بینابدان گلن سس
یکشنبه, 14 فروردين 1401
بینابدان گلن سس (مقاله منتشر شده درگاهنامه بناب‌شناسی، شماره ۱)   دکتر ح. م. صدیق  ... ادامه مطلب ...
IMAGE داستان های حماسی کوراوغلو
یکشنبه, 14 فروردين 1401
کوراوغلو   داستان های حماسی کوراوغلو با مقدمه و نظارت فنی دکتر ح. م. صدیق انتشار... ادامه مطلب ...
شماره 12: «مرا ببوس»، «گل اوپ منی» و «آچیل سحر» ترانه لری نین شاعرلری
یکشنبه, 11 ارديبهشت 1401
«مرا ببوس»، «گل اوپ منی» و «آچیل سحر» ترانه لری نین شاعرلری دکتر ح. م. صدیق «مرا... ادامه مطلب ...
پیشگفتاری بر دیوان همای مشکینی
یکشنبه, 14 فروردين 1401
مقدمه   آن چه زیر دست خواننده است، مجموعه ی اشعاری است از شاعری متعهد، متدین و... ادامه مطلب ...
IMAGE اعطای نشان عالی خدمت به دکتر حسین محمدزاده صدیق
پنج شنبه, 30 فروردين 1397
پنجشنبه 17 اسفند 1396 مراسم جشن با شکوه استقلال کانون مردم‌نهاد وکلای دادگستری در... ادامه مطلب ...
IMAGE اهمیت چاپ جدید سنگلاخ در موضوع اشعار ترکی و فارسی
جمعه, 03 دی 1395
(پژوهشنامه‌ی خاورشناسی نسخه (شش‌ماه نامه)، ج 16، ش 42، سال 2016 م.) دوچنت دکتر اسرافیل... ادامه مطلب ...
IMAGE مصاحبه‌ی شمس نگار با دکتر ح. م. صدیق به مناسبت سال یونس امره
چهارشنبه, 30 فروردين 1396
سؤال اول: با توجه به این که یکی از موارد مورد پژوهشی و کتب منتشره حضرتعالی درحوزه... ادامه مطلب ...
IMAGE مصاحبه با دکتر ح. م. صدیق، ترکی‌پژوه و محقق خستگی‌ناپذیر
پنج شنبه, 21 مرداد 1395
چندی پیش در آستانه‌ی نمایشگاه بین المللی کتاب تهران (اردیبهشت 1395) مصاحبه‌ای با... ادامه مطلب ...
IMAGE انتشار مجموعه شعر «آنا تبریز» سروده رامین عسکریان
شنبه, 23 دی 1396
مجموعه شعر «آنا تبریز» سروده‌ی دکتر رامین عسکریان با مقدمه‌ی دکتر ح. م. صدیق توسط... ادامه مطلب ...
IMAGE انتشار مجموعه شعر «باشینی اوجا توت ائینالی داغیم» سروده بهمن پورباقری
چهارشنبه, 20 دی 1396
مجموعه شعر «باشینی اوجا توت ائینالی داغیم» سروده‌ی بهمن پورباقری (حسرت) در 96 صفحه... ادامه مطلب ...
IMAGE Nəsiminin məzhəb, məslək və milli mənsubiyəti
جمعه, 15 آذر 1398
Qeyd. Dekabrın 5-də Bakıda "Nəsimi 650: haqqın carçısı" mövzusunda beynəlxalq elmi-praktik konfrans keçirilib. Həmin konferansda Prof.... ادامه مطلب ...
Nəsiminin Qəzəlinin Şərhi
جمعه, 17 آبان 1398
Nəsiminin Qəzəlinin Şərhi   Prof. Hüseyn M. Sədiq – f.e.d Tehran Pedaqoji İnstitutunun pensiyaya çıxmış professoru    ... ادامه مطلب ...
IMAGE کلمه قصار استاد دکتر ح. م. صدیق (در مواجه با بداخلاقان)
شنبه, 04 آبان 1392
در مواجهه با افراد و گروه هایی که هتاکی و بی ادبی و بداخلاقی خط مشی آنان است باید... ادامه مطلب ...
نگرشهای تو زندگی‌ات را رقم می‌زند
جمعه, 11 مرداد 1392
وقتی بشارتی نیست - 50 -  زماني كه انسان متوجه شود راهي كه در زندگي پيش روي او است،... ادامه مطلب ...
IMAGE دانلود دکلمه‌ی غزلی از حکیم محمد فضولی
شنبه, 15 فروردين 1394
شعر فارسی: حکیم ملا محمد فضولی ترجمه ترکی: حسین دوزگون - دکلمه: شاهرخ نخعی حجم: 5... ادامه مطلب ...
IMAGE دانلود موسیقی مکتب مولویه - نی‌نوازی
دوشنبه, 17 آذر 1393
دانلود نی‌نوازی صوفیان مولویه حجم 10 مگابایت DOWNLOAD برای موارد بیشتر اینجا کلیک... ادامه مطلب ...
IMAGE ترجمه‌ی منظوم ترکی چند شعر امام خمینی (ره)
یکشنبه, 30 فروردين 1394
اشعار امام خمینی (ره) توسط دکتر حسین محمدزاده صدیق در سالهای  1368 تا 1370 ترجمه... ادامه مطلب ...
IMAGE ابو العلاء معرّی‌نین «فخریّه» قصیده‌سی‌نین تورکجه ترجمه‌سی
پنج شنبه, 29 اسفند 1392
دوقتور ح. م. صدیق عرب ادبیاتینا چوخ قدیم زمانلاردان رغبت بسله‌میشدیر. من اؤزۆم 1346... ادامه مطلب ...
IMAGE حبیب ساهر، حسین دوزگونون باخیشیندا
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1397
نعمت مسگری حبیب ساهر چاغداش دورده بلکه ده آذربایجانین ان بؤیوک، ان گوجلو، ان... ادامه مطلب ...
IMAGE تحلیل فولکور در آثار دکتر صدیق (‌از دیدگاه زبان و محتوا) - قسمت دوم
یکشنبه, 14 دی 1393
فاطمه بهرامی صالح قصه های کچل    این مجموعه که به نام دنیای قصه‌ی بچه‌ها چاپ شده... ادامه مطلب ...
IMAGE مشروطیت دؤنمینده فعالیت گؤسترن نسیم شمال
پنج شنبه, 16 مرداد 1393
دکتر ح. م. صدیق ملک الشعرای بهار بیر شعرینده دئییر: احمدای سید اشرف خوب بود،... ادامه مطلب ...
IMAGE یک روز در خاف (سفرنامه) قسمت چهارم
چهارشنبه, 11 تیر 1393
دکتر ح. م. صدیق فولکلورپژوه خافی دوستان همراه، عصر ساعت 7 از نگهبان موزه‌ی... ادامه مطلب ...
IMAGE مخزن الاسرار نظامی با ترجمه‌ی منظوم ترکی ابوالفضل حسینی (حسرت)
سه شنبه, 07 بهمن 1393
مثنوی «مخزن الاسرار» اثر نظامی گنجوی با ترجمه‌ی منظوم ترکی «دکتر سید ابوالفضل... ادامه مطلب ...
IMAGE منتخب الخاقانی فی کشف حقایق عرفانی (بیرینجی بؤلوم)
یکشنبه, 26 آبان 1392
مولف: ملا عبدالله زنوزی - تورکجه‌یه چئویرن: دکتر حسین محمدزاده صدیق. اؤن سؤز... ادامه مطلب ...
IMAGE سخنرانی دکتر ح. م. صدیق پیرامون ادبیات عاشیقی آذربایجان در فرهنگسرای مهر
شنبه, 25 مهر 1394
فرهنگسرای مهر در اولین جلسه سلسله برنامه های جستاری در موسیقی به بررسی تخصصی... ادامه مطلب ...
IMAGE سنگلاخ، گنجواژه‌ی امیر علیشیر نوایی
شنبه, 25 بهمن 1393
متن سخنرانی دکتر حسین محمدزاده صدیق در همایش امیر علیشیر نوایی. مشهد مقدس،... ادامه مطلب ...
سالشمار زندگی استاد شهریار
شنبه, 12 مرداد 1392
در این جا سالشمار زندگی و حیات ادبی شهریار را بر کتاب می‌افزایيم. این سالشمار را... ادامه مطلب ...
شهريار و بولود قاراچورلو سهند
شنبه, 12 مرداد 1392
مقاله‌ی «شهریار و سهند» درباره‌ی روابط ادبی شهریار با حماسه‌پرداز بلندآوازه‌ی... ادامه مطلب ...
IMAGE «خسرو و شیرین» نظامی و «فرهاد و شیرین» امیر علیشیر نوایی
یکشنبه, 06 ارديبهشت 1394
دکتر ح. م. صدیق («سهند» هفته‌لیگیندن بیر قطعه- سال 1374) هفته‌لیگیمزده «نظامی... ادامه مطلب ...
IMAGE مراغه‌لی اوحدی و تبریزلی صائب
پنج شنبه, 03 ارديبهشت 1394
دکتر ح. م. صدیق (سهند هفته‌لیگی‌نین ادبی یازیلاری - چهارشنبه 17 خرداد 1374- شماره 257)... ادامه مطلب ...
تورکجه شعر بیلگیسی - بئشینجی درس
شنبه, 12 مرداد 1392
تک هجالي قوشغولار  بئله‌ليکله بحث لريميزده شعريميزين جوت هجالي قاليبلاري‌نين... ادامه مطلب ...
تورکجه شعر بیلگیسی - دؤردونجو درس
شنبه, 12 مرداد 1392
جوت هجالي اؤلچولو شعرلرده دوراقلار جدولي  1.     دؤرد هجالي اؤلچو: 2+2 1+3 3+1  ... ادامه مطلب ...
شرح منظوم چهل کلام
جمعه, 08 مرداد 1400
شرح منظوم چهل کلام (سروده ی حریمی) (شاعر قرن ۱۲)   هدیه ی دکتر صدیق در آستانه ی عید... ادامه مطلب ...
حسین دوزگونون شعری (شهید «ثقة الاسلام»ین خاطره‌سینه)
شنبه, 23 فروردين 1393
دوغوم (شهید «ثقة الاسلام»ین خاطره‌سینه) - 1 – اَشْهَدُ اَنَّ عَلیًّ وَلیُّ الله... ادامه مطلب ...
IMAGE عکس دسته جمعی اختتامیه همایش علیشیر نوایی
سه شنبه, 28 بهمن 1393
دکتر ح. م. صدیق عضو هیئت علمی همایش امیر علیشیر نوایی (دانشگاه فردوسی مشهد، بهمن 1393)... ادامه مطلب ...
IMAGE گزارش تصویری از کنگره جهانی جاده ابریشم در دانشگاه استانبول
جمعه, 10 آبان 1392
استاد دکتر صدیق روز پنجشنبه عصر پس از پایان کنگره جهانی جاده ابریشم واقع در... ادامه مطلب ...
IMAGE لوح تقدیر کنگره جهانی جاده ابریشم- دانشگاه مدنیت استانبول
چهارشنبه, 15 آبان 1392
لوح تقدیر کنگره جهانی جاده ابریشم دانشگاه مدنیت استانبول آبان ماه 1392 ادامه مطلب ...
IMAGE لوح تقدیر هشتمین کنگره تورکولوژی دانشگاه استانبول
چهارشنبه, 17 مهر 1392
لوح تقدیر هشتمین کنگره جهانی تورکولوژی به استاد دکتر حسین محمدزاده صدیق مهرماه 1392 ادامه مطلب ...
IMAGE معرفی کتابخانه دکتر حسین محمدزاده صدیق
جمعه, 11 مرداد 1392
كتابخانه‌ی وقفی استاد، كتابخانه‌ای است كه بنیانش از سال 1334 شكل گرفت. یعنی از... ادامه مطلب ...
شماره 12: نیمه پنهان هستی
یکشنبه, 11 ارديبهشت 1401
به یاد استاد ناظر بیوک ملایی عقل ورق ورق بگشت، عشق به نکته یی رسید / طائر زندگی برد... ادامه مطلب ...
شماره 12: ناظر شرفخانه ای از نگاه دیگران
یکشنبه, 11 ارديبهشت 1401
ناظر شرفخانه ای از نگاه دیگران   زنده یاد یحیی شیدا شاعر، ادیب و روزنامه نگار... ادامه مطلب ...

در مجموعه‌ی‌ قصه‌هايی‌ كه اخيرا، به ‌وسيله‌ی‌ «بهرنگ» در زمينه‌ی‌ ادبيات كودكان منتشر شده است2، «فريادهای‌ يك اسير» نهفته است، و ديگر مسايل حيات و زندگی‌ اجتماعی‌ تحت‌الشعاع و در اطراف آن دور می‌زند. و در نتیجه اثری‌ كه بتواند شعور اجتماعی‌ را بجنباند و ضرورتر به ‌حال كنونی‌ باشد، به ‌وجود مي‌آيد كه در عين حال «برای‌ كودكان» نوشته می‌شود. 

در دو قصه‌ی‌ اول اين اسير در شكل «اولدوز» (Ulduz) نمايانده شده است. اولدوز دختر بچه‌ای ا‌‌ست دهاتی‌ كه با پدر ابله و نامادری‌ خود در يك‌جا زندگی‌ می‌كند. زندگی‌ او پر از شكنجه و رنج است نامادری‌ يا «زن بابا» خودش هم نمی‌داند كه چرا چشم ديدن اولدوز را ندارد. بابای‌ ابله هم به شرح ايضاً. اين قدر هست كه، زندگی‌ برای‌ آنان بی‌شكنجه ‌دادن اولدوز مفهومی‌ ندارد. در اين ميان تنها همدرد اين دختر بچه‌ی‌ اسير، «ياشار» پسربچه‌ي عاقل همسايه او است «عروسك سخنگوی‌» او. بعدها كلاغی‌ پيدا می‌شود و راه و رسم مبارزه را به اولدوز مي‌آموزد و پس از حوادث بسيار بالاخره اولدوز می‌تواند به همراهی‌ ياشار از اقامت در زندانی‌ كه برای‌ آنان جز درد و رنج حاصلی‌ نداشت سرباز زنند و بگريزند. 

مطلبی‌ كه در اين قصه‌ها بيش از هر چيز جلب‌نظر می‌كند، استفاده و تأثر نويسنده از فولكلور و ادبيات ملی‌ آذری ا‌ست. جايی‌ كه گاهی‌، اثر، كلاً از مواد فولكلوريك گرفته می‌شود و به عبارت ديگر صورت تحريف‌‌شده‌ی‌ يك افسانه‌ی‌ ملی‌ را می‌يابد مانند«كچل كفتر باز». اما نحوه‌ی‌ اين استفاده،‌ غالباً عاقلانه،‌ ثمربخش و با ارزش است. مثلا در اكثر قصه‌ها و افسانه‌های‌ آذربايجان، كلاغ (و اغلب نوع آلاقارقا) مظهر دوستی‌، محبت و پيغام‌رسانی ا‌ست. برای‌ مثال در يك قصه‌ی‌ معروف مربوط روباه، ‌اين حيوان كه عمده‌ترين نقش را دارد، ايلچی‌ ميان سلطان جابر و جوان فقير رانده‌شده‌ای‌ است كه به سبب خواستگاری‌ دختر سلطان نفی‌ بلد شده در بيابان‌ها مسكن گزيده است. و كلاغ هم‌پای‌ حيوانات ديگر و باوفاداری‌ باصداقتی‌ بيش از آن‌ها برای‌ رهايی‌ و پيروزی‌ جوان اسير و رانده‌شده كمر همت می‌بندد و عاقلانه كارها را پيش می‌برد و جوان را بر ظلم پيروز می‌كند. 

يا باز در يكی‌ از افسانه‌ها از سلسله‌ی‌ افسانه‌های‌ مربوط به روباه،‌ كلاغ با لك‌لكی‌ مواجه می‌شود كه روباه مكار و ظالم با حيله و افسون جوجه‌هايش را می‌خورد بر او دل می‌سوزاند و راه درست و نقشه‌ی‌ صحيح مبارزه با اين ظلم را به‌او ياد می‌دهد لك‌لك گفته‌های‌ وی‌ را به‌كار می‌بندد و پيروز می‌شود. اما اين ظالم كه معاند و مبارز سرسخت خود و حامی‌ لك‌لك‌ها را هميشه می‌شناسد، پی‌ كلاغ را می‌گيرد تا «حقش را كف دستش بگذارد.» افسانه‌ساز آذربايجانی‌ اين دو را كه در مقابل هم قرار می‌گيرند، به‌نهايت حيله‌گری‌ و مكاری‌ و «عاقلی‌» توصيف می‌كند و مخصوصاً كلاغ را به‌درايت و عقل و دوربينی‌ و بسياردانی‌ می‌ستايد و سرانجام هم روباه- حيله‌گرترين شخصيت فولكلور آذربايجانی‌ را مغلوب كلاغ مبارز و حامی‌ لك‌لك‌ها می‌كند. 

نويسنده‌ی‌ قصه‌ها با قدرت تمام از اين مطلب استفاده كرده است. او جمع كلاغ‌ها را برای‌ نجات و رهايی‌ اولدوز اسير انتخاب می‌كند و می‌گويد:«اگر قضيه‌ی‌ كلاغ‌ها پيش نمی‌آمد شايد اولدوز غصه مرگ می‌شد.»

كلاغ لب حوض با اولدوز آشنا می‌شود و به ‌او مهربانی‌ می‌كند:

«نوكش را كمی‌ باز كرد، اولدوز فكر كرد كه كلاغه دارد می‌خندد. شاد شد. و شروع كرد با او به ‌درد دل كردن:«يك عروسك گنده داشتم كه گم و گور شد. عروسك سخنگو بود» ننه كلاغه اشك چشم‌هايش را با نوك بالش پاك كرد. جست زد و نشست دم دريچه‌ی‌ پنجره و گفت: بيا با هم بازی‌ كنيم.»

ننه كلاغه برای‌ رهانيدن او از غم و اندوه، باش ياری‌ می‌كند و چند روز بعد عزيزترين بچه‌اش «آقا كلاغه» را مي‌آورد كه با او هم‌بازی‌ باشد. و البته همه‌ی‌ اين كارها دور از چشم زن‌بابا و پنهانی‌ انجام می‌گيرد و كلاغ راه و رسم پنهان‌كاری‌ را به اولدوز مي‌آموزد و به ‌او ياد می‌دهد كه در مبارزه از هر كاری‌ استفاده كند، حتی‌ از دزدی‌. زيرا به‌ عقيده‌ی‌ او «تا وقتی‌ كه هركس برای‌ خودش كار می‌كند، دزدی‌ هم مطرح خواهد بود.» و در جواب آن‌هايی‌ كه دزدی‌ را گناه می‌شمارند، می‌گويد: «گناه چيست؟ اين، گناه است كه نتوانم شكمم را سير كنم. اين گناه است كه دزدی‌ نكنم و در نتيجه خودم و بچه‌هام از گرسنگی‌ بميرند.» 

اولدوز تحت تعاليم او به‌ همه‌ی‌‌ مظالم و باطن كثيف و نامردم زن‌بابا آگاه می‌شود و مستقيماً زير نظر ننه كلاغه كار می‌كند و پيش از همه و بيش از همه نقشه برای‌ نجات «خودی‌» می‌كشد تا برای‌ زندگی‌ برود به‌ جايی‌ كه بهتر از خانه‌ی‌ بابا باشد و زن‌بابا نداشته باشد. 

البته در اين مبارزه و طرح و اجرای‌ نقشه با ناملايمات و حوادث تأسف‌آور نيز گرفتار می‌شود. حتی‌ معلم و راهنمای‌ دلسوزش «ننه كلاغه» به ‌دست ظالم زن‌بابا كه «بو برده بود» كشته می‌شود. خانه قرق می‌شود. روزهای‌ پريشانی‌ و نگرانی‌ پيش ميايد، گرسنگی‌، تنهايی‌ و ترس مستولی‌ می‌شود ولی‌ اولدوز تعليم‌يافته روحيه‌ی‌ خود را نمی‌بازد، پنهان‌كاريش را توسعه می‌دهد و نجات می‌يابد. 

از موارد ديگر استفاده از مدنيت ملی‌، كشيدن تصوير پدر و مادر است. می‌دانيم كه در تمام آثار فولكلوريكِ آذربايجان و به‌ خصوص در افسانه‌ها، مادر و محبت مادری‌ شكوهمندانه ستوده می‌شود ولی‌ در برابر آن، پدر اغلب منفور است. اين موضوع حتی‌ در قديم‌ترين آثار مكتوب آذربايجان نظير «كتاب دده قورقود» مورد توجه عميق قرار گرفته است. در نصف بيشتر از دوازده داستان اين كتاب مادر و محبت مادری‌ نقش اساسی‌ و عمده دارد و عميقاً ستوده می‌شود. مثلا، در اولين داستان، مادر «بوعاج» برخلاف پدرش «ديرسه‌خان» كه حب مقام و ترس از خان خانان بايوندورخان چشمانش را كور كرده و مجبورش كرده بود فرزند را در كمند فريب چهل مرد مسلح نهد، بر اسب می‌جهد و فرزند زخمی‌‌اش را در دره‌ای‌ می‌يابد و يا «بورلاخاتون» مادر «اوروز» قهرمان داستان‌های‌ ديگر كه چه‌ بسا پرستش می‌شود. 

هم‌چنين است در افسانه‌های‌ عاميانه‌ی‌ ديگر كه بحث درباره‌ی‌ آن‌ها مجال بيشتر لازم دارد. 

بهرنگ «ننه‌ی‌ خوب و مهربان» را نعمتی‌ عظيم نيكو می‌شمارد و اصولاً «ننه» را خوب و مهربان می‌داند. مادر اولدوز و مادر ياشار هر دو چنين‌اند. اما پدرشان نه. پدر ياشار كه «هميشه بيكار بود و به عملگی‌ هم نمی‌رفت». 

- به خاطر اين‌كه هنوز مادر ياشار نمرده- نسبت به ‌او بی‌تفاوت بود. اما بابای‌ اولدوز كه تحت تسلط زن‌بابا بود با صفات «احمق» ظالم و بدتر از نامادری‌ وصف می‌شود. و در مقابل اين‌ها «ننه‌ی‌ ياشار» به ‌عنوان موجودی‌ مقدس ستوده می‌شود. اين مادر كه برای‌ گذران زندگی‌ برای‌ كاركردن و رخت‌شويی‌ به خانه‌ها می‌رفت، حتی‌ شاهد خشك‌شدن يكی‌ از بچه‌هايش زير كرسی‌ می‌شود. اما چه می‌تواند بكند «مگر كسی‌ هست كه بگويد چرا بايد فلاني‌ها ذغال نداشته باشند» و كسی‌ نيست فكر كند كه «چرا كار نيست تا دده‌ی‌ ياشار برود و خرج خانه را در بياورد.»

از برای‌ تأثرات نويسنده از فولكلور آذری‌ فراوان می‌توان مثال آورد ولی‌ به خاطر دوری‌ از اطناب و به ‌دليل اين‌كه بيشتر اين موارد غالبا واضح است (نظير قضيه‌ی‌ سخنگو شدن عروسك كه متأثر از افسانه‌ی‌ «صبير قولچاغی‌» و داستان كبوترها كه قسمت اعظمی‌ از افسانه‌های‌ آذری‌ در خصوص آن‌هاست و قضيه‌ی‌‌ گوشت گاو و غيره) از بحث بيشتر در اين‌باره می‌پرهيزيم و از مواردی‌ كه نويسنده بيشتر بدان‌ها توجه داشته و رويشان تكيه كرده، سخن می‌گوييم. 

از اين موارد قابل توجه بهرنگ، مبارزه‌ی‌ با خرافات و كوشش برای‌ بيرون كردن موهومات از اذهان كودكان است. در ميان جملات اين بخش‌ها اندوه عميق وی‌ از اين‌كه اسباب انديشه و بيان آزاد ميسر و فراهم نيست و ارباب معرفت ميدان و مجالی‌ برای‌ بيان افكار خود ندارند نهفته است و با اين، با نهايت مهارت و امكان كه مثالش تاكنون در ادبيات كودكان ايران ديده نشده (و حداقل نگارنده نديده است) به تلقين افكار مترقی‌‌ به خواننده‌ی‌ كوچولو می‌پردازد.3 و اين بر ما نويد می‌دهد كه وی‌ در آثار آينده‌اش پا فراتر و فراتر خواهد گذاشت و به «خرافات» قناعت نخواهد كرد! 

قابل توجه‌ترين جنبه‌ی‌ ديگر داستان‌ها كه ارزش قلم نويسنده را بالا می‌برد، توجه به مردم و كوشش در تصوير فراز و نشيب‌های‌ حيات جامعه است. اين جنبه هر چند در دو قصه‌ی‌ بلند نخستين نسبتا ضعيف است اما در دو داستان كم‌حجم ديگر، يعنی‌ «پسرك لبو فروش» و «كچل كفترباز» با قدرت تمام منعكس است. در پسرك لبو فروش- مانند ديگر جاها- باز از ده سخن مي‌اندازد و معلمي‌اش، از اين‌كه «حاجی‌ قلی‌ فرشباف» رفته آن جا و كارخانه‌ی‌ قاليبافی‌ تأسيس كرده است و مردم، بچه‌های‌ قد و نيم‌قدشان را به ‌خاطر درآوردن خرج زندگی‌‌شان می‌فرستند به كارخانه (بد نيست همين‌جا يادآور شويم كه تقريبا در همه‌ی‌ قصه‌های‌ بهرنگ از بچه‌های‌ قاليباف سخن به ميان آمده است و حتی‌ روی‌ جلد كتاب‌ها هم با نقشه‌های‌ قالی‌‌ تزيين شده است).

اين قصه حماسه‌ی‌ پسر بچه‌ای ا‌ست «تاری‌ وردی‌» نام كه يك مادر و يك خواهر دارد و برای‌ سيركردن شكم آن‌ها به هر كاری‌ دست می‌زند. با خواهرش به كارخانه‌ی‌‌ قاليبافی‌ حاجی‌ قلی‌- كه سبد شيرينی‌ دستش است و صلوات ورد زبانش- می‌رود. حاجی‌ قلی‌ خواهر او را می‌پسندد و می‌خواهد مانند صيغه‌های‌‌ ديگر كه در 4 تا ده ديگر دارد، صيغه كند؛ ولی‌ تاری‌ وردی‌ و ننه‌اش تن در نمی‌دهند و با اين‌كه كدخدا آن‌ها را از «بيكار ماندن و دردسر امنیه كشيدن» می‌ترساند و با آن‌كه می‌دانست چند سال پيش امنیه‌ها پدرش را در گردنه‌ی‌ كوه‌ها با تير زدند و كشتند، باز تسليم نمی‌شود و با حاجی‌ قلی‌ مبارزه می‌كند. 

بالاخره هر دو از كارخانه اخراج می‌شوند و مدت‌ها گرسنگی‌ می‌كشند. ننه‌اش فلج می‌شود و سر آخر فكر می‌كند كه لبو بخرد، خواهرش بپزد و او ببرد بفروشد و بدين‌گونه و با اين ناملايمات دارد برای‌ زنده ماندن مبارزه می‌كند. 

در قصه‌ی‌ ديگر، كچل كفترباز، كه تأثير عميق فولكلور در آن نمايان است، باز حيات و مبارزات خلق تصويب شده است. در قسمت اعظمی‌ از افسانه‌های‌ آذربايجان جوان فقيری‌ در مقابل مرد خوشگذران و ثروتمند و اغلب يك سلطان ظالم قرار می‌گيرد و با دست خالی‌ با وی‌ كه «يك مملكت قشون دارد» مبارزه می‌كند. در همه‌ی‌‌ اين مبارزات هم نيرويی‌ خارق‌العاده به ياوری‌ او برمی‌خيزد و دمار از روزگار دشمنش در مي‌آورد. اين نيروی‌ خارق‌العاده اغلب يك حيوان است: اسب، شير، روباه، سگ و غيره كه با صداقت و وفاداری‌ بر خلاف تمام انسان‌های‌ دورو بر قهرمان تا پای‌‌ جان در راه وی‌ فداكاری‌ می‌كند. و عمليات اين حيوان اغلب باورنكردنی‌ و دور از ذهن است. زمانی‌ هم اين نيرو يك «چيز» عجيب است. نظير كلاهی‌ كه قهرمان را از انظار غايب كند، كه باز، آن هم از جانب حيوانی‌ به او هديه می‌شود و از اين موارد، علی‌‌الخصوص، در افسانه‌های‌ مربوط به «كچل» به‌ چشم می‌خورد.

نويسنده از اين جنبه‌ی‌ چشمگير «افسانه‌های‌ كچل» سود جسته و قصه‌ی‌ «كچل كفترباز» را ساخته است. اين خانواده‌ی‌ دهاتی‌ هم متشكل از يك مادر و پسر است كه خرج زندگی‌شان را مادر با پشم‌رشتن و پسر با خار كندن، در مي‌آورند. دختر سلطان به اين «كچل بی‌ سر و پا» عاشق می‌شود و سلطان و وزيرش كه از اين راز آگاه می‌شوند به آزار و شكنجه‌ی‌‌ كچل می‌پردازند. تا اين‌كه مانند بسياری‌ از افسانه‌های‌ آذری‌ دو كبوتر بالای‌ درخت با هم صحبت می‌كنند و درمان درد كچل را بيان می‌كنند و... تا آخر قضايا.

درباره‌ی‌ ديگر داستان‌ها- «سرگذشت دومرول ديوانه سر، پيرزن و جوجه‌ی‌ طلايی‌ا‌ش، دو گربه روی‌ ديوار و جز آن»- حرفی‌ نداريم جز اين‌كه كاش «سرگذشت دلی‌ دومرول» عيناً ترجمه می‌شد. به دليل اين‌كه «سقوط پاره‌ای‌ قسمت‌های‌ كوچك و افزودن قسمت‌های‌ كوچك ديگر» به يك اثر ملی‌ كاری‌ سخت نكوهيده است و نويسنده می‌توانست از آن الهام گيرد (اقلاً) و داستان ديگری‌ بپردازد (هم‌چنان‌كه كچل كفترباز). از اين نيز نمی‌توان با چشم‌پوشی‌ گذشت كه، بهرنگ، با آن آگاهی‌ كه در ادبيات تركی‌ دارد «دلی‌» را كه به‌ جای‌ اسم خاص می‌نشيند، ترجمه كرده است. در حالي‌كه دلی‌ نه به ديوانه می‌گويند و نه به ديوانه سر. و بلكه لقب خاص كسانی‌ بوده پرشور، كه نيروی‌ تنی‌ زياد داشته‌اند و بدون ترس و هراس به غارت تجار و مبارزه با قدرتمندتران می‌پرداخته‌اند. محتوای‌ چند داستان ديگر هم نسبت به حجمشان بسيار ناچيز است، در صورتي‌كه می‌بايد حرف زياد را در كلمات كم گفت.

بعضی‌ كم‌توجهی‌ها هم در تهيه و ضبط متون به چشم می‌خورد، مثلا در ص 55 عروسك سخنگو، خط سوم از بند دوم، ترانه‌های‌ قالی‌‌بافان می‌بايد به ‌صورت زير اصلاح شود «باشيم قانی‌ دورمادی‌» كه به غلط «باشيمين قانی‌ دورمايير» ضبط شده است. برخی‌ الفاظ ركيكی‌ نيز تقريبا، در «همه‌ی‌ قصه» ها وجود دارد كه ممكن است عجالتا، باعث شود يك پدر شهری‌ نتواند كتاب را به ‌دست گيرد و برای‌ بچه‌هايش بخواند (البته اگر چنين پدری‌ يافت شود!) مكررات و حرف‌های‌ زايد هم گاهی‌ ديده می‌شود و حتی‌ وقتی‌ طرح يك مسأله‌ی‌ كوتاه و جزيی‌ مدت‌ها وقت نويسنده را تلف می‌كند (مانند قضيه‌‌ی‌ طاووس ص 20 و 23 عروسك سخنگو). تنها اشتباه «لپی‌» قصه‌ها كه به طور وضوح جلب توجه می‌كند، خلط «عروسك گنده» با «عروسك سخنگو» است. از ص 52 به بعد كتاب دوم، عروسك گنده، عروسك نوظهوری‌ است در صورتي‌كه در كتاب اول، عروسك گنده همان عروسك سخنگو است. ديگر اين‌كه به ‌قراری‌ كه متن قصه‌ها نشان می‌دهد، می‌بايست كتاب عروسك سخنگو، پيش از اولدوز كلاغ‌ها منتشر می‌شد و «اولين قصه‌ی‌ اولدوز» به ‌شمار می‌رفت. برخی‌ تكرارهای‌ بيهوده نيز در هر دو كتاب مشترك است، يعنی‌ آنچه كه در كتاب اول آمده، در قصه‌ی‌ دوم بی‌‌جهت تكرار شده و گاهی‌ اين فكر پيش مي‌آيد كه اين حوادث متفرق كه از زمينه‌ی‌ ظاهری‌ قصه‌ها جداست و در واقع زمينه‌ی‌ حقيقی‌ قصه‌هاست، خود يكی‌ است و جدايی‌ ميانشان نيست و بقيه،‌ حرف‌های‌ اضافی‌ است و وارد كردن آن‌ها در كتاب، تنها به‌ خاطر جدايی‌ انداختن ظاهری‌ ميان دو كتاب است و به بيانی‌ ديگر هر دو بهانه‌ای ا‌ست برای‌ گفتن يك حرف فقط (مثلا وصف حيات فقيرانه‌ی‌ ياشار و خانواده‌اش).

در مطالعه‌ی‌ اين قصه‌ها گاهی‌ به ‌نظر می‌رسد كه نويسنده از آثار گوهرمراد تأثر يافته باشد. مثلا، موضوع شبيه موضوع دو كتاب اول و دوم وی‌ را قبلاً در «بهترين بابای‌ دنيا» ديده‌ايم و نيز پيش از بهرنگ، گوهرمراد از شخصيت و نقش چشمگير كچل در فولكلور آذری‌ سود جسته بود. و تفاوت اين است كه بهرنگ به اقتضای‌ شغلش با بچه‌ها حرف می‌زند و مسايل عميق حيات را به زيان كودك بيان می‌كند و البته اين مشكل است؛ ولی‌ او معلم خوبی ا‌ست و به خوبی‌ به‌ روحيه‌ی‌ بچه‌ها آشناست. هيچ‌گاه به «نصيحت خشك و خالی‌» نمی‌پردازد بلكه بچه را در تعطيل حوادث به تفکر وامی‌دارد. مطلب قابل توجه ديگر اين است كه قصه‌نويس اغلب قصه‌هايش را ناتمام می‌گذارد و به ناتمام ماندن آن اطمينان دارد:«همه‌ی‌ قصه‌گوها در اين جا می‌گويند كه قصه‌ ما به‌ سر رسيد. اما من يقين دارم كه قصه‌های‌ ما هنوز به ‌سر نرسيده. روزی‌ البته دنبال اين قصه را خواهيم گرفت... »4 و ما اميدواريم كه اين روز هرچه نزديك‌تر باشد...

حرف آخر اين‌كه چند كتاب منتشر شده‌ی‌ مورد بحث نقطه‌ی‌ تحولی ا‌ست در ادبيات كودكان اين مملكت و نويدبخش ظهور نويسنده‌ای‌ توانا و واقع‌بين كه می‌كوشد خود را از مردم جدا نكند. 



پي‌نوشت‌ها:‌

1. مجله‌ي خوشه، شماره 3، سال 1345.

2. قصه‌های‌: «اولدوز و كلاغ‌ها»، «عروسك سخنگو»، «كچل كفتر باز» و «پسرك لبو فروش» (دو گربه روی‌ ديوار، پيرزن و جوجه‌اش، سرگذشت دلی دومرول)

3. ص 36 عروسك سخنگو و ص 38 اولدوز و كلاغ‌ها و جز آن.

4. كچل كفترباز، ص 24.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید