3- 4 – 1. ليلى و مجنون
در بالا تاريخ سروده شدن اين منظومه را به دست داديم، شاعر اين منظومه را به خواست خود و به سفارش شيروانشاه به نظم درآورده است. در نظم اين داستان، نظامی از كدام مواد خامی سود برده است؟ قهرمان اين منظومه قيس بن ملوح است. بسيارى از نظريهپردازان عرب اين شخص را كه با لقب مجنون نامبردار شده است، شخصيتى تاريخى و شاعر به شمار میآورند كه گويا در سال 689 م. مرده و شعرهايى از خود برجاى گذاشته است.
ولى اين راى درست نيست. بنا به روايت ابن كلبى، شعرهاى مجنون و افسانهى عشق شوربخت او ساخته و پرداختهى يكى از اعضاى خاندان بنىاميه است كه نام خود را آشكار نكرده است. به نظر من اين آگاهى موثق و درستتر است. سرايندهى شعرها، روايتهاى مربوط به مجنون را بی آن كه به صورت داستان در بياورد، تنها شعرهاى خود او را ارايه كرده و چند حادثه وابسته به تاريخ خلق اثر را به فورم روايت شفاهى ميان مردم رايج كرده است. بعدها زبانشناسان عرب اين روايتها را گردآورده، منظم كردهاند. اهم اين روايتها چنين است:
شرح زندگى مجنون در «الشعر و الشّعرا» از ابن قتيبه (وفات 831 م.) و «الاغانى» ابوالفرج اصفهانى (وفات 967 م.)، كه همه را يكجا ابوبكر الوليبينى ناشر ديوان مجنون گردآورده است. ما نيز از دادههاى همين ناشر سود برديم.
اين مواد خام، البته میتوانست همه در دسترس نظامی باشد. گذشته از آن، برخى از بيتها روشنگر آن است كه نظامی از سند دومی بيشتر بهرهور شده است. در مقايسهى منظومهى نظامی با اين اسناد، به اين نتيجه میرسيم كه وى در انجام وظيفهى خود دقت عمل به خرج داده و براى تجسم بخشيدن انديشهى خود، همهى جهات و نكات ضرور را به درستى نظم و ترتيب بخشيده است. نظامی نسبت به منظومهى نخستين، در سرودن اين منظومه دشواریهايى فرا راه داشت. شايد هم دليل تعلل او در سرودن اين منظومه، همين مساله بوده است. مانند منظومهى پيشين، در مقدمه از دو كس ياد میكند و نشان میدهد كه موضوع اساسى منظومه گزارش تاريخ عشق مجنون است نه زندگى او ولى چنان كه در پايين خواهيم ديد، اين عشق به تمامی جلوهای ديگر دارد، عنصر قهرمانى در آن در درجهى دوم اهميت است. احساس، اهميت والايى دارد. هم از اين روست كه میتوان منظومه را اثرى احساسى و رومانتيك به شمار آورد. اين جهت حتى در احساس هنرى نظامی ريشه دوانيده و در ساخت بيرونى منظومه نيز آشكار شده است. او يكى ديگر از اوزان بحر هزج، وزنى آهنگين و سيال برگزيده است. شماى اين وزن چنين است:
- - / U - U - / U U - -
وسعت بيان و روانى خسرو و شيرين، اينجا ديگر پيدا نيست. برخى از جهات و فصول اين وزن، كيفيتى شديد و خشمانگيز دارد. مضمون منظومه را چنين گسترده است: نخست چند فصل به عنوان مقدمه میآورد كه در آن ميان، فصلى كه به فرزند خود اندرز میدهد، بسيار جالب است. سپس به ماجرا میآغازد. حاكم قبيلهى بنى امير پسر ندارد. به درگاه خدا مینالد و پسر میخواهد. پس از سپرى شدن سالها، صاحب پسرى میشود و اسم او را قيس میگذارد. در ده سالگى او را به مكتب میفرستد. قيس در مكتب ميان دختران و پسران تحصيل میكند. با ليلى آشنا میشود. هر دو به همديگر دل میبازند. میكوشند عشق خود را از ديگران پنهان كنند، ولى ماجراى ايشان در همه جا میپيچد. قيس را از آن رو كه بیاندازه پرشور و حال و ديوانه سر بود، «مجنون» نام میدهند.
اين دو كودك را از هم جدا میكنند ولى عشق او رو به ضعف نمیگرايد و بلكه شدت میيابد. در خانه قرار نمیگيرد، روزها را در كوه نجد به سر میآورد، استغاثه میكند. پدر مجنون با هدايا و تحفههاى فراوان همراه تنى چند پيش پدر ليلى میرود و خواستگارى میكند. پدر ليلى به اين كار رضايت نمیدهد و چنين پاسخ میگويد:
ديوانگىيى همی نمايد،
ديوانه حريف ما نشايد.
دانى كه عرب چه عيب جويند،
اين كار كنم، مرا چه گويند؟
جدايى از ليلى براى مجنون دشوار بود. خبر اين شكست نيز چون خدنگى بر دلش مینشيند. دوباره سر به بيابان میگذارد، چنان ديوانگى میكند كه خويشانش به هراس میافتند و براى شفايش به مكه روانهاش میكنند. بايد يادآور شويم كه در سخن سترگ نظامی، عنصر معجزه پرارزش است. در ادبيات كهن سفر را دواى عشق شوربخت دانستهاند. ابن خرم دانشمند نامآور عرب در اثر خود به نام «طوق المعشوق» دربارهى اين مطلب بحث كرده است. قيس به مكه میرسد. پدر از او میخواهد كه از حلقهى در كعبه آويزان شود و درمان درد خود خواهد. پدر نطقى مطول ايراد میكند و سخن خود را چنين پايان میدهد:
گو يارب از اين گزاف كارى،
توفيق دهم به رستگارى.
مجنون تا سخن عشق میشنود، دست در حلقه میزند و میگويد:
كز عشق به غايتى رسانم،
كو ماند اگرچه من نمانم.
از آن پس پدر و مادر خود را ترك میگويد و به قبيلهى كوچنشين ليلى ره میسپارد. اين جاست كه خواننده در میيابد شفاى درد او فقط در وصال يار است. خويشان ليلى كه خبر آمدن مجنون به سوى قبيلهشان را میشنوند، بیاندازه خشمگين میشوند. پدر ليلى میگويد كه اگر مجنون را به چشم بيند، خواهد كشت. پدر مجنون اين سخن را میشنود. به جستجوى فرزند میشتابد و او را میيابد و از اين كار برحذر میدارد ولى اندرز و تهديد سودى نمیبخشد. مجنون روى به كوه نجد میگذارد. در اين هنگام شخص ثروتمندى به نام ابن سلام، از ليلى خواستگارى میكند و پدر ليلى میخواهد از اين طريق خود را از دست مجنون رها سازد، و به اين وصلت رضا میدهد، ولى ليلى ناآسوده است. از ابن سلام میخواهند كه سلامت او را ببيوسد. مجنون در بيابان به نوفل، قهرمان بزرگ برمیخورد. نوفل وقتى از غم و درد او آگاه میشود، وعدهى يارى میدهد، انگار ديگر بار بخت بر مجنون خنده میزند. ولى پدر ليلى عناد میورزد. نوفل دست به شمشير میبرد، جنگى سخت در میگيرد. نخست نوفل شكست میخورد، سپس با همهى نيروى خود، ضربهى مرگآورى بر دشمن میزند. در اين هنگام پدر ليلى دست به تدبير نهايى میزند. میگويد كه دختر خود را سر میبرد و به مجنون نمیدهد. اين انجامين اميد مجنون چنين میگسلد. از همهى انسانها رو گردان میشود و سر به صحرا میگذارد. آهوان را كه چشمانشان ديدگان ليلى را به ياد میآوردند، از دام میرهاند، با جانوران و پرندگان انس میگيرد، با آنها درد دل میكند. رفته رفته با طبيعت موانست میگيرد و از اجتماع انسانى به تمامی میگريزد.
براى ديدن ليلى، آخرين بار چارهای میانديشد. به صورت گدا به خانهى ليلى میرود ولى به محض ديدن ليلى، عقل از دست میدهد، ناله میكند به سوى بيابان میدود. بدبختى روى میدهد: ديگر هيچ اميد برگشتن نيست. ليلى را شوهر میدهند. شب هنگام به ابن سلام جوان كه میخواست به او نزديك شود، سيلى محكمی میزند كه مثل مرده بر خاك میافتد. از اين پس او جرات نمیكند كه به ليلى نزديك شود. تنها دورا دور با او مغازله میكند. ليلى نمیتواند عشق و حسرت مجنون را پنهان كند.
پدر مجنون تحمل حال مجنون را ندارد و بيمار میافتد. لنگان لنگان به صحرا میرود، پسر خود را میيابد و التماس میكند كه دستكم روزهاى آخر عمرش را در كنار او باشد. مجنون از حال پدر سخت متاثر میشود ولى از عهدهى خود برنمیآيد و میگويد:
گورى بكن و بر او بنه دست،
پندار كه مُرد عاشقى مست.
پدر مجنون میميرد. مجنون همهى شب را بر سر گور او مینالد. پس از شكافتن سحر باز سر به بيابان میگذارد. در اين هنگام، رهگذرى به تصادف نامهای از ليلى به او میآورد. مجنون با شادمانى به آن پاسخ میگويد. سليم دايى مجنون، براى او در صحرا خورد و خوراك و جامه میبرد. مادرش نيز به نزدش میرود و او را اندرز میدهد، التماس میكند كه برگردد ولى همهى اينها عبث و بيهوده مینمود. مادر نيز میميرد، غم مجنون فزون میشود.
ليلى شوهر خود را گول میزند و به توسط سليم، مجنون را پيش خودشان میخواند. ليلى پشت درختها میايستد و به نغمههاى آتشين و جانسوز او گوش میدهد. آوازهى مجنون به عنوان استاد شعرهاى عاشقانه در سر تا سر جهان میپيچد. جوانى به نام سلام از بغداد به سوى او میآيد. پيش مجنون مدتى زندگى میكند و همهى شعرهاى او را ياد میگيرد. در اين اثنا، شوهر ليلى از تب نوبه میميرد. تو گفتى ديگر مانعى پيش پاى آنان نيست و عاشق و معشوق امكان وصال میيابند. ولى ديگر دير شده است و ليلى مجنون را بايسته نيست. مجنون دورا دور با خيال ليلى زندگى میكند. پاييز فرا میرسد، ليلى توان حسرت و جدايى از دست مینهد و میميرد.
مجنون كه خبر از مرگ او میگيرد، بی درنگ به سوى گورش میراند. ساعتها بر روى گور او افتاده میماند و راز و نياز میكند. جانورانى كه با مجنون انس داشتند، از او نگهبانى میكنند و كسى را به نزدش راه نمیدهند. نهايت مجنون بر سر گور سياه میميرد. جانوران يك سال از جسد او محافظت میكنند و سپس پراكنده ميشوند و مردم ميتوانند او را دفن كنند.
بدين گونه، شاعر از روي وقايعي پراكنده و ناهمگن كه از منابع گوناگون به دست آورده بود، اثرى مكمل و به هم بسته میآفريند، و اين وظيفه را كه عشق مجنون را به خواست و نيازى استرگ تبديل كند، برعهده میگيرد و میخواهد بگويد كه رهايى از اين عشق تنها با مرگ امكانپذير است. جهاتى كه در اصل مانع جريان ماجرا بوده است، با مهارت در منظومه جوش خوردهاند. در مرحلههاى آغازين، هنوز اميد بازگشت از اين عشق موجود است ولى رفته رفته ياس و نااميدى هر بار هجومی ديگر بر عاشق دارد.
يكى از نكات بسيار ظريف، مرگ ابن سلام است. در منابع عرب در اين خصوص چيزى نيامده است. تنها اين حادثه است كه نشان میدهد عشق مجنون حالت عينى خود را يافته و به نقطهى اوج خود رسيده است. بدين گونه نظامی كه در شيرين عشقى پويا و از نظر اجتماعى ارزشمند و مفيدى را ترسيم كرده، در اين جا به تجسم عشقى پرعذاب و شكنجه كه انسان را از اجتماع روگردان میكند، و گرچه نمونهى والاى هنرى میآفريند، اما آفرينشگر را به هلاكت میكشاند، دست زده است.
در اين منظومه نيز شاعر با مسالهى تلقينات روانشناسى بيگانه نيست. نظامی در هر يك از آثار خود هدفى مشخص دارد و آن تاثير در اجتماع انسانى و نيكو گردانيدن آن است. در آغاز منظومه، جايى كه به فرزند خود اندرز میدهد، نيز اين هدف را دنبال میكند. اگر اين قطعه را با متن منظومه مقايسه كنيم، به سه گونه مهر پدرى بر میخوريم: 1) محبت پدر مجنون كه در هر چيزى خواست فرزند را فراتر میگيرد و هلاك میشود، 2) پدر ليلى، خوشبختى دختر خود را در نظر نمیآورد، نام و آوازهى خود را برتر از خوشبختى دخترش میگيرد، 3) نظامی خود فرزندش را دوست میدارد، با چشمانى باز به جهان مینگرد و فرزندش را از خيالات پوچ برحذر میدارد.
يادآور شويم كه منظومه به سفارش شيروانشاه كه خود نيز پسرى داشت، سروده شده است. نظامی خواسته است از اين طريق در فرمانروا تاثير مثبت برجاى نهد و راه صحيح تربيت را نشان دهد. نظامی از اختيارات بیحد پدر در جامعهى بستهى فئودالى دفاع نمیكند، بلكه از عايلهای كه برپايهى عشق و ايمان بنا شود سخن میگويد. اين جهت را نيز يادآور شويم كه نظامی بر اساس منابع گوناگون، در منظومهى خود، میكوشد كيفيت درمان تاريخى- ادبى را برهم زند. مجنون، شاعر است، از اين رو نظامی میخواهد راه چگونگى خلق تغزل او را به ما نشان دهد. نظامی میكوشد اصول اين تغزل را كه دور از انسانها و در صحراها آفريده شده پيش روى ما بگسترد. بدين گونه، عليرغم دشواریهاى سر راه كه شاعر به آن اشاره كرده است، اين سفارش را پذيرفته و اثرى بینهايت حيرتآور، رسا و زيبا آفريده است. سيماى مجنون جزو يكى از دوستداشتنىترين سيماهاى ادبى شرق نزديك شده است، از چارچوبهى ادبيات مكتوب بيرون آمده و در فولكلور نيز نامی جاودان يافته است. اگر چندين نظيره بر «خسرو شيرين» ساخته شده، «ليلى و مجنون» از سوى شاعران بسيارى بازسازى و دوبارهسرايى شده است. حتى شاعران متصوف بيشتر به اين سوى گراييدهاند و كوشيدهاند عشق مجنون را عشقى الاهى متصور كنند. درست است كه منظومهى نظامی میتواند دستآويز صوفيان گردد و امكان گزارشهاى صوفيانه در آن موجود است ولى ابدا نيازى به چنين گزارش ندارد و از جهت انديشهى واقعى و عينى به تمامی باوربخش و جالب توجه است.
در ميان نظيرههايى كه بر ليلى و مجنون نظامی ساخته شده، از يكى كه اين مضمون را وابستگى عميقى با آذربايجان بخشيده است، بايد سخنى گفت. و آن «ليلى و مجنون» استاد سخن، مولانا محمّد فضولى است كه در ادبيات آذربايجان جاى بس والا و پر ارزش دارد. چرا كه به زبان اصلى و بومی خود نظامی و فضولى يعنى به زبان تركى آذرى سروده شده است و باعث آمده كه اين داستان به فراخى در ميان تودههاى مردم گسترده شود و سيماى عاشق شوربخت با همهى عمق خود در فولكلور سرشار آذربايجان براى خود جا باز كند.[1]
ادامه دارد
--------------------------------------------------------------------------------
[1] بايد توجه داشت كه نظامی در سرودن منظومهى «ليلى و مجنون» از منظومه تغزلى و بسيار زيباى «بامسى بئيرهك» در زبان تركى تقليد كرده است. ستيز با تركى پژوهى در ميان روسها و ايران شاهنشاهى گذشته، مانع بررسى تطبيقى اين دو اثر بوده است. در مجلّد بازپسين در اين باب سخن خواهيم گفت. - م.
- توضیحات
- دسته: مقالات و نقدها