در تصحيح نسخ خطي روشهاي گوناگوني اعمال ميشود و متأسفانه نسخههاي خطي تركي در ايران، به شيوهي علمي تصحيح نشده است.
با توجه به اينكه نسخههاي خطي سراپا مشحون از تصرّفات و تحريفات است، نياز به بازخواني و تصحيح و تشخيص متن صحيح احساس ميشود. مرحوم علامه قزويني دربارهي تصرفات و سهو و خطاهاي عمدي و يا سهوي كاتبان و استنساخ كنندگان نسخ خطي در تاريخ 13 سپتامبر 1936 در نامهاي خطاب به سيد حسن تقيزاده شمّ مصحح نسخه را مانند «شم فقاهتي» ارزش مينهد و ميگويد:
«. . . جواباً . . . عرض ميكنم خود سركار عالي از معاينهي نسخه و مزاولت و ممارست مكرر ممتد مستمر آن، متدرجاً درجهي ارزش مفيدي آن نسخه را به دست خواهيد آورد و شمّ تاريخي (نظير شمّ فقاهتي علماي خودمان) سركار حكم خواهد كرد كه كداميك از دو شق مزبور اصلح است . . . و هكذا در ساير موارد از اين قبيل كه اساس و مناط در جميع اين چيزها ذوق سليم و همان شمّ فقاهتي است».
وي در جاي ديگري، در نامهاي ديگر خطاب به عباس اقبال آشتياني كه كتاب حدائق السّحر را چاپ كرده بود، ميگويد:
«از طبقات الاطباء ابن ابي اصحيبعه سه نسخه به دست است كه هر سه با يكديگر كمال اختلاف را دارند. ولي اغلب اين اختلافات از خود مؤلف است نه نُسّاخ و طابع آلماني آن كتاب كه جميع نسخ ثلث را در هم گنجانيده و اين متن مطبوعه مشهور را از آن ترتيب داده است و هيچ از آن نيانداخته و چه خوب كاري كرده است. و كذالك از آثار البلاد قزويني دو نسخه به دست است هر دو از خود مؤلف، و از عجايب المخلوقات او سه نسخه، هر سه از خود مؤلف، نسخه دوم آن به نام عطا ملك جويني صاحب جهانگشاست و مندرجات مجموع اين نسخ مختلفه را ووستنفلد آلماني طابع آن دو كتاب نفيس در هم تلفيق نموده و اني دو متن مطبوع معروف را از آن ساخته است و يك كلمه از هيچكدام حذف نكرده است».
مرحوم جلال همايي نيز دربارهي تصحيح نسخ خطي ميگفت كه تصحيح غير از مقابله كردن نسخههاست . . . نسخهها را با هم مقابله كردن و اختلافات آن را در حواشي ثبت نمودن عمل كتّاب و نُسّاخ است، نه هنر اهل تحقيق و انتقاد. اين عمل را احياناً ورّاقان قديم و كتابفروشان متأخر نيز انجام ميدادند و نمونههاي آن در كتب خطّي و چاپي فراوان است. اما تصحيح و تدوين، فن ديگري است. در اين عمل، علاوه بر مقابله و عرض نسخ، بايد شخص مصحح در علم و فنّي كه موضوع كتاب است چندان احاطه و تبحّر و قوّه تشخيص و فهم و استدلال داشته باشد كه مواضع غلطه را از صواب و نسخههاي راجح را از مرجوح تميز بدهد و با تثبيت و تنقيب و نهايت بذل جهد و استفراغ و سع تا آنجا كه سر حد امكان و طاقت بشري است و در سنت امانت و وثاقت محظور نيست، متن كتاب را از تحريفات و تصحيفات نُسّاخ بپيرايد و آن را چنان به صلاح باز آرد كه از زير قلم مؤلفش بيرون آمده باشد.
منظورم از نقل اين مطالب، آن است كه بگويم در تصحيح نسخ خطي بايد با شمّ علمي و احتمال سخنان مطلوب و نامطلوب پيشينيان از استنساخكنندگان و حتي مصحّحان و با اتكاي بر اصول نسخهشناسي و مراحل آن و به دست آوردن سر رشتهي دگرگونيهاي نسخ و تصرّفات نسخهنويسان و حتي برخي تصحيح كنندگان، و دقت در مقابله آنها، نسخهاي حاصل آيد كه متن آن با ظن قريب به يقين با تسويه خود مؤلف، مانندگي داشته باشد. به قول مرحوم زرينكوب «هدف و غايت از تصحيح و تدوين نسخههاي خطي آن است كه نسخهي اصلي يا قريب به اصل يك اثر را احياء و مرتب و مدوّن كنند و آن را به صورتي عرضه دارند كه خوانندهي اهل تحقيق بتواند يقين و اطمينان حاصل كند كه اگر اصل يك اثر را در دست ندارد، نسخهاي از آن را دارد كه به صورت اصلي و شكلي كه مصنّف و مولف اصل نوشته است، به نهايت درجه نزديك است».
اما در رابطه با نقد متون تصحيح شده و تدوين شده بايد گفت كه اولا جميع شئون فرهنگي و علمي، بر اثر نقد و نشان دادن وجوه ضعف و قوت آنها به كمال ميرسد. تكامل كار مصحح و تدوين كننده و نيز تعالي مساعي او در مراحل كار پر زحمت تدوين نسخ خطي نيز در پي نقد علمي ثمرهي كار او ميسّر ميشود.
اما، مسأله اين است كه چه كسي منتقد متون تصحيح شده و تدوين شده ميتواند باشد؟ آيا هر قلم به دستي ميتواند متن تدوين يافته، شيوهي تصحيح و تدوين و نسخهشناسي مصحح از يك متن مهجور تركي دورهي صفويه را نقد و بررسي كند؟ بديهي است كه پاسخ اين سؤال مثبت نيست. زيرا همچنان كه يك اديب توانا و حاذق، از پس نقد وبررسي اثر زمين شناسي بر نميآيد، كسي هم كه از فن نسخهشناسي و تاريخ نسخهنويسي و ابزار آن و شيوههاي تصحيح متون آگاهي دقيق و علمي و عميق نداشته باشد، نميتواند نسخهشناسي مصحح و شيوهي تصحيح او را به درستي تنقيد كند.
علاوه بر آن، همانگونه كه مصحح در تصحيح متن، ميبايست از گونههاي تاريخ زبان، گونهي جغرافياي زبان مؤلف، سبك نويسندگي او، پسندهاي زباني و فرهنگي، و دهها نكتهي ديگر همانند كتابشناسي، پيوند آن متن با آثار پيش و پس از آن، آگاهي سخته و متين داشته باشد، منتقد متن تصحيح شده و تدوين شده نيز آنگاه به نقد علمي و همه جانبهي آن نائل ميتواند شد كه علاوه بر بصيرت نقادي علمي و بيغرض، داراي ذهني مسبوق به نكات مذكور باشد. در صورتي كه ذهن انتقاد كننده از مفاهيم و مصاديق مزبور خالي باشد و به محض داشتن قريحهي سخنسنجي و نظريات متذوقانهي زبانشناسي و تركيپژوهي به نقد متني تدوين شده و تصحيح شده اهتمام كند، بدون هيچ شكي و ترديد نه تنها مساعي و تلاش تصحيح كننده و تدوين كننده را وارونه و واژگونه مينمايد، بلكه نظرهاي ناسخته و نسنجيدهي او، عرصهي تصحيح متون را مشوّب و گردآلود ميسازد و چه بسا با ادخال و تداخل از امر تصحيح و تدوين، روند طبيعي اين امر را از پويندگي و سازندگي باز دارد.
اينك ما در تصحيح متون كلاسيك تركي و تدوين آثار بزرگان ادب تركي در آغاز راه هستيم. ما، در راه احياء و تصحيح و تدوين نگاشتههاي تركي، نبايد از هيچ كوشش و تلاشي دريغ بورزيم. اگر محققان و مصحّحان انگليسي زبان، صد سال و اندي را بر روي تصحيح آثار شكسپير ميگذارند، به جهت رفع تحريف نُسّاخ از يك ضمير، اثري از آثار او را چندين بار تصحيح و چاپ ميكنند، و يا اگر از منطق الطير عطار در ميان فارس زبانان پنج تصحيح متفاوت چاپ ميشود و يا از مثنوي مولوي هر چند سال يكبار يك متن تصحيحي جديد انتشار مييابد، زبان تركي كه بعد از عربي به عنوان زبان اول عالم اسلام مطرح است، و بخش عظيمي از تاريخ و تمدن ايران بعد از اسلام به اين زبان عينيت پذيرفته است، بيتوجهي به احياء و تصحيح نگارشهاي آن و يا برخورد غرض آلود با اين كار، منجر به بياعتنايي به پارههاي تن تمدن اسلامي و تركي ايراني خواهد شد.
يكي از شيوههاي تصحيح در متون قديمه، كه اينجانب نيز خود آن را بويژه در تصحيح متون تركي ميپسندم، روش «تصحيح به احسن» است. يكي از ويژگيهاي اين روش، آن است كه املا بعضي از كلمات را كه در روزگار مؤلف و مُستنسخ غلط پنداشته نميشد، اما امروزه جزو اغلاط املايي محسوب ميشود، اصلاح كنيم. زيرا فعلاً متون چاپي تركي را عوام مردم ميخوانند و محققان و نسخهشناساني كه غور در دقايق املا بكنند، پيدا نشدهاند و يا اندك هستند.
ويژگي ديگر افزايش و كاهش معقول، با تعيين نوع و تعداد افزودهها و كاستهها و با ذكر علت آنها، براي تفهيم متن و باز كردن راه جهت نقد و بررسي و دقت بيشتر در كيفيت تصرفات و تحريفات استنساخ كنندگان در طول تاريخ است.
بويژه در متون صوفيه و متون اهل تشيّع، اين امر واجب است تا برخي تصرّفات مخالفان و يا حتي تحريفات آنان باز نموده شود.
البته اين افزودهها بايد آگاهانه و مسبوق به دانش كافي در زمينهي مربوطه انجام پذيرد و با ايقان و اطمينان از صحت، افزوده در داخل دو قلاب [ ] واقع شود. اين شيوهي نوين و مدرن تصحيح و تدوين است كه با سائقه ذوق نيز در ميآميزد.
من در تدوين كتاب قارا مجموعه به اين شيوه عمل كردهام. يعني، اولاً رسالاتي را كه به ظن قريب به يقين و با امارات و اشارات موجود در آنها، منسوب به شيخ صفي الدين اردبيلي بودهاند، به ترتيب و توالي تاريخي در كنار هم چيدهام و كارهاي زير را بر روي آنها انجام دادهام!
1. نسخههاي خطي را بازخواني كردهام و با برخي متون چاپي نيز رو در رو نهادهام و با تغيير در آئين نگارش و شيوهي املا، نگارش معاصر براي عوام خواننده در جلد اول آوردهام.
2. ويژگيهاي املايي نسخهها را در مقدمه مشروحاً بيان داشتهام.
3. تحريفات و تصرّفات و كاهشهاي استنساخ كنندگان و يا چاپ كنندگان را در جاي خود باز گفتهام.
4. كاستيها را ترميم كردهام و كلمات و عباراتي را كه به حدس و ظن اينجانب از سوي نسخهپردازان و يا چاپ كنندگان، بيجهت حذف شده بود، افزودهام و يا اگر افزوده شده بود، حذف كردهام و براي خواننده هم اين حذف را يادآور شدهام.
5. هر چه را كه براي تكميل متن به سائقه ذوق، لازم به افزودن دانستهام، در داخل دو قلاب [ ] افزودهام.
با اين تفاصيل، من هنوز كار را تمام شده نميدانم و تحقيق من دربارهي كشف كامل رسالات وارده در مجموعهاي با نام قارا مجموعه كه شاردن و حاج خليفه و بقايي و غريبي و محمد علي تربيت و ديگران از آن خبر دادهاند، ادامه دارد.