دکتر حسین محمدزاده صدیق
ادعاهای غربیان
غربیان و برخی از پژوهشگران تركیه وبه تبع آنان دوسه ایرانی مدعی تحقیق نیز، با تكیه به موارد زیر سعی كردهاند نشان دهند كه آئین بكتاشی و علوی در تركیه از مسیحیت تأثیر پذیرفته و قوام گرفته است:
1. باور به شعار (الله بیر- محمد- علی) در بكتاشیه در مقابل تثلیث (پدر - پسر- روح القدس) مسیحیت.
2. باور به دوازده امام و دوازده خدمت در جمع خانه، درمقابل حواریون دوازدهگانهی مسیحی.
3. آئین نوشانوش در جمعخانه به یاد تشنگی امام حسین در مقابل خوردن نان و شراب مقدس از سوی مسیحیان به یاد حضرت عیسی.
4. مجرد زیستن مرشدان و دراویش بكتاشی در مقابل تجرد راهبهای مسیحی.
5. نفوذ معنوی مرشدان بكتاشی در مقابل نفوذ كشیشان مسیحی و اخذ اعتراف به گناه.
6. تولد بالیم سلطان در مقابل تولد حضرت عیسی.
7. برگزاری آئین ازدواج در حضور بابا در بكتاشیان و دده در علویان، در مقابل برگزاری این آئین در حضور كشیش در مسیحیت.
8. استفاده از تاج الف درمیان بكتاشیان در مقابل كلاه كشیشان مسیحی.
در پاسخ به ادعاهای فوق بزرگان بكتاشی و بكتاشی پژوهان تركیه مطالب مستند زیادی نوشتهاند. ما این جا لازم است اشاره كنیم كه بكتاشیان خود را مسلمان و شیعهی دوازده امامی میدانند. به توحید، نبوت رسول اكرم و امامت حضرت علی همراه با ولایت اعتقاد دارند. اما این سه را در تثلیثی شبیه نثلیث مسیحیت نمینگرند. ذات بیتعین خداوند را نور ازلی و مطلق میشناسند كه در وجود رسول اكرم و حضرت علی تجلی كرده است. بكتاشیان قرآن را مُنزل میدانند و حضرت علی را مفسر و یگانه آشكار كنندهی آن میشناسند و او را در مرتبهای بالاتر از رسول اكرم قرار میدهند. گذشته از همهی اینها، شعار تثلیث را نباید خاص مسیحیان دانست. اعتقاد به نوعی تثلیث در هند باستان و مصر كهن نیز وجود دانسته است.[1]
صالح بدرالدین نویان، پوستنشین معاصر علویان در رد ادعای تثلیث گوید:
«در عرف علویگری، محبت الله، محمد و علی، به ترتیب مقدار، ترتیب یافته است؛ یعنی علویان بیش از همه خدا را دوست دارند. علویان بكتاشی، علی را خدا نمیدانند و فرقهی «علی اللهی» در تركیه هیچ ارتباطی با علویان ندارد.»[2] او در جای دیگر گوید :«.....پدر، مادر و اجداد حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) معلوماند و هیچ كدام هم ادعا نداشتند كه از آسمان فرود آمدهاند و باز به آسمان خواهند رفت.»[3]
در باب دوازده امام در مقابل حواریون مسیحی، باید گفت بكتاشیان به چهارده معصوم اعتقاد دارند و در میان ائمهی معصومین، بویژه به امام جعفر صادق احترام خاصی قائلند و امامان یازدهگانهی شیعه را جانشینان حضرت علی میدانند.
در باب مقایسهی «باش اوخوتما» (=رازگویی) درمقابل ددهها با اخذ اعتراف به گناه نزد كشیشان مسیحی نیز، قضیه بسیار متفاوت است. در بینش بكتاشیان، معصیت در درون «وحدت وجود» توجیه میشود. منشأ آن، اعتقاد به گؤی تانری و عرفان تركی باستان است كه قامها رابط میان انسانها و گؤی تانری بودند و هركس با یادآوری اعمال زشت خود و رازگویی در حضور قامها به آرامش روان دست مییافت. و این همه، قبل از پیدایش مسیحیت بوده است وربطی به اعترافگیریهای قرون وسطایی كشیشان ندارد و نوعی مشاوره به حساب میآید.
بابینگر (Babinger)، جاكوب (Jacob)، هاسلوك (Hasluck) و بیرگه(Birge) كسانی هستند كه تلاش دارند پیوندهایی میان اعتقادات علویها و بكتاشیان با مسیحیت ایجاد كنند.
در میان آنان هاسلوك بیش از همه سینه چاك كرده است و سعی كرده است كه عینیت كلی میان علویگری و بكتاشیگری با مسیحیت پیدا كند. و آن را «اعتقادی واحد با دو بال» مینامد. او ادعا میكند كه درمیان بكتاشیان، علویان و قزلباشان، علی جای عیسی مسیح، دوازده امام جای حواریون دوازدهگانه، امام حسن و امام حسین جای پطروس و پاولوس نشانده شدهاند! ازجمله دلایلی كه برای این ادعایش میآورد چنین است:
«در سابق درمحل تكیهی حاجی بكتاش، كلیسای مسیحی موسوم به آیوس هارالامبوس موجود بوده است. از این رو، مسیحیان نیز این تكیه را زیارتگاه میشمارند. و به نظر آنان حاجی بكتاش كسی جز آیوس اویستانبوس نبوده است!»[4]
البته نباید داد و ستدهای اعتقادی و فرهنگی میان جوامع گوناگون را نادیده گرفت. جوامع بكتاشیگری و مسیحیت نیز در طول تاریخ نمیتوانستند بیرون از این داد وستد باشند، تأثیر و تأثر آنها در هم، غیر قابل انكار است. از این رو، احتمال تأثیر مسیحیت در بكتاشیگری نیز میرود. اما اگر این احتمال، اثبات هم بشود، این تأثیر باید بسیار كم اهمیت باشد.من ادعای تأثیر بنیادین مسیحیت بر یك مشرب شیعی و اسلامی را غیر علمی و خیال پردازی میدانم. در آسیای صغیر، در طول تاریخ بسیاری از تودههای مسیحی از دین خود برگشته ، مسلمان و بكتاشی شدهاند، بیآن كه اجباری در بین باشد.
در ایران نیز برخیها در گذشته تلاش داشتند مسلكهای وابسته به طریقت اهل حق را ادامهی كیشهای قبل از اسلام در ایران تلقی كنند. در حالی كه ما میدانیم این مسلك بعد از اسلام و پس از ظهور مشعشعیان پیدا شد و تمدن ایجاد شده توسط آنان جزو تمدن اسلام به شمار میرود.
ادعای شباهت تاج كلاه و كمر بكتاشیان با مشابه آنها درمسیحیت نیز ادعای نپذیرفتنی است. «الفی تاج» اوتاد بكتاشی اصلاً شباهتی به كلاه رهبانان مسیحی ندارد، بلكه دقیقاً همان است كه قامها ی شمنگرای ترك بر سر میگذاشتند. شكل كمر نیز همین گونه است. درمتون تركی باستان و در فولكلور آذری به اصطلاح بئل باغلاماق(=كمر بستن) بر میخوریم كه دارای معنای بسیار عمیق است. برخی از قهرمانان كتات دده قورقود، كه یك اثر اسلامی است، با صفت «كمر بسته» توصیف شده اند. در این حماسههای آئینی كه سرواران اوغوز با مسیحیان میجنگند همه «كمر بسته» اند. در دیوان لغات الترك «كمر بستن» در معنای مقام گرفتن و جایگاه یافتن به كار رفته است[5]. در متون آئینی اویغوری نیز به گونههای« كمر بسته» بودن اشارهها رفته است.[6]
آئین كمر بستن در میان تركان بكتاشی، ادامهی همین رسم در میان تركان باستان آسیان میانه و قفقاز باید باشد.
اسلام، منبع الهام بكتاشیگری
به نظر ما مسلك یا آئین بكتاشیگری و علویگری در آسیای صغیر از بطن اسلام به در آمده است. اگر به جوامع اطراف خود بدون تسامح و تساهل بنگریم، میتوانیم آنان را از دائرهی مسلمانی به دور بدانیم. اما آن چه باید پذیرفت، این است كه تمدن بكتاشی- علوی جزو تمدن عظیم اسلام به شمار میرود. به جز عامل نبودن به فرایض دینی مانند نماز و روزه و ترك بعضی از واجبات و میل به محرمات، در باورهای دینی، آنان فرقی با مسلمین بویژه شیعیان ندارند. به وحدانیت خداوند قائل هستند. قرآن را كلام خداوند و رسول اكرم اسلام را خاتم النبیین میدانند. عرصات محشر را انكار نمیكنند، اعتقاد به پل صراط و روز قیامت دارند. حتی در برخی از روستاهای بكتاشینشین مسجد هم احداث شده است و برخی از بكتاشیان در نماز جمعهی اهل تسنن نیز شركت میكنند.[7] باید تأكید كنم كه تمدن علوی- بكتاشی مانند تمدن اهل حق جزئی لاینفك از تمدن عظیم اسلامی است. اما، به هر انجام، باید پذیرفت كه باورها و اعتقادات كیشها و آئینهای قبل از اسلام تركان در شكلگیری و تكامل بكتاشیگری و علویگری كم تأثیر نبوده است. به نظر میرسد نشانههای فراوانی از این آئینها در بكتاشیگری دیده میشود.
منبع: حسین محمدزاده صدیق، حاجی بکتاش ولی و متون بکتاشیه، قم، نشر دانشگاه ادیان و مذاهب، 1393.
[1]. İ. Fenni Ertuğrul, Hakikat Nurları, İst, 1949, sf. 158-161.
[2]. دؤنمز، نوري (1389). علويان تركيه، قم، نشر اديان، ص 56.
[3]. Fiğlali, Ethem Ruhi (1990). Türkiyede Alevilik ve Bektaşilik, sf. 228.
[4]. F. V. Hasluck. Bektaşilik Tedkikleri, çev. Ragib Hulusi, İst, 1928, sf. 59-64.
[5]. كاشغري، محمود. ديوان لغات الترك، ترجمه دكتر ح. م. صديق، تبريز، اختر، 1382.
[6]. GÖKYAY, Orhan Şaik. 1973, Dedem Korkudun Kitabı, İst,. sf. CDIX-CDX.
[7]. ERÖZ, M. Türkiyede Alevilik, Bektaşilik, sf. 153.