دوره‌های نمایش در ایران

تاریخ ادبیات نمایشی و نیز تاریخ نمایش در ایران را به سه دوره‌ي متمایز:« دیرینه، میانه و نوینه» تقسیم می‌کنیم.

دوره‌ي دیرینه، در واقع دوره‌ي نمایش‌های آيینی است که تحت نظر کهانت عصر و زمان، در روزهای خاص با آيین‌های ویژه‌ای اجرا می‌شد. گرچه این نمایش‌ها محتوای فرا بشری داشته است، اما جان‌مایه همه‌ي آن‌ها انسان زمینی است. در این نمایش‌ها عنصر اصلی «خان»، «خاقان» و «تک شاه»ها هستند.

در دوره‌ی میانه از شخصیت پادشاهان، خان‌ها، خاقان‌ها، ملکه‌ها، ‌اشراف‌زادگان، بازرگانان و طلبه‌ها به گستردگی استفاده می‌شود. نمایش‌های دوره میانه ایران اغلب جنبه سرگرم کننده داشته است که در کنار نمایش‌های مذهبی از آن‌ها استفاده می‌شده است.

اما نمایش و ادبیات نمایشی دوره‌ي نوینه در ایران نخست با نگارش شش نمایش‌نامه از سوی میرزا فتحعلی آخوندزاده به زبان ترکی ـ ایرانی و سپس خلق پنج نمایش‌نامه از میرزا آقا تبریزی به فارسی آغاز شد و اجراهای رسمی نیز ظاهرا از سال 1303 هـ. ق. (1855 م) با افتتاح «تماشاخانه‌ي دولتی دارالفنون» و اجرای اقتباس‌هایی از کمدی‌های مولیر (1673-1632 م.)2پا گرفت.



نوع کمدی

اصطلاح «کمدی» (Comedy) از کلمه یونانی Komoidin جدا شده است و به نمایش‌نامه‌ای اطلاق می‌شود که بر خلاف درام و تراژدی، تصویر واقعیت‌های زندگی را با پایانی خوش و شادی‌آور ارائه کند. این نوع نمایش، به صورت رسمی و منسجم نخستین بار در یونان در مراسم مذهبی‌ای پیدا شد که در آن، بازیگران خود را به صورت نیمه انسان و نیمه بز درمی‌آوردند و دسته‌جمعی راه می‌افتادند و لطیفه می‌ساختند و تماشاگران را دست می‌انداختند.3

در میان قبایل ترکان باستان نیز، «تکمچی‌»ها و «سایاچی»ها ظاهرا نخستین کمدی‌سازان و کومیک‌سرایان تاریخ بوده‌اند که در تشریفات خاصی در اطراف دیگی که بز را در آن می‌جوشانیدند، ‌به ‌طور دسته‌جمعی ضمن اجرای مراسم آيینی به لطیفه‌سازی‌های منظوم فی‌البداهه می‌پرداختند و از تماشاگران به اقتضای وضع و حال آن‌ها انعام می‌گرفتند.4



کمدی ایرانی

جان‌مایه‌ي کمدی ایرانی خنده و هجو بود و آمیزه‌ای از طنز داشت. در طول تاریخ در میان خنیاگران و نوازندگان دوره‌گرد آذربایجان و سوی‌های آن که معروف به «عاشیق» بودند و قوپوزنوازی5 پیشه داشتند، افرادی در بازی‌هایی مانند «کوسا اویونو» با جامه‌ي عجیب و غریب ظاهر می‌شدند و بازیگرانی صورتک‌پوش، پیوسته به قصد ایجاد شادی و طرب و جمع کردن پول و انعام و هدایا، با اداهای خاصی به سرودن و خواندن اشعار هزلی و هجوی می‌پرداختند و مردم را می‌خنداندند.

کمدی ایرانی پیوسته شفاهی باقی ماند و صورت مکتوب یافتن آن را، مدیون آخوندزاده و قراجه‌داغی6 هستیم.



کمدی آخوندزاده

میرزا فتحعلی آخوندزاده در آفرینش‌های نمایشی خود، تحت تأثیر مولیر بود. حتی نام یکی از کمدی‌های پنج‌گانه خود، «سرگذشت مرد خسیس» را هم از او گرفت. وی با آثار نمایشی روس‌ها نیز آشنا بود و با توجه به وطن‌دوستی و پای‌‌بندی استواری که به اسلامیت و ایرانیت خود داشت، در ایجاد اصلاحات اجتماعی و فرهنگی در عهد خود پیشگام گشت. کمدی‌های خود را هم در راستای خرافه‌زدایی و استبدادستیزی و سوق جوانان به ترقی و تعالی و در عین حال، تبلیغ تدین مترقی و تخلق و نیز کمک به ایجاد نوع نوین ادبی در دو زبان ترکی و فارسی در ایران به قلم آورد. کمدی‌های آخوندزاده در عهد خود، علاوه بر فارسی، به روسی و فرانسه و ترکی عثمانی نیز برگردانده و چاپ شد.



کمدی موسیو ژوردان

«موسیو ژوردان» و «درویش مستعلی شاه»، جادوگر مشهور، دومین اثر نمایشی میرزا فتحعلی آخوندزاده در زبان ترکی به ‌شمار می‌رود و ترجمه‌ي فارسی آن نیز، به عنوان دومین «تمثیل» به دست میرزا جعفر قراجه‌داغی در سال 1289 هـ. ق. چاپ شده است.

این نمایش‌نامه به لحاظ ژرف‌اندیشی، کلیت دراماتورژی و تلاش برای تصویر تابلو‌هایی واقعی از زندگی مردم، قوی‌تر از نمایش‌نامه «ملا ابراهیم خلیل کیمیاگر»7، نخستین اثر نمایشی وی، است.

موضوع نمایش‌نامه در یک خانواده اشرافی ایلاتی،‌ یک خانواده «خان»، جریان پیدا می‌کند.

ماجرا در اوبه‌ي «تکله موغانلی» در ولایت قاراباغ و در منزل «حاتم‌خان آقا» اتفاق می‌افتد. او، خانواده کوچک و جمع و جوری دارد. خانمش، شهربانو خانم، دو دخترش شرف‌نسا 16 ساله و گل‌چهره 9 ساله و خواهرزاده‌ي جوانش شهباز، اعضاي این خانواده را تشکیل می‌دهند.

در پرده‌ي دوم پی می‌بریم که شهبازبیگ و شرف‌نسا در کودکی در یک‌جا زندگی کرده‌اند و بزرگ شده‌اند و هم‌دیگر را دوست می‌دارند و به زودی جشن عروسیشان بر پا خواهد شد.

خلاصه‌ي داستان این است که بیست روز به عروسی شهباز بیگ و شرف‌نسا مانده، به ‌طور ناگهانی شهبازبیگ قصد رفتن به پاریس می‌کند. مادر و دختر می‌ترسند که وی اسیر دختران فرنگ شود، از این‌رو شهربانو خانم، مادر شرف‌نسا، برای ممانعت از سفر شهباز بیگ دست به دامن مستعلی‌شاه، جادوگر مشهور، می‌شود که مانع این سفر گردد. گرچه این اقدام شهربانو ناشی از حس مادری و نیت خیر وی است، اما نمی‌داند که همین عمل، خود سبب قربانی شدن خود در دریای جهالت و خرافات می‌گردد.

موسیو ژوردان از فوايد سفر و علت رفتن شهباز بیگ به حاتم آقا، پدر شرف‌نسا، صحبت می‌کند و او راضی به این سفر می‌شود. اما مستعلی‌شاه، جادوگر شیاد، برای سرکیسه کردن شهربانو خانم، دست به جادوگری می‌زند و با اخذ وجهی بسیار کلان از وی، با جادو، پاریس را ویران می‌سازد!

در این حین با دریافت خبر انقلاب در پاریس، کمدی به پایان می‌رسد.



طنز

نویسنده با مهارت خاصی، خشم و غضب خواننده و تماشاگر نمایش‌نامه را علیه محیط اجتماعی و مناسبات حاکم بر روابط انسان‌ها برمی‌انگیزد و نشان می‌دهد که عناصر منفی نمایش‌نامه، نظیر مستعلی‌شاه و همکار او، فقط در بستر جهالت و نادانی توده‌های وسیع مردم و ساده‌لوحی بینوایان شهر و روستا می‌توانند رشد کنند و انسان‌ها را قربانی هوی و هوس خود سازند.

طنز قوی در نمایش‌نامه در آن‌جاست که مستعلی‌شاه، خود و به زبان خویش پرده از روی شیادی‌های خود برمی‌دارد، ولی قربانیان وی متوجه این پرده‌دری نمی‌شوند.

مهارت دیگر نویسنده در آن است که تیپ‌های منفی موجود در اجتماع عصر خود را از زبان تیپ منفی نمایش‌نامه،‌ یعنی مستعلی‌شاه، تبدیل به عنصر طنز و موضوع خنده می‌کند. همین‌گونه دعواهای اصولی را که در میان برخی از روحانیان آن زمان باعث تضعیف روحانیت شده بود، به موضوع طنز بدل می‌سازد.

در فرجام نمایش‌نامه خبر انقلاب کبیر فرانسه در پاریس، به ولایت قاراباغ می‌رسد و مستعلی‌شاه مست از نتیجه‌ي شیادی خود، تبسمی شیادانه می‌کند و میدان را خالی می‌کند و خنده‌ي طنز‌آمیز تماشاگر را سبب می‌شود؛ از سوی دیگر عدم انتباه زنان فریب خورده و غفلت و بی‌خبری آن‌ها، خنده‌ي طنز را قوی‌تر می‌سازد.



مبارزه

مبارزه در این نمایش‌نامه، از سویی مبارزه اجتماعی و همگانی و از سوی دیگر تلاش و جنب و جوش فردی، و ناشی از حسادت و صفات و سجایای افراد است. هنر نویسنده در آن است که به مبارزه‌ي همگانی آب و رنگ فردیت داده و جنگ و جدل و هیاهو‌های فردی را تبدیل به مبارزه‌ي همگانی کرده است.

حسادت شرف‌نسا خانم، بنیان مبارزه‌ي فردی و شخصی را تشکیل می‌دهد. او از ترس این‌که مبادا نامزد خود را از دست بدهد، وارد میدان مبارزه می‌شود و شهباز بیگ را از سفر به پاریس منع می‌کند. زنان خانواده، یعنی شرف‌نسا خانم، مادرش شهربانو خانم‌، دایه‌اش خان پری، همگی به دنبال همین خواست شخصی و فردی در جبهه‌ای واحد گرد می‌آیند، اشک می‌ریزند، حسادت می‌ورزند، غمگین می‌شوند، نقشه می‌کشند و فریاد بر‌می‌آورند.



تیپ‌شناسی

آخوندزاده در گزینش تیپ‌ها، توجه عمیقی به زندگی مردم دارد. بی‌گمان وی با آثار نمایشی معروف جهان، از طریق زبان‌های فرانسوی و روسی آشنا بوده است و به لحاظ داشتن آرمان‌های اجتماعی ـ سیاسی نیز، در آفرینش ادبی، نوع کمدی را از آن نظر برگزیده که تأثیری در ایجاد تغییر و دگرگونی در زندگی مردم داشته باشد.

«تیپ‌شناسی» امر بسیار مهمی در نمایش‌نامه‌نویسی است. نویسنده در تصویر زوایای شخصیتی تیپ‌های مورد نظر خود، حد اغراق را طوری رعایت می‌کند که از واقعیت به دور نباشد.



حاتم‌خان آقا

تیپ «حاتم‌خان آقا» تیپ مثبتی در بستر کمدی است. او، زمین‌داری ثروتمند و صاحب گله‌های گاو و گوسفند است. اگر بخواهیم با زبان موسیو ژوردان بگوییم، «مطلع از قواعد منطقیت، مرد کهن‌سال خردمند با فراست است».

حاتم‌خان آقا فردی است که با غیرت و تعصب و مردانگی خاص، خانواده خود را اداره می‌کند. او، عموی شهبازبیگ، در آرزوی آن است که آشیانه و زندگی مشترک دخترش را با شهباز بیگ ببیند. انسانی خیرخواه و نیک‌اندیش است و در عین حال به جهت عدم دسترسی به تحصیل علوم، فردی ساده‌لوح و عامی بار آمده است. اما وقتی توضیحات موسیو ژوردان را در باب علت سفر شهبازبیگ به پاریس جهت کسب معرفت و آشنایی با علوم جدید و فوايد جهانگردی و تربیت متخصصان بومی برای استفاده از ثروت مادی و معنوی کشورش می‌شنود، تسلیم خواست او می‌شود و به جدایی موقت شهباز بیگ از خانواده‌اش رضا می‌دهد.



مستعلی‌شاه

مستعلی‌شاه، شیادی پرورش‌یافته در محیط خرافی عصر خود است. او، از احساسات دین در باورهای مردم عوام سوءاستفاده می‌کند، می‌تواند اراده انسان‌ها را اسیر خود سازد. در میان زنان عوام ایلاتی، سیمای حکیم‌مآب به خود می‌گیرد و حتی با سخن گفتن به زبان فارسی، که زبان اهل علم به ‌شمار می‌رفته، آنان را مرعوب خود می‌کند.

مستعلی‌شاه در این نمایش‌نامه ویژگی‌‌های مشترکی با ملا ابراهیم خلیل ،کیمیاگر تیپ منفی نمایش‌نامه‌ي«کیمیاگر»، دارد. هر دو با استناد به خرافات و آمیختن آن با باورهای دینی و اعتقادات دینی و سوءاستفاده از احساسات پاک و فطری مذهبی مردم، به جمع‌آوری مال و منال دست می‌زنند و از ترس عواقب اعمال زشت خود نیز، به موقع از چنگ مردم فرار می‌کنند. نویسنده به طور نامحسوس بر این مساله تأکید دارد که مردم عوام و جهالت‌زده، روزی بیدار خواهند شد و شیادانی چون مستعلی‌شاه از این موضوع خبر دارند و هم از این‌رو، در فرصت مناسب صحنه را خالی می‌کنند.

قهرمان اصلی این کمدی در واقع همین درویش مستعلی‌‌شاه است که هدف اصلی طنز حاکم بر نمایش‌نامه است. او عنصری حیله‌گر و ریاکار است که به حساب نادانی و جهالت مردم زندگی طفیلی و انگل‌گونه‌ای دارد. او در این کمدی، نماینده‌ي نادانی و طفیلی‌گری است که با رنگ‌آمیزی تند کومیک به تصویر درآمده است و با اسلوب افشاي تضاد میان درون واقعی و سیمای ظاهری، وی توانسته است تیپ طنزی هنری خود را بیافریند.

او عنصر بسيار حیله‌گری است، هیچ‌گونه بهره و سودی به افراد و اجتماع خود نمی‌رساند و بلکه با شناخت از محیط و شرایط خاص قربانیان خود، به عوام‌فریبی دست می‌زند و نادانان را به تله می‌اندازد.

بیننده در اولین صحنه‌های نمایش با این تیپ آشنا می‌شود و اطلاعات لازم را درباره‌ي او از زبان یک تیپ فرعی و ضمنی کمدی یعنی، خان‌پری اخذ می‌کند. خان پری، دایه‌ي شرف‌نسا، در تعریف از او می‌گوید:

«خانم، سلمی‌ناز، زن کریم کدخدای آغجه بدیعی را او طلاق گرفته به فاسقش نداد؟ دختر مرد که صفرعلی مغانی را او به عاشقش نرسانید؟ پدرش را که به دادن دختره راضی نمی‌شد به جادو نکشت؟!...» 8

تیپ مستعلی‌شاه به ‌طور مستقل، خود از پرده‌ي سوم وارد صحنه می‌شود. او با اخم و غیظ وارد صحنه می‌شود. نویسنده می‌خواهد بگوید که او در نظر زنان عوام، شخصی با ابهت، جدی و دانشمند بوده است؛ او به محض ورود به اتاق و پس از سلام با شهربانو خانم خود شروع به کار کرده، می‌گوید: 

«خانم، نسبت به من چه خدمتی داشتید، بفرمایید تا با جان و دل انجام دهم.»9

شهربانو خانم از مستعلی‌شاه می‌خواهد که مانع سفر پاریسِ شهبازبیگ شود و مستعلی‌شاه با دریافت مبلغ کلانی از زن‌ها، در سختی و اهمیت این کار داد سخن می‌دهد و ادا می‌کند که بسیاری از حوادث و بلایای نازل شده بر اجتماع آن روزگار کار او بوده است: «مگر نشنیده‌اید که به چندی از شیاطین امر کردم همیشه در قلعه شیشه فتنه و فساد اندازند و...»10

و با این سخن‌ها خانم‌ها را به این باور می‌کشاند که به هر عملی قادر است. و بدین‌گونه اعتماد و رضایت آن‌ها را جلب می‌کند. او، در نطق غرای خود، علاوه بر طنز عمومی حاکم بر صحنه به چند طنز فرعی نیز اشاره دارد. از جمله، دعواهای شیخی و اصولی آن عهد که بعدها منجر به دین‌سازی و مذهب‌تراشی‌های استعمارگرانه شد، بی‌غیرتی دواير حاکم دولت قاجار در حفظ مرزهای ایران، بردگی سربازان و جهالت و عدم مهارت سرداران و کشورداری سران آن دولت به باد طنز و نقد گرفته می‌شود.

مستعلی‌شاه بسیار محتاط است و فقط با زنان عوام طرف می‌شود، هنگام اشتغال به جادوگری به ‌طور جدی از زنان می‌خواهد که: «خانم از این راز باید نه آن‌ها و نه حالا و نه در زمان دیگر خبردار نشوند...»

مستعلی‌شاه در ظاهر با خانم‌ها با عزت و احترام رفتار می‌کند و سیمای واقعی خود را با مهارت پنهان می‌سازد ولی با شاگرد خود «غلامعلی» رفتار بسیار خودمانی دارد و خود را مخفی نمی‌کند و این‌جاست که خواننده و بیننده چهره‌ي واقعی او را مشاهده می‌کنند.

هنر نویسنده در آن‌جاست که این تیپ با رفتار و گفتارهای خودش رسوا می‌شود. از این روش کومیک، نویسنده در جاهای دیگر هم استفاده‌ي زیاد می‌کند.



شهباز بیگ

شهباز بیگ تیپ جوان جستجوگر و کاوشگر عصر نویسنده است، جوانی پویا که به‌ دنبال زندگی آرمان‌گرایانه می‌گردد.

شهباز بیگ دختر عموی خود، شرف‌نسا خانم را دوست دارد. به خانواده‌ي عمویش نیز احترام می‌گذارد. اما در پرده‌ي دوم اوضاع دگرگون می‌شود و او، آینده‌ي درخشان خود و پیروزی‌های افق زندگی را نمی‌تواند فدای مناسبات خانوادگی و حتی عشق پاک و صمیمی خود بکند.

عشق او، از نوع عشق مجنون به لیلی و فرهاد به شیرین نیست که همه چیز را فدای معشوق کند. این تیپ جدید عاشق، مانند عرايس و معاشیق کلاسیک،‌ جدای از مناسبات اجتماعی زندگی نمی‌کند، منزوی و درون‌گرا نیست. می‌خواهد نخست در آویزش‌های اجتماعی و مردمی، سری از میان سرها در‌آورد، تحصیل کمال و کسب معرفت کند و سپس به ازدواج با معشوق خود تن دردهد. شهبازبیگ به پاریس می‌رود که زبان فرانسه را نیک بیاموزد و از طریق این زبان به علوم و فنون جدید و مدرن عصر خود تسلط یابد، به تحقیقات علمی بپردازد، کتاب بنویسد و حتی به مال و ثروت دست یابد.

شهباز بیگ جوانی است که عاشق آموختن و تحصیلات است. او، علوم جاری عصر خود را فراگرفته است، زبان‌های ترکی، عربی، فارسی و روسی را آموخته است و می‌خواهد برای تکمیل تحصیلات خود به اروپا برود و در فرانسه تحصیل کند. ولی شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم، مانع تحقق خواست او است. آشنایی او با موسیو ژوردان سبب می‌شود که بتواند راهی برای رسیدن به این هدف پیدا کند، او به عمویش می‌گوید: «دور سرت گردم، عمو، رخصت بده...»



تیپ زن

تیپ زن در آثار آخوندزاده، در عین سادگی و عوامی و گاه ساده‌لوحی، دارای صفات مثبت کثیره‌ای است. در این نمایش‌نامه شهربانو و شرف‌نسا، هر دو مهربان و انسان‌دوست هستند، نجابت دارند، اصالت دارند، عفت و عصمت دارند، تقوا دارند و با فضیلت هستند.

در مقابل پیشنهاد جادوگر مبنی بر این‌که جنی بر جان شهباز بیگ مسلط کند، رضایت نمی‌دهند و پیشنهاد تخریب پاریس را هم به خاطر بی‌گناه بودن مردم آن جا نمی‌پذیرند. و نیز پیشنهاد قطع سر موسیو ژوردان را هم رد می‌کنند. نویسنده بدین‌گونه احساسات انسانی و عواطف سرشار زن شرقی را به طور برجسته به نمایش در می‌آورد. خواننده و تماشاگر در مقابل رفتارهای منفی این زنان گاه می خندد و زمانی هم مفتون نجابت و انسانیت آنان می‌شود.

تیپ زن در کمدی «موسیو ژوردان و درویش مستعلی‌شاه» اهمیت خاصی دارد، و تیپ تجریدی و انتزاعی نیست؛ شخصیت زنده و جاندار و عادی و اجتماعی است، و نقش خانوادگی زن را به خوبی و واقع‌گرایانه به تصویر می‌کشد.

عنصر زن در کمدی موسیو ژوردان موضوع خنده و تیپ کومیک است. اما آخوندزاده نه از راه افشاگری مستقیم و روشن، بلکه با شرحی از تضاد درونی شخصیت آن‌ها، همه از تبدیل به تیپ کومیک می‌کند.

شرف‌نسا خانم و شهربانو خانم دو نقش اصلی زن را تشکیل می‌دهند. آنان شهباز بیگ را جوانی که هر روز اسیر هزاران تصور و خیال می‌شود، خرد از دست هشته و دیوانه‌سر است، حاتم‌خان آقا را فردی تنگ‌نظر با تفکری محدود، موسیو ژوردان را خس و خاشاک جمع‌کن، شخصی سفیه، و خودشان را عاقل و خردمند و مدبر و دوراندیش حساب می کنند. ولی در متن ماجرا آنان خود به عنوان افرادی نادان، جاهل و فاقد هر گونه تصوری درباره‌ي علم و ترقی و اصلاحات در زندگی اجتماعی و نظایر آن،‌ به عنصر طنزی و قوی کمیک بدل می‌شوند و ماهیت طنزی آن‌ها را نویسنده بسیار طبیعی و واقعی باز می‌نماید. شرف‌نسا خانم نمی‌تواند علت و اهمیت سفر پاریس شهبازبیگ را درک کند، حتی این کار او را بسیار خطرناک هم فرض می‌کند. به نظر او فرانسه مرکز فساد اخلاق و قصد شهباز هم از سفر به پاریس، شرکت در مجالس لهو و لعب است. از این‌رو، چاره‌ای جز اشک ریختن نمی‌بیند و کاری هم از دستش ساخته نیست تا مانع این سفر بشود.

شهربانو خانم نیز اقدام شهباز بیگ را کاری ساده‌لوحانه و حتی خطرناک فرض می‌کند و از دست او به شوهرش شکایت می‌برد و پیشنهاد می‌کند که او را فوری وادار به ازدواج نماید. او، زنی دنیادیده و سال‌خورده است و برای تحقق بخشیدن به آرزوی خود، فعالیت می‌کند، قصد او آن است که شهباز را از انحرافی که برای او پیش آمده، محافظت کند و بلکه او را به راه حق سوق دهد و از افتادن در ورطه‌ي انحرافات اخلاقی باز دارد. شهبازبیگ را پیش خود خوانده، خدمت می‌کند، از او می‌خواهد که از تصمیم خود بازگردد.

اما حاتم‌خان آقا تحت تأثیر موسیو ژوردان، گرچه قبلا سفر شهبازبیگ را غیر ضروری می‌دانست، خطاب به همسر خود می‌گوید: 

«دیگر چه بکنیم؟ بگذار برود، کلاهت را برگردانی سال تمام می‌شود. جوان است، دلش می‌خواهد پاریس را ببیند.»11

ولی شهربانو خانم به درک اهمیت سفر دست پیدا نمی‌کند و به طور قطع علیه نظر شوهر خود می‌گوید: «مرد، چه می‌گویی نه پاریس رفتن او را می‌خواهم نه کسب معرفت کردنش را...»12

در قفای این همه داد و بیداد و فریاد و هوار جسارت‌آمیز این زن، ‌هیچ اقدامی عملی، نخفته است و سر و صدایش هم تأثیری نمی‌بخشد. او، نه می‌تواند شهباز بیگ را از تصمیم خود منصرف سازد و نه شوهرش را قانع کند. تصمیم نهایی و حرف آخر، از آن مرد است.

شهربانو خانم که دستش از همه جا قطع است، دست به دامن خان‌پری، دایه‌ي پیر خانوادگی‌شان، می‌شود. دایه راهی بسیار «آسان»، «عاقلانه» و «بارها تجربه شده» را پیشنهاد می‌کند:

«خانم چه لازم است که منت حاتم‌خان آقا و یا دیگری را بکشید...»

و پیشنهاد می‌کند که درویش مستعلی‌شاه، جادوگر معروف را به یاری بطلبند.

«شهربانو خانم» درویش را طلب می‌کند. درویش که از جهالت و خوش‌باوری زن‌ها خبر دارد، پیشنهاد می‌کند: «... به دیوها، عفریته‌ها حکم کند پاریس را ویران سازند...»

زنان عوام خیال می‌کنند که واقعا درویش می‌تواند در کوهپایه‌ای از آذربایجان بنشیند و پاریس را ویران سازد و یا در سوی دیگر رود ارس موسیو ژوردان را سر بزند. آن‌ها در این باب به بحث هم می‌پردازند و سرانجام رضایت به ویران‌شدن پاریس می‌دهد. مستعلی‌شاه هم به تخته‌پاره‌هایی که از خورجین درآورده، خانه‌هایی کودکانه می‌سازد و با هزار و یک نیرنگ و رودخوانی و جادوگرنمایی، آن‌ ‌ها را ناگهان به هم می‌ریزد و می‌گوید،: 

«خانم، چشمتان روشن، پاریس خراب شد!»

در این میان، مساله‌ي مهم آن است که باید خبر ویرانی پاریس به سرعت به گوش موسیو ژوردان برسد. مستعلی‌شاه در این باب نیز، باز به شهربانو خانم اطمینان می‌دهد:

«خانم کسی که پاریس را در یک چشم به هم زدن بر باد دهد، خبر آن را نمی‌تواند به این جا برساند؟...»



شخصیت‌های دو بعدی

اغلب تیپ‌های کمدی‌های آخوندزاده شخصیت‌هایی دو بعدی و متناقض دارند. مثلا شرف‌نسا و شهربانو از سویی رقیق‌القلب و باعاطفه و انسان‌دوست و طالب سعادت بشر هستند و از سوی دیگر وسیله و دستاویز شیاطین و منفعت‌طلبان و دشمنان حق و حقیقت می‌شوند.

و یا موسیو ژوردان از سویی شخصی خیرخواه است که شهبازبیگ را به پاریس می‌برد تا او را با علوم و فنون جدید آشنا سازد، و از سوی دیگر به سرنوشت لویی فیلیپ، شاه مستبد فرانسه، که در انقلاب 1848م. به انگلستان گریخت، دل می‌سوزاند و در تلاش آن است که خود را در لندن به او برساند، و هدف خنده‌ي طنزآمیز تماشاگران می‌شود.

موسیو ژوردان یک شخصیت واقعی و تاریخی است. نام اصلی وی «آلکسیس ژوردانم» (1879-1814م.) است و گیاه پزشك معروف فرانسه در عصر خود به ‌شمار می‌رود.

این تیپ در نمایش‌نامه، دوستدار علم و دانش است و به ولایت قراباغ نیز از آن جهت آمده که با گیاهان شفابخش کوهستانی آشنا شود و از این طریق بتواند خدمتی به جهان علم بکند. خود در این باره، خطاب به حاتم‌خان آقا می‌گوید:

«اگر من به قراباغ نمی‌آمدم، کی می‌دانست که در ییلاق‌های قراباغ این علف موجود است؟ پیش‌تر از این اطبا، و حکمای ما «لینه» و «تورنه فورت» ...»

نام بردن از گیاه‌شناسی چون کارل لینه سویسی، ژوزف پیتون فرانسوی، برترام جان آمریکایی، نشانگر آن است که آخوندزاده در آن عصر، دنبال مطالعه و پژوهش در علوم گیاهی هم بوده است و مسیو ژوردان نام‌برده را خوب می‌شناخته و از نظریات و تئوری‌های او در این شاخه از دانش آگاهی داشته است. نظریات موسیو ژوردان بعدها تحت نام «ژوردانیسم» معروف شده و مورد انتقاد بسیاری از دانشمندان مادی‌گرا نیز قرار گرفت.

از صفات و سجایای اخلاقی بارز موسیو ژوردان، خیرخواهی او است که مورد توجه نویسنده است. او خیرخواه خانواده‌ي میزبان خود است و سعی دارد به داماد این خانواده، یعنی شهبازبیگ کمک کند تا او بتواند در سال‌های صباوت در پاریس به تحصیل علوم جدید بپردازد.



آماج سیاسی و اخلاقی نویسنده

نویسنده در پایان مجلس چهارم از زبان خان‌پری می‌گوید:

«... می‌ترسم که از خرابی پاریس شهرهای دیگر را ضرب رسیده، خراب شوند...» و بدین‌گونه آماج سیاسی خود را به روشنی بیان می‌دارد.

نویسنده، حادثه‌ي انقلاب کبیر فرانسه را هم در واقع موضوع سوژه‌ي اصلی کمدی قرار داده است و به نوعی مردم را دعوت به انقلاب می‌کند.

آخوندزاده غرب‌زده نیست. دل در گرو دلبر غربی ندارد، اما مراقب اوضاع انقلاب است و حوادث فرهنگی آن و رنسانس فرانسه را دنبال می‌کند، در نظر او، فرانسه کشور فیلسوفان، اندیشمندان، سیاسیون و سرزمین انقلابات است. او در آثار دیگر خود از دانشمندان گیاه‌شناس، از مولیر، ولتر، منتسکیو، ژان ژاک روسو و دیگران به احترام یاد کرده است. اما از سوی دیگر انحطاط اخلاقی در اروپا را افشا می‌کند. مثلا، در همین کمدی از زبان حاتم‌خان آقا به طنز، برهم خوردن کیان خانواده در اروپا را به صورت زیر به موضوع طنز و خنده بدل می‌سازد:

«شوهر زیاد کردن عبارت از این است که یک زن به یک شوهر اکتفا نکند، این عادت پاریسیان است.»

توجه به مسایل سیاسی جاری در ایران، از اهداف اصلی نویسنده است. مثلا، در جایی در صحبت از حاجی میرزا آقاسی از زبان خود او عدم توجه دستگاه حکومتی به حفظ و حدود و ثغور ایران را افشا می‌کند و از قول سربازها این تصنیف را می‌سراید که:

نه مواجب، نه جیره و نه علیق،

نوکر قربةً الی اللاهیم.



مترجم فارسی این قسمت‌ها، همه را در ترجمه حذف کرده است.13در اصل، از زبان مستعلی شاه می‌گوید: «مگر دیوهای من، سربازهای ایرانی هستند که مفت خدمت بکنند و مگر من حاجی میرزا آقاسی هستم که هیچ چی به آن‌ها ندهم جز فحش...

خانم، شما خیال نکنید که من دیوهایم را به حرف خشک و خالی نگه می‌دارم، بلکه برای همچو کارها آن‌ها را باید ضیافت کنم...»

در همین‌جا سیاست مزوّرانه دولت روس را نیز افشا می‌کند و به طنز از «شفقت دولت علیه» که مدارسی باز کرده و در آن‌ها «زبان‌های عرب و ترک و روس و فارس» درس می‌دهند، نام می‌برد و در جای دیگر در سیمای شهبازبیگ قهرمان مثبت کمدی که به سبب اشراف‌زاده بودن، شغل کشاورزی و کسب و تجارت را دون شأن خود می‌داند، کارمند دولت روس بودن را می‌ستاید و کارمندان را خوشبخت می‌نامد ولی از زبان نامزد خود می‌شنود که: «... که از ماها به خدمت خوشبخت شده است؟ این خوشبخت‌ها را که دیده‌ای همه به راه‌های دیگر به بخت رسیده‌اند...»

به هر حال باید توجه داشت که آخوندزاده این مطالب را در شرایط سانسور شدید حکومت روس به قلم آورده است و مطالب را طوری نوشته که مضامین انتقادی، گاه معناهایی دو پهلو هم بدهد.



زندگی مردم

نمایش‌نامه موسیو ژوردان، در واقع مجموعه‌ي تابلوهای زنده و جاندار از زندگی صاف و بی‌آلایش ایلاتی مردم است. آخوندزاده خود بخشی از سال‌های کودکی و نوجوانی خود را در میان عشایر آذربایجان گذرانده است و زندگی کوچرو داشته است. در این نمایش‌نامه چهره‌های معصوم و باصفای زنان ایلاتی به تصویر درآمده است. دختر جوان برای حفظ عشق خود، و مادر او برای تأمین سعادت دختر خویش و حفظ کیان خانواده، با تمام وجود می‌کوشند و تمام پس‌انداز و ذخایر مادی خود را فدا می‌کنند و برای ممانعت از سفر مرد خانه و دوری وی از کانون خانواده، به سحر و جادو متوسل می‌شوند.

نویسنده در این نمایش‌نامه دوگونه شیوه‌ي زندگی را رو در رو نهاده است. نخستین شیوه، تسلیم در برابر وضع موجود، ادامه‌ي حیات در سکون و رکود و سستی و عدم تحرک و نفی مبارزه برای بهسازی زندگی، و دومین شیوه، اندیشیدن، گشت و گذار،‌ دیدن و برگزیدن، کسب معرفت و آشنایی با نمادهای زندگی مدرنیته و مبارزه‌ برای رهایی از سکون و فترت و سستی است. برای دست‌یابی به شیوه‌ي دوم، جنبش و تحرک و مبارزه‌ي بی‌امان لازم است که موضوع اصلی نمایش‌نامه است.



علم و جهل

حرف اساسی نویسنده در این نمایش‌نامه تقابل علم و جهل است. دانش و بی‌دانشی را رو در روی هم می‌نهد. در این جا جهل است که به جدال با علم می‌پردازد و پیروزی ظاهری هم به ‌دست می‌آورد، اما نویسنده‌ي علم را، حتی در چهره‌ي یک گیاه‌شناس سلطنت‌طلب و مرتجع، مطلوب می‌شمارد و سیمای جهل را، حتی در سیمای دختران و زنان معصوم و دوست‌داشتنی ایلاتی، زشت و کریه می‌داند. گرچه پیروزی ظاهری جهل بر علم در بستر حوادث مختلف واقع‌گرایانه قابل قبول و مطلوب می‌نماید، اما نویسنده به آن تن در نمی‌دهد و از این‌رو، پای یک حادثه واقعی، یک انقلاب، یعنی انقلاب 1848م. فرانسه را به میان می‌کشد.

در روزگاری که به امر حکومت دولت روس حتی سخن گفتن از انقلاب فرانسه ممنوع بوده، آخوندزاده با زیرکی تمام از طرح وقایع‌نگارانه‌ي انقلاب فرانسه در می‌گذرد و به تأثیر آن در سرزمین‌های دیگر می‌پردازد و خواننده و بیننده را وادار به تفکر می‌کند و حتی در واقع مردم را به نوعی دعوت به انقلاب می‌کند.(12)



کمدی خانوادگی

به لحاظ این‌که قهرمانان اصلی داستان، ماجراها را در مناسبات اعضای خانواده با هم دنبال می‌کنند، نمایش‌نامه تبدیل به یک کمدی خانوادگی می‌شود. خط اصلی سوژه در این راستا، حسادت زنانه‌ي شرف‌نسا خانم است. و مدافع بزرگ وی، مادرش شهربانو، به شخصیت اصلی این کمدی تبدیل می‌شود و بقیه‌ي تیپ‌ها را برای تحقق یک خنده‌ي روده‌بر هدایت می‌کند. مستعلی‌شاه و دیگران، در طول محور این تیپ، به ایجاد این خنده کمک می‌کنند.



کمدی اجتماعی

از آن‌جهت به این نمایش‌نامه، ویژگی کمدی اجتماعی می‌دهیم که شهباز بیگ، از قهرمانان اصلی نمایش‌نامه به دنبال کسب معرفت و آشنایی با دستاوردهای فرهنگی نوین جامعه‌ي بشری است. او پیشتاز رهایی از قیود حیات رکود‌آمیز و دستیابی به آزادی و آزادگی و ناظر بر افق‌های دور پیشرفت و ترقی است.

اما ویژگی کمدی اجتماعی بودن نمایش‌نامه با ویژگی کمدی خانوادگی بودن آن آویزشی تنگاتنگ و انفکاک‌ناپذیر دارد.



اوج کمدی

اوج کمدی در لحظه‌ای است که به محض آن‌که درویش عملیات جادویی، ویران‌سازی پاریس را به اتمام می رساند، درب خانه را طرق ـ طرق می‌زنند، درویش خود را مخفی می‌سازد و موسیو ژوردان وارد صحنه شده با صدای بلند می‌گوید:

« خانم،.... من می‌روم، نمی‌توانم بمانم... حیف به تو پاریس، حیف به تو تولیئری، افسوس پایتخت زیبا، سلطنت زیبا! فرانسه بدبخت شد!...»14

حاتم‌خان آقا که پس از او وارد صحنه می‌شود از او می‌پرسد: «حکیم صاحب، پاریس را چه کسی ویران کرده است؟»

موسیو ژوردان با درد و اندوه و اضطراب می‌گوید: «شیاطین، اجنه، دیوان، ‌عفریته‌ها، بدعمل‌ها...»15

آخوندزاده برای ایجاد اوج در این کمدی، از نقل واقعه‌ي انقلاب کبیر فرانسه بهره جسته است. رسیدن خبر این انقلاب به گوش موسیو ژوردان با عملیات جادویی مستعلی‌شاه برای تخریب و ویران‌سازی پاریس، هم‌زمان می‌شود. و زنان خیال می‌کنند که پاریس در واقع به دست جادوفرسای درویش ویران شده است. سخنان اضطراب‌آمیز موسیو ژوردان نیز این باور را در آن‌ها قوت می‌بخشد.



خودافشایی

آخوندزاده در کمدی‌‌های خود از روش «خودافشایی» فراوان بهره می‌جوید. به طور مثال درویش مستعلی‌شاه در صحبت با شاگرد خود، غلامعلی می‌گوید:

«این خانم بزرگ برای این کار برای من صد سکه‌ي تازه باجلوقلو می‌دهد و ده روز...»

در جای دیگر با استهزا، خطاب به زنان عوام می‌گوید: «این طایفه‌ي زنان چه ساده‌لوحند... من در قراباغ نشسته ...»

بدین‌گونه، نویسنده مستعلی‌شاه را با سخنان و رفتارهای خود او افشا می‌کند و ابعاد و جهات اصلی شخصیت او را باز می‌نماید و در سیمای او، تیپ طنزی مدرنی می‌آفریند.



فرجام

فرجام کمدی با غلبه‌ي زنان بر مردان و تفوق آنان پایان می‌پذیرد. همان‌گونه که گفتم جهالت و نادانی، دانش و نوآوری را مغلوب خود می‌سازد. ولی زنان با این فرجام، خردورز و دوراندیش و مدبر قلمداد نمی‌شوند، بلکه برعکس، حقیر می‌گردند.



دو نوع طنز

باید توجه داشت که طنز جاری بر تیپ مستعلی‌شاه، غیر از طنزی است که تیپ‌های زنان نادان و جاهل را فرا می‌گیرد. مستعلی‌شاه به عنوان یک بلای اجتماعی جدی و عامل اصلی عقب‌‌ماندگی و تنبلی، هدف طنز است. ولی زنان كه قربانیان جهالت‌اند، باعث خنده می‌شوند، خنده‌ای تلخناک كه خواننده و بیننده را به تأثر وا می‌دارد.

نویسنده با تیپ مستعلی‌شاه، مناسبتی آشتی‌ناپذیر و خصمانه دارد، بر او ضربه‌ای مهلک از تازیانه‌ي طنز وارد می‌سازد و به انکار و محو او می‌پردازد. اما در طنز جاری بر تیپ زنان، امحاي آنان هدف نویسنده نیست. نویسنده قصد اصلاح و تربیت آن‌ها را دارد. هدف اصلی طنز در این جا، قبل از زنان، محیط و شرایط اجتماعی است. تیپ زن در تصاویر آخوندزاده، به راستی خردورز، کاری، فعال، مسؤولیت‌شناس و باغیرت است. مقصر اصلی در لغزیدن آن‌ها به ورطه‌ي طنز، نوع تربیت محیطی است که آنان را اسیر و گرفتار عوام‌فریبی چون مستعلی‌شاه می‌کند. راه چاره، تنها در آن است که آنان را با علم و ترقی و سواد آشنا کنیم.

تاریخ حدوث واقعه طبق نص ترکی و ترجمه‌ي فارسی آن، 1263 ه‍. ق. مطابق 1847 م. (1226 ه‍. ش.) است. ولی در مجموعه‌ چاپی به زبان روسی، خود آخوندزاده سال 1848م. آورده است که با تاریخ انقلاب کبیر فرانسه مطابقت دارد.16 

تاریخ نگارش کمدی «موسیو ژوردان» در دست‌نویس به جای مانده از میرزا فتحعلی آخوندزاده 1267 ه‍. ق. است که مطابق 1850 م. (1229 ه‍. ش.) است. ترجمه‌ي روسی آن نیز در سال 1851م. در روزنامه «قفقاز» (Kavkaz) (شماره 23 و 17 فوریه و 2 مارس)، انتشار یافته است. اولین اجرای آن در 1852م. در پطروگراد سابق اتفاق افتاده است که با موفقیت توأم بوده است.17



برخورد با اشغالگران روس

گرچه طبق معاهده‌های «گلستان» و «ترکمان‌چای» سرزمین‌های جدا شده از ایران به عنوان غنايم جنگی و به دنبال شکست دولت قاجار حق مسلم دولت روس شمرده می‌شد، ‌اما مردم این سرزمین‌ها به ویژه شیعیان آذربایجان، پیوسته دولت روس را «اشغالگر» می‌شناختند که بعدها در ادبیات آذربایجان از آن دولت با عنوان‌هایی نظیر «یاد ائللی اشغالچی» (= اشغالگر بیگانه) یاد شده است.

میرزا فتحعلی آخوندزاده گرچه برای امرار معاش به خدمت دولت اشغالگر درآمده بود، اما پیوسته در جای ‌جای آثار دراماتیکی خود در انتباه و بیدارسازی مردم، چهره‌ي کریه اشغالگران را باز می‌نماید و با توجه به وجود سانسور شدید در مطبوعات و نشریات و انطباعات آن عصر، با سخنان دو پهلو به خلق تیپ‌های کومیک دولتی دست می‌زند.

دولت اشغالگر روس برای تألیف قلوب مسلمانان قفقاز در شهر تفلیس کالج‌هایی تأسیس کرده بود که در آن‌ها هر چهار زبان ترکی و عربی و فارسی و روسی تدریس می‌شد. خود آخوندزاده در همین کالج‌ها متون ترکی و فارسی تدریس می‌کرد. در پرده‌ي دوم از زبان حاتم‌خان آقا و به طنز می‌گوید: «... باری شما زبان‌های عرب و فارس و ترک و روس لازم است. الحمدالله در مدرسه‌هایی که از شفقت دولت علیه خودمان باز شده است، همه را خوانده و آموخته‌ای.»

و بدین ترتیب می‌رساند که با وجود تحصیل چهار زبان و سال‌ها گرفتاری در مدارس و کالج‌های روسی،‌ هنوز شهبازبیگ محتاج آموختن اوایل علوم است و حاتم‌خان از روی جهالت،‌ وی را بی‌نیاز از ادامه تحصیل می‌داند.

در پایان جمله‌ي سوم از زبان شرف‌نسا به صراحت می‌گوید که به خدمت دولت درآمدن ما را خوشبخت نمی‌کند و بلافاصله شهبازبیگ در پاسخی که به او می دهد، می‌گوید که برای رفتن به خدمت دولت هم در این جا واسطه و رشوه و جاسوسی و خودفروشی لازم است و او در میان «خدمت دولت روس کردن» و «رفتن به فرانسه»، دومی را بر می‌گزیند و این خود، باطن نیت آخوندزاده را که مختلف با اشغال سرزمین‌های قفقاز از سوی روس بوده، می‌رساند. نتیجه‌ي رفتن به خدمت روس را نوکری، ولی نتیجه‌ي رفتن به فرانسه را آموزش زبان فرنگ و اشتهار در جهان علم می‌داند.



نشر متن فارسی

«موسیو ژوردان و درویش مستعلی‌شاه» نخستین بار در سال 1289 ه‍. ق. در «دارالخلافه‌ي باهره‌ي تهران» منتشر شد. مترجم و نگارنده‌ي فارسی آن، میرزا محمد جعفر قراجه‌داغی ملقب به «منشی تحقیق» آن را در «دارالطباعه‌ي دولتی» به چاپ رسانید و یک سال بعد دوباره همین نمایش‌نامه را در مجموعه‌ای با عنوان «تمثیلات تماشاخانه» انتشار داد.18

فرجامین نشر در تهران از سوی دو ناشر و هم‌زمان انجام پذیرفته است: محمد باقر مؤمنی و علیرضا حیدری. و هر دو از تحریفات و نقایص مشحون است.19

علاوه بر این اشاره‌های مشخص، باید بگویم که تحریفات سلیقه‌ای نشر «م.» فزون از اندازه است. در این نشر تحریفاتی از این دست فراوان به چشم می‌خورد که گاه معنی را نیز مختل می‌سازد:

ده! بگو ببینم = بگو ببینم.20 

مکن = نکن.21 

نیشگان = نشگان.22 

شهباز می‌رود؟ کجا می‌رود؟ = شهباز کجا می‌رود؟23 

بچه‌ی = بچه‌ای.24 

به هر حال، عدم دقت ناشران فوق در ضبط اسامی خاص، نظیر ضبط نام کوه «میراو» به صورت «سراو» نیز، همراه اعمال سلیقه‌شان، متون منتشره آن‌ها را غیر قابل اعتماد کرده است. از سوی دیگر مقدمه‌ای که مؤمنی بر نشر خود نگاشته، بیشتر در خدمت القاي تلقینات فریدون آدمیت است تا تحلیل و بازخوانی آرمان‌های آخوندزاده که با فرازهایی از تحلیل‌های پژوهشگران آذربایجان شوروی سابق – که از طرف دیگران ترجمه و در اختیار او گذاشته شده است – در هم آمیخته است.

ویرایش حاضر را با بازخوانی مجدد چاپ اول و دوم و مقابله با متن ترکی (چاپ 1982 باکو) آماده ساختم.25 در آماده‌سازی متن فارسی تمام تلاشم مقصور بر این بوده که ویژگی‌های نگارشی قراجه‌داغی به تمامی حفظ بشود. با این همه به یکسان‌سازی رسم‌الخط و ایجاد برخی دگرگونی در شیوه‌ي گزینشی املایی مجبور شدم، جملات و عباراتی را که وی به هر دلیل در ترجمه اسقاط کرده بود، و هرگونه افزایش دیگر جهت سهولت در معنارسانی را داخل [] آوردم. توضیحات لازم را به فرجام متن افزودم.

در انتقال متن ترکی نیز، مانند جلد اول، از نشر علمی – انتقادی چاپ 1982م. بهره بردم.

اگر توفیقی در تهیه‌ي این متن و انتشار این مجموعه به دست آورده‌ام، مثل همیشه نتیجه‌ي تشویق‌ها، محبت‌ها و دغدغه‌های سرکار خانم لاله تقیان بوده است و امیدوارم بتوانم مجلدات دیگر این مجموعه را هم با کیفیتی مطلوب و مناسب و به همت ایشان به دست خواننده معاصر برسانم.



دکتر حسین محمدزاده‌ي صدیق

تهران – تیر ماه 1382


پي‌نوشت‌ها:

1. مقدمه‌ي كتاب موسيو ژوردان، ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ترجمه‌ي ميرزا محمد جعفر قراجه داغي، ترجمه‌ي دكتر ح. م. صديق، نمايش، تهران، 1383

Jean Baptiste Poqelin (Moliére).2

3. شهریار، خسرو، کتاب نمایش، ج 1، ص 210.

4. ح. م. صدیق. سایالار، کهن‌ترین سروده‌های مقدس آذربایجان، مقدمه.

5. «قوپوز» Qopuz نام آلت نوازندگی «عاشیق»ها که امروز به آن «ساز» اطلاق می‌شود.

6. برای شرح احوال و افکار آخوندزاده و قراجه‌داغی، به جلد اول مجموعه‌ي حاضر رجوع کنید.

7. کتاب حاضر، ص 52.

8. کتاب حاضر، ص 57.

9. همان، ص 58.

10. همان، ص 49.

11. همان‌جا.

12. بخش‌های محذوف را در پانویس متن فارسی نمایش‌نامه در کتاب حاضر نقل کرده‌ام.

13. مثلا، با آوردن این جمله: «... می‌ترسم که از خرابی پاریس، شهرهای دیگر را ضرب رسیده، خراب گردد.»

14. کتاب حاضر، ص 67.

15. همان جا.

16. محمدوف، نادر. م. ف. آخوندوفون رئالیزمی، ص 252.

17. همان جا.

18. قراجه‌داغی، میرزا جعفر. تمثیلات تماشاخانه، دارالطباعه‌ي دولتی، تهران 1289.

19. آخوندزاده، میرزا فتحعلی. تمثیلات، تهران، خوارزمی، 1356/ آخوندزاده، فتحعلی. تمثیلات، مقدمه و حواشی باقر مؤمنی، نشر اندیشه، تهران، 1356.

20. ص 108 نشر م.

21. ص 108 نشر م.

22. ص 109 نشرم. 

23. ص 110 نشر م.

24. ص 111 نشر م.

25. آخوندزاده، میرزا فتحعلی. کومئدیالار ، ترتیب ائدن نادر محمدوف، باکو، یازیچی، 1982.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید