«قوپوز» همان است كه امروزه به آن «ساز» ميگويند و عاشيقهاي آذربايجان، اين خنياگران دلسوختهي روشنايي، آن را ايستاده بر سينه ميفشارند و به ترنّم نغمههاي غنايي و سرودهاي حماسي ميپردازند.
«عاشيق»ها را در طول تاريخ، ماجرا بر سر گذشته است، اسير دلدادگيها و گرفتار مبارزات و كشمكشهاي سياسي شدهاند و در نهضتها و خيزابهاي اجتماعي و انقلابها و قيامهاي مردمي نقش عظيمي ايفا كردهاند.
از عاشيقها سرگذشتنامههاي مكتوب بر جاي نمانده است. تذكرههاي عاشيقي مدوّن هم وجود ندارد و كمتر سرودههايشان بر «بياض»ها و «سفينه»ها وارد شده است. آگاهيهاي ما دربارهي آنان نقل شفاهي خود عاشيقها و اطلاعات سينه به سينه و «استادنامه»ها و «منظومه»هاي منسوب به آنان است كه ميتوانيم از اين طريق، زندگينامه و آثار منظوم اين حماسهپردازان پرشور و حال را تدوين سازيم.
در اين گفتارها خواهيم كوشيد اين قوپوزنوازان دلسوخته را ـ ان شاء الله خداوند ياري كند ـ معرفي كنيم.
عاشیق قوربانی
عاشيق قورباني، از عاشيقهاي متعهد دربار شاه اسماعيل صفوي بود كه در زمان حيات خود، شهرت قبول و آوازه يافت و قوپوز بر دست، مبلغ آرمانهاي رستاخيز فرهنگي شاه اسماعيل شد كه خود وي نيز قوپوز مينواخت و «ختايي» تخلّص ميكرد.
عاشيق قورباني در روستاي «ديري» نزديك تبريز به دنيا آمده، در تبريز نشو و نما كرده و در همان شهر به نهضت قزلباشيه پيوسته است و هنر نوازندگي و خوانندگي خود را وقف نشر معارف قزلباشيه و حروفيه كرده است. روشن است كه در آن عهد، عاشيقها از احترامي تقدّسآميز برخوردار بودند و قوپوز، مانند طنبور، در خانقاهها و جمخانهها نواخته ميشد و عاشيقها براي بيان سخنان حكمتآميز آييني، آهنگهاي سنگيني بر روي قوپوز ابداع ميكردند.
عاشيقهاي روزگاران بازپسين در آذربايجان، به ياد وي منظومهي بلندي زير نام «ديريلي قورباني» ساختهاند كه در آن از هنر والاي عاشيقي وي، آهنگهاي جديدي كه براي نواختن بر روي قوپوز ابداع كرده و نيز از مبارزات حقطلبانه و دلدادگيهاي او سخن به ميان آمده است.
گويند كه آهنگ «شاه ختايي» را - كه در موسيقي عاشيقي، آهنگي بسيار معروف است- او ساخته است و شعر زير را هم خطاب به شاه اسماعيل بر آن آهنگ خوانده است:
من حق عاشيقيام، حق يولا مايل،
كتابيم قرآن دير، اولموشام قايل.
مراديم، مرشديم، اي شاه اسماعيل،
درديمين اليندن فريادا گلديم.1
بسياري از اشعار عاشيق قورباني را كه خود وي براي اجرا در آهنگهاي بديع قوپوز سروده است اغلب مردم آذربايجان از بر دارند. از جمله شعري كه به آهنگي سوزناك ترنم ميشود و باز خطاب به شاه اسماعيل ختايي، شيخ اوغلو، است و در آن از ظلم و ستمي كه «قاراوزير» بر او رواداشته، فرياد برميدارد و سخن از درد و مصايب و محن مردمي دارد كه در زير تضييقات و ظلم و ستم فئودالي زيست ميكردند. هم از اينجهت است كه اين سرودهها، صدها سال است در حافظهي مردم برجاست و سينه به سينه و نسل به نسل به ما منتقل شده است:
ديري داغلاريندان، اوزاق يوللاردان،
البته كه بير مرادا گلميشم.
دوورون ستميندن، چرخين اليندن،
بير شاهيم وار، اونا دادا گلميشم.2
بولبول ايديم، آيري دوشدوم گولومدن،
فلك ووردو، جيدا سالدي اليمدن.
«قورباني»يم، قارا وزير اليندن،
«شيخ اوغلو»نا شكايته گلميشم.3
عاشيق قورباني آهنگي نيز با نام «مرشد كامل» ساخته است و «ديواني»هاي خود را در آن اجرا كرده است. آنچه از روايتهاي سنتي عاشيقها بر ميآيد، اين است كه عاشيق قورباني ميتوانسته است ظريفترين و طبيعيترين احساسهاي انساني را با مهارتي استادانه به ساز و سخن وصف كند. شعر مشهورش كه رديف «بنفشه» دارد از اين نظر حائز اهميت است. اين شعر فزون از اندازه روان، سليس و سيال، واژهها و تركيب آنها گوشنواز است. غم و حسرتي جانگداز نيز بر اين شعر سايه انداخته است و در آهنگ حزنانگيزي اجرا ميشود:
تانري سني خوش جمالا يئتيرميش،
سني گؤرهن عاشيق، عاغلين ايتيرميش.
ملكلرمي درميش، گؤيدن گتيرميش،
حاييف كه دريبلر آز بنفشهني.4
قورباني دئر:«كؤنلوم بوندان سايريدير،
نه ائتميشم، ياريم مندن آيريدي؟
آيريليغمي چكيب بوينو اگريدي،
هئچ يئرده گؤرمهديم دوز بنفشهني.»5
اهميت خلاقيت عاشيق قورباني در تاريخ موسيقي قوپوزنوازي آذربايجان در آن است كه سنت آهنگسازي و نوازندگي آييني و مذهبي را هم قوام بخشيد و در تبجيل و تسجيل آن كوشيد. در اين ميان، به آهنگهاي تند سنگيني كه مناقب و مدايح اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ به ويژه مولي الموحّدين، حضرت علي بن ابيطالب (ع)، در آنها اجرا ميشد، ميتوان اشاره كرد. مثلا، منقبت زير و آهنگ سنگين آن را در نظر آوريم:
دامنده قالميشام، يئتيش داديما،
اؤوزونو خيبره يئتيرن، علي (ع).
او دم ذوالفقاري چكن زبانه،
دين سيزلري دينه گتيرن علي (ع) 6
منيم پيريم كوثر اۆسته ساغ ايدي،
مؤمنلرين يئري جنت باغيدي.
«قورباني»نين بوگون مشكل چاغيدي،
جميع مشكللري بيتيرن، علي (ع). 7
آهنگهاي متعددي، اكنون از سوي عاشيقهاي آذربايجان، با یاد و نام عاشیق قوربانی نواخته میشود. کهنترین نسخ خطی اشعارش نیز مربوط به اواخر صفویه است و در آنها برخی اشعار فارسی هم به او نسبت داده شده است. از جمله غزلی با ردیف «ماست»:
جنگ با خود، صلح با دشمن طریق دین ماست،
کافر و مؤمن، همه یکرنگ در آيین ماست.
از دم سرد سبکمغزان ز جا، کی میروم؟
تودهی غبرا غبار دامن تمکین ماست.
مبحث هفتاد و دو ملت حق بود در کیش عشق،
هرکه این فرمود، نور دیدهی حقبین ماست...
عاشیق قوربانی، علاوه بر منظومههای غنايی و اشعار آيینی و مذهبی و سرودههای پندآموز و اخلاقی خود که اغلب در آنها از زمانه شکوه میکند و غمها و محنتهای مردمی را که در اثر مظالم ستمگران روزگار به حیات مشقتبار خود ادامه میدادند، بیان میکند. شعرهای تند سیاسی نیز دارد که بسیاری از جملات آنها جزو ضربالمثلها و گنجينهي فولكلور آذربايجان درآمده است.
عاشيق قورباني تجنيسها و گرايليهاي معروفي نيز دارد. وي صنايع لفظي و بسياري از آرايههاي ادبي را با آفرينش بديع خود، در شعر خويش به كار برده است.
گرايليهاي او از تغزلي جاندار، طبيعي و سلاست خاص برخوردار است:
آي آقالار، آي قاضيلار،
يار يامان آلاتدي مني.
ال آتديم يارين الينه،
يار كنارا آتدي مني.8
تور قوردوم چشميم گؤلونه،
ايليشدي سونان تئلينه.
دوشدوم ديل بيلمز الينه،
آلدي، اوجوز ساتدي مني.9
قورباني دير منيم آديم،
آدم آتادي بنياديم.
شش آتديم، چهار اويناديم،
آخر فلك اوتدو مني.10
در تاريخ شعر و موسيقي عاشيقی آذربايجان، عاشيق قورباني، نامي بسيار والاجاي و بلندمرتبه است. او را ميتوان يكي از بنيانگذاران هنر عاشيقي رستاخيز فرهنگي عصر شاه اسماعيل ختايي به حساب آورد و يكي از نامهاي بلندآوازهي دورهي دوم شعر و موسيقي عاشيقهاي آذربايجان كه «دورهي تشيع» نام دارد برشمرد.
در بيرون از مرزهاي ايران، پيرامون زندگي و آفرينش بديع وي چندين تحقيق دانشگاهي صورت گرفته و متون انتقادي آثارش چاپ شده است. اغلب آهنگهاي ابداعي او بر قوپوز نيز بازشناسي و تدوين شده است. متاسفانه در ايران به لحاظ بياعتنايي به متون ادبي و هنري «غير فارسي»، بحث پيرامون زندگي و آثار او تا كنون راه به دانشگاهها نيافته است اما در سالهاي اخير شاهد چاپ آثار وي در تهران، تبريز و اردبيل از سوي علاقهمندان و تركيپژوهان بودهايم. گذشته از آن، اكثر قريب به اتفاق عاشيقهاي معاصر اشعار و آهنگهايي از او به ياد دارند كه ميتوانند بنوازند و اجرا كنند. اميد آن كه روزي شاهد تدريس آثار عاشيق قورباني در دانشكدههاي ادبيات و دانشگاههاي هنر باشيم.
ساري عاشيق، قوپوزنواز غربت
«ساري عاشيق» در تاريخ شعر و موسيقي عاشيقي آذربايجان با «باياتي»ها و آهنگهاي سوزناك و حزنانگيز خود معروف است. نام اصلي او را كسي تا كنون نيافته است. اين قدر هست كه در اواخر دورهي صفويه زندگي ميكرد و به «غريب عاشيق»، «ساري عاشيق» و «حق عاشيقي» معروف بود.
پژوهشها روشن كرده است كه وي در اواخر سدهي دوازدهم در يكي از دهات شهرستان اهر به دنيا آمده، دوران جواني و باروري خود را در قاراداغ به سر آورده و سپس به ايالت زنگه زور شمال كوچ كرده و در دهي به نام قاراداغلي ساكن شده است. اكنون مزارش نيز در آنجاست و گنبدي به سبك معماري اواخر دوران صفوي دارد.
عاشيقهاي بازپسين آذربايجان دربارهي زندگي او منظومهاي با نام «ياخشي و ساري» آفريدهاند كه امروزه اغلب عاشيقها ميتوانند اين منظومه را در ساز اجرا كنند و آن را از حفظ دارند.
اين منظومه، ظاهرا بر اساس ماجراي دلدادگيهاي او ساخته شده است كه دل در گرو عشق يك دختر روستايي به نام «ياخشي» ميبندد. به نظر ميرسد كه وي باياتيهاي زير را خطاب به او سروده است كه امروزه اغلب عاشيقها آنها را در ساز اجرا ميكنند:
من عاشيق ترسينه قوي،
تر تني ت سينه قوي!
ياخشينين قيبلهسينه،
عاشيقي ت سينه قوي.11
عاشيق يامانا گله،
دردين يامانا گله.
ياخشي ياخشيا گئده،
يامان يامان گله!12
من عاشيق بو داغ ايلن،
گول سينميش بوداق ايلن.
سنه ياخشي دئمزلر،
من اؤلسم بو داغ ايلن.13
عاشيقهاي بعدي، در منظومهاي كه در اين باب سينه به سينه روايت كردهاند، گفتهاند كه گويا ياخشي برادري به اسم «يامان» داشته است كه سد راه اين دو دلداده بود طبق اين روايت، ياخشي، زود مرده است و مرگ او تأثير عميقي بر دل عاشيق گذاشته است.
باياتيهاي ساري عاشيق ماهيت اخلاقي دارد و اغلب پندآموز است و در سرودن آنها استفادهي زيادي از ضربالمثلها و تعابير مردمي ميكند:
عاشيقم باغدا دارا،
زولفونو باغدا دارا.
وفالي بير دوست ايچون،
رومو گز، بغداد آرا.
ساري عاشيق در يك باياتي، خود را با سيد عماد الدين نسيمي، شاعر و عارف قرن نهم، مقايسه ميكند. وي شيوههاي منصور حلاج را پيشه داشت و به سرنوشت او بمرد:
گوزهلليك سوي ايلندير،
شاهماردا سوي ايلاندير.
نسيمي تك بو عاشيق،
يولوندا سويولاندير.
باياتيهاي ساري عاشيق اغلب با آهنگهاي سوزناك ترنم ميشوند. باياتيهاي او را از نظر موضوع ميتوان دو دسته كرد: دستهي نخست شامل مضامين مذهبي، سياسي و اجتماعي و دستهي دوم حاوي ترنّم احساسهاي پاك و بيآلايش انساني است و مضامين عاشقانه و غنايي را در بر دارد.
ساري عاشيق، دين مدار و خدا محور است و انديشههاي والاي روشني دارد كه با مهارتي خاص آنها را بيان ميكند و عليرغم حجم اندك باياتي، توانسته است در چهار مصراع، جهاني معني بگنجاند. در اين اشعار موسيقايي، زيبايي هنري والايي خفته است:
من عاشيقم قانلي گول،
قانلي دانيش، قانلي گول.
يئميش بولبول باغريني،
اوندان آچميش قانلي گول.14
بو عاشيق اودا ياندي،
اود توتدو، اودا ياندي.
يار چكدي، من يئريديم،
من چكديم، اوداياندي.15
ساري عاشيق گذشته از آهنگهاي سوزناكي كه بر باياتيها ساخته است، در ريتمها و آهنگهاي سنگين «ديواني» نيز اجراهايي ابداع كرده و بر آنها خود شعر نيز ساخته است. از جمله شعر زير كه مشحون از آرايههاي ادبي و تجنيسهاي زيبايي است:
گؤزوم گؤرجك سني ايستر كام آلا،
برقعي اۆوزوندن داغيدير ياخشي.
فلك قويماز كيمسه يئتسين كمالا،
باخما بو كج روين داغيدير ياخشي.
عرض حاليم سنه عياندي، غرض.16
ساري عاشيق از كوچهاي بيامان و اجباري حرف زده و در موضوع «غربت» نيز شعر سروده و از مصایب و بلاياي غربت سخن به ميان آورده است:
عاشيق يوز خستهليگه،
لقمان يوز خستهليگه.
غربته دوشن جانيم،
دوشدو يوز خستهليگه!
من عاشيق قالا قالدي،
بُرج قالدي قالا قالدي.
غربته دوشدوم اؤلدوم،
جنازهم قالا قالدي.17
ساري عاشيق، عاشيقي تغزلي است و در موضوع عشق، داد سخن داده است. بسياري از باياتيهاي عاشقانه كه ورد زبان مردم آذربايجان است، منسوب به او است. تو گفتي بنيانگذار باياتي تغزلي هم ساري عاشيق بوده است. در جُنگها و سفينههاي عاشيقي، باياتيهاي عاشقانهي فراواني به نام او ضبط شده است.
وي، هنرمندي دانشور است. در باياتيهايش ويژگيهاي ادبي و بديعي، فراوان است. زبانش روشن و سليس است. تابلويي را كه ميخواهد با كلام و نت موسيقي تصوير كند، به راحتي به خواننده منتقل ميكند. او، استاد مبالغه و تجنيسهاي بيمثل و نظير است. از ويژگيهاي شعر تجنيسِ او آن است كه فورم و مضمون هميشه وحدت تشكيل ميدهد و با مضموني عميق و موسيقي سرشاري همراه است. عاشيقهاي بازپسين بارها براي تجنيسهاي او نظيره سرودهاند.
در اواخر دوران صفويه نوعي باياتي حسرتبار و غمگين در شعر و ادب آذري انتشار و گسترش يافته بود و عاشيقها و قوپوزنوازان آذربايجان در اين رشته طبعآزمايي ميكردند. باياتيهاي ساري عاشيق نشانگر آن است كه او از اين بوتهي آزمايش با سرافرازي بيرون آمده است و نامش در صفحات تاريخ ادبيات عاشيقي آذربايجان ميدرخشد.
بر روي آثار ساري عاشيق كارهاي علمي و دانشگاهي متعددي، بيرون از ايران انجام پذيرفته است. مرحوم سلمان ممتاز و مرحوم پرفسور محمد حسن تهماسب در اين باب بيش از همه كوشش به خرج دادهاند. بعد از انقلاب نيز در ايران اشعار و آهنگهاي او در برخي از مجموعههاي شعر عاشيقي و كتابهاي موسيقي آذربايجان چاپ شد اما بايد گفت كه امروزه نسل جوان منتظر حركت فرهنگي و هنري چشمگيري در ايران براي پژوهش در آفرينش هنري اين عاشيق والا ايمان است.
پينوشتها:
1. من عاشق حقم، مايل به راه حق. قايل به كتاب قرآن. اي مرشدم شاه اسماعيل! از درد و آه به فرياد آمدم.
2. اين همه راه درنورديدم از كوهستانهاي دير گذشتم. مرادي دارم كه آمدم. از ستم دوران و از دست گردون به تو پناه آوردم.
3. بلبلي بودم به هجران افتاده. قرباني از دست وزير، اينك به فرزند شيخ شكايت ميبرد.
4. خداوند تو را زيبا آفريد. دلباختگان، خرد از دست فرو هشتند. فرشتگان تو گفتي از آسمان آمدند همچون بنفشه.
5. قرباني گويد:«دل بيمار دارم. دلدارم از من جداست. هجران ديده و گردن خميده، بنفشه را راست قامت نديدم.»
6. به فريادم برس يا علي كه به خير رسيدي. ذوالفقار بركش و منكران را . . .
7. پير من بر سر كوثر ايستاده است و بهشت جايگاه حق باوران كرده» قرباني گويد كه مشكلها را علي ميگشايد.
8. اي سروران! دلدار فريبم داد. دست به دست يار نهادم، مرا به كناري زد.
9. بر چشمهي ديدگانم دام برنهادم و گرفتار زلف وي شدم. مرا چه ارزان فروخت!
10. قرباني گويد كه:«مرا نام از حضرت آدم مانده است و در شب در فلك گرفتار ساخته است.»
11. من عاشقم. مرا به قبلهي معشوق دفن كنيد. عاشق كار نيك انجام ميدهد. اگر من بيمرم تو بهرهاي نميبري. (ترجمهي مفهومي)
12. براي دوست با وفا تا روم و بغداد هم بايد رفت. (ترجمهي مفهومي)
13. اين عاشق بر آتش سوخت يار هر جا كشيد، آمدم و او خود را نيز سوخت.
14. من عاشقم و اين گلِ ناز، سينهي هفتاد بلبل را شكافته است! (ترجمهي مفهومي)
15. اين عاشق بر آتش سوخت. يار هر جا كشيد، آمدم و او خود را نيز سوخت.
16. چون ديده بر تو آشنا ساختم كاميابي خواستم. «ياخشي» روبند از رخسار گشود. فلك جلوگير كاميابي است. منگر! كه ياخشي اين رويگرداني را بر نميتابد. عرض حالم بر تو عيان است.
17. عاشق صد بيماري دارد و اين جان غريبناك من گرفتار درد و غم شد. در غربت جان سپردم و جسمم فرو ماند.
- توضیحات
- دسته: مقالات و نقدها