ترانههاي بومي آذري كه به طور عموم«قوشما»Qoshma بر آنها اطلاق ميشود، مانند ترانههاي عاميانهي ديگر، ساده، ملهم از طبيعت ملموس، عاري از تكلف و تصنع و در قالبهاي موزون هجابي ريتميك سروده شده و سينه به سينه و نسل به نسل به يادگار، به ما رسيده است.
بهطور كلي قوشماها يا سخنان مؤزون و آهنگين آذري، به بخشها و انواع: باياتي (دوبيتيهاي حزنآور)، ماهني (اشعار نشاطانگيز)، لايلا (لالايي)، اوخشاما يا آغي (مرثيه)، دوزگو يا قوشماجا (اشعار تكراري)، سايا (سرودهاي مقدس) و گونههاي متفرق و پراكندهي ديگر تقسيم ميشوند.
كوتاهترين قوشماهاي جفت، چهار هجايي و بلندترين آنها شانزده هجايياند. و قوشماهاي فرد هم ميان 3 تا 15 هجايي قرارگرفتهاند.
اگر هر خط شعر را در اين قوشماها، از لحاظ تكيه و برش هجا، به دولنگهي كلي * تقسيم كنيم، در قوشماهاي جفت دو حالت پيش خواهد آمد:
1) آن دو لنگه با هم مساوي خواهند بود.
2) دو هجا از هم بيشتر يا كمتر خواهند داشت.
و در قوشماهاي فرد، فرق ميان دولنگهي يك خط، 5 هجا، 3 هجا و يا يك هجا خواهد بود.
در دو جدول ذيل، اين اشكال و اقسام ترسيم شده است:
الف-جدول قوشماهاي جفت
وزن هر خط
قوشما
قسم اول
يك شكل
دارد
فرق ميان
دولنگهي
قسم اول
قسم دوم
فرق ميان
دولنگهي
قسم دوم
شكل اول شكل دوم
4 هجا
6 ״
8 ״
10 ״
12 ״
14 ״
16 ״
2+2
3+3
4+4
5+5
6+6
7+7
8+7
0(صفر)
״
״
״
״
״
״
״
1+3
2+4
3+5
4+6
5+7
6+8
7+9
3+1
4+2
5+3
6+4
7+5
8+6
9+7
3 هجا
״
״
״
״
״
״
״
گفتيم لنگهي كلي، چرا كه گاهي هر لنگه خود تكيه و برش پيدا ميكند.
ب-جدول قوشماهاي فرد
وزن هر خط
قوشما
قسم اول
فرق ميان
دولنگهي
قسم اول
قسم دوم فرق ميان
دولنگهي
قسم دوم
قسم سوم فرق ميان
دولنگهي
قسم سوم
شكل 1 شكل 2
شكل 1
شكل 2 شكل 1 شكل 2
3 هجا
5 ״
7 ״
9 ״
11 ״
13 ״
15 ״
1+2
2+3
3+4
4+5
5+6
6+7
8+7
2+1
3+2
4+3
5+4
6+5
7+6
8+7
1 هجا
״
״
״
״
״
״
״
0+3
1+4
2+5
3+6
4+7
5+8
6+9
3+0
4+1
5+2
6+3
7+4
8+5
9+6
3 هجا
״
״
״
״
״
״
״
- +-
0+5
6+1
7+2
8+3
8+4
10+5
- +-
5+0
1+6
2+7
3+8
4+8
5+10
-
5 هجا
"
"
"
"
"
"
در قسم سوم، كه در لنگهاي 5 هجا بيشتر از لنگهي ديگر دارد، لنگه بيشترين، پيوسته خود به دو لنگهي فرعي تقسيم ميشود. مثلاً يازده هجايي فرد در قسم چنين تقطيع مي شود:
(4+4+3) كه همان (8+3) باشد يا
(3+4+4) كه همان (3+8) باشد.
همچنين:
(4+3+4) كه همان (7+4) يا (4+7) باشد و بقيه هم همينطور.
و همينگونه است قوشماهاي جفت كه درآن لنگه و يا لنگهها مستعد بخشبندي هستند. مثلاً شانزده هجايي جفت اغلب چنين بريده ميشود: (4+4+4+4) كه همان (8+8) است.
و نيز يك خط چهارده هجايي ممكن است چنين تقطيع شود: (4+5+5) يا (5+4+5) و يا (5+5+4) .
ولاكن، اغلب چند برش شناخته و معروف هستند كه به كار گرفته ميشوند و ديگر شكلهاي تقطيع بهندرت يافت ميشود و يا اصلاً يافت نميشود. مثلاً يك شعر يازده هجايي اغلب شكل اول از قسم اول و شاخهاي از شكل اول از قسم سوم را داراست و ديگر اشكال و اقسام ابداً ديده نميشوند.
و در ميان اين اوزان، وزن هفت هجايي رايجتر و شناختهتر و معروفتر از ديگر اوزان است. تا جايي كه در بسياري موارد، اوزان رايج به اين وزن تعديل ميشوند.
لطيفترين ترانههاي بومي، باياتيها، لايلاها، ترانههاي ايام مخصوص سال، تاپماجاها، ترانههاي كودكان، كلمات قصار و ضربالمثلها و غيره بیشتر در اين وزن گنجانده شدهاند.
اينك ما ميپردازيم به بررسي برخي از اين انواع سخنان منظوم:
1. سرودهاي سايا
مجموع معتقدات و آيينها و رسوم پيش از اسلام مردم آذري، اينك بهعنوان «دين و آيين شامان» مورد توجه محققان قرارگرفته است،
اين آيين، مانند همهي اديان و آيينهاي نخستين بشري، روي اصل طبيعتپرستي و احترام و ستايش به حيوانات و عناصر و مظاهر سودرسان طبيعت بنياد نهاد شده است.
پس از اسلام، آداب و مراسم اين آيين، خواه ناخواه جاي خود را به آيينها و رسوم اسلامي دارد. ولي بسياري مظاهر و نشانههاي خود را در جامههاي نو و در اشكال جديد نگهداري كرد. عيناً مانند آداب پيش از اسلام دين مزديسنا كه پس از اسلام، در شكلها و رنگهای نوين حفظ شد. يا مانند آداب و معتقدات خرافي و اوليهي مغان و روحانيون پيش از زرتشت كه پس از دكترين وي وارد جامعهي جديد زرتشتي شد.
به هر جهت، اين بخش از فولكلور آذربايجان- كه در اصطلاح مردم به«ساياچيسؤزلري» يعني سرودهاي ساياچي معروف است- عين و همانند و بازماندهي سرودهاي مقدسي است كه مردم عهد دين شامان در ستايش ياوران مقدس بزرگ حياتشان يعني حيوانات اهلي، خورشيد، كوه، زمين، آب، باران، ستارگان، گياهان و مانند آن سرودهاند.
اين سرودها عموماً در سينههاي ساياچيها محفوظ است. ساياچيها كه بلااستثنا در دهات و ميان كوهنشينان نميزيند، در اواخر زمستان و آغاز بهار به مدخل اوبهها و درب خانهها ميروند و در حاليكه شكلكي به اسم«تكم»Takam را ميگردانند و دو چوب در دست به همزنان نوعي رقص ميكنند و ميگردند، سرودهاي سايا را ميخوانند و آرد، گندم، پنير، بره، پول و جز آن جمع ميكنند.
ساياچي در اين مراسم، اول از همه مردم را ندا درميدهد و از آمدن خود به ميان آنها آگاهشان ميكنند:
«درود بر شما، سروران من!
سروران برتر از هم
ساياچي در رسيد، ببينيد!
درودش را پاسخ گوييد. »
و بعد، آغاز به بازگوكردن سرودهاي سايا ميكند:
«سايايي كه خوب است، كه جايگاهش سنگتختهها و كوهستانهاست و حرفهاي زيبايش خفتگان را بيدار ميكند و آرامش ميبخشد. »
در سرتاسر اين سرودها، به چشماندازها و صحنههاي جالب و جانداري از زندگي خانهبهدوشي خلق برميخوريم، مردمي كه زندگيشان به وجود حيوانات اهلي بسته بود. در اين ميان حيوانات، بهخصوص گوسفند و بز جاي والايي دارند. در ساياها، خانههاي بيگوسفند به رودخانههاي خشكيده تشبيه ميشوند و به چوپان توصيه ميگردد كه:
«گوسفند را از خود مرنجاند، اورا در شورهزارها سرگردان نكند و خوب و شايسته بچراند تا عروسان سپيدبازو گردهم آيند و آنها را بدوشند، كرههاي سرشار بگيرند، اعضاي خانواده را شاد كنند، مردم اوبه و ده را خوشحال سازند، با روغنش پلو، با پشمش تشك، با دنبهاش آش، با شيرش پنير، ماست، با شاخش دستهي چاقو، باپوستش پوستين و جهيز براي دختران و غيره درست كنند. »
آرزو ميكنند:
«كه گوسفندان سرشار دستكم صدسال بزيند، و چشمانش كور شود كسي كه به چشم بد به آنها نگاه ميكند. زيرا در سايهي اين گوسفند، صاحبش با يك دختر زيباي سياهچشم و سياهزلف طرح دوستي ميريزد، مثل«بيك» زندگي ميكند، كمر زرين ميبندد و در كوشكها مينشيند.»
به گوسفندتوصيه ميشود كه:
«از گله جدا نماند وگرنه طعمهي گرگ ميشود. نامردي نكند و نگذارد بچههاي قد و نيمقدّ خانواده از گرسنگي و بيغذايي تلف شوند. اگر چوپان را از خود رنجيده بيند، پستانهاش را پرشير كند و با او آشتي كند. چوپاني كه ابرهاي آسمان لحافش، تپهها بالشش، تختهسنگها مشتهاي آهنينش، چوبدستي بزرگ دادرسش، سگ نگهبان گله همراه و ياورش و گرگ سيهدهان دشمن خونينش است. چوپاني كه سخت نگهباني گله ميكند و ميكوشد هر سال دو برابر بر گله بيفزايد. چنين چوپان را روي سپيد و روزگار خوش و كوهستانهاش رامشگاه باد!»
ساياچي در سرودهايش نژاد گوسفندان را از«برگ كيميا» ميداند و ساياهاي خود را بازمانده از «آدم آتا» و «موسي پيغمبر» را يكي از چوپانان ساياچي به حساب ميآورد.
«سايا» از مصدر«سايماق» Saymap است به معناي شمردن و به حساب آوردن، ستودن و احترام كردن، و درست معناي«سرود ستايش» را ميدهد.
خلاصه اينكه، ساياها وابسته به مردم عهد دين شامان است، مردمي كه به حال خانهبهدوشي در كوهستانهاي باصفا و سرسبز آذربايجان اسكان گزيده بودند، حياطشان به وجود گلههاي سالم گوسفند، اسب، شتر، بز و چشمههاي پاك، زمينهاي پربركت و سبز و ابرهاي سرشار بسته بود. همهي اين دوستان صادق و باوفاي خود را به خدمتكاري خويشتن ميگماردند و آنگاه در ستايش صداقتشان و جلب بيشتر ياوريشان، سايا ميسرودند.
اشتهار نيافتن اين سرودها در جهان علم، نتيجهي بزرگترين قصوري است كه محققان فن اعمال كردهاند.
2. ترانههاي ايام مخصوص
علاوه بر سرودهاي سايا، در برخي ديگر از آثار فرهنگ عامهي آذري، به جاپاي دين شامان برميخوريم. در اينجا برخي از مراسم محلي را كه در ايام بخصوصي اجرا ميشود، به بحث ميگذاريم:
- در آغاز بهار در دهات شخصي خود را بهطرز خاصي با برگ و شاخههاي گياهان ميآرايد و به در خانهها ميرود و اين شعر را ميخواند:
« از زمستان درآمديم، وارد بهار ميشويم،
بدهيد، بدهيد،
به ابرها پيرهن بخريم. »
- در هنگام بيباراني مراسم «چمچه خاتون» انجام ميگيرد، بدينگونه كه چوب بزرگي را بقد آدم با البسه و برگ و شاخههاي درختان ميپوشانند و به در خانهها ميروند و اين شعرها را ميخوانند:
«- چمچه خاتون چه ميخواهد؟
- باران تند ميخواهد،
دست و بازويش توي خمير است،
و يك قاشق، فقط يك قاشق باران ميخواهد.
سنگ را بزن، سنگ چخماق را بزن،
سر دلم سوخت.
خدايا باراني بفرست،
كه كوه و كمر را بروياند.
ابر كبود كوه،
اميد يتيمان!
گندم و جوخشكيده،
خدايا باران بفرست!»
و وقتي كه باران بيش از اندازه ببارد، باز با آداب ياد شده، اين شعرها را ميخوانند:
« بيار، بيار، ها بيار، بيار!
از خفتگاه سنگتختهي زمين،
خورشيدي سرخ بيار.
دختر كچل را توي خانه نگه دار،
دختر زرين گيسويت را بيار!
خورشيدم رفته آب بخورد،
پيرهن آبياش را عوض كند.
اي مه فراركن،
كه دارت ميزنند.
و داغ بر گردنت ميگذارند.
رفته بودم خورشيد را بياورم،
سگ گازم گرفت.
بدهيد، بدهيد،
زخمم را ببندم. . .»
- در يك بازي محلي به اسم«كوسا اويونو»، نزديكيهاي جشن نوروز، يك نفر را در نقش «كوسا»Kosa انتخاب كرده، لباسي پشت و رو به تنش ميكنند، يك كلاه كاغذي بزرگي به سرش ميگذارند، از دور و برش زنگ ميآويزند، به در خانهها ميروند، دست ميافشانند و پاي ميكوبند و اين شعرها را ميخوانند:
« كوساي من آمده است،
سلامت ميدهد.
چمچهات را سرشار كن،
كوسا را راه بنداز. . . »
چنانكه ملاحظه ميشود، همهي شعرهايي كه در اين مراسم خوانده ميشوند، فيالواقع خطهاي پراكنده و نامنظمي هستند از سرودهاي سايا كه از يكپارچگي آنها گفتگو دارند.
در اين مراسم گاهي سرنا، دف و دهل نيز مينوازند و شكلهاي«تكم»، گربه، روباه، عرب، «چمچه»، «كوسا» و غيره هم درست ميكنند.
به طوريكه از مجموعههاي مطبوع فولكلوريك تركيهي معاصر مستفاد ميشود، عين و شبيه اين مراسم در ميان مناطق گوناگون آسياي صغير نيز موجود است. مثلاً در مركز تركيه نوعي از بازيهاي محلي به اسم«ساياگزمهسي»هماكنون رواج دارد كه درآن جوانان دهكدهها در اواخر زمستان گردهم ميآيند و برخي از سرودهاي سايا را به طرزخاصي اجرا ميكنند.
تا آن جا كه نگارنده اطلاع دارد تاكنون روي اين بازيها مطالعه نشده است و در ايران حتي گردآوري هم نشدهاند. شكي نيست كه اين مراسم، همه بازماندهي آداب و رسوم خاص عهد شامانيزم است كه مردم در برابر مقدسان خود به عمل ميآوردند.
3. دوزگيها
در فولكلور آذري، در بخش ترانههاي بومي؛ دستهاي از سخنان منظوم موجود است كه روي اصل تداعي معاني ابداع ميشوند و گردآورندگان به آنها نام«دوزگو» Duzguيعني«تكراري»دادهاند و هر آذربايجاني آنها را از كودكي به خاطر ميسپارد كه اغلب با مصراع«اوشودومها اوشودوم»آغاز ميشود.
در نظر اول- چنانكه برخي از گردآوران انگاشتهاند- اين دوزگوها از انواع بسيار متأخر متلهايي هستند كه براي سرگرمي بچهها و تقويت حافظهي آنان ساخته ميشوند. اما، اندك توجه به چند خط از اين دوزگو، باب تحقيقات را به راه ديگري باز ميكند:
« ائر كج قازاندا قاينار،
قنبر يانيندااوينار.»
يعني: «بز توي ديگ ميجوشد، قنبر در اطرافش ميرقصد. »
مسلماً اين دو خط و دنبالهي دوزگي، يادآور مراسمي است كه بز را توي ديگ ميجوشاندند و در اطرافش با آداب خاصي ميرقصيدند، قنبر را ميفرستادند هيمه گردآورد، و خار ميرفت توي رانش و پنج انگشتش نقرهاي بود.
اين كوچكر شاما نيست كه اينك ميخواست با بوميان يا تاتها درآميزد، «پنج انگشت نقرهاي را ميداد به تات از او ارزن ميگرفت -كه كشاورزي ياد بگيرد- ميپاشيد جلو پرنده، پرنده هم به او پر ميداد، او هم ميپريد كه«درب حق »را باز كند، اما ميديد كه در حق قفل است و كليدش در گردن شتري راهوار . . . »
در خطهاي پایينتر « دوزگو سرا به قوچي سوار ميشود و به راه ناهموار«خلخال » ميراند و در آنجا، براي برطرف ساختن گرسنگي و ناآرامي اسبش، پيجو ميگردد. اما جو را جز در دخترخان كه قاليبافي هم بلد است، در كسي ديگر سراغ ندارد.»26
در جايي ديگر ميگويد: «ما مال اينجا نبوديم، به زبان ما سخن بگو كه زبان«اورمو» است.»27 كه روي هم تابلوهاي جاندار و گويا از حيات عهد شامانيزم هستند. ودريغا كه حوادث گوناگون سدههاي پرفراز و نشيب، اجازه نداده اين دوزگوها به طور كامل و سالم به دست ما برسد و به مرور اعصار و قرون و گذشت نسلها و در مكانهاي مختلف، تفرع حاصل كردهاند و به طورهاي گوناگون درآمدهاند تا جايي كه در ظاهر به نظر ميرسد هر روايت جدا از هم و يك سرود مستقل است، در صورتي كه در واقع همه يكي و دنبال يكديگرند.
اين نظر را نه وزن هماهنگ و يكنواخت و شيوهي بيان واحد كليهي روايات اين سرودهها، بلكه مكرراتي هم كه در همهي آنها موجود است، ثابت ميكند.
گاهي هم شباهتهاي عجيبي با ساياها دارند و بعضي وقتها به نظر ميرسد كه اينها نيز فقط خطهاي پراكندهاي از سرودهاي سايا هستند. و در هر حال، اين امكان را به ما ميدهد معتقد باشيم كه در اين شعرها نيز مستقيماً از گذشتهي خانهبهدوشي مردم تغذيه ميشوند.
1) هفتهنامه مهد آزادي ويژهي «هنر و اجتماع».
2) ح. م. صديق. هفت مقاله پيرامون فولكلور و ادبيات مردم آذربايجان، انتشارات دنياي دانش (چاپ دوم)، تهران، 1357.
پينوشتها
1. چون نتوانستيم براي تفهيم سادهتر شكلها و قسمها مثال بياوريم نام چند شعر معروف را ميآوريم:مثلاً شعر معروف«خانچوپان» در قسم اول جدول الف و شعر معروف«حيدرباباياسلام» در شكل2 از قسم اول جدول بسروده شده كه بعضي وقتها هم شكل اول از قسم دوم جدول«ب» را پيدا ميكند چنانكه اولين خط اين منظومه در شكل اول از قسم سوم جدول«ب»، و خط دوم در شكل دوم از قسم اول همين جدول است.
2. در خصوص اين دين، كتابي در تركيه به اسم«شامانيزم در گذشته و امروز» چاپ شده است.
3. سلام ليك سامي بيگلر / بير-بيريندن يئي بيگلر / ساياچي گلدي گؤرون / سلامين وئردي، آلين!
4. تنها مقداري از اين سرودها پنجاه سال پيش توسط فريدون كوچرلي گردآوري و چاپ شده است و هر مقالهاي كه در تركيه و جاهاي ديگر در اين خصوص نوشته شده، با توسل به تكههاي گردآوردهي او بوده است.
5. قيشدان چيخديق يازا گيرديك / وئرين، وئرين، / بولوتلارا كؤينك آلاق!
6. چؤمچه خاتين نهايستر؟ / شيرها شير ياغيش ايستر / الي قولو خميرده / بيرجه قاشيق سو ايستر /چاخ داشي؛چاخماق داشي / ياندي اورهگيم باشي / آللاه بير ياغيش گؤندر / گؤيرتسين داغي داشي / آلاداغين بولودو / يتيملرين اومودي / آللاه بير ياغيش گوندهر / آرپا-بوغدا قورودو.
7. گتير گتير ها گتير گتير! / قيزيل قايا ديبيندن / بير قيرمزي گون گتير / كچل قيزي قوي ائوده / ساچلي قيزي گتير گتيرها گتير گتير! / گونوم گئديب سو ايچمگه / آبي دونون دگيشمگه / آدومان قاچ؛قاچ! / سني قايادان آسارلار / بوينونا دامغا باسارلار / قاراتويوغوق قانادي / كيم ووردو كيم سانادي؟ / گون گتيرمگه گئميشديم / ايت باليريم دالادي / ياغ وئرين ياغلاماغا / ايپ وئرين باغلاماغا / وئرهنين اوغلو اولسون / وئرمهيهنين قيزي اولسون / بير گؤزوده كور اولسون.