قسمت اول
(کنگره میرزا جواد آقا ملکی تبریزی)
كلمهي اخلاص حدود 31 بار با اشتقاقات مختلف در قرآن كريم، و تعداد قابل توجهي در سنت وارد شده است و ملاك و معيار مقبوليت تمامي اعمال آدمي قرارگرفته است و نشانهي تقرب به خداوند شمرده شده است و داراي درجات گوناگوني است و اگر انسان واجد درجات عالي آن شود، از گزند وساوس شيطاني مصون ميماند.
مرحوم آقا ميرزا جواد آقاملكي تبريزي در كتاب گرانسنگ «اسرار الصلوه» بحثي را به موضوع اخلاص اختصاص داده است. در اين باب ميفرمايد:
در باب اخلاص، اينكه انسان عملش را از هر قصدي سواي رضاي پروردگار خالص سازد ولو آن قصد، منظور اصلي او نباشد و به تبع عبادت براي او پيدا شود، مثل آنچه كه از يكي از ساكنين نجف نقل شده كه ميگويد:« در ايام عاشورا مجالس سوگواري متعددي در اين شهر برپا ميشد و من ميديدم كه نفسم به شركت در يكي از اين مجالس بيشتر از ديگر مجالس رغبت دارد و هرچه فكر ميكردم علت اين ترجيح برايم معلوم نميشد. ولي ميدانستم كه اين امر بدون علت نيست و در اين مجلس براي هواي نفس دخالتي هست، تا اينكه پس از تأمل زياد برايم معلوم شد كه حضورم در اين مجلس از جميع جهات از هواي نفس به دور نبوده است.»[i]
به هرحال براي اخلاص، مراتبي است كه تحصيل آن مراتب جز براي كسانيكه خداوند به فضل خود، او را هدايتكند و به او حكمت عطا نمايد و آن حكمت را براي او نور و مايهي شفا گرداند و حيلههاي نفسش را به او بنماياند و مداخل دشمن كفور و شرور او را به او نشان دهد و با لشكريان خود او را ياري نموده و استوار بدارد تا اينكه اعمالش از كليهي آفات خالص گردد ممكن نيست، و آخرين درجهي اخلاص اين است كه عمل از شائبهي هر رغبت و ميلي حتي به امور اخروي خالص باشد و عبادت، تنها و تنها لِوَجْهِ الله باشد و انگيزهاي جز محبت خدا، و اينكه او سزاوار پرستش و عبادت است، در ميان نباشد. از اين رو در روايات آمده است كه حقيقت اخلاص عبارت از اين است كه بگويي پروردگار من «الله» است و بعد همانگونه كه او دستور داده، استوار بايستي و براي خدا عمل كني بدون اينكه دوستدار اين باشي كه بر آن عمل نيك ستايش شوي.
و از اميرالمؤمنين ـ عَلَيْهِ السَّلامُ ـ روايت شده كه فرمود:« خوشا به حال آنكسكه عبادت و دعايش را براي خدا خالص گرداند و قلبش را به آنچه كه ديدگانش مشاهده ميكند، مشغول ندارد و به آنچه كه ميشنود از ياد خدا غافل نگردد.»[ii]
و بهترين سخن در اين زمينه همان است كه در كتاب «مصباحالشريعه» از قول امام صادق ـ عَلَيْهِ السَّلامُ ـ آمده است. امام (ع) در آنجا ميفرمايد:«اخلاص، همهي فضايل اعمال را در برميگيرد و آن معنايي است كه كليدش قبول و توقيع آن، رضا است.»[iii]
پس هركسكه خدا عبادتش را قبولكند و از او راضي باشد، او مخلص است،گرچه عملش اندك باشد. و هركه خدا او را نپذيرد، مخلص نيست هرچند كه اعمالش بسيار باشد كه نمونهي اين امر، آدم و ابليس است. و علامت قبولي عمل، وجود استقامت و پايداري و بذل هر آنچه كه محبوب انسان هست به ضميمهي علم به تكليف در هر حركت و سكوني كه براي اوست، ميباشد و فرد مخلص هستيش را در راه آنچه كه قوام علم و عمل و عامل و معمول به آن هست كه همان اخلاص باشد فدا ميكند؛ چرا كه اگر به اين امر دست يافت، به همهچيز دست يافته است و اگر اين را از دست داد همهچيز را از كف داده است. و اخلاص، تصفيه و پالايش معاني تنزيه در توحيد است، و از معصوم ـ عليه السلام ـ رسيده كه فرمود:«عملكنندگان جملگي هلاك گشتند مگر اهل عبادت، و عبادتكنندگان جملگي هلاك گشتند مگر عالمان و اهل علم جملگي هلاك گشتند مگر صادقين و راستكرداران، و صادقين جملگي هلاك گشتند مگر اهل اخلاص، و مخلصين جملگي هلاك گشتند مگر متقين و پرهيزگاران، و اهل تقوا جملگي هلاك گشتند مگر يقيندارندگان، و اهل يقين در خطري بس بزرگ قرار دارند. خداوند به پيامبرش ميفرمايد:
«وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيكَ الْيَقِينُ.»[iv]
و پايينترين مرتبهي اخلاص، اين است كه بنده به اندازهاي كه در توان دارد، در عبادت حق كوشا باشد و براي عملش نزد خدا، قدر و ارزشي قائل نشود؛ چرا كه اگر چنين نبود و او براي عبادت خود ارزشي قائل شد، موجب اين ميشود كه خداي تبارك و تعالي هم حقي كه بر او دارد از او مطالبه نمايد و اگر ذات اقدس حق، تنها، حق عبوديت و بندگي از بنده مطالبهكند بنده عاجز خواهد بود، و پايينترين مقام مخلص در اين دنيا سلامتي او از جميع گناهان و در آخرت، نجات از آتش و رسيدن به بهشت ميباشد. پايان سخن امام ـ عليه السلام ـ.
ظاهر مطلب چنين مينمايد كه مراد حضرت از اينكه فرمود:« كليد اخلاص، قبول و توقيع آن، رضاست.»، اين است كه براي نجات و رهايي از شائبههاي شرك خفي، راهي بهجز شمول فضل و عنايت خاص خداوندي بر بنده كه سبب قبولي او ميشود، نيست. چنين بندهاي است كه بهواسطهي دقايق علمي كه خدا بر او ارزاني داشته، حيلههاي نفسش بر او نمايانده ميشود و روزنههاي دخول شيطان را در وجود خود ميبيند، و تأييدات الهي، او را پيوسته از گرايش به اين شرك خفي برحذر ميدارد، در نتيجه عملش خالص براي خدا ميشود، و عمده همين است، هرچند كه عمل اندك باشد.
و اگر عمل خالص از ريا و قربه الي الله نبود، هرچند كه بسيار باشد فايدهاي نخواهد داشت، چنانكه در روايتي كه در تفسير اين آيهي شريفه وارد شده است، آمده كه مراد حضرت حق تعالي از اين آيه كه ميفرمايد:
«هُوَ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أيُّكُمْ أحْسَنُ عَمَلاً.»[v]
مراد اين نيست كه كداميك از شما عملش بيشتر است، بلكه مراد اين است كه كداميك عملش به صواب نزديكتر است .
و مراد امام ـ عليه السلام ـاز بيان علامت قبولي عمل، اين است كه معلوم شود چهكسي را خدا ميپذيرد و او را در زمرهي مخلصين قرار ميدهد،تا هركس به خيال خام، خود را در زمرهي اينان نپندارد، و لذا امام ـ عليه السلام ـ علامت قبولي عمل را وجود استقامت و پايداري بيانفرمود و اين همان مطلبي است كه در روايت ديگري كه از آن حضرت در بيان حقيقت اخلاص رسيده، بدان اشاره شده و ميفرمايد:« حقيقت اخلاص، عبارت از اين است كه بگويي پروردگار من «الله» است.»، و بعد همانگونه كه او امر نموده و در همان راهي كه او معين فرموده، استوار و پايدار بايستي و براي خدا كار كني بدون اينكه دوستدار مدح و ستايش بر آن عمل باشي. و لذا امام ـ عليه السلام ـ بذل هر آنچه كه محبوب انسان است در اين راه، و دستيابي به علم و دانستن تكليف خود براي هر حركت و سكوني كه براي اوست را ضميمهي آن استقامت و پايداري فرمود، زيرا سالك الي الله و رهرو راه حق، اگر در دلش مراد و مقصودي جز ذات ذوالجلال باشد اخلاص واقعي بهرهي او نخواهد شد، و اگر بهجز ذات اقدس حق مراد و مقصودي براي او باشد بهناچار ميبايست كه در حركات و سكنات خود رعايت حال آن مراد و مقصود را بنمايد و همين است معناي فرمايش امام ـ عليه السلام ـ كه ميفرمايد:« از علايم اخلاص، بذل هر محبوبي در راه بندگي خدا است.»
آقا ميرزا جواد آقا در باب اخلاص، پس از ذكر مستندات آيات الهي و احاديث معصومين ـ عليهم السلام ـ به بيان درجات و مراتب آن نيز ميپردازد و شرط همهي درجات را مشاهدهي رضاي خدا در حركات و سكنات خود ميداند و ميفرمايد:«اگر انساني وجه رضاي پروردگار را در حركات و سكنات خود نداند در اين راه كافي نيست، زيرا ممكن است كه براي سالك، مقصد و مرادي جز وجهالله و رضاي حق نباشد. ولي بهخاطر جهلش به وجه رضاي باري تعالي، در اعمال و رفتار خود عملش بهگونهي اعمال جاهل عابد باشد. بنابراين كسيكه در پي اخلاص است، لازم است كه در ارزيابي علم حركات و سكنات و رفتار خود، به مجاهدهاي شديد بپردازد و اعمال خود را از هر بدعت و انحراف خالص گرداند و از ابتلا به مخالفت پروردگار برحذر باشد و ارزيابي عمل و نفس و آنچه كه از عمل نصيب انسان ميشود و يا در حفظ عمل از بطلان پس از انجامش مؤثر است. همهي اين امور نياز به مجاهدهاي سخت و صبري بسيار دارد تا انسان بتواند در راه تحصيل آن علمي كه سودمند به حال انسان است و تزكيهي نفس، آن اعمال شاق و طاقتفرسا را تحملكند، چرا كه دامنهي غرور در اعمال، گستردهتر از فاصلهي بين زمين و آسمان است و گمان نميكنم احدي بتواند خود را از آن به سلامت بدارد، مگر آنكسكه ذات اقدس حق به لطفش او را محافظتكند و لذا است كه مردم را ميبيني كه اعمالشان اعمال مقربان و نيكان است ولي هيچ بهرهاي از آن اعمال نصيبشان نميشود و اين جز بهخاطر وجود همين آفات اعمال نيست و الّا كه اگر عمل واقعا عمل باشد، خواهناخواه نوري در دل و معرفتي در قلب از خود بهجاي ميگذارد كه پيوسته در حال ازدياد است تا به جايي رسد كه براي هركسي وجود آن محسوس خواهد بود.»[vi]
در حديث قدسي را آمده كه ذات اقدس حق ميفرمايد كه پيوسته بندهي من، بهواسطهي انجام نوافل به من نزديك ميشود تا آنگاه كه او را مثل خود گردانم. و در جايي ديگر ميفرمايد كه:« پيوسته بنده، بهواسطهي انجام نوافل به من نزديك ميشود تا آنگاه كه او را دوست بدارم. در اين مقام است كه گوش او، گوش من و چشم او، چشم من خواهد بود.»[vii]
و چگونه ممكن است كه نماز معراج به سوي حق و زيارت ذات ذوالجلال باشد ولي باعث ازدياد نور قلب و صفاي دل و زهد و بيرغبتي به دنيا و رويآوردن به خدا نشود، آيا اين فرمايش معصوم ـ عليه السلام ـ را نشنيدهاي كه ميفرمايد:
«هركسكه نمازش او را از فحشاء و منكر باز ندارد، نمازش جز دور ساختن او از خدا، برايش ثمرهي ديگري نخواهد داشت.»[viii]
آقا ميرزا جواد آقا در باب اخلاص اهل علم نيز سخني شايستهي اعتنا دارد:«اگر كسي اغلب اوقاتش را به عبادت مشغول بود مثل اكثر مردم، بهخصوص اهل علم كه بيشتر اوقاتشان را به تحصيل علوم رباني كه از شريفترين عبادتها است، ميگذرانند، ولي در دل نور و صفايي نديد و معرفتش رو به فزوني نبود، بهطور قطع و يقين بداند كه اعمالش معيوب است، و او در زمرهي زيانكاران قرار دارد. كسانيكه به قول قرآن: سعي و كوششان در اين زندگاني دنيا گمگشته و خود چنين ميپندارند كه در زمرهي نيكوكاران هستند، چنينكسي بايد از اين برحذر باشد كه در پيشگاه خداوند از او اموري آشكار شود كه خود خبر ندارد و آنروز كه پردهها بهكناري رود، او در ميزان عمل خود بهجاي ثواب، گناه بيند و مثلا، نمازش را در كفهي گناهانش، و يا تحصيل علمش را تحصيل جاه و مقام و نامآوري مشاهدهكند، و در مدت پنجاه يا شصت سال عمر، عملش عمل اهلالله باشد و خود را در زمرهي مقدسين و اهل تقوي بداند و مردم هم او را به اين عنوان بشناسند و به مؤمن و متقي و مجاهد فيسبيلالله معروف باشد ولي در آخرت آدمي رياكار و حيلهگر و فاجر و بلكه منافق و كافر از كار درآيد، كه بايد از غرور و شيطان غرور به خدا پناه برد. من معتقدم كه براي سالك اليالله، مرضي مهلكتر از غرور و عملي بيبهرهتر و زيانبارتر از عمل مغرور نيست و ما همين مغرور هستيم كه خداوند به فضل و عنايتش ما را از اين غائله برهاند، والّا كه چه بد خواهد بود حال ما، آنگاه كه آنچه را كه عبادت خدا ميپنداشتهايم، در نامهي عمل خود و بلكه در صحيفهي وجود خود بيابيم كه عبادت شيطان بوده و سبب دوري ما از خدا گشته است و آنچه را كه نور پنداشته بوديم، ظلمت و آنچه را كه شفيع خود ميدانستهايم، از بين رفته مشاهدهكنيم. إنَّا لِلّه وَ إنَّا إلَيْهِ رَاجِعُونَ. مصيبتي است بس بزرگ كه عقوبتي سخت در پي دارد. پس واي از آن خجلت و شرمساري! و فضاحت و واي از اين سوءكردار! كسيكه در اين دنيا مردم را ملامت ميكند و آنها را از مخالفت با خدا برحذر ميدارد و موعظه ميكند، بعد در قيامت آنها را ببيند كه مورد عفو و غفران پروردگار قرارگرفته و طراوت نعمتهاي بهشتي را در چهرههايشان مشاهدهكند و خود را ببيند كه بر اثر ظلمت معاصي، چهرهاش سياهگشته، چنينكسي چه حالي خواهد داشت؟ و به جان خودم سوگند كه اين مصيبت بهخلاف مصيبتهاي دنيوي است كه تحملش آسان است، چون در اين دنيا، اگر به انسان مصيبتي برسد به اميد دستيابي به اجر و پاداش اخروي آن، و تأسي به ابرار و نيكان تحملش آسان است. ولي مصائب آخرت چنين نيست، چون نه اجر و پاداشي براي تحمل آنها است و نه اسوهاي براي انسان هست مگر شيطان و پيروانش كه دشمنان خدا و راندهشدگان از درگاه عزت حق هستند، كه از اين امر بايد به خدا و اسماء حسني او پناه برد و از او خواست كه ما را از غائلهي وجوه غرور نجات دهد و گناهان ما را به حسنات مبدل سازد كه او ولي هر رغبت و ميل، و منجي بندگان از ورطهي هلاكت و نابودي است.»[ix]
سپس دربارهي شرح اين معنا كه فرموده:«اخلاص، تصفيه و پالايش معاني تنزيه در توحيد است.» عارف رباني آقا ميرزا جواد آقا گويد كه:«اين معنا، اشاره به اين حقيقت است كه اخلاص جز با كندن و بريدن از همهي وجوه شرك براي انسان حاصل نميشود و جز كسيكه به وحدانيت خدا در الوهيت، و خداونديش به معناي واقعي كلمهي توحيد، معتقد باشد بهگونهاي كه اين اعتقاد، به اعمال و رفتارش هم سرايتكند و با تمام وجود، در اعتقاد و عمل موحد باشد و در ملك خدا جز همان مالك حقيقي، مؤثري نبيند، و هيچ ضرر و نفعي را جز از ناحيهي ذات باري تعالي نداند، چنينكسي چگونه مراد و مقصودي جز خدا برايش باقي خواهد بود، زيرا انسان در حركات اختياريش، به سوي چيزي حركت ميكند كه آن را مايهي سعادت و خير خود بداند، خواه اين سعادت و خير مربوط به زمان حال گردد چنانكه عامهي مردم چنين هستند، و يا مربوط به آينده، چنانكه رويهي عقلا است، و اگر انسان به جايي رسيد كه در عالم، وجود مؤثري غير خدا نديد، مسلما رغبت و ترسي هم جز به خدا و از خدا براي او باقي نخواهد ماند و در زمرهي بندگان خدا درخواهد آمد، و شيطان را ديگر بر او سلطهاي نخواهد بود، زيرا راه سيطرهي شيطان در باب اخلاص و شرك، تنها از طريق رغبت و ترس است و اگر انسان با گشودن باب توحيد، باب رغبت و ترس را سد نمود، بيني شيطان را به خاك ماليده و او را از خود محروم ساخته است.»[x]
حاصل كلام آنكه به نظر آقا ميرزا جواد آقا، اين مطالبي كه بيان شد، راجع به اصل اخلاص است، اما تفصيل مراتب اخلاص از تفصيل مراتب معارف ايمان دانسته ميشود، و براي هر مؤمني بهحسب معرفتي كه نسبت به ذات باري تعالي دارد، مرتبهاي از اخلاص هست كه دستيابي به غير از آن مرتبه براي او امكان ندارد مگر اينكه پايهي معرفتش بالا رود و به مرتبهي بالاتري از معرفت ارتقاء يابد. مثلا،عمل براي گريز از دوزخ و دستيابي به بهشت در مورد بعضي از مؤمنين منافاتي با اخلاص ندارد، ولي نسبت به بعضي ديگر چرا، زيرا گاه ميشود كه التفات به قرب و بعد هم با اخلاص نميسازد تا چه رسد به بهشت و دوزخ.
و مستحب است كه انسان هر نمازي را كه بهجاي ميآورد، چنان باشد كه گويا نماز آخر او است، و در اقبال به خداوند و خشوع در پيشگاه او، بيشتر توجه داشته باشد.
پس از ذكر مطالب آقا ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي در باب اخلاص، اينك اين كلمه را در لغت معنا ميكنيم: از نظر لغت، راغب در مفردات، در مادّهي خَلَصَ ميگويد:
«خالص، مانند صافي است، با اين تفاوت كه خالص در جايي بهكار ميرود كه چيزي قبلا آلوده بوده، سپس آلودگي آن از بين رفته باشد. ولي صافي به چيزي گفته ميشود كه از اول امر، آلودگي نداشته باشد. در آيات شريفهي«وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ـ انَّهُ مِن عِبَادِنَا الْمُخْلِصِينَ.»،[xi] اخلاص مسلمانان به اين است كه آنان از اعتقادات پوچ يهود ( راجع به تشبيه خداوند به موجودات نيازمند ) و نصاري ( راجع به تثليث آب، اين روحالقدس ) مبرا هستند، و آيهي شريفهي «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ.»،[xii] مؤيّد اين معنا است. و نيز ميگويد:« حقيقت اخلاص، بيزاري و دوري از هرچيزي جز خدا است.»