نخستین كنگرهای كه در شهر نیشابور برای بزرگداشت شیخ عطار نیشابوری برگزار شد، دکتر حسین محمدزاده صدیق، متن سخنرانی خود را تهیه و به كنگرهی فوق الاشاره ارسال كردهاند. این متن عبارت است از ترجمهی مقالهای پژوهشگرانه «هلموت ریتر» - ایرانشناس معروف آلمانی - است که در «دایرة المعارف اسلام» نگاشته شد و ما اینك متن این سخنرانی را در زیر برای علاقهمندان انتشار میدهیم:
* * *
فریدالدین محمد بن ابیبکر ابراهیم (513 ؟ -632 ؟ هـ .) شاعر و متصوف ایرانی است. تاریخ زاد و مرگ او به طور قطع معلوم نیست. به گفتهی دولتشاه (تذکرةالشعرا، نشر ا. براون، ص187) در سال 513 هـ . به دنیا آمده است و در 632 هـ . وفات کرده است. (رک. میرزا محمدخان قزوینی. تذکرةالاولیاء، مقدمه، ص. ط). میرزا محمد قزوینی استدلال میکند و میگوید که عطار در 618 هـ . هنوز در قید حیات بوده است. بدینگونه که: عوفی در لبابالالباب که تقریباً در سال 617 هـ . به تألیف آن مشغول بوده، از عطار سخن میگوید و سخن از مرگ او بر زبان نمیآورد و خود عطار در مظهرالعجایب خویش از نجمالدین الکبری (شهید در سال 618 هـ .) سخن میگوید و از او چنین یاد میکند:
«آنکه بوده در جهان از اولیاء»
لفظ «بوده» در اینجا اشاره به گذشته دارد(رک. میرزا محمد قزوینی، همانجا، ص. یز). اما این دو دلیل نیز مشکل ما را به طور قطع حل نمیکند. سخنان عونی بسیار مبهم است و لفظ «بوده» در مظهرالعجایب نیز نشانگر اینکه او در قید حیات است یا نیست، نمیباشد. از سوی دیگر در دو نسخه از نسخ خطی موجود مظهرالعجایب(کتابخانهی نور عثمانیه، شماره 4199) دو بیت آمده که حکایت از تصنیف آن به سال 584 هـ . دارد و در آنجا به عمر بیش از صد سال خود نیز اشاره میکند. بیگمان او مظهرالعجایب را در دیرسالی به قلم آورده است و پس از آن تنها به تصنیف لسانالغیب پرداخته است. اگر اشاره به صدمین سال زندگی خود خالی از مبالغه هم نباشد، نشانگر این است که در سال 584 هـ . بسیار پیر شده بود. اگر قول دولتشاه را در باب تاریخ تولد او(513 هـ . = 1119م.) بپذیریم، در سال 584 هـ .(1188م.)، 71 سال داشته است و با توجه به این مسأله که پس از آن یک اثر نیز از خود برجای گذاشته است، تاریخ وفات 589 هـ . پذیرفتنیتر است و باید گفت که عطار در 86 سالگی وفات کرده است. در حالی که به گفتهی دولتشاه، وی 114 سال عمر کرده است که غیر طبیعی و غیر ممکن است.
عطار، به گفتهی خود در نیشابور به دنیا آمده است.(میرزا محمد قزوینی، ص. ح). اما معلوم نیست که در خود شهر و یا در روستاهای آن متولد شده است. در اینباره روایات مختلف وجود دارد. دولتشاه روستای قتقان از توابع نیشابور، و مجالسالعشاق در مجلس 21، کندیشنان را محل تولد او میدانند. در چند بیت از مظهرالعجایب به صراحت گوید که کودکی خود را در تون(نک. یاقوت، معجمالبلدان، 1، 900) گذرانده است. در بیتی دیگر از بیماری خود در همانجا و به رؤیا دیدن حضرت علی(ع) سخن میگوید.
در سخن از زندگی عطار، دولتشاه گوید که پدر شاعر، ابراهیم، مرید قطبالدین حیدر بوده و خود نیز از او فیض برده است و حیدرنامه را هم در شأن او سروده است. این قطبالدین حیدر به گفتهی دولتشاه از دراویش متصوفهی ترکان فرزند «شاهور» (م. 597 هـ . یا 604 هـ .) بوده است. در هفت اقلیم امین احمد رازی[1] گوید که حیدر خبر از استیلای قریبالوقوع مغولان داد و در 618 هـ . غایب شد. اگر قطبالدین حیدر در یکی از تاریخهای یاد شده وفات کرده باشد، با عطار تقریباً همسال میشود و بدینگونه بعید مینماید که پدر عطار از مریدان وی بوده باشد. گرچه در لسانالغیب عطار نیز سخن از تصنیف حیدرنامه است، اما در هیچیک از آثار عطار به نام قطبالدین حیدر برنمیخوریم.
عطار در آثار مهم خود، خلفای راشدین را مدح میگوید و مظهرالعجایب در دیرسالی خود را شیعی قلمداد میکند (نک. میرزا محمد قزوینی، ص، ی و به بعد) و میگوید که محبت علی (ع) را از جوانی در دل داشته است. میل به تشیع، او را در پیری دچار فاجعهای کرد. یک مفتی سمرقندی به دنبال شیاع گستردهی مظهرالعجایب آن را به آتش سوزانده و علیه او فتوا صادر کرد. خانهاش را به یغما بردند و خود عطار به مکّه عزیمت کرد و آخرین اثر خود لسانالغیب را در آنجا تصنیف کرد. در مظهرالعجایب هم علیه آن مفتی و هم علیه ترکان ابیاتی وجود دارد.[2]
از همهی آثار او پیداست که او به راستی یک «عطار» یا داروفروش بوده است. در یک جا از «داروخانه»ی خود و در جای دیگر از تداوی یک بیمار سخن میگوید. از سوی دیگر از جوانی محبتی به عرفا داشته ولی سرسپردهی هیچ گروهی نشده بود. با صوفیان نشست و برخاست داشته است و به حالات آنان وقوف یافته بود و بیشتر از آثار آنان تأثیر گرفته است و ادعا میکند که یکهزار کتاب در حالات انبیاء و اولیاء خوانده و 39 سال به گردآوری حالات و آثار صوفیان مشغول بوده است. گرچه این ادعا مبالغهآمیز است اما آثارش نشان میدهد که قصصالانبیاء، حالات صوفیه و تراجم احوال آنان را فراوان خوانده است. برخی از حکایات منقول او در واقع صورت نظم حکایاتی است که وعاظ متصوفه بر منبر نقل میکردهاند. همهی حکایات مواعظ احمد غزالی در آثار عطار موجود است.
از آثار عطار به دگرگونیهای روحی او به طور وضوح پی میبریم که در میان شاعران ایرانی نادر است. آثارش به لحاظ اسلوب نیز هم متفاوت است و میتوان آنها را به سه نوع و در سه دوره تقسیم کرد:
در دورهی نخست، دورهی تسلط او به فنون شعری و به عنوان شاعری داستانسرا با مهارتی خاص در جادادن حکایات فرعی در دل داستان آبستن اصلی صوفیانه ظهور میکند.
در دورهی دوم، داستان آبستن و طرح و ترتیب داستانسرایی به هم میخورد و یک کلمه پیدرپی در آغاز ابیات تکرار(anaphore) میشود و به طوری که نظیر آن در آثار ادبی جهانی نیز دیده نمیشود، به کار گرفته میشود. تکریرها با هیجان قلبی خاصی، پشت سر هم گاهی تا صد بار و بیش از آن دیده میشود. شاعر گاه با باورهای وحدت وجودی مست میگردد و در اشتیاق اتصال با کلیّت الهی است.
پس از آن دورهی سوم یا دوران پیری فرا میرسد. شاعر، نیروی جوانی فروهشته است. از طرح و ترتیب خبری نیست. در آثار این دوره، قهرمان اصلی منظومههایش حضرت علی(ع) با سیمای الوهیت خود است. از خود و آثار خویش نیز بسیار سخن میگوید. بیترتیبی و اطناب موجود در آثار این دوره برای خواننده ستوهآور است.
از آنجا که عطار برخی از آثار خود را نام میبرد، میتوان ترتیب کرونولوژیک آنها را به دست داد. اگر ترتیب اسلوبشناسی فوق را در نظر بگیریم، میتوانیم آثار او را به ترتیب تألیف چنین بشماریم:
1. حیدرنامه (امروزه در دست نیست). 2. دیوان. 3. جواهرنامه. 4. شرحالقلب (عطار خود این دو کتاب را بعدها از بین برده است). 5. خسرونامه (این اثر نیز در دست نیست). 6. اسرارنامه. 7. منطقالطیر. 8. مصیبتنامه. 9. مختارنامه. 10. الهینامه. 11. خسرونامه (تألیف دوم). 12. بلبلنامه. 13. پندنامه. 14. تذکرةالاولیاء. 15. معراجنامه. 16. جمجمهنامه (ترتیب کرونولوژیک پنج اثر اخیر واضح نیست). 17. وصلتنامه (ترتیب آن نیز قطعی نیست). 18. اشترنامه. 19. جوهرالذات. 20. هیلاجنامه. 21. بیسرنامه. 22. مظهرالعجایب. 23. لسانالغیب.
علاوه بر آثار یاد شده چند اثر مشکوک نیز وجود دارد. مانند: هفت وادی، خیاط نامه، اخوانالصفاء، ولدنامه، مفتاحالفتوح.
آثاری که یقیناً از عطار هستند عبارتند از:
خسرونامه و یا گل و خسرو، داستان عشق اینجهانی است که یادآور داستانهای یونانی سدهی نخست میلادی میباشد. شرح ماجرای عشق خسروزاده قیصر روم از یک جاریه گل دختر شاه خراسان است. این مثنوی در سال 1295 هـ . در لکنهو چاپ شده است. [3]
دیوان: محتوی غزلها و مثنویهای کوتاه عرفانی.
مختارنامه: مجموعهی رباعیهاست و کهنترین مجموعهی رباعی است که به دست ما رسیده است. این مجموعه را مترجم نامعلومی برای سلطان سلیم عثمانی(974-982 هـ .) نیز ترجمه کرده است.[4]
اسرارنامه: نخستین مثنوی عرفانی عطار، عبارت از 26 مقالت است و دارای داستانهای کوتاه با محتوای عرفانی است. این اثر را هم در آسیای صغیر احمدی نامی به ترکی ترجمه کرده است. (رک. دایرةالمعارف اسلام، ص220.)
منطقالطیر: معروفترین مثنوی عطار، دارای یک داستان آبستن و چندین حکایت کوتاه است. داستان آبستن در واقع موضوع رسالةالطیر احمد غزالی است.
در این رساله مرغان، عنقا را به شاهی برمیگزینند و تصمیم میگیرند به جزیرهی دور افتادهای که او ساکن آنجا است بروند. بسیاری در راه هلاک میشوند، وقتی گروهی پیش عنقا میرسند، او از راه استغنا پادشاهی را نمیپذیرد و آنان را دعوت به بازگشت میکند، ولی سرانجام به اصرار آنان پادشاهی را میپذیرد. عطار همین داستان را برگرفته و با تفرعات زیاد غنیتر ساخته است. در گفتگوی هدهد با مرغان با صنعت حسن تعلیل، بسیاری از اندیشههای عرفانی را تفسیر کرده است و به جای کلمهی عنقا، لفظ سیمرغ را با صفت تجنیس مرکب به کار برده و معنای «مَن عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» را بسیار زیبا بیان کرده است. مرغانی که به سیمرغ میرسند سیمرغاند. یعنی شخص خداجو پس از آنکه کائنات را گشت، او را در قلب خود مییابد. محمد بدخشانی آن را در 898 هـ . تلخیص کرده است. شیخ گلشهری در 717 هـ . نظیرهای بر آن سروده و امیر علیشیر نوایی نیز نظیرهای دیگر با نام لسانالطیر ساخته است.[5]
شمسالدین سیواسی در مقدمهی ترجمهی ترکی الهینامه گوید که او نیز منطقالطیر را به شعر ترکی ترجمه کرده است. در سال 1045 هـ . نیز فدایی نام شاعری ترجمهی زیبایی از آن به ترکی انجام داده است که در سال 1274 هـ . در استانبول چاپ شده است.
مصیبتنامه: در این مثنوی نیز اندیشهی وحدت وجودی و جستن خدا در وجود خود به نظم درآمده است. سالکی، به امر پیرو خود برای جستن خدا، به ترتیب به ملاقات اسرافیل، میکائیل، عزرائیل، حاملهی عرش، عرش اعلی، کرسی، لوح، قلم، جنت، جهنم، سماء، خورشید، قمر، عناصر اربعه، کوه، دریا، کان، نبات، حیوانات وحشی، پرندگان، حیوانات اهلی، ابلیس، جن، انسان، آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داود، عیسی، محمد، حس، خیال، عقل و قلب و جان میشتابد، اما همگی به حسن تعلیل، او را ناامید میسازند والنهایة آنچه را میجسته، در خود مییابد. این حکایت اصلی اثر است که حکایات فرعی دیگری در داخل آن قرار گرفته است. این اثر را پیر محمد در زمان سلطان مراد دوم عثمانی به ترکی ترجمهی منظوم کرده است. (رک. طاهر بورسالی، عثمانلی مؤلفدی، 1، 90).
الهینامه: این مثنوی نیز مرکب از یک داستان آبستن و چند حکایت فرعی است. پادشاهی از شش پسر خود میپرسد که در دنیا چه چیزی را بیشتر دوست میدارند؟ اولی: دختر شاه پریان، دومی: جادوگری، سومی: جامجم، چهارمی: آب حیات، پنجمی: انگشتری سلیمان و ششمی: کیمیا را طالب میشوند. پدر میکوشد که آنان را از این آرزوها باز دارد و به مقاصد عالیتر رهنمون شوند. در حکایت فرعی این مثنوی از زهد و عرفان سخن در میان است. در برخی از این حکایات با عطارِ عارف نه، بلکه با عطارِ ناقلِ حکایت رو در رو هستیم. مثلاً در حکایت زن صالحه، که در آن زنی که شویش به زیارت خانهی خدا رفته، علیرغم اغوا و تهدیدها، عفت خود را حفظ میکند. همینگونه است حکایت رابعه زینالعرب که عاشق بردهاش به نام بکتاش است و برادرش رگهای دستانش را میزند و در حمامی حبس میکند و میمیرد.[6]
داستانهای مربوط به ابلیس بیشتر مورد دقت است. ابلیس در این حکایات به عنوان عاشق صادق حقیقی تصویر میشود. سبب سجده نکردن او به آدم آن است که جز خدا به کسی سجده روا نمیدارد. او لعنت خدا را بر خود به عنوان توجه خاص الهی در میان همهی فرشتگان به خویش توجیه میکند. این تلقی در باب ابلیس، از سوی حجاج و سپس از طرف احمد غزالی مطرح شده است که هم در مواعظ[7] و هم در سوانح (نشر هلموت ریتر، ص94 و به بعد) او موجود است. اخیراً ثابت شده است که احترام یزیدیه به ابلیس نیز از همین تلقی ناشی است.[8]
برخی از دیوانگانِ حکایات عطار از تقدیر الهی تنقید میکنند و این یادآور برخی مضامین اشعار فرق بکتاشیه است. شمسالدین احمد سیواسی (م.1006 هـ .) این اثر را به نام سلطان مراد سوم عثمانی (932-1003 هـ .) ترجمه کرده است.
بلبلنامه: در این مثنوی کمحجم، مرغان در حضور سلیمان از نغمهسرایی مداوم بلبل شکایت میکنند. سلیمان بلبل را به حضور میطلبد. بلبل در محضر سلیمان از خود دفاع میکند و سرانجام سلیمان به مرغان امر میکند که او را راحت بگذارند.
پندنامه: یکی از آثاری است که قرنها در مکاتب و مدارس عثمانیها تدریس میشده است. این کتاب علاوه بر ترکی، به زبانهای فرانسوی، آلمانی، لاتینی و هندی نیز ترجمه شده است[9] و بارها شرح شده است. امری(متوفی در 988 هـ .) نیز آن را به ترکی منظوم ساخته است. شروح ترکی آن عبارتند از: سعادتنامه از شمعی(م. 1009 هـ .)، ترجمه از عبدالرحمان عبدی پاشا (م.1103 هـ .) موسوم به المفید، شرح اسماعیل حقی بورسایی (م.1137 هـ .) که در سال 1250 و 1267 هـ . در استانبول چاپ شده است. و نیز ماحضر از محمد مراد بن عبدالرحیم (مطبوع در 1274 هـ . .).
تذکرةالاولیاء: تنها اثر منثور عطار است، کتابی پر حجم در تراجم احوال اولیاء است. آخرین اولیاء که عطار شرح حال او را مینگارد، حلاج است و بسیاری از نسخ خطی کتاب با شرح حال او پایان میپذیرد. بعدها 25 ترجمهی حال دیگر بر کتاب افزوده شده است. چند ترجمهی ترکی از این کتاب بر جای است:
1. ترجمه به ترکی شرقی: نسخهی خطی آن با الفبای اویغوری در کتابخانهی ناسیونال پاریس تحت شماره 100 مضبوط است و همراه ترجمهی فرانسوی آن از سوی pavet de courteille در سال 1889م. چاپ شده است. از همین متن نسخهی خطی دیگری با الفبای عربی در کتابخانهی فاتح تحت شماره 2848 نگهداری میشود.
2. به نام محمد بیگ آیدین اوغلو (707-734 هـ .) فرمانروای آناطولو ترجمهی زیبایی انجام گرفته است (شماره 1643 کتابخانه ولیالدین افندی).
3. ترجمهی سنانالدین یوسف بن خضر خواجه پاشا (م.891).
4. ترجمهی علیرضا قارا حصاری.
نسخ خطی زیر نیز ترجمههای تذکرةالاولیاء هستند: کتابخانههای ایاصوفیا 3137، 3138، فاتح 4260، 6262، حکیم اوغلو 729، خلج علی 711، لالهلی 2030، 2031، نور عثمانیه 2299، خالص افندی 854، 2654، 2667، رضاپاشا 1542.
معراجنامه: اثر کمحجمی است که موضوع آن از نامش پیداست. در نسخهای که در استانبول دیدم دو برگ بیشتر نیست (کتابخانهی رضاپاشا، شماره 214، صص a833- b832).
جمجمهنامه: حکایت کمحجمی است که در هر یک از آثار عطار میتوانست جا بگیرد. حضرت عیسی(ع) در راه جمجمهی مردهای مییابد، او را زنده میکند و با او به سخن میپردازد. صاحب این جمجمه کسی بود که بر هفت اقلیم پادشاهی داشت. در صحبت با حضرت عیسی از زندگی، سرگذشت، عذاب قبر و احوالات جهنم سخن میگوید. ایمان میآورد و مدتی بعد باز میمیرد. این اثر از سوی ژوکوفسکی(Jukovskiy) چاپ و ترجمه شده است. در سال 770 هـ . این مثنوی از سوی حسام کاتب تحت نام «جمجمه سلطان» به زبان قبچاقی و با تفرعات ترجمه شده و در سال 1289 هـ . از سوی دارالفنون شهر کازان با نام «حکایت جمجمه سلطان فی نبوت الیاس(ع)» چاپ شده است.
اشترنامه: با این اثر دورهی دوم آفرینش عطار شروع میشود. گرچه یک حکایت آبستن وجود دارد. اما در اسلوب بیان اطناب هست و تکریر نیز فراوان به چشم میخورد. این حیات بخشیدن و میراندن مخلوقات الهی به عملِ یک خیمهشبباز تشبیه میشود. در پشت جهان حوادث آنکه به دنبال خداست به سوی هفتمین پرده میرود و با صحنهای غریب رو در رو میشود و کتابی مییابد که طریق سیر الیالله در آن بیان شده است. این طریق، طریق فنا یعنی نابودی جسم است. حکایت بعدی تمثیلی است. اینگونه داستانپردازی را بوعلیسینا شروع کرد و سهروردیالمقتول به تکامل رسانید.
جوهرالذات: این اثر فاقد داستان آبستن است. موضوع آن اشتیاق سوزان انسان به فنا فیالله همانند محو قطره در دریا و جزء در کل است. داستان جوانی است که برای اتصال با معشوق خود را به دریا میاندازد. برای این «فنا» پیوسته حلاج نمادی گسترده است و سخن مولانا که گوید «57 سال بعد روح حلاج در جسم عطار تجلی یافت» اشاره به همین داستان دارد.[10] از کنار این مضمون، مضمونی نیز وجود دارد که تجلی روح علی را در عطار نشان میدهد. حامل اسرار الهی، علی است و این اسرار از سوی پیغمبر به او امانت سپرده شده است. در جایی از کتاب گفته میشود که علی(ع) این اسرار را به چاهی به امانت سپرد و یک «نی» واقف آن اسرار شد و پس از تبدیل به آلت موسیقی، دیدههای خود را به زبان آورد. این مضمون در اثر غیر صوفیانه «اسکندرنامهی بحری» از نظامی گنجوی نیز موجود است. عطار این مضمون را با ماجرای «غدیرخم» که در میان شیعیان معروف است درمیآمیزد و 18بیت معروف مولانا نیز انعکاس آن است.[11]
مضمون سوم این داستان، قدرت انسانی برای مشاهدهی جمال الهی به سبب جوهرهی ملکوتی وجود خود است و بسط اندیشهی توانایی رؤیت حق است و خود عطار نیز چنین ادعایی دارد. مضمون چهارمی وحدت با مظاهر طبیعت و بزرگان دین در گذشته است نظیر: شمس، انبیاء عظام، محمد، علی، بایزید، جنید، معروف کرخی و بِشر که عطار خود را با آنها یکی میداند و نیز تجلی حق در کثرات و کسوت بشر که در مثنوی و ابتدانامهی سلطان ولد نیز موجود است. کتاب جوهرالذات عبارت از 3دفتر است و آنچه گفتیم مربوط به دفتر اول میباشد. دفتر سوم هیلاجنامه نیز نامیده شده است. موضوع اصلی آن شخصیت حلاج است.
وصلتنامه: مثنوی کوتاهی که ترتیب و طرح خاصی ندارد، اندیشههای وحدت وجودی و حکایات صوفیانه و تمثیلی و تحلیل شخصیت حلاج در آن آمده است.
بیسرنامه: مثنوی بسیار کوتاهی که در آن نیز از فنای حلاجگونه سخن در میان است.
مظهرالعجایب: با این اثر، عطار سومین دورهی آفرینش ادبی خود را میآغازد. قدرت شاعری در اینجا افول کرده است. داستان «نی و چاه» در جوهرالذات بود، در اینجا نیز تکرار میشود. به برخی مفتیان که مال یتیم میخورند حمله میشود. بعدها مفتی سمرقند علیه این اثر و سرایندهی آن فتوایی صادر میکند. درکنار آن حکایاتی وجود دارند که تمایل عطار به تشیع را نشان میدهد و نیز بخشهایی که شرح حال خود را در آنها گنجانده است و یا خواندن آثار خویش را توصیه میکند. چند بار از نجمالدین کبری و ناصرخسرو نام میبرد. در هر جایی از اثر، نشانی از پیری توان یافت.
لسانالغیب: در این اثر، عطار هم به مفتی سمرقندی یادشده در بالا حمله میکند و هم تشیّع خود را به صراحت بر زبان میآورد. گذشته از آن، از خلوتی یاد میکند که در آن معشوق خود را به چشم دیده است.
آثار مشکوک و یا ساختگی و منسوب به عطار: حافظ محمود - یکی از استادان دانشگاه لاهور- در شمارهی ماه کانون دوم، سال 1927م. از مجله «اردو» که در اورنگآباد منتشر میشود سعی کرده است ثابت کند که اسرارنامه، وصلتنامه، هیلاجنامه، بیسرنامه، مظهرالعجایب و لسانالطیر نیز جزو آثار مشکوک و منسوب به عطار است.[12] گرچه این ادعا مبالغهآمیز است اما توان گفت که برخی از آثار را به غلط به عطار نسبت دادهاند. این آثار عبارتند از:
خیاطنامه: که مندرجات آن را ای. برتلس تلخیص کرده است.[13] به نظر او این اثر به واقع از عطار است. در حالی که در کشفالظنون: از خیاط کاشانی به عنوان صاحب این اثر نام برده میشود.
وصلتنامه: به نظر حافظ محمود، این کتاب که در سال 850 هـ . تألیف شده است نمیتواند از عطار باشد.
کنزالحقایق: احتمال اینکه از عطار باشد، بسیار ضعیف است. در مقدمهی آن امیری موسوم به نیکوغازی مدح شده است.[14]
اخوانالصفا: که دولتشاه و احمد رازی منسوب به عطار میکنند.
ولدنامه: که آن را تنها احمد رازی منسوب به عطار میداند.
سیاهنامه: فقط دولتشاه از آن نام میبرد.
اسرارالشهود: به نظر حافظ محمود صاحب این کتاب شیخ شمسالدین نیشابوری است.
هفت وادی: منتخبی از منطقالطیر است.
مفتاحالفتوح: در سال 688 هـ . از سوی یک نفر از اهالی زنجان تألیف شده است.
کنزالاسرار و یا کنزالبحر: عطار نامی آن را در سال 699 هـ . به قلم آورده است و از آن فریدالدین عطار نیست.
تا کنون بر روی آثار عطار پژوهشهای فیلولوژیک اندکی انجام پذیرفته است. نخستین بار پندنامه در لندن به سال 1809م. توسط J.H.Hindley منتشر شد و سپس از سوی Sacy همراه برگردان فرانسوی دوباره چاپ شد[15] و بار سوم در استکهلم افست شد. آن را G.H.F.Nesselmann به آلمانی ترجمه کرد. ترجمهی انگلیسی نیز در بمبئی از سوی ای. کرانی و محمد غوث عبدالقادر آقا در سال 1912م. انجام گرفت.[16]
نشرهای تاسی بسیار کم بهاست و متن برخی از چاپهای شرقی صحیحتر است. تذکرةالاولیا را نیکلسون (1905م.) بر اساس مخطوطات کهن موجود در استانبول چاپ کرد و نخستین چاپ انتقادی این اثر به شمار میرود. الهینامه را من منتشر ساختهام.[17] چاپهای متون انتقادی که اخیراً در تهران چاپ میشود، هنوز به دست من نرسیده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] Ethe, Catalogue of the Persian Mss. In the India office, I. 447
[2] رک. H. Ritter, per Islam, XXV, 141 و به بعد.
[3] H. Ritter, per Islam, XXV, P. 141-
[4] Flagel, Die arab, Pers, and turk Handschr, zu wien, III, nr. 1034
[5] E. Berthels. Navāi Attar, sbornik k pyatisatlistiyu so dnya rojdenja, Leningrad, 1928, p.24-82.
[6] موضوع آن را رضاقلیخان هدایت صاحب مجمعالفصحا تحت نام گلستان ارم باز سروده است.
Grundriss der iranischen Philologie, II, 221
[7] L. Massignon, Recueil de Textes ine`dits concernant L`histoire dela mystique en pays d` Islam, Paris, 1929, P. 90
[8] Roger lescot, enquete surles yezidis de syrie et de djebel sindjar. Memoirs de L` institat francais de damus, V. beyrut, 1928. p. 46-60
[9] Grundriss der iran, Philologie, II, 603
[10] C. Huart, Le saints des dervishes tourneurs, paris, 1922, II, 89
[11] H. Ritter, das procemium des mathnawi-i maulaur, zomg, XCIII, 169, 196.
[12] Khan bahadur shaikh abdul-kādir sarafrāz, A Descriptive catalogus of the Arabic, Persian and Urdu Manuscripts in the library of Bombay, 1935, p. 62
[13] Faridaddin attār`s khayyāt- Nāma, Ball. de 1 ac. Des sc. De 1 URSS, 1929, p. 201- 214
[14] H. Ritter. Der Islam, 1938, XXV, 58
[15] Pandnameh au Le Livre des conseils, Paris, 1819.
[16] E.F.Karani and M.Qows Abdal kādir aga, Pand nameh Faridaddin Attar, Bombay, 1912.
برای ترجمهها و متون انتقادی منطقالطیر رك.
Garcin de Tassy, Manfic uttair ou le langage des olseaux… Par farid- uddin Attar, Paris, 1859.
و نیز از همو: Traduction francaise, Paris, 1857.
و باز از همو: Le Poe`sie philosophique et religieuse chez les Persans d` apre`s le Mantic uttair, oule langage des oiseaux de Farid- uddin Attar, Paris, 1860.
[17] Biblioteka Islamica, XII, Leipzig, 1940