دکتر ح. م. صدیق
بخشی از دانشنامهی علایی، تألیف فارسی ابوعلی سینا، در صناعت علم موسیقی است که از سوی شاگردان وی تنظیم شده است. در این بخش از کتاب، هدف از آموزش علم موسیقی تبحّر در «تألیف الحان» یا «آهنگسازی» نامیده میشود. رساله به دو بخش «تألیف» و «ایقاع» تقسیم شده است:
خواجه رئیس ابوعلی الحسین بن عبدالله بن سینا ـ رَحْمَةُ اللهِ عَلَیهِ ـ میگوید كه: صناعت علم موسیقی دو جزء است: یكی تألیف است و موضوع او نغمهاست، و اندر حال اتّفاق ایشان و نااتفاق ایشان نگاه كنند. دوّم ایقاع است و موضوع او، زمانهاست كه اندر میان نغمها اوفتد و نقرههایی كه یكی به یكی شوند، و اندر حالِ وزن ایشان و ناوزنی ایشان نگاه كنند. و غایتِ اندرین هر دو، نهادن لحنهاست.
پس صناعت، علمی است نظری كه بحث كنند از نغمها، از آن جا كه متفّق و موزون بود ایقاعها را انتقالها كه اندروی بُوَند، تا تألیف لحن كنند.
نغمت، آوازی است ایستاده بر تیزی و گرانی، از تیزی و گرانی یك زمان بود، و بهریاز او متفّق بود و بهری نامتفّق كه او را متنافر گویند. آنچه متنافر بوَد آن است كه از گرد آمدن دو نغمتِ او به هم یا سه، كه خوش نیارد بلكه گرانی آید اندر نَفْس از وی، و سبب او آن است كه نسبت میان آن نغمهها، نه نیكو بود.
و متفّق آن بود كه از آن خوش آید نَفْس را و آن از بزرگواری نسبت بود كه میان این دو نغمت بود.
آواز را تیز گویند و گران گویند بدان كه یكی را با یكی قیاس كنند، پس چندِ یكدیگر بُوَند یا متفاوت بُوَند، و مر متفاوت را زیادت و نقصان بود؛ یعنی كه چون دو نغمت را قیاس كنند چند یكدیگر نبوند و كمی بیش بوند، میان ایشان نسبتی بود از نسبتهای كه به وجهی سوی كمیّت شود. پس نغمتها، بُعدها را نسبتی بود از باب كمیّت و به سوی بسیاری، و مخالفی از كمیّت مر او را مانندگی و مخالفی پدید آید.
مر گرانی آواز را سببهاست و مر تیزی او را سببهاست، و سببهای گرانی آواز همه آن بوند كه یاد كنیم: درازی رود و ستبری او و سستی او و فراخی سوراخِ نای و دوریِ آن سوراخ از جایگاهِ دمیدن اندر وی، و سستی آنچه زخم بر او افتد و متخلخلی او و درشتی او. و مر تیزی آواز را ضدّ این سببهاست.
و این نسبتها بهری چنان است كه تقدیر كردن او آسان بود و آن سه گونه است: یكی رود، و دیگر سوراخ به فراخی و تنگی، و مقدار او به نزدیكی و دوری او.
و نسبت نغمتها به یكدیگر اندر تیزی و گرانی، چون نسبت سببهاشان است به یكدیگر.
مثالش: آن نغمتی كه از وی رود آید و آن نغمت كه از نیمهی آن رود آید، نیمهی آن نغمت اوّل. و نیز چون كشیدگی نیمهی كشیدگی بود، آن نغمت كه آید از تیزی ضِعْف آن نغمت؛ زیرا كه با نسبت كه سبب زیادت شود، مُسَبَّب زیاده شود، و هرگاه كه سبب بكاهد مُسَبَّب بكاهد، پس نسبتِ سبب چون مُسَبَّب بود به سبب آن چیزها كه مختلف بود. اندر نسبت مقدارها همهی مخالفتها چندِ یكدیگر نَبُوَند؛ زیرا كه ضِعْف مخالف نصف است، نه چون مخالف زاید نصفها بود؛ مثلا" زیرا كه یكی را مخالفت به آن مخالفت دیگر هم چند یكدیگر، و آن دیگر را مخالفت نه به مثل است به فعل؛ زیرا كه زیادت ضِعْف بر نصف هم چندِ نصف است. پس آن مخالف اوست به هم چندِ او كه زیادت است. و امّا سه كه مخالف دو است، این مخالفت نه به دو است، بلكه به نیمهی دو است.
و نیز نه هرچه خلاف او نه به مثل است، بر یك درجهاند؛ بدان كه آنچه خلافش نه به مثل بود، به فعل كه مخالفش به مثلی به قوّت چنان كه زاید به جزو؛ زیرا كه آن جزو، از او كه به قوّت است، از او هر دو مخالفت به حاصل آید. چنان كه زاید نصف كه نصف از او هم دو حاصل آید و هم سه كه تضعیف كنند یكی را كه آن جزو هر دو را بشمرد، به هم دارد. نه چون هفت است كه مخالف است به دو، و دو نه است كه هفت و نه از وی حاصل آیند به تضعیف، و دو دو ایشان را بشمرد به هم.
و نیز نه چنان است كه آن خلاف او، نه به مثل است و نه به جزو كه به قوّت مثل است. مثالش چون هشت با سه، و هفده با نه، و بهری به خلاف این بُوَند. پس دانسته آمد كه تفاوت آنها كه مخالفاند به درجها.
و نزدیكترین به موافقت آن است كه خلافش به مثل بود. پس هر دو نغمتی كه نسبت میان ایشان به غایت موافقت بود، هر آواز است كه دیگر بُعدها را نیست و آن، آن است كه یكی نغمت را قوّت آن بُعد دیگر بود كه او مر او را متفّق است و به هیچ بُعد نیست از بُعدها كه از او دو نغمت است مختلف، و او چنین است جز این بُعد كه از او دو نغمت مختلف است و متفّق یك با دیگر به قوّت نه كه او را قوّت یك بُعد است كه از او دو نغمت چندِ یكدیگر آیند و بس، بلكه او را قوّت دو بعد است بدین صفت كه هر یكی از ایشان پدید آیند از یكی از دو نغمت او مرجع این با آن است كه یكی از دو نغمت كان دیگر است به قوّت، و بَدَل او بایستد.
لغات و تركیبات
آواز ← [إ. فا.] در فرهنگها مطلق صوت و بانگ ذکر شده، اما در موسیقی به معنی عام نغمه، سرود، آهنگ و بانگ موزون زیر و بمی که از گلوی انسان (که اکمل آلات الحان است) و یا از سیم انواع سازها برآید، تعبیر شده است.
ایقاع ← [إمصـ. عر.] فاصلهی زمانی بین نغمهها. کوچکترین فاصلهی زمانی یا واحد ایقاع، به اصطلاح قدما نقره بوده است.
بدان که ← [حر. + صـ.، ضـ.+ حر. فا.] بدین شکل که؛ به این که.
بَدَل او بایستد ← [جمـ. فا.] میتواند کار او را بکند.
بزرگواری ← [حامصـ. مر. فا.] بزرگی؛ زیادت.
بُعد ← [إمصـ. عر.] فاصله. بُعد در موسیقی جدید، بر حسب فرکانس یا شماره ارتعاش در ثانیه مشخص میشود؛ در صورتی که بُعد در موسیقی قدیم، نمودار محل گذاشتن انگشت رویِ وتر (سیم) یا دستان (پردهی ساز) بوده است.
بهر ← [إ. فا.] بخش؛ قسمت.
تألیف ← [إمصـ. عر.] ترکیب نغمات و الحان موسیقی به تناسب قواعد؛ نهادن لحنها.
تیزی ← [حامصـ. فا.] وضع و حالت تیز.
تیزی و گرانی ← معادل فارسی برای حدّت و ثقل، یا حاد و ثقیل عربی است. از لحاظ فیزیک صوت، این دو معرّف ارتفاع صوت، یعنی تعداد ارتعاشات در ثانیه است که به آن فرکانس میگویند و برحسب واحد بینالمللی ساوار savart مشخص میشود و هر قدر بیشتر شود، صدا ریزتر خواهد شد؛ بنابراین تیز، معادل حاد و گران، به جای ثقیل عربی است که هنوز به صورت زیر و بم باقی مانده است.
چندِ یکدیگر بُوَند ← [جمـ. فا.] برابر یکدیگر بوند.
درجها ← [إ. عر. فا.] درجهها؛ جایگاه یک صوت معیّن در فاصلهی یک گام.
رود ← [إ. فا.] [ا.] هر نوع ساز؛ [2.] بربط یا عود؛ [3.] رشتههایی که بر سازهای زهی میبندند.
زخم ← [إ. فا.] [ا.] زخمه؛ [2.] ضربهای که با مضراب به ساز وارد میشود؛ [3.] آهنگ و نوا.
ستبری ← [حا مصـ. فا.] ضخامت؛ قدما با طاء نوشتن آن را ترجیح میدادند.
ضِعْف ← [صـ. فا.] دو برابر.
علمِ موسیقی ← [تر. اضـ..] [1.]علم الألحان؛ [2.] هنر مرتب کردن اصوات با قواعد معیّن از نظر ریتم، ملودی و هارمونی، در قالب گروهی از اصوات و آهنگی مستقل از نظر سبک و شیوه.
کان ← [حر. + صـ.، ضـ.] که آن.
گرانی ← [حامصـ. فا.] مقابل سبکی در وزن؛ وزین؛ وزندار.
لحن ← [إ. فا.] آهنگ بیان؛ ملودی.
مانندگی ← [حامصـ. فا.] همانندی؛ موافقت.
متّفق ← [صـ.. عر.] ملایم؛ خوشایند و مطبوع برای شنونده.
متنافر ← [صـ. عر.] ناخوشایند و نامطبوع بودن برای شنونده.
نامتّفق ← [صـ. فا. عر.] متنافر؛ ناخوشایند و نامطبوع برای شنونده.
نای ← [إ. فا.] [ا.] نی؛ [2.] نوعی ساز بادی مانند بوق یا شیپور.
نغمت ← [إ. فا.] [ا.] نت؛ [2.] صوتی است زیر یا بم، دارای کششِ زمانیِ معیّن.
نقره ← [إمصـ. عر.: نقرة] در لغت به معنی کوفتن، کوبیدن، ضربه زدن و کوبش است. در موسیقی قدیم، کوچکترین جزء ضرب یا ریتم، و در واقع نظیر دو دولاچنگ در موسیقی جدید بوده است. بیشتر معادل Beating و به مفهومِ «زمان لازم برای کشش یک هجای کوتاه» به کار رفته و به نقرات جمع بسته شده است.