اين مقاله از كتاب «مسائل ادبيات نوين ايران» برداشته شده است كه استاد در سال 1351 مجموعهي مقالات آن را از ميان آثار پژوهشگران آذربايجان شوروي، انتخاب و به فارسي ترجمه و با افزايشهاي لازم انتشار دادند.
میرزا ابوالحسن یغمای جندقی (1859-2/1781) در عین حال که دوام بخش مکتب ادبی شاعران بزرگی نظیر سعدی، حافظ و عبید زاکانی بود، خود نمونههای شعری در سبک ویژهای بر جای گذاشته است. بررسی خلاقیت هنری یغما که جای برجستهای در ادبیات سدهی 19 داشت، از مسایل جدی ادبی است.
بیشتر دانشمندان و تذکرهنویسان سدهی 19 نظیر محمد فاضل راوی مؤلف «انجمن خاقان»، عبدالرزاق دنبلی مفتون مؤلف «تذکرهی نگارستان دارا»،[1] محمد حسن خان صاحب «مرآت البلدان» و رضا قلی خان هدایت فراهم آورندهی «مجمع الفصحا» به نوشتن چند خط از زندگی و آثار یغما کفایت کردهاند. همچنین مورخان و پژوهشگران سدهی اخیر نیز از جمله ادوارد بروان، علی اصغر حکمت، آیتی، ذبیحالله صفا، زهرا خانلری، عبدالله رازی، میرزا عباس خان اقبال آشتیانی، برتلس، براگینسکی، چایکین، مارر، ژان ریپکا و خان ملک ساسانی از برخی جهات شعر یغما به طور گذرا بحث کرده، نتوانسته است جهات آفرینش ادبی او را تحلیل کند.
عبدالرزاق دنبلی مفتون دربارهی یغما می نویسد:
«... میگویند خط خوش و طبع زیبا دارد...»
اردشیر خاضع در اثر خود به نام «تذکرهی سخنوران یزد» مینویسد:[2]
«یغما نام شاعر، از دانشمندان بزرگ است، حتی هجویههایش مشحون از صنعت شعری و حکمت است. یغما، شاعر به تمام معنا است. صاحب مهارت در نظم و نثر است... خلاصه یغما شاعر بزرگی است.»
بسیاری از مؤلفان دیگر، نام یغما را در ردیف شاعران بزرگ میآورند ولی همه حرفهایی کلی میزنند و از ویژگیهای شعری او بحثی مشخص و آشکار نمیکنند.
در ادبیات سدهی 19 ایران، به نظم درآوردن داستانهای حماسی تاریخی یا عرفانی و سرودن شعرهای رومانتیک، صوفیانه و عاشقانه جای اساسی داشت. از نظر فُرم نیز، قصیده، ترجیعبند و ترکیببند، مسمط، قطعه، غزل، رباعی، مثنوی، مفردات و مستزاد رواج سنتی پیدا کرده بود. یغما نیز در همهی این اشکال شعری طبعآزمایی کرده بود. ولی بیش از همه فُرمهای غزل، رباعی، مثنوی و مستزاد را به کار گرفته است.
میدانیم که اثر ادبی عبارت از اتحاد همه جانبهی فُرم و مضمون است. شعری با مضمون خوب و فُرم بد و یا با فُرم رسا مضمون ضعیف، در هر حال ناقص است. شعر واقعی آن است که هم از نظر مضمون و هم از حیث فُرم سرشار و پسندیده باشد. میرزا فتحعلی آخوندزاده اندیشمند نامآور آذری، وحدت مضمون و فُرم را شرط اساسی در شعر به شمار میآورد:
«دو چیز از شرایط عمدهی شعر است: حسن مضمون و حسن الفاظ. نظمی که حسن مضمون داشته، حسن الفاظ نداشته باشد مثل مثنوی ملای رومی و شاهنامه فردوسی این نظم مقبول است. اما در شعریتش نقصان هست. نظمی که هم حسن مضمون و هم حسن الفاظ داشته باشد مثل خمسهی نظامی و دیوان حافظ، این نظم نشاط افزا و وجدآور و مسلم کل است...»[3]
در دوران دگرگونیها و انقلابات و حوادث اجتماعی، پیوسته مضمون مورد توجه قرار میگیرد و امکانی برای خلق فُرمهای تازه نمیماند. فُرم پس مینشیند و اندیشههای نو قالبهای کهن میپذیرد. و این خود، در ادبیات، نوعی نوآوری است. برخی از دانشمندان و ادبیاتشناسان، وجود فُرم جدید را برای مضمون نو، واجب میدانند و ادعا میکنند که در فُرمهای کهن نمیتوان اندیشههای نو گنجاند.
طبیعی است که اگر مضمون نو، فُرم نو نیز داشته باشد، بهتر خواهد بود. تجربه نشان می دهد که اندیشههای نو میتوانند در قالبهای کهن بیان شوند و این بسته به مهارت شاعر است. در فُرم رباعی، غزل، بایاتی و غیره هم میتوان به مدح ستمکاران پرداخت و هم اندیشههای اجتماعی بیان داشت. لاهوتی و فرخی زیباترین شعرهای اجتماعی خود را در قالب غزل و رباعی سرودهاند.
در عین حال در فُرم شعر سپید و شعر آزاد که اکنون در برخی از کشورها رایج است، به مضامین بیمارگونه و غیر فعال و ضد اجتماعی هم نیز برخورد میکنیم. یغما هم اندیشههای عصر خود را در قالبهای کهن ریخت. طنزهای خود را در فُرم غزل، رباعی و مثنوی سرود و در ضمن، در ادبیات ایران نوآوریهای فُرمال هم وارد شعر کرد. یکی از قالبهای کهن ادب ایران، مستزاد است. یغما این قالب را با فُرم تصنیفهای مردم به هم آمیخت و قالب خاصی آفرید. این نوآوری او است که ی. ا. برتلس هنگام بحث از نوحههای وی، به این نوآوری پر بها میدهد.[4]
شاعر برای تصویر طبیعی واجبترین مسایل ناشی از ضرورت زمان، پیوسته به دنبال نوجویی است. این، کیفیتی است که در همهی جهات خلاقیت و تکامل فکری او دیده میشود. نوجویی، هم در اسلوب، هم در وسایط تصویر و هم در مناسبت وی به زندگی به چشم میخورد.
خواه معاصران یغما و خواه سرایندگانی که پس از او ظهور کردند، از این نوجوییها بهرهور شدهاند. یکی از فرزندان فتحعلی شاه متخلص به سلطان، بیش از همهی معاصرانش تحت تأثیر او بوده است. چنان که گوید:
ابنای جهان ز دشمن و دوست،
دانند که آنچه دانم از اوست.[5]
ایرج میرزا نیز از شاعرانی است که تحت تأثیر یغما، آثاری خلق کرده است. همچنین میرزا علی خاور از شعرای آذربایجان از آثار یغما بهرهور شده است. غزل خاور به مطلع:
مرا دیوانه چون کردی، بیار ای زلف زنجیری،
به غیر از قید بر مجنون نباشد هیچ تدبیری.[6]
نظیرهای بر غزل یغما به مطلع:
به جانان درد دل ناگفته ماند ای نطق، تقریری،
زبان را نیست یارای سخن، ای خامه تحریری![7]
است. خاور در این غزل حتی شیوههای بیان یغما را نیز حفظ کرده است. یغما در طنزگویان آذری نظیر سید عظیم شیروانی، عاصی، طاهر و جز اینها نیز تأثیر داشته است.
یغما نه تنها از ادبیات سرشار و فولکلور ایران، بلکه از گنجینهی ادبی ملل همجوار نیز سود جسته است. برای مثال بهرهوری از او را از میراث ادبی فضولی، شاعر برجستهی آذری، میتوان ذکر کرد. غزل فضولی با مطلع:
دوست بیپروا، فلک بیرحم، دوران بیسکون،
درد چوخ، همدرد یوخ، دشمن قوی، طالع زبون.[8]
و با مضمون شکوه و شکایت از زمانه، شناخته شده است. یغما نظیرهای بر آن با حفظ وزن، قافیه و روح و مضمون آن سروده است. شعر فضولی غزل، و شعر یغما مرثیه است. غزل فضولی ده بیت و مرثیهی یغما نه بیت است. چند بیت از این مرثیه را بخوانیم:
خشک لب دل سوختی دریای دین را دهر دون،
آسمانت دست آتش، آفتابت تشت خون،
تا گدایی مالک تیغ و نگین شد، ساختی،
تاج دولت پای فرسا، تخت شوکت سرنگون.
نوعروسان را ندانم تا چه زاید در صدف،
روز گریه، ره دراز، آرام کم، انده فزون.[9]
میبینیم یغما بسیاری از قوافی فضولی نظیر«دون»، «سکون»، «زبون» و «جنون»را نگه داشته و مثل او از تلخيهای زمانه مینالد. یغما از ضربالمثلها بهرهور میشود. مثلا از ضربالمثل «طفل دنبال دیوانه میافتد» چنین سود جسته است:
یار طفل است و تو دیوانه، چه ترسی یغما؟
کار را باش که طفل از پی دیوانه رود.[10]
این نشان دهندهی بهرهوری خلاقهی یغما از فولکور است. همچنین ضربالمثل «جواب ابلهان خاموشی است.»[11] را که هم در فولکلور و هم در ادبیات کلاسیک ایران جاری است، این گونه به نظم درآورده است:
آن را که هماره ذوق ساغر نوشیست،
بر شنعت کیهان کله از بیهوشیست.
بر هر چه خورند میخ پاسخ متراش،
زان در که جواب ابلهان خاموشیست![12]
مردم، پیوسته زندگی نقد را برتر از افسانههای نسیه و وعدههای پوچ و سخنان پر آب و رنگ شمردهاند و در این خصوص ضربالمثلها، ترانهها و تمثیلهای فراوانی خلق کردهاند که مشهورترین آنها چنین است:
سرکهی نقد، به از حلوای نسیه.[13]
***
سرکهی مفت شیرینتر از عسل است.[14]
و یغما چنین گفته است:
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار![15]
برخی از ضربالمثلها را نیز در معنی جدید، به کار گرفته است. مثلا ضربالمثلی میگوید که برای به فرجام رساندن کار، بنیادی استوار بایسته است. برای بردن بار به مقصد، میباید آن را بر دوش درست گذاشت. درمیان ایرانیان ضربالمثل:
بار کج به منزل نمیرسد.[16]
شبیه آن موجود است. یغما از این ضربالمثل، چنین استفاده میکند:
زان طره به جز شکست بر دل نرسد،
و آسیب به دیوانه و عاقل نرسد.
با این کژی و کارش همیبینم راست.
حرف است که بار کج به منزل نرسد![17]
یغما همیشه با مردم بوده و در خیر و شر شرکت داشته است و از اینرو فولکلور را آموخته و گوهرهایی از این گنجینه اخذ کرده و شعر خود را زینت داده است. گاهی ضربالمثلها را عیناً در شعر داخل میکند:
خفته را خفته کی کند بیدار؟[18]
و گاهی بخشی از آن را میآورد:
مشکل که ز یک دست صدا برخیزد![19]
علت اساسی گسترش شعر یغما میان مردم، روح مردمی آن و بهرهوری از گنجینهی ادبیات شفاهی مردم است. ویژگی دیگر شعر یغما، فصاحت و رسایی آن است. شعرهای ساده و فصیح او عاری از پیچیدگی و ابهام در بیان است. خواننده و یا شنوندهی این شعرها، بلافاصله و بدون تردید به معنا و مضمون آنها پی میبرد. یکی از غزلهای مشهور او را بخوانیم:
نگاه کن که نریزد دهی چو باده به دستم،
فدای چشم تو ساقی، به هوش باش که مستم.
کنم مصالحه یک سر، به صالحان می کوثر،
به شرط آن که نگیرند این پیاله ز دستم.
ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماند،
به وجه خیر تصدّق، هزار توبه شکستم.
چنین که سجده برم بیحفاظ پیش جمالت،
به عالمی شده روشن که آفتاب پرستم.
کمند زلف بتی، گردنم ببست به مویی،
چنان کشید که زنجیر صد علاقه گسستم.
نه شیخ میدهدم توبه و نه پیر مغان می،
ز بس که توبه نمودم، ز بس که توبه شکستم.
ز گریه آخرم این شد نتیجه در پی زلفش،
که در میان دو دریای خون فتاده نشستم.
ز قامتش چو گرفتم قیاس روز قیامت،
نشست و گفت: قیامت به قامتی است که هستم!
نداشت خاطرم اندیشهیی ز روز قیامت،
زمانه داد به دست شب فراق تو دستم.
بخیز از بر من، کز خدا و خلق رقابت،
بس است کیفر این یک نفس که با تو نشستم.
حرام گشت به یغما بهشت روی تو روزی،
که دل به گندم آدم فریب خال تو بستم.[20]
ویژگی دیگر شعر یغما آن است که او حادثهی عصر خود را به گذشته و یا آینده نیز معطوف میکند. این، اصلی است که در ادبیات ایران و ملل همجوار بوده است. یغما بهرهی خلاقهای از آن برده است. مثلا طنزی را که برای رسوا ساختن «ملا حسن» روحانینما سروده است در نظر آوریم. در این طنز، شاعر به حادثهی کربلا و شهادت امام حسین(ع) - امام سوم شیعیان - مراجعه میکند. میگوید که:
«امام حسین(ع) را به خواب دیدم که سیل سرشک از دیده باز کرده بود. پرسیدم یا حسین همه برای تو میگریند، تو چرا اشک میریزی؟ امام فرمودند: نه، من از دست کسی که هر روز مرا در منبر بیآبرو میکند، گریه میکنم. پرسیدم: کیست او؟ فرمود: ملا حسن:
آهی ز جگر کشید و گفت: آخ!
ملا حسن نخود بریز است!»[21]
میبینیم در این شعر، ملا حسن روحانینما و ظاهر فریب هم عصر یغما افشا میشود. البته نه به وسیلهی شاعر، بلکه با فن رجعت حادثه به گذشته، افشا میشود.
یغما در افشای تیپهای منفی، از مونولوگ و دیالوگ نیز استفاده میکند و با سخنان خود آنان، چهرهی زشت و نفرتآمیزشان را میدرد. این سؤال و جوابها که با خندههای تلخی همراه است، خواننده را به شگفت وا میدارد. مثلا سؤال و جواب طنزآمیزی که با محتسب ترتیب داده است.[22] در شعرهای یغما به «مجاز» نیز برخورد میکنیم:
با تعلق نتوان مرحلهی عشق برید،
دست و پا بسته درین بحر شنا نتوان کرد.[23]
در این شعر میدان عشق به مثابهی دریا تصویر شده است. در بیت دیگر از همین غزل میگوید:
گویند دلش نرم توان کرد به فریاد،
آری بود، از قوت فریاد توان کرد![24]
این جا نیز نرم شدن دل به وسیلهی فریاد، مجاز است.
از یک ایمای تو جان دادم و افسوس که ماند،
تا قیامت به دلم حسرت ایمای دگر![25]
این جا نیز «جان دادن به یک اشاره و منتظر اشارهی دیگر نشستن تا روز رستاخیز» مجاز است. اثر ادبی از اندیشههای پر تمثال تشکیل میشود. هر اندازه تمثال بیشتر باشد، اثر ادبی به همان اندازه خواندنی و موثر خواهد بود. برای بیان اندیشه با تمثالها، بهترین وسیله مجاز است. شاعری که نتواند آثار خود را با گوهرهای گنج مجاز زینت دهد، هنرمند سترگی نخواهد بود.
یغما بیشتر عمر و روزگار خود را در تبعید و غربت سپری کرده است. شعرهای فراوانی دارد که ترجمان دل او در حسرت دوری از وطن است. در این خصوص، او یک جا، چنین مجازی آفریده است:
گر چه یغما نکنم قصه، ولی شوق وطن،
میتوان یافت ز فریاد غریبانهی ما.[26]
یغما، بیشتر صنایع بدیعی نظیر تشبیه، استعاره، مبالغه، تضاد، تکریر، تشخیص و انطاق، تلمیح، شمار ابجد و غیره را به کار گرفته است. یغما به فنون شعری و صناعات ادبی شرق (علم بیان، عروض، قافیه و جز آن) تسلط استادانه داشت و به ظرایف و دقایق آنها آشنا بود. نمونههای بیشتر فنون آن عهد را میتوان در شعر یغما سراغ گرفت. او به دلخواه خود از صناعات ادبی استفاده میکرد و در این راه به تنگنا کشیده نمیشد. سرودههای وی نشان دهندهی تسلط کامل یغما به تکنیک شعری است. مثال تنوع در قافیه از ارکان اساسی شعر است. و این، ویژگی شعر یغما است. چند بیت از منظومهی «کتاب صکوک الدلیل» او را در نظر میآوریم:
اگر خشک زاهد نهیی، تر مشو،
ازین نیک شوخی مکّدر مشو.
به الفاظ این نسخهی دلپسند،
که درج است در وی اشارات چند.
نخستین غم دوست را چاره کن،
پس آنگه بسوزانش یا پاره کن![27]
قوافی «تر – مکدر» در بیت اول پیش از ردیف «مشو» و «دلپسند – چند» در بیت دوم و «چاره – پاره» در بیت سوم پیش از ردیف «کن» از قافیههای جالب شعر یک نسق او است. یغما علاوه بر آن که از قوافی ساده و مرکب استفاده کرده، در شعر قافیههای داخلی نیز آورده است:
گهی گرگوارش گریبان درند،
گهی بیگناهش به زندان برند.28
واژههای این بیت که از مجازات بیگناهان به دست گرگصفتان عهد سخن میدارد، سه نوع قافیه دارد: نخستین عبارت از تکریر «گهی» در آغاز مصراعها و «گرگوارش» در مصراع نخست و «بیگناهش» در مصراع دوم، دومی «گریبان» و «به زندان» و سومی «درند» و «برند» هستند. بهرهوری از چنین تکنیک پیچیدهی شعری، فقط از شاعران ماهر ساخته است. یغما گاهی با تکرار نفس کلمه در آخر مصراعها نیز قافیههایی استوار میسازد:
طلسمی است این عالم پیچ پیچ،
به جز وهم مطلق در او هیچ، هیچ![28]
یغما از قافیههای مرکب نیز به استادی بهرهمند شده است. قافیههای مرکب مورد بهرهوری او، دو چند واژهای هستند.[29] شعر یغما مثل آب روان جاری است. در شعر او به گره خوردن تصنعی واژهها برخورد نمیکنیم.
ساقی جگرم سوخت، بده جام شرابی،
ماه رمضان است بکن کار ثوابی!
در سینه ندانم که چه کرد آتش عشقت،
از نالهی خود میشنوم بوی کبابی![30]
یغما در زمینهی سرودن ملمع که یکی از وسایط تصویر و عوامل شیرین بیانی و نیرومندی در سخن است، به شایستگی طبعآزمایی کرده است. در ملعمات او واژههای ترکی یا عربی به کار رفته است. در تاریخ ادبیات ایران، استادان سخن نظیر سعدی و حافظ از ملمع در مقاصد لیریک و تغزل سود جستهاند، ولی یغما بیشتر در طنزگویی از آن بهره گرفته است.
یغما در عهدی زندگی میکرد که کسی گوش به فریادها نداشت. دچار هر محنت و بلا و مبتلای هر ناله و فریادی میشد، کسی به دادش نمیرسید. یغما این وضع را چنین تصویر کرده است:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهی من،
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.[31]
این بیت دهان به دهان گشته و به گنجینهی فولکلور وارد شده است. ابیات دیگر این غزل نیز به صورت ضربالمثل در آمده است که نشان دهندهی نزدیکی شعر او به روح و معنویات مردم است. یغما گاهی تعبیر های عامه را در معناهایی دیگر به کار میگیرد، مثلا:
خنجر از سینه گذشته چو تو ضارب چه عجب،
عجب آن است اگر سینه ز خنجر گذرد![32]
*
بحر غم عاشقی، کناره ندارد،
نوح در او غیر غرق چاره ندارد![33]
*
مگو کافر ندارد راه در جنت بیا بنگر،
بر آن روی بهشتی، زلف کافر، خال هندو را![34]
شاعر در بیشتر بحرهای وزن عروض- وزن جاری شعر کلاسیک ایران – طبعآزمایی کرده است. مهارت و استادی او نشان میدهد که به قوانین و قواعد عروض تسلط داشت. در وزن عروض بحرها دو گونهاند: سنگین و ظریف. مضامین غمانگیز و محنتبار در اوزان سنگین و موضوعات طنزی و شادیآور در وزنهای ظریف سروده میشوند. شاعران ماهر ایران پیوسته این کیفیت را در نظر داشتهاند. چنان که اشرفالدین گیلانی اشعار طنزی م. ع. صابر شاعر ترکیسرای آذری را پس از ترجمه، در اوزان ظریف سروده است. یغما نیز از کسانی است که وزن را متناسب با موضوع برمیگزیند[35] و بیشتر بحرهای هزج، رمل، منسرح، خفیف، مجتث، سریع، رجز و متقارب را به کار میگیرد. برای مثال نمونههایی میآوریم:
الف) هزج مثمن سالم
نمیگویم به بزمم باش، ساقی! می به مینا کن،
چو بایاران کشی می، یاد خونآشامی ما کن!
(مفاعلین، مفاعلین، مفاعلین، مفاعلین)[36]
ب) هزج مسدس محذوف
شکستم عهد شیخ خانقه را،
ثوابی چشم دارم این گنه را!
(مفاعیلن، مفاعیلن، فعولن)[37]
پ) هزج مثمن اخرب صدرین و سالم ضربین
در کوی توام جنگ است هر روز به دشمنها،
ایشان ز شمار افزون، اما من و دل تنها!
(مفعول، مفاعلین، مفعول، مفاعلین)[38]
ت) هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
تا ابر خطت محیط ماه است،
روز من و عالمی سیاه است!
(مفعول، مفاعلن، فعولن)[39]
بحر هزج، از بحوری است که فارسی زبانان و نیز ما از آن بیشتر استفاده کردهایم. از اینرو است که مثالها را از این بحر برگزیدیم. یغما نیز از این بحر بیشتر سود برده است. و 417 رباعی و 84 انابهنامه (این نیز رباعی است) سروده که همه در بحر هزج است.
ث) رمل مثمن مخبون محذوف:
ما خراب غم و خمخانه ز می آباد است،
ناصح از باده سخن کن که نصیحت باد است!
(فعلاتن، فعلاتن، فعلاتن، فعلن)[40]
ج) مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف:
هرگز مباد کوثر و جنت هوس مرا،
جام شراب و گوشهی میخانه بس مرا!
(مفعول، فاعلات، مفاعیل، فاعلات)[41]
چ) مجتث مثمن محذوف مخبون
نگاه کن که نریزد دهی چو باده به دستم،
فدای چشم تو ساقی به هوش باش که مستم!
(مفاعلن، فعلاتن، مفاعلن، فعلن)[42]
ح) متقارب مثمن مقصور
اگر رفت رستم به مازندران
به تیغ و کمند و به گرز گران،
(فعولن، فعولن، فعولن، فعول)[43]
این مثالها به ثبوت میرساند که یغما برای مؤثر کردن بیان خود، از وسایط گوناگون تصویر و اوزان متنوع بحور عروض با مهارت و استادی سود جسته است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] عبدالرزاق دنبلی مفتون، تذکرهی نگارستان دارا، ج 1، تبریز، تیر مان 1352، به کوشش ع. خیامپور.
[2] اردشیر خاضع، تذکرهی سخنوران یزد، حیدرآباد، اسفند ماه 1331، ص 356.
[3] آثار میرزا فتحعلی آخوندوف، ج 2، باکو، 1961، ص 221.
[4] ی. برتلس. اوچرک ایستوری پرسیدسکی لیتوراتوری، لنینگراد، 1928، ص 98.
[5] احمد گلچین معانی، سلطان قاجار و یغمای جندقی، (مجلهی یغما، سال 17، ش 1، دی ماه 1343، ص 479-473).
[6] م. ع. تربیت. دانشمندان آذربایجان، تهران، 1314، ص 134-133.
[7] دیوان یغما، ص 177.
[8] محمد فضولی. دیوان، جلد اول، باکو، 1958، ص 261.
[9] دیوان یغما، ص 301.
[10] پرسیدسکی پوسلوویتسی، ص 98.
[11] میرزا محسن ابراهیمی، نمونههای ادبیات ایران، باکو 1922، ج 1، 160. (از این پس: نمونههای ادبیات ایران).
[12] دیوان یغما، ص 357.
[13] پرسیدسکی پوسلوویتسی، ص 130، نمونههای ادبیات ایران، ج 1 ص 161.
[14] پرسیدسکی پوسلوویتسی، نمونههای ادبیات ایران، ج 1 ص 161.
[15] دیوان یغما، ص 373.
[16] پرسیدسکی پوسلوویتسی، ص 56: نمونههای ادبیات ایران ج 1، ص 159.
[17] دیوان یغما، ص 358.
[18] همان، ص 331 ؛ نمونههای ادبیات ایران، ج 1، ص 167.
[19] همان، ص 364 ؛ پرسیدسکی پوسلوویتسی، ص 181 ؛ نمونههای ادبیات ایران، ج 1، ص 161.
[20] دیوان یغما، ص 172.
[21] همان، ص 334.
[22] همان، ص 346.
[23] همان، ص 165.
[24] همان جا.
[25] همان، ص170.
[26] همان، ص 150.
[27] همان، ص 280.
[28] همان، ص 278.
[29] همان، ص172-138.
[30] همان، ص179.
[31] همان، ص 155.
[32] همان، ص 162.
[33] همان، ص 232.
[34] همان، ص 147.
[35] اوزان شعری یغما خود، موضوع پژوهشی خاص و دیگر است. این جا تنها به دادن نمونههایی قناعت کردیم.
[36] دیوان یغما، ص 175.
[37] همان، ص 152.
[38] همان، ص 152.
[39] همان، ص 153.
[40] همان، ص 155.
[41] همان، ص 149.
[42] همان، ص 172.
[43] همان، ص 270.
- توضیحات
- دسته: مقالات و نقدها