تغزّل‌سرای خردگرا

 صمد وورغون در سال 1285 شمسی (1906 م.) در روز اول فروردین، به هنگام آغاز جشن نوروز، در روستایی موسوم به «قیراق صلاحلی» از روستاهای ایالت «قازاخ» در آذربایجان شمالی در یک خانواده‌ی اهل علم به دنیا آمد. پدرانش از علم و کمال و درایت و شجاعت بهره داشتند. در میان آنان شمسی بیگ وکیل‌زاده با تخلص «شهلا»، کاظم سالک، مهدی آقا کهنسال و علی آقا نامی شعر می‌سرودند و با ادب محشور بودند. از این‌رو، وی از کودکی با شعر و موسیقی آشنایی یافته بود.

صمد وورغون در شش سالگی مادر خود «محبوبه خانیم» را از دست داد و همراه پدرش یوسف وکیل‌زاده به شهر «قازاخ» کوچ کرد و وارد کالج «ادبیات» شد و به تحصیل ادبیات ترکی آذری و عثمانی و نیز زبان روسی پرداخت. در همین کالج ضمن پرداختن به فعالیت‌های هنری و نگارش روزنامه‌های دیواری و شرکت در انجمن‌های ادبی، سرنوشت سیاسی آینده‌ی خود را نیز رقم زد.

در سال 1307 ش. (1928 م.) پس از اتمام تحصیلات به شغل معلمی به شهر باستانی گنجه رفت و سال بعد، از سوی دولت وقت جهت ادامه‌ي تحصیل به مسکو اعزام گردید و در سال 1308 ش. (1929 م.) نخستین کتاب خود با نام «شاعیرین آندی» را انتشار داد. این کتاب،‌ در واقع طلیعه‌ی ساختار شکنی شعر سنّتی آذربایجان بود. نخستین برگه‌های شعر نو، گر چه بیش از وی در آثار و سروده‌های شاعرانی چون عباس صحّت، عبدالله شايق،‌ میکائیل مشفق، حسین جاوید و تقی رفعت دیده شده بود، در مجموعه‌ی نخستین شعر وی گام به سوی تثبیت نهاد. قالب و مضون در این مجموعه، در آن روزگار کاملاً نو و بدیع بود که وی بعدها در منظومه‌ی «بَستی» (1937)،«آزاد ایلهام» (1939) آن را دنبال کرد.

 صمد وورغون در سال‌‌های جنگ جهانی دوم به حماسه‌سرایی و ایجاد روح سلحشوری در جوانان پرداخت و پس از پایان جنگ، روش «غنایی ـ حماسی» خود را در سرایش شاهکارهای شعر معاصر آذربایجان ادامه داد و زیباترین شعرها،  منظومه‌ها و آثار نمایشی بدیعی از خود بر جای گذاشت.

آثار مهم و ماندگاری از وی اکنون بر جای است. آثاری مانند: استقبال ترانه‌سی، قهرمانلیق داستانلاری، درام واقف، فرهاد و شیرین، لیلی‌نین کيتابی، آیگون، زامانین بایراقداری، بستی، مغان، باکی‌نین دستانی، که از شاهکارهای شعر معاصر آذربایجان به شمار می‌رود.

چند سال بعد از جنگ، برخی از سیاست‌بازان در جامعه‌ی شورویِ آن روز به آزردن وی روی آوردند و در مطبوعات به تحقیر و توهین وی پرداختند. این وقایع روح حساس شاعر را بسیار آزرده ساخت و وی را منزوی کرد تا آن كه در آستانه‌ی پنجاه سالگی بیمار شد و بهبود نیافت. مردم آذربایجان پنجاهمین سال تولد او را جشن ساختند ولی وی به دنبال بیماری سخت و صعب ‌العلاج خود در 17 اردیبهشت 1335 وفات یافت.

از میان اشعاری که هنگام بستری بودن خود در بیمارستان سروده، بند زیر جالب توجه است:

واختسیز اجل، مندن اوزاق دایان، دور،

غوربت ائلده جان وئرمه‌رم اؤلومه!

قلینجینی مندن اوزاق دولاندیر،

اونو بیل کی قلم آلدیم الیمه،

غوربت ائلده جان وئرمه‌رم اؤلومه!

 

برخی از سروده‌های او مانند «مغانا جئیران»، «یاندیریلان کیتابلار»، «آذربایجان» و غیره ورد زبان ما آذربایجانیان است:

چوخ کئچمیشم بو داغلاردان،

دورنا گؤزلو بولاقلاردان.

ائشیتمیشم اوزاقلاردان،

ساکیت آخان آرازلاری،

سینامیشام دوستو یاری. . .

و یا:

یئردن آیاغینی قوش کیمی اوزوب،

یای کیمی دارتینیب، اوخ کیمی سوزوب.

یئنه سورولرین نیظاما دوزوب،

باش آلیب گئدیرسن هایانا جئیران،

نه گؤزل یاراشیر مغانا جئیران . . .

 

صمد وورغون پرچم‌دار نوآوری در فورم و مضمون در شعر معاصر آذربایجان است. او، این نوآوری را نخست در مضمون آورده است. جهان خارج از خود را به تصویر کشیده است، بر پایه‌ی تعقل و تفکر شعر سروده است، اما این تعقل و تفکر بدون شور و احساس نیست و همین شور و احساس ابعاد درون‌گرایانه و آرمان‌خواهانه به شعر او بخشیده است. حرکت در زمان، مکان و زبان، نعمتی است که صمد وورغون و هم‌زمان با او حبیب ساهر و سپس محمد حسین شهریار به شعر معاصر آذربایجان ارزانی داشتند و این، اساس نوآوری در فرم و مضمون بود که نیما نیز آن را از حبیب ساهر بیاموخت و عمل کرد. آموخته‌‌هایی که بعدها «شعر نیمایی» نام گرفت. اما، در شعر او، به خلاف شعر نیمایی از سمبل‌های چند گونه استفاده نشده است. نیما حتی از سمبل استعلایی (transcendental)بهره جسته است، اما صمد وورغون لخت و عریان سخن گفته است و اگر نمادی نیز آورده،‌ به واقع ایماژ (Image) یا تصویری ذهنی از شیء ملموس و این جهانی است، نمادهایی سمعی و بصری که انسان روزگار وی با آن درگیر است.

پس از نوآوری در مضمون، صمد وورغون به ساختار شکنی در فرم و قالب پرداخته است یعنی به ترکیب فرزانگی و زبان عامیانه پرداخته است. اگر شهریار این کار را در شعر فارسی (مثلاً در قطعه‌ی مومیایي) انجام داده است، صمد وورغون مانند حبیب ساهر آن را در خدمت رئالیسم صریح اجتماعی و سیاسی در شعر ترکی آذری به خدمت گرفت و حتی گونه‌ای «شعر منثور» سرود.

نمونه‌ای از «شعر منثور» او که از ریتم و آهنگی دل‌پذیر برخوردار است چنین است:

قوی یاخین گله‌جگی گؤرسون،

و گئت ـ گئده حیرصیندن اؤلسون،

گئجه‌‌لر قاییق گزینتیسینه چیخان،

یاناقلاری بویالی لندن خانیملاری.

بیلسینلر کی شرقین واری

بوشالمایاجاق آوروپانین لیمانلارینا . . .

 

این، رئالیسم است. رئالیسمی صریح و عریان که هیچ گونه نمادگرایی، آن را رمزآلود نکرده است. برتری شاعران معاصر آذربایجان نیز در همین است که بسیار روشن و ساده سخن می‌گویند:

من،

نَفَسلری بنزین

و گوگورد قوخولو

میلیونلارین شاعیری‌يم . . .

 

صاحب چنین سخن صریح البته که به تعقل و تفکر اتکاء دارد، اما، شور و احساس قلبی خود را با تعقل خویش همراه می‌سازد:

من،

بو سؤزو دئمکدن یورولمادیم.

یورولمادان دئیه‌جگم،

ـ هر زامان ‌ـ .

چونکه فیکریم امر ائدیر

قلبیم اونونلا گئدیر.

 

این گونه شعرسرایی، با نوآوری و ایجاد ساختارهای جدید ذهنی و محتوایی، قالب‌شکنی‌های نوین را ایجاب می‌کرد که صمد وورغون به چنین سرایش‌هایی دست زده است:

نمونه‌ای این گونه سرایش، شعر « فنار» است:

درین دنیزلرین

آرخاسینی گؤسترن

بیر فنار

یانار، یانار.

اونو من

سنه‌لر کئچدی کی،

ایچدیم سو کیمی.

اونو دویان

بیر قلبی

او  قارشیلار

ظن ائده‌رک

بعضاً ایتی

بعضاً سئیره‌ک!

آددیملارلا من

یاخلاشدیم اونا.

 

این قالب‌شکنی‌ها در شعر صمد وورغون هیچ‌گاه منجر به «جیغ بنفش» و یا «شعر سپید» از گونه‌هایی که در شعر فارسی وجود دارد، نشد. زیرا شور و احساس شاعر، اینجا نیز از تفکر او می‌جوشید:

آرادیغیم شعر،

آرتیق نه عشقدیر

و نه‌ده هیجران.

بو حس، هیجان

قلبیمدن گلمه‌دی

فیکریمدن دوغدو . . .

 

شور و احساس او نیز از اندیشه‌اش می‌زاید، زیرا او با «عصر خود» یعنی «اکنون» و با «تاریخ» سر و کار دارد و نگرشش به تاریخ، نگرش خودویژه است.

نگرش صمد وورغون به تاریخ، نگرش خطی (linear) نیست. بلکه نگرش محوری (Circular) است. در نگرش خطّی، نگرنده‌ی هنرمند، گذشته و حال و آینده‌ی یک ملت را به سه صورت مجزا و منفک و جدای از هم بررسی می‌کند. به گونه‌ای که گذشته را به بوته‌ی نسیان می‌سپارد، یعنی خود را از مجموعه‌ی فرهنگ و زبان و آداب ایل و تبار خویش جدا می‌سازد و «اکنون» را متفاوت با «گذشته» می‌آفریند و با آینده نیز کاری ندارد و همه‌ی تلاشش آن است که در اکنونی که خود می‌سازد و یا بر وی تحمیل می‌شود، زندگی کند و حتی از تمسخر و ریشخند گذشته نیز ابايی ندارد.

اما، در نگرش محوری، نگرنده‌ی هنرمند، «گذشته» را در «اکنون» جاری می‌سازد تا بتواند «آینده» را بسازد زیرا شالوده‌ی نگرش وی بر این قرار دارد که: « نمی‌توان بدون شناخت گذشته، آینده را ساخت و ملّتی که گذشته‌ی خود را منسی کند، محکوم به فنا خواهد بود.»

از این‌رو، وی در سرودن منظومه‌هایی مانند «دار آغاجی» گذشته‌ی مردم آذربایجان را به زبان می‌آورد. وی در این رمان منظوم تاریخی، که سرگذشت «بابک» را در بردارد، گذشته و تاریخ را «وسیله» و اکنون را «هدف» قرار می‌دهد و برای ساختن امروز و گفتن سخن حال، از گذشته و از تاریخ مدد می‌جوید. جهات نیکو و پسندیده‌ی گذشته‌ی مردم را یادآوری می‌کند، از فراموشی سجایای نیک و فضايل انسانی نیاکان سرافراز خویش جلوگیری می‌نماید و آن‌ها را سرمشق و نمونه‌ی حیات معقول در «اکنون» قرار می‌دهد. از این‌رو در این آثار، هم «دیروز» و هم «امروزِ» خود را فرا چشم می‌داریم و با اخذ قوت و الهام از دیروز، امروزمان را شاداب و پر توان می‌سازیم.

مردم آذربایجان به سرکردگی بابک بیست سال (331 - 351 هـ .) در مقابل نیروهای اشغالگر خلفای عباسی ایستادگی کردند. پیش از صمد وورغون، جعفر جبارلی درام «اود گلینی» را در این موضوع تألیف کرده و هم زمان با او «سعید نفیسی» پژوهش خود تحت نام «بابک خرّم‌دین» را انتشار داد. صمد وورغون،‌ در این موضوع منظومه‌ی تغزلی ـ حماسی خرد گرایانه سرود و مصائب و محن مردم را به سادگی و روانی بر زبان آورد.

در جایی از این منظومه گوید:

او قورخونج زامانلار، او قانلی چاغلار،

آنالار ساچینی بیر ـ بیر یولاندا،

باشینی کؤکسونه دایاردی داغلار،

وطنین بایراغی تسلیم اولاندا.

***

تاخیلدان مئیوه‌دن توتوب یوکونو،

دوه کروانلاری یولا دوزه‌لدی.

اوردو سرکرده‌سی او بایرام گونو،

مغرور خلیفه‌نین یانینا گلدی.

***

اودا بوغ آلتیندا گوله‌رک بیزه،

«اورا یووا سالین، یورد سالین» دئدی.

«دونیا باش اگمه‌لی هر امریمیزه،

خراجلار ایسته‌ییب باج آلین!» دئدی.

 

او، به لحاظ نظری، رسالت هنرمند را در همین می‌دید که در تغزل، خردگرایی کند و آن را به واقع‌گرایی سوق دهد و به گفته‌ی خودش «از قطرات دریا بیافریند!»:

نئچه رنگدن یارانمیشدیر هر منظره،

بو عمّانی گؤرمه‌یینله فخر ائتمه ‌سن.

کوردا گؤیسه او عمّانی، دگیل هنر،

صنعت دئییر: «عمّان یارات ذره‌لردن!»

 

از میان اشعار خردگرایانه‌ و فلسفی سروده، می‌توان «حیات فلسفه‌سی»، «استقبال ترانه‌سی»، «سؤزون شؤهرتی»، «قرینه‌دن قرینه‌یه»،‌ «اینسان»،‌ «أورک» و جز آن را نام برد.

در میان این گونه اشعار، منظومه‌هایی که در موضوع فلسفه‌ی خیر و شر زرتشت، پیغمبر باستانی آذربایجان سروده است، از اهمیت قابل توجهی برخوردار است.

صمد وورغون در سروده‌های فلسفی و تاریخی خود مانند «فرهاد و شیرین»، «هرمز و اهریمن»، «اؤلن محبت»،‌ «آیدین افسانه‌سی» و جز آن از اساطیر کهن آذری در متون «آپوستاک» یا اوستا و بخش دیرین آن یعنی «یسنا» که منسوب به خود زرتشت آذربایجانی است، الهام گرفته است. در این میان «هرمز و اهریمن» از بسیاری جهات به ویژه به لحاظ اشارات مستقیمی که به فرازهایی از سروده‌های زرتشت می‌کند، قابل تأمل است. او در جایی، از زبان هرمز (= اهورا مزدا) گوید:

گلر زرتشت، دئیر بعضاً منیم اؤز احتشامیم وار،

بشر قلبی مقدس دیر، بو قدسیّتده کامیم وار.

اؤلوم ابلیسه لاییقدیر، حیاتدیر أن شيرین نعمت،

قارانلیقدان اوزاقلاش‌کی، ایشیقدیر أن بؤیوک زینت.

چالیش قلبین صاف اولسون کی، تمیزلیکدیر سنین حُسنون،

بوتون عؤمرونده زحمت‌سیز، هُنرسیز کئچمه‌سین بیرگون.

بیر آللاه آدلانان عشقی سن اؤز قلبینده آختارسان،

اؤزون اؤز حُسنونو تاپسان، اؤلوب گئتسن‌ده، سن وارسان!

 

ابیات فوق، پرداخت هنرورآن‌های از سخنان زرتشت است که در یستا 2- 72 و 35 و 41 آمده است. به نظر وورغون دوری از تاریکی و توجه به روشنایی و غرق شدن در نور، در آئین زرتشت در این دنیا سبب فراوانی می‌شود و در نهایت، ابدیت و جاودانگی در پی دارد:

آذربایجان، گؤزل بیر یئر، حیات بوللوق، ایشیق چوخدور،

 قارانلیقدان، اسارتدن، خیانتدن نیشان یوخدور.

 

نماد «گاو»، در این آثار، نمونه‌ی دیگری از نگاه صمد وورغون به سرودهای زرتشت آذربایجانی است. در سرودهای گاثه‌ها، کهن‌ترین بخش اوستا که یقیناً سروده‌ی خود زرتشت است، روان گاو یا «گئوش اورون» Gaush urvan‌ مقدس شمرده شده است. گاو و حیوانات اهلی مانند گوسفند، بز، اسب و جز آن پیش از زرتشتی‌گری نیز در میان مردم آذربایجان و دیگر ترکان، مقدس شمرده می‌شده است. چنآن كه در تاریخ اساطیر ترکمنی هم تقدس توتم گاو و بز فراوان به چشم می‌خورد و ما در ادبیات شفاهی آذربایجان نمونه‌ها و امثله و شواهد فراوانی در این باب داریم. مانند سروده‌های «سایالار» که از گذشته‌های بسیار دوری تغذیه می‌شود. جانمایه‌ی این اسطوره‌ها دخالت روان گاو در مبارزات اهورا مزدا و اهریمن و مدد به نیروهای خیر در پیروزی بر قوای شرّ و تأمین زندگی و معیشت مردم است.

در نمایشنامه‌ی منظوم «فرهاد و شیرین» از زبان «آذر بابا» خطاب به روان گاو گفته می‌شود:

قولوندا گوجو وار قارا تورپاغین،

برکت گتیریر سنین آیاغین.

انسانلیق سنینله چاتیر چؤره‌گه،

سن چاره تاپیرسان هر بیر دیله‌گه.

گئت اولو هورموزه یالوار کی بیرده،

اؤلوم و خسته‌لیک اولماسین یئرده.

 

در این منظومه، نگرش فلسفی وورغون به پدیده‌های اجتماعی و عوالم معنوی و روحی انسان، در گفتگوهایی که میان شیرین و خسرو، رقیب فرهاد می‌گذرد به زبان آمده است، به ویژه آنجا که شیرین خطاب به خسرو می‌گوید:

یئنه دم وورورسان شاهلیغیندان سن،

ظالیملیک یولوندان ال چکمه‌لیسن.

او شاهلیق غرورون ایندی‌ده دورور،

عشقیندن اوزاقدیر افسوس بو غرور.

. . . محبت شاهلیقلا یاشاماز قوشا،

عشقه آتیلان اوخ تئز چیخار بوشا.

ازلدن دونیادا بیر قانون‌دا وار،

أوره‌گه حؤکم ائتمک، أوره‌کله اولار.

 

او، در منظومه‌ی «مغان» آیه‌ای از «گاثه»‌های زرتشت را چنین به نظم کشیده است:

اولو هورموز! ساخلا بیزی بلادن!

قارا گئییب ماتم توتان خائن اهریمن،

تسلیم اولوب باش اگه‌جک اولو هورموزه.

اؤز تاختینی تاپشیراجاق گئجه، گوندوزه.

قادر گونش اریده‌جک او واخت ظلمتی،

یئر اوغلونو بوغاجاق یئرین محنتی.

 

و در باب زمان زندگی زرتشت، در همان جا می‌گوید:

قوجا زرتشت! قوجا زرتشت! أوچ مین ایل قاباق،

سن‌ده مغان صحراسینی گزیب دولاندین.

مین اؤلومله فلاکتله قارشیلاشاراق،

آراز کیمی گاه دورولوب، گاه‌دا بولاندین.

 

منظومه‌ی «مغان» را صمد وورغون در نوزده نغمه سروده و به سر آورده است. قهرمانان این منظومه «ساروان»، «مانیا» و «مغان قیزی» هستند. سراینده توانسته است با ارائه‌ي تصاویری جاندار از گذشته‌ی دشت مغان، و پرداختن به حوادث اجتماعی عصر خود،‌ به آنچه که نگرش محوری به تاریخ گفتیم عمل می‌کند. کلام وی در این جا بسیار سنجیده و متعادل است. چیزی که در ادبیات اسلامی به آن «نَمَط اعلی» یعنی طرز بیان عالی یا سخن فاخر نام داده شده است. اما این «فخامت» خشک و رسمی نیست. بلکه جزالت سخن او را هاله‌ای از شور و احساس در بر گرفته است و سخن شعر او را صاعقه‌وار ساخته است. این همان راهی است که پس از وی شهریار نیز پیمود و پیش از او مرحوم حبیب ساهر تجربه کرد و در «لیریک شعرلر» و «کؤشن» فخامت سخن را با انفجار ناگهانی احساس در هم آمیخت.

در باب توجه و اعتنا به متون آئینی و آداب و رسوم زرتشتی، صمد وورغون در مقابل برخی عادات زرتشتیان، از حیثیت حیات معقول آذربایجانیان به شدت دفاع می‌کند. مثلا در منظومه‌ی «اؤلن محبت» - که در آن حوادث تاریخی را با افسانه‌ها و اساطیر رایج میان مردم در آمیخته است - در مقابل تحمیل عادتِ «ازدواج با محارم»، سیمای دختر آذری را می‌آفریند که به خاطر فرار از این عادت، خود را در رود ارس غرق می‌کند.

این منظومه بدین گونه شروع می‌شود:

آخشام قارانلیغی دوشدوگو زامان،

مال ـ قارا توپلاشیر تا اوزاقلاردان.

حئیوانلار اویناشیر، آتلار گوله‌شیر،

قویونلار سس ـ سسه وئریب مله‌شیر.

ائله بیل توی دوشور بیر بؤیوک دوزه،

انسانلار یالواریر تپل اؤکوزه . . .

 

در منظومه‌ی «قیز قایاسی» نیز که یک منظومه‌ی تاریخی است، چنین نشانه‌هایی می‌توان یافت. در همه‌ی این رمانْ سروده‌های تاریخی، صمد وورغون از افسانه‌ها و قصص رایج در میان توده‌های مردم و از فولکلور و ادبیات شفاهی سرشار آذربایجان بر اساس خردگرایی سود برده است. و استفاده از آن‌ها را وسیله‌ای برای بیان نیّات و آمال انسانی خود و سامان‌دهی حیات معقول در «اکنون» قرار داده است. خود در جایی از منظومه‌ی «بولاق افسانه‌سی» گوید:

بشر خیاللارا قاپيلیب هردن،

تسلّی بولموشدور افسانه‌لردن.

 

منظومه‌ی «بولاق افسانه‌سی» در واقع ذکر جمیلی از اسطوره‌ی آب حیات است که نظامی نیز از آن در «اسکندرنامه» استفاده کرده است. طبق روایت نظامی، اسکندر به دنبال آب حیات به ظلمات رفته ولی آن را نیافته است. به روایت صمد وورغون نیز، اسکندر کبیر برای کشف آن به سرزمین آذربایجان آمده است و در نهایت:

حسرتلی گؤزلرله بیزی ترک ائتمیش،

فقط کروانینی یوکله‌ییب گئتمیش.

 

حاصل کلام آن که، صمد وورغون، درخشان‌ترین سیمای شعر پیشتاز معاصر آذربایجان، تغزل جاری در بستر ادبیات عصر خود را محتوایی خردگرایانه داد و مضامین فلسفی و حماسی را با تصاویر ذهنی و بیانی عاطفی و شور و جذبه‌ی رمانتیکانه برای خواننده‌، پر شور و حال و ادراک آمیز ساخت. نمونه‌ی بارز این گونه شعر بدیع وی، قطعه‌ی «یاندیریلان کیتابلار» است که در تقبیح عمل کتاب سوزان رژیم منحوس شاهنشاهی پهلوی سروده است و در همه‌ی مصراع‌های آن کارگزاران رژیم را در عدم فهم و ادراک، دوری از اندیشه‌ورزی و اقدامات جاهلانه و جلادانه‌ی رژیم محکوم کرده است:

جلاد سنین یاندیردیغین قالاق ـ قالاق بو کیتابلار.[1]

 



[1] در ذکر مثال‌های شعری از مجموعه‌ی آثار صمد وورغون (چاپ  باکو) و تلخیص شرح احوال از تک نگاری بختیار وهاب‌زاده (چاپ  باکو) استفاده شد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید