گؤستریر کی شعرده معنایا گؤز یومماق اولماز. ادبی متنی گؤرللشدیرن و بو حسی اوخوجویا چاتدیران حسّ یالنیز اوندا اولان مضمون و معنادیر. بودلر Budler دئمیشکن «شاعر اولماق گرکدیر. شاعر اولان حتی شعر فورماسینی دا ایتیریب الدن وئررسه، شعری نین مضمونلاریندا اولان قدرت و گوجو هئچ زمان الدن وئرمز.»[12]

باقری نین هجایی شعرلری بیزیم کلاسیک و هابئله عاشیق شعریمیزین منطقی دوامی ساییلیر، هم شکیل و همده ایچه ریک و محتوا باخیمیندان اونلاردان مثبت تأثیرلر آلمیشدیر. اونون شعرینده معنا و محتوا شعرین اساس ستونو ساییلیر و او، یانی سیرا شکیل، اؤلچو و بؤلگولرده ده شعر عنعه لریمیزی دوام ائتدیریر، همده تعهدلو بیر شاعر کیمی فضلیت و انسانلیغا بها وئریر. دینی و مذهبی اینانجلاری تبلیغ و تکریم ائدیر و بیرده کی شعرینه اجتماعی و سیاسی یؤنلرده وئریر.

دینی تعهدونه اونون هم مستقل مذهبی شعرلری و همده ایما و اشاره ایله اسلام معارفینه هر یئرده اشاره ائتمه سینی شاهد گتیره بیلرم. ان گؤزل تحمیدیه لر و نعتلر و معصوملارین مناقبی شاعرین دیوانی نین عطری ساییلیر. اونون یازدیغی تحمیدیه لر، ان جانا یاتان و فلسفی دنیا گؤروشلو بیتلر ایله دولودور:

مزید نعمتینی هر یارانمیشا یئتیریر،

یئر اوزه رین دؤشه ییر، هر جوره نبات وئریر.

و حق- عدالتین و میزان تره زی نین وار اولماسینا اینانیر:

اگیلمز لحظه میزانی، عدالت واردی چرخینده،

باخیب یئرسیز نظر وئرمه، اؤزو فیکرینده محتاجین.

و هر کسی تکبّردن اوزاق دورماغا چاغیریر و اؤلومو یاد سالیر:

سینه گرمک باقری یئرسیز تکبّرلوکده دیر،

اگسه لرده باش سنه، آخر یئریندیر بیر وجب.

سیاسی و اجتماعی ایچه ریکلره گلدیکده، شاعرین تحمیلی ساواش حاققیندا یازدیغی شعرلری، هابئله اجتماعی مسأله لره توخونماغی و وطن پرورلیک دویغولارین مثال گتیرمک اولار.

بو اوخوماق و یازماق بیلمه ین شاعرین، اونون بئله تعهدلو شعر یازماسی بیر حالدادیر کی ایرانیمیزدا اوزدن ایران دوقتورا و یوکسک لیسانس آلان بیر چوخ دیرناق آراسیندا «موج نو» و «پست مدرن» شاعرلری معنا و محتوایا بها وئرمه دن یانشاقلیق ائتمگه باشلاییر و جوانلاریمیزی دا بو یولا چکیرلر. اونلار بوتون کلاسیک شاعرلریمیزی مسخره ائدیب وزن، قافیه، ادبیت، احساسات، آچیق، تخیّل، ایهام، ایجاز و حتی معنانی دا ائشیکه آتیرلار[13].

بورادا ساپیق و آزغین شاعرلرین وئردیکلری شعر تصویرلری، معنا و مضمون اوچون دگیل، تصویرلر، اؤزلرینه خدمت ائدیرلر. حتی دیل قایدالاری دا بو شعرلرده پریشان اولور. مثلاً آشاغیداکی شعره باخین:

با دست های کاهگلی که از هند خجسته برمی خیزد فریاد می زند / که من اگرچه همین نیز با / و خواب ایستاده که توفان گنج نهفته را برساند به سطح آب / و در به روی پنجره ی من خسته / ساحل از زیر پای زنان می کشد عقب / همه در دریا و چادرها بر روی موج ها... ![14]

و یا آشاغیداکی اوزدن ایراق شعره باخین:

از حلقه ای به حلقه ی دیگر / چیزی که پیش از این ها نیز، / سیگار تا به سیگار / ده بار، / دست کم پشت اناری قرمز / اتفاق نیفتاده است / تا این دقیقه / به ناچار / شکل عجیبی به خود گرفته است / از بس که بی تو / با تو / در کنار تو / زیر درخت سیب و / چه بگویم ... ![15]

من بئله یانشاقلیقلارا و هذیانلارا تورکجه یازان شاعرلریمیزین کتابلاریندان مثال تاپانمادیم. لاکن بعضاً بئله ساپیقلیق و انحراف هر حالدا اؤلکه میزده یایقینلاشا بیلر.

من گنج ساوادلی و بعضاً ادعالی شاعرلریمیزه خطاب، اونلاری بو امّی شاعرین یوکسک درجه ده اولان شعرلرینی اوخوماغا، اوندان درس آلماغا و اونو سرمشق ائتمگه دعوت ائدیرم.

باقری، اسلام مدنیتی نین فلسفی دوشونجه لرینه مسلط اولان بیلگیلی بیر شخصدیر. «قادر سبحان» شعرینده ازل گوندن، «قالوابلی» مجلسیندن، ابن عربی نین «عشق اساسیندا یارانان عالم» نظرینه سیندن و لات و مناتین کعبه دن علی(ع) الیله ائشیگه آتیلماسیندان دانیشان بیلگیلی بو شاعره نئجه «ساوادسیز» دئمک اولار؟ او، اؤزوده بیلیر کی علم و بیلیگه یئیلنمیشدیر، لاکن ازل الهامینی ازلی و ابدی اولان حق نوروندان آلمیشدیر:

ای ازل الهامینی نوردان آلیب روحوم منیم،

علمه دولدوقجا وجودوم، لیلیدن قیلماز حذر.

باقری، دیندار بیر شاعردیر، همده اخلاق معلمی کیمی اوخوجوسونو مکرر اولاراق دینی اخلاقا دعوت ائدیر:

باغلا بئل بیر آللاها، یاردیم وئرر عقلین قدر،

ایستمه نامرددن بیر قطره سو درمان اوچون.

سُست ائدر ایمانینی هر کسده چوخ نفس و طمع،

تکلیفین دویسون بشر، پاکلیق گلیب انسان اوچون.

*

گئتمه کج نادان یولون، عقله روا بیلمز حیا،

هئچ زمان وئرمز ثمر باشدا غلط سئودا اوچون.

شاعر، یالنیز عالم اولماق یوخ، بلکه عملی صالح اولماغا تأکید ائدرک دئییر:

باطنین هئچ کیمسه بیلمز بیر عملسیز عالمین،

خلق آرا اثباته یئتمز عرضه سی طومارسیز.

بعضاً شاعر، یوخسوللارین حقوقوندان دفاع ائدن بیر وکیل کیمی دانیشیر:

باشی چیخماز سیاستدن چؤرک داشدان چیخاردانلار،

قاپیندا بیر چؤرک آتسان یاتیب قویروق بولار تازی.

*

آلنیما مُهر ریا باسمامیشام خلق آرا،

عاجزه قارشی دورام، وئرمز اجازه هنریم.

شاعرین دیلیندن آخان بیر چوخ مصراعلار ضرب المثل و آتالار سؤزو ماهیّتی داشییر. بودا اونون بوتون ادبی بیلیک و دنیا گؤروشونو ائلدن آلماغینی گؤستریر. بوندان داها اؤنجه نشر ائتدیکی «تمل داشی» و «سونا» شعر مجموعه لری بو باخیمدان داها زنگیندیر:

تیکه یئکه اولسا کئچمز بوغازدان (سونا /67)/ نارین یاغیش یاغماق ایله سئل اولماز (سونا / 21)/ سئرچه نی بویاسان او بولبول اولماز (سونا/ 22) / بیرلیک اولسا، ائل باغلایار بئل بیزه (سونا / 23)/ ظفر طبلین چالار هر کیم، مواظب اولسا یالتاقدان (تمل داشی / 19) / آلانماز قارقا ترلانین شکارین گوجلو قییناقدان (تمل داشی / 19)

الینیزده اولان کتابدادا بئله مصراعلارا راست گلمک اولار:

تاجر بد حق حساب، شیرین بازارین زهر ائدر / چوخ داغین هوندور باشی، قئینر اتگیندن پینار / تربیت کیم دوز آلا، هر کس اولا عاقل یاشار / هر داغ که اوجا اولسا، اولار باشی دوماتلی / اؤزون اصلان بیلر تولکو، گزر شیر اولمایان یئرده / یئریندن جوشسادا دریا، کویرده آبشار اولماز / آدام اصلیتین دانماز، اوزون دؤندرمز اصلیندن /

نحو قایدالاری و کلمه دوزنی باخیمندان تورکجه میز هر دیل کیمی هم ثابت و دگیشمز دوزنی (fixed word order)، و همده آزاد و سربست کلمه دوزنی (free word order) بیچیملرینه صاحبدیر.

دگیشمز دوزنده مثال اوچون دئییریک: «شاعر اؤز شعرلرینی ساده و روان دیلده یازیبدیر.»

بو جمله ثابت و دگیشمز دوزنده یازیلمیشدیر اونو بئله ده یازا بیلریک: «ساده و روان دیلده، اؤز شعرلرینی یازمیشدیر شاعر!»

بورادا کلمه لر غیرعادی شکیلده دوزنلنمیشدیر. بونا سربست دوزن دئییلر. تبریز دانشگاهی نین کئچمیش اوستادی مرحوم عبدالرسول خیامپور سربست دوزنه «جملات مقلوب»[16] آدی وئریردی. او دئییر کی: «شعرلرده اؤلچولر، شاعری بو ایشه وادار ائدیر.»[17]

کتابدا بئله سربست دوزنه راست گلیریک:

  1. فاعلین جمله سونوندا گلمه سی: (سیزلار کؤز اوستونده کباب) ص ۱۶
  2. فعلین باشدا گلمه سی: (دوشدو عشقین بحرینه عاشق تؤکر قانلی سرشک) ص 16
  3. مفعولون باشدا گلمه سی: (لاله آهین سینه ده یاندیقجا پنهان ائیله میش) ص ۱۸

بو مثاللاردا، شاعر «بلاغتْ دوزنی» ایشه آپارمیشدیر، یعنی سربست آدی وئریلن دوزن.

بونلار ایله یاناشی بعضاً نحوی سهو و جمله یئترسیزلیگی ده گؤزه ده ییر:

کیمسه اؤز دیوانینی ایستیرسه اولسون بیر سند،

فرق یوخ، هر شعرده مصراع درین معنا گرک.

که «مصراع درین معنا گرک»دن شاعرین قصدی «مصراع درین معنالی گرک» دیر.

و یا:

بُته سجده ائدن کیمسه تاپیب فضل کمال اولماز،

اوزون توت حقّه یار اولسون، سنه روزی رسان وئرسین.

شاعرین قصدی «فضلی و کمال تاپان اولماز» دیر.

و یا آشاغیداکی بیتین ایکینجی مصراعی، اصلا سؤز دوزنینه تابع دگیلدیر:

گلمیش اؤز آیاتینا خلقی هدایت ائتماغا

هرکسین اؤز عقلیجن ناقص گؤرور قرآن هنوز.

بورادا بئله نظره گلیر کی «گؤرور» فعلی نین فاعلی «قرآن» دیر و لاکن جمله نین مفعولو آیدینجاسینا و سؤز دوزنینه اویغون دیله گلمه میشدیر.

کتابینا اؤن سؤز یازدیغیم شاعر، انسان حقیقتی آردینجادیر. او، اؤز یاشادیغی وطن و یاشادیغی دورانین حسّاس بیر گؤسترگه و گوزگوسو کیمیدیر، او واقعیتلردن حقیقته یول آختاران شاعردیر. ایندی بئله شاعرلردن اؤیرنمه واختی گلیب چاتمیشدیر. یازیب اوخوماق بیلمه ین، هئچ بیر آکادمی و دانشکده لره یولو دوشمه ین، «فضلا اولماق خیالینا دوشن»[18] اولمایان بیر انضباطلی و مقید حیات سورن، اؤز یارادیجیلیغیندا ابتذالا یول وئرمه ین شاعردن اؤیرنمک، البته کی اؤیرنمک و بیرده اؤیرنمک لازمدیر.

دانشگاهلاردا درس اوخویان و بیر گئجه ده شاعر اولانلار، هذیان وسرسم یازانلاردان چوخ اؤرنکلر گتیره بیلرم. اونلار کلمه لردن یئرسیز یارارلانیرلار، دوشونجه و احساسی بیان ائتمه ده ذوق صاحبی دگیلدیرلر، همده عوام و سرخوشلاری اؤزلرینه ساری جلب ائتمه نیّتلری واردیر.

شعر اونا دئییرلرکی نئچه قات معناسی اولسون. فضولی نی اوخویان عادی بیر انسان، اونون شعری نین بیر قاتین آنلاییر و لذت آپاریر، تخصص اهلی و فضولی شناسلار ایسه اونون هر بیر بیت شعرینده نئچه قات معنا تاپیرلار. بونا شعر دئیرلر.

من هئچده ادعا ائتمیرم کی شاعرین بو کتابدا توپلانان بوتون شعرلری عیب سیز و نقصان سیزدیر. اونون بعضی ادبی قایدالارا و دیل بیلگیسینه آیغیری بیتلری ده واردیر. مثال اوچون قافیه سهوی «آجی آلوو» شعرینده و اؤلچو سهوی «هنرده رسامدیر» شعرین سون بیتینده و «رؤیا آناداغی» عنوانلی غزلین بوتون بیتلرینده گؤزه چارییر.

تواضعکار شاعر، هر بیر عالم کیمی سهولرین انسان ایشیندن قاچینیلماز اولماسینا اینانیر و دئییر:

عشقی یوکسلدی گؤیه، واردی ادب گلزارینا،

باغلادی درکی قدر باقری اؤز دفترینی.

بو سهولره بیر درس اوخوموش شاعر دوچار اولسایدی البته کی اونا نقصان ساییلاردی، لاکن بو سینه دفتر شاعریمیز اوچون بو «حسن نقیصه» حساب اولور.

شاعر، دنیا هوسبازلیغی، طاماهکارلیق، ریا کارلیق و هر جوره دله دوزلوکدن ایراقدا دوران بیر آزاده کیمی، اؤز دیوانینی دنیایا و توپلانمیش «سیم و زره» مقابل ساییر:

باقری چوخدا واریم، سون الی بوش گئتمه لی یم،

منه اؤز باغلادیغیم دیوان اولور سیم و زریم.

دکتر ح. م. صدیق

مرداد آیی 1400

 

 

[1] ح. م. صدیق. سلطان ولد، فرزندی زیر سایه ی پدر، نشر تکدرخت، تهران، 1393.

[2]  نثراللئالی ترجمه ی لطیفی شاعر شیعی قرن دهم با مقدمه و تصحیح دکتر ح. م. صدیق، کلام شماره ۶۳ (زیر چاپ).

[3] یونس امره. کلاملار، مقدمه و تصحیح ح. م. صدیق، انتشارت تکدرخت، تهران، 1394.

[4]  جواد محقق نیشابوری. شاعر خشتمال، مشهد، 1373.

[5]  عناصری، جابر. «شعر و شاعر و فرهنگ مردم»، مجله ی چیستا، اردیبهشت  1366، ص 39.

[6]  سایت مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 6/5/1397 ماده ی رمضانعلی کفاش خراسانی.

[7] Eren, İdris. Pervane Beg Nazire Mecmuası, yüksek Lisans Tezi, İst., Mar. Üni, 2002, s. 128.

[8] دانشنامه جهان اسلام، ماده ی جمبول جبی اف.

[9]  م. ص. باقری. سونا، تبریز، 1374، ص 4.

[10]  محمد صادق باقری هرزنقی. تمل داشی، نشر آناس، تبریز، 1393.

[11]  شمس العلما. ابدع البدایع، به اهتمام حسین جعفری، نشر احرار، تبریز، 1377، ص 192.

[12]  براهنی، رضا. طلادرمس، تهران، 1380، ج ۲، ص 848.

[13] لنگرودی، شمس. تاریخ تحلیلی شعر نو، تهران، نشر مرکز، 1377، ص 34.

[14]  براهنی، رضا. خطاب پروانه ها، نشر مرکز، تهران، 1374، ص 86.

[15] باباچاهی، علی. سه دهه شاعران حرفه ای، ویستار، تهران، 1381، ص 338.

[16]  خیامپور، عبدالرسول. دستور زبان فارسی، انتشارات مستوده، تبریز، 1388، ص 27.

[17]  همان یئر.

[18]  تعبیر مرحوم جلال آل احمددندیر.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید