استاد دکتر حسین محمدزاده صدیق در سال 1373 از سوي برگزاركنندگان كنگرهي «بزرگداشت ابن سكّيت» - لغتشناس شيعي در عصر خلفاي عباسي- براي حضور در شهر اهواز و اداي سخنراني دعوت شدند. ايشان در اين كنگره به معرفي «خطيب تبريزي» شارح آثار ابن سكّيت و مدرس مدارس نظاميّه در زمان سلجوقيان پرداختند و از سوي هيئت برگزاركننده مورد تحسين و احترام قرار گرفتند. متن سخنراني ايشان چنين است:
خطیب تبریزی، شارح ابن سکّیت
جاحظ، ادیب بزرگ عرب گوید:«نخستین بار، سخنوران شیعه بودند که تعهد را پذیرفتند و ادب متعهد را پی ریختند».
ابن سکّیت، شهیدی بزرگوار از تبار شیفتگان مکتب ارجمند علوی، نحوی و لغویِ نامآوری بود که سخنشناسی و هنروریِ والای خود را با تعهد و تقوا در آمیخت. او تقّیه به جای خود داشت و آنجا نیز که تقیه بایا ندانست، شجاعانه و با صراحت لهجه از کیان مکتب خود دفاع کرد. هم او، در روی خلیفه ایستاد و گفت که: نه فرزندانت و نه خودت خاک پای قنبرِ علی (ع) نیز نمیشوید. و هم در صحنهی قلم، هاشمیّات مسخ شده از سوی اصمعی - ادیب وابستهی دربار- را کامل کرد و به اصل بازگردانید.
قلب او با عشق اهل بیت تسخیر شده بود و تداوم همین عشق است که در روزگار ما، کرکسصفتانِ اطراف سفرهی مردار شاهنشاهی را چون خس و خاشاک سوخت و خاکستر کرد.
این عشق، او را دردمند بار آورده بود. چرا که شاگرد مکتب علی (ع) - والاترین دردمند روزگار- است. همانند مولایش - که چون تیر از بدن مبارکش به هنگام نماز بیرون آوردند درد جسمی خود را احساس نکرد، که دردی والاتر داشت- او نیز زخم نیشتر و چکمههای دستگاه جور را پذیرفت و جان بر سر دردمندی خود نهاد.
از شمار دو چشم، یک تن کم،
وز شمار خرد، هزاران بیش.
ابویوسف یعقوب بن اسحاق، نامبردار به ابن سکّیت (م. 244هـ .) نحوی نامآور ایرانی درخانوادهای از اهالی روستای دورقِ اهواز و به قولی در بغداد چشم به جهان گشوده است. پیش پدر خود و ابوعمرو اسحاق بن مرارالشیبانی الزّاع، الاصمعی و ابوعبیده تحصیل کرده، در سالهای رسایی عمر، در بغداد مدرس شده است. فرزندان ابن ابیطاهر پیش او درس خواندهاند و نیز المعتّز و المؤیّد، دو پسر المتوکل را درس گفته است.
ابن سکّیت مذهب شیعه داشت و در اعتقاد خود پا بر جا بود. هم از این روی در سال 244 در سن 58 سالگی مظلومانه و به طرز فجیعی به امر خلیفهی عباسی شهید شده است.[1]
ابن سکّیت در روزگار جوانی میان قبایل بدوی عرب که لسان عربی را در شکل تلفظی صاف و بیآرایه حفظ کرده بودند، راه یافت و پس از بازگشت به بغداد به تدریس و تحقیق و تألیف پیرامون مسائل زبانشناسی عربی دست زد. از آثارش میتوان: 1. کتاب «اصلاح المنطق»، [2] 2. «کتابُ الالفاظ» [3] را نام برد.
این دو اثر در میان آثار او نظیر«کتابُ الاضداد»، [4] «کتابُ القلبِ و الابدال»، [5] «مجموعُ مشتملُ علی خَمسِ دواوین»[6] و جز آن جایگاهی والا دارد.
کتاب ابن سکّیت به نام اصلاح المنطق، اثری مهم در لسانیات و واژهشناسی عربی به شمار میرود. این اثر، زبانشناسان عرب را مبهوت ساخته است. چنانکه در باب آن گفتهاند: «هیچ اثری مانند آن نتوانسته پل بغداد را بگذرد.»[7]
این اثر در موضوع خود کم نظیر است و دست کم دو قرن، لغویون آن را کامل و بینقص به شمار میآوردند. اصلاح و تهذیب آن به ذهن کسی خطور نمیکرد.
خطیب تبریزی ضمن حفظ احترام این شخصیت شیعی، با بیانی ستایش انگیز گوید:
«من دیدم که بیشتر مردم به کتاب ابو یوسف یعقوب ابن اسحاق سکیت به سبب حجم کم و فوائد و مزایای زیاد آن، روی آوردهاند. بدین گونه که بسیاری از لغات آن کتاب در محاورهها مستعمل است و یادگیری و به خاطر سپردن آنها آسان است.
اما من مکرراتی در کتاب دیدم که هنگام خواندن به ابوالعلاء معرّی و دیگران از این مکررات ناخشنود بودند. همچنین نقایصی در برخی از ابیات مورد استناد یافتم که ضرورت اصلاح آنها احساس میشد. به همین دلیل و به خاطر رفع این مکررات و توضیح مشکلات، آن را دوباره تحریر کردم».
بدین گونه، خطیب تبریزی آویزش بیکران خویشتن را به این شخصیت شیعی هموطن خود نشان میدهد و کتاب او را دوباره نگاری و تصحیح میکند. او، در این اثر جدید، بسیاری از پیچیدگیهای علماللغة عربی را میگشاید و با بهرهوری از خزائن کلام منظوم عرب، مستنبطها و مستندات ابنسکّیت را غنا میبخشد.
اثر خطیب تبریزی در حدود70 فصل است كه در واقع تعمیق گفتارهای اثر اوست .در یکی از آثارش از لغاتی سخن میگوید که در تلفظ یکسان و در معنی مختلفند و یا در معنی یکسان و در تلفظ اختلاف دارند و از ثلاثی مجرد مشتقّند و به ریشهیابی آنها میپردازد.
این شخصیت آذربایجانی، عشق و علاقهی خود به ابن سکّیت و آفرینش ادبی او را با شرح کتاب دیگری از او نشان داده است. وی بر کتابالالفاظ ابن سکّیت نیز شرحی نگاشته است و آن را «کَنزُ الحُفّاظ» نام نهاده است. [8]
خطیب تبریزی شارح آثار ابن سکّیت، کیست؟
ابو زکریا یحیی بن علی بن حسن بن بسطام الشّیبانی التبریزی در سال 422 هـ . در تبریز چشم به جهان گشود. او در آذربایجان در سرزمینی بالید که زمینهای گسترده از تازیپژوهی داشت.
در روزگار خطیب تبریزی، آفتاب اسلام از اقصی نقاط چین تا منتهیالیه اسپانیا را در بر میگرفت. در سرزمین آذربایجان نیز که اهالی پایبند کیشها و آئینهای ابتدایی و ادیان گوناگون بودند، تابیده بود. مردم ترکی زبان آذربایجان همدوش دیگر اهالی، زیر یک پرچم گرد آمده بودند، به حبل متین چنگ میزدندو با خلوص نیت در راه گسترش اسلام شمشیر میکشیدند و پیش میتاختند. قرآن را فرا میگرفتند و به تبع آن، به تحلیل ظرائف و دقائق زبان عرب و مخزن واژگان آن میپرداختند. در خلق آثار فلسفی و کلامی و علمی و تاریخی و لغوی به زبان عربی، زبان مشترک همهی مسلمین جهان، شرکت داشتند که به عنوان کلیت میراث فرهنگی اسلام به سینهی تاریخ سپرده شده است.
اجداد و نیکان آذربایجانیان امروزی، در افزودن به این آثار خلاق و در گسترش معارف اسلام و مفاهیم قرآن، سهمی بسزا داشتهاند. اندیشمندان تازیگوی و تازینویس آذری درآثار خود، بیشترین بها را به مسائل دینی و اعتقادی دادهاند. یاقوت حموی وقتی از ابوبکر بن هارون بن روح بردیجی که در روستای بردیج در کنار «بردع» در ساحل رود کر در دشت ارّان آذربایجان چشم به جهان گشوده سخن میگوید، او را «یکی از سلاطین علم حدیث»[9] نام مینهد و سمعانی در الانساب در باب او میگوید: «در عصر او، کسی در علم حدیث تالی وی نبود.»[10]
همین گونه در باب سعدویه بردعی گوید که: «آثار زیادی نگاشته است که آدمی را به حیرت وا میدارد.»[11]
و نیز ابوبکر محمد اورمدی آذربایجانی که به گفتهی صاحب طبقات: «دانشوری بود خوش خلق که در ملل و نحل دست داشت»، در نظامیه تدریس میکرد و بدیل بن علی برزندی - معاصر و همروزگار او- نیز چنان نامی به هم رسانیده بود که استادش ابو اسحاق شیرازی رسالهای مستقل در باب او نوشت.
همین گونه باید از دهها عالم و دانشمند زبردست عربیدان و تازیگوی آذربایجانی، نظیر ابونجیب اورموی، معلم خطیب بغدادی، محمد بن عبدالعزیز بردعی (م. 424 هـ .)، ابوعلی بردعی (م. 340 هـ .)، یعقوب بن موسی اردبیلی(م. 381 هـ .)، حسین بن عبدالله اورموی (م. 402 هـ . )، موسی بن عمران سلماسی (م. 380 هـ )، محمد بن عبدالله مراغی (م. 590 هـ .) و اسماعیل بن علی گنجوی (م. 587 هـ .) نام برد.
تذکرهنویسان و «برگزیده» نگاران عربی پیوسته از تازیگویان آذربایجان با ستایش اعجابآمیز یاد کردهاند. مثلاً ابوالفرج اصفهانی در «الاغانی» و ابو منصورثعالبی در «یتیمة الدّهر فی شعراء اهل العصر»، ابوسعد سمعانی در «الانساب»، یاقوت حموی در«معجم الادبا» و «معجم البلدان»، و ابوالحسن علی الباخرزی - شاعر و تذکرهنویس اسلامی سدهی پنجم- در اثر گرانقدر خود «دمیة القصر و عصرۀ اهلالعصر»[12] از تازیگویان آذربایجان با احساس احترام و ستایش یاد میکند.
برای پرهیز از اطناب، تنها به یکی از این خادمان آذربایجانی ادبیات عرب اشاره میکنیم که موضوع این مقاله است: خطیب تبریزی، شارح آثار ابن سکّیت، که در تذکرههای یاد شده در فوق نیز جایگاهی ویژه دارد. خطیب تبریزی در تبریز زاده شد و در بغداد پرورش یافت. کودکی، جوانی و نخستین سالهای تحصیل او در تبریز سپری گشته است. در بیست سالگی به دنبال تکمیل دانش خود به بصره و مصر و بغداد سفر کرد. پیش ابوطیّب طبری، ابوالقاسم طنّوخی، خطیب بغدادی، ابوالفتح رازی، ابوالعلاء معری و جز اینها، تلمذ کرد.
در باب رفتن او به روستای معرّه و دیدار با ابوالعلاء معرّی، ابن خلکان در «وفیّات» و یاقوت حموی در «معجمالادبا» روایتی آوردهاند که چکیدهی آن چنین است که:
گویا پس از به دست آوردن کتاب «تهذیب فی اللغه» آن را در خورجین مینهد و راه معرّه پیش میگیرد و به سبب نداشتن پول، پای پیاده راه میافتد. عرق تنش کتابهای توبرهای را که بر پشتش بود خیس میکند. کسانی که این کتاب را میبینند، چنین میپندارند که به آب افتاده است، در حالی که این عرق پشت خطیب بود که آن را خیس کرده است.[13]
ابو سعد عبدالکریم سمعانی صاحب «الانساب» در ذکر ابوالعلاء معرّی یادی از شاگرد او خطیب تبریزی میکند و مینویسد:
«گوید که روزی در مسجد در حلقهی درس ابوالعلاء بودم و دو سال بود که فردی از سرزمین خود را ندیده بودم که ناگهان یکی از همسایگانم وارد مسجد شد و به نماز فراز ایستاد. با دیدن او حال من دگرگون شد. ابوالعلاء پرسید که این چه حال است که بر تو رفت؟ گفتم: شخصی از دیار خود را دیدهام. گفت: برخیز با او سخن گوی. گفتم: پس از پایان درس برخیزم. گفت: من تو را خواهم بیوسید. و من برخاستم و با او سخن گفتم. وقتی پیش ابوالعلاء برگشتم گفت: با چه زبانی با هم سخن گفتید که من در نیافتم. گفتم: به زبان آذری. گفت: من این زبان ندانم و نفهمم ولی گفتههای شما را به خاطر سپردهام و هرچه بین ما رفته بود، باز گفت. من از نیروی حافظهی او در شگفت شدم.»
این خود نشانگر آن است که خطیب تبریزی در روزگاری که در میان اعراب به سر میبرد نیز زبان بومی سرزمین خود را فراموش نکرده بود. این زبان، البته زبان آذری فرضی که از سوی احمد کسروی جعل شد و برخی تئوریپردازان وابسته دورهی ستمشاهی به تبلیغ آن پرداختند، نبوده است و بلکه زبانی بوده است که بعدها قطران تبریزی و خاقانی و نظامی و فضولی به آن سخن میگفتند و تا عصر ما نیز ظرفی برای معارف اسلامی و مفاهیم قرآنی بوده است، زبان توانمند ترکی آذری که در آن سوی ارس، رژیمهای کمونیستی و در این سو رژیم ستمشاهی با آن سر جنگ داشتهاند.
خطیب تبریزی پس از گذراندن درسهای ابوالعلاء معرّی، سفری نیز به مصر کرد و سپس به بغداد بازگشت و در نظامیه به تدریس و تحقیق پرداخت. در همین سالها بود که دو اثر نامبردار او را نیز شرح کرد.
گذشته از این دو اثر، از او آثار دیگری نیز بر جای مانده است که در میان آنها شرحهایی که بر دیوانها و اشعار عرب نوشته است در تاریخ ادبیات عربی از اهمیتی والا برخوردار است.
همراه با این شرحها مسائل نظری شعر عرب را نیز تدوین کرده است. از آن میان اثری است به نام «الکافی (یا الوافی) فیالعلم العروض و القوافی» که در واقع گزارشی مبسوط از 15 بحر عروض عرب است که از سوی خلیل بن احمد، تدوین شده بود. تفعله و اجزاء هر بحر در کتاب، مورد تحقیق قرار میگیرد و برای هر نوع، مثالهایی آورده میشود. در فصل دوم از جایگاه قافیه در شعر سخن میگوید و در فصل سوم از عیوب شعر با امثله و شواهد کا فی بحث میکند. از تضاد، تجنیس، استعاره، موازنه، اشاره، مبالغه، الهام، کنایه، تردید و نزدیک پنجاه مورد دیگر از جهات بدیعی و بلاغی، تعریفهایی بهنجار و بسامان به دست میدهد.
تا آن روزگار، شرح دیوان در ادبیات عربی ویژگی خود را داشت. بدین گونه که شارح اشعار شاعر در شرح هر بیت، ویژگی لغوی، کیفیت بدیعی و جوهر معنایی آن را باز مینمود در ویژگی لغوی، تحلیل گراماتیکی کلمات، علایق نحوی آنها، نشانههای مورفولوژیک، نقش و وظایف نحوی، حالت، دگرگونیهای تاریخی و ائتیمولوژیک لغات، مورد توجه بود. و گاه در این جهت چنان افراط میشد که معنی و مفهوم و مضمون ابیات به تمامی به فراموشی سپرده میشد. ابن جنّی دیوان متنبّی را این گونه شرح کرده است و خواننده به جای جهان گستردهی اندیشهی سراینده با دانش سرشار علماللغه رو در روست.
در کیفیت بدیعی، شارحان علل و اسباب تاریخی آفرینش اشعار را به تصویر میکشیدند و چه بسا مضمون و مفهوم شعر را به کنار مینهادند. شروحی که بر اشعار ابوتمّام و بُحتری نوشته شدهاند، چنیناند. ابوهلال در شروح خود به شرح روایات تاریخی، تصویر حوادث و پدیدههای اجتماعی، شرح شیوههای زندگی اعراب و بهرهوری از خزائن کلام فولکلوریک و متون عامیانه دست زدهاند.
درمقابل این دو جریان، حرکت سومی در شرح ابیات پا گرفت که از آن به جوهر معنایی تعبیر میکنیم. در این حرکت، زیبایی شعر در مضمون آن جستجو میشد و ابیات هر شعر بهگستردگی باز نموده میشد و به ندرت از مسائل زبانشناختی، روایات تاریخی و ویژگیهای بدیعی و بلاغی سخن به میان میآمد. نظیر شروحِ مرزوقی و زاوزانی که خواننده از محیط و اندیشهی اجتماعی ـ سیاسی شاعر تجرید میشد. خطیب تبریزی در آغاز شرح حماسه به هر سه جریان اشاره میکند و میگوید:
«حماسه را چند تن شرح کردهاند، برخی بیصبری کردهاند، بعضی به واژهگزاری پرداختهاند و گروهی نیز به نقل روایات و اخبار دست زدهاند و به معانی بیاعتنا بودهاند و دستهای نیز در معنی ماندهاند و از الفاظ در گذشتهاند.»
در تاریخ ادبیات عرب، خطیب تبریزی نخستین کسی است که با نگرشی آگاهانه و سخنشناسانه به شرح دیوانها دست زده است و بسیاری ازمسائل تئوریک تحلیل و شرح ادبی را تدوین ساخته است. او حتی گفته است که «شرح شعر» دشوارتر از سرودن آن است.
خطیب تبریزی در هر سه گونه شرح، قلمآزمایی کرده است. «شرح ده قصیده» و «شرح مقصوره» را از گونهی نخست، «شرح دیوان ابوتمّام» را از گونهی دوم و «شرحالحماسه» را از گونهی سوم میتوان شمرد. درمیان شرحهایی که نوشته، «شرح دیوان ابوتّمام» و نیز شرح «دیوانالحماسه» از همه معروفتر است.
از خطیب تبریزی اشعاری نیز بر جای است و به قول جرجی زیدان، دیوانی هم داشته است. باخرزی قصیدهی او را که خطاب به نظامالملک سروده است، بتمامی داده است. ابن اثیر و ابن خلّکان نیز خلاقیت شعری او را ستودهاند. ولاکن در میان همهی آثار وی به نظر ما دو شرحی که بر آثار ابن سکّیت نوشته است به سبب بیان و اظهار عشق و آویزش او به این شیعهی مخلص آل اطهار، از اهمیتی ویژه برخوردار است. او با شرح آثار وی، خدمت عظیمی در گسترش نام و آثارش در جهان اسلام کرده است. خدمت عظیم تبریزی به احیاء نام و وقار ابنسکیت قابل انکار نیست.
خطیب تبریزی به دو شخصیت تاریخ زبان و ادبیات عربی: ابن سکّیت و ابوالعلاء معرّی بیش از همه بها داده است. اشتری در اثر خود به نام «برخی نسخ خطی جالب اشعار ابوالعلاء معّری» گوید:
«خطیب تبریزی، اهمیت برون از اندازهای به آفرینش استاد خود، ابوالعلاء معّری میداد: توجه او به آثار ابوالعلاء بعدها به سنتی بدل شد که از سوی شاگردان او و شاگردان آنان در قرن ششم در مکتب بغداد دوام یافت. هم از این روی است که جالبترین نسخ خطی اشعار معرّی از سوی مستنسخهای این مکتب بر جای مانده است.»[14]
در لیدن نسخهای از اشعار ابوالعلاء موسوم به «لزومیّات» نگهداری میشود که در حواشی آن، تقریرات و شرح خطیب تبریزی از سوی یکی از شاگردان او به نام جوالیقی نوشته شده است.
همین گونه، وی در شرح آثار ابنسکیت دشوارترین مسائل واژهگزاری عربی را باز نموده است و گزارش و تصحیح معضلات آثار او را با شواهد شعری و ذکر نظرات نحویون عرب همراه ساخته است.
خطیب تبریزی، تازینویس آذربایجانی و شارح دو اثر مهم ابن سکّیت در سال 502 هـ . در بغداد وفات یافت. او بزرگترین و معروفترین مدرس صرف و نحو عربی، قرائت متون ادبی و معانی و بیان و بدیع در نظامیهی بغداد بود. پس از مرگ وی، شاگردش ابومنصور جوالیقی (م. 540 هـ .) بر جای او نشست.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ تاریخ وفاتش مورد اختلاف است. 243/ 244/ 245/ و 246 ذکر شده است.
(ر ک. Ben cheneb. Islam Ansiklopedisi, c. 5/874 )
[2] ـ نخستین بار در قاهره چاپ شده است.
[3] ـ به دست cheiko در بیروت و در سال 1897 نشر شده است.
[4] ـ نشر هفنر Haffner)) در بیروت، 1914.
[5] ـ Texte zur arab Lexikographie, Leipzig, 1905, p.3-65 .
[6] ـ Nöldke. Die Gedichte des ibn Alward, Göttingon, 1863 .
[7] ـ مالیک محمودوف. پیادا تبریزدن شاما قدهر، باکی،1982، ص62.
[8] ـ این اثر در سالهای 1895 و 1897 دو بار در بیروت چاپ شده است.
[9] ـ یاقوت حموی. معجمالبلدان، ج، ص 556.
[10] ـ ابوسعدالسمعانی. الانساب، ص 72.
[11] ـ همانجا.
[12] ـ ابوالحسن علیبن الحسنبن علی الباخرزی. دمیۀ القصر فی عصرۀ اهل العصر، تحقیق عبدالفتاح محمدالحلو، الجزءالاول، دارالفکر العربی، 1968.
[13] ـ ابن خلکان. وفیاتالاعیان، الجزءالثالث، ص 204.
[14] ـ Stern Some of A. Muarri manuscripts, p.152.