نمونه‌های شعر معاصر آذربايجان

ترجمه موزون: حسین محمدزاده صدیق

 

كتاب حاضر كه توسط «انتشارات تكدرخت» چاپ شده است، يكي از ترجمه‌هاي اديبانه و شورانگيز استاد بزرگوار «دكتر حسين محمدزاده صديق» از شاعران اندیشه‌مند ترك زبان به فارسي است كه در سنين جواني (28 سالگي) در بحبوحه‌ي تجلّيِ روحيه‌ي يكرنگي و برادري (سال 1352) در عرصه‌ي فرهنگي كشورمان تولّد يافت. آن سال‌ها، سال‌هاي از جان‌گذشتگي و دوران شهامت مردم ايران بود. سال‌هايي كه هر كس به زبان خويش در سرايش نغمه‌هاي جاوداني و ستايش جوش و خروش انقلابي، همت و بضاعتي داشت. استاد نيز كه گام در مسير آرماني والا داشت با توش و توان خويش - يعني انديشه، دست و زبان -  به هر طريق ممكن، به رشد و تعالي نهال آزادگي و فرهيختگي ياري مي‌رساند. نهالي كه سربلندي تمامي مردم ايران با هر رنگ و زبان و نژاد را، به بار مي‌نشاند:

هركس به طريقي سخن از وصف تو گويد،

 بلبل به غزلخواني و قمري به ترانه.

در كتاب حاضر، زايش انديشه‌هاي عدالت‌خواه و قريحه‌ي لطيف شاعران ترك‌زبان را مي‌توان احساس كرد. ترجمه، چنان است كه لطافت، حساسيت، طنين، صلابت و حتي لرزش بغض كلمات را به خواننده‌ي فارسي زبان منتقل مي‌كند. به گونه‌اي است كه حسّ جاري بودن را ارزانی می‌دارد، بي‌ آن كه بخواهد با جملات و كلمات ناموزون و غير همگون، ترجمه‌ي اشعار را گرفتار دشوارگويي‌ها و پيچيدگي‌هاي لفظي كند. اين برگردان‌ها آن‌چنان نرم و روان است كه حتي گاهي خواننده فراموش مي‌كند كه اين مكتوب، ترجمه است. چنين موفقيتي ممكن نيست مگر آن كه روان و انديشه‌ي مترجم بتواند همراه با اثر به پرواز درآيد بي ‌آن كه انديشه‌ي خفته در اشعار، مترجم را در محبس خويش گرفتار سازد. احاطه‌ي مترجم به اثر و محيط بودن وي، چنين آفرينشي را ايجاد خواهد كرد كه حتي خود اثر را به چيزي بيش از ترجمه تبديل مي‌كند، چيزي شبيه به سرايش!

اغلب اين شعرا كه استاد توانسته‌اند نمونه‌هاي شعر آنان را در آن سال‌هاي پر آشوب به چاپ رسانند، اكنون روي در نقاب خاك كشيده‌اند. حبيب ساهر بنيانگذار شعر نوي تركي و فارسي در كشورمان - از اهالي تبريز- دوست و هميار نيما و شهريار بود. از او علاوه بر مجموعه‌هاي شعر فارسي، چندين جلد شعر نوي تركي آذري منتشر شده است. وي بعد از انقلاب در سال 1364 در تهران فوت كرد.

خانم مدينه گلگون نيز تبريزي بود و مانند پروين اعتصامي و فروغ فرّخزاد، انقلابي در شعر معاصر پديد آورد. از ديگر شاعران، ب. چاي‌اوغلو (بهروز دولت‌آبادي)، نريمان حسن‌زاده و فكرت صادق زنده‌اند و دوران كهنسالي خود را سپري مي‌كنند ولي بختيار وهابزاده، خانم مرواريد دلبازي و خانم نگار رفيع‌بگلي هر سه فوت كرده‌اند. و اينك مقدمه‌ي استاد صديق را به همراه ترجمه‌ي شعرهای «روزهای گذشته» اثر «حبیب ساهر» و «اشك تمساح» اثر «رسول رضا» در زير مي‌آوريم:

 

در تاريخ شعر آذربايجان، هر شاعر والا قدرت و پر قريحه‌اى، توانسته است پى و اساس شعر را دگرگون كرده، آن را متناسب با خواست زمان پيش ببرد. چنان‌كه     سيد عمادالدين نسيمی‌، محمد فضولى، ملا پناه واقف، سيد ابوالقاسم نباتى، ميرزا علي اكبر صابر، ذاكر، صابر، معجز شبسترى و ديگران هر كدام در مرحله‌ى خاصى از دوره‌ى كلاسيك شعر آذربايجان دست به نوآورى زده‌اند و با اخذ قوت و الهام از حوادث سياسى و اجتماعى عصر، خود پايه‌هاى شعرىِ نوينى پى‌ريزى كرده‌اند.

مثلا ملاپناه واقف در مرحله‌‌ى خونينى از تاريخ آذربايجان، به هنگام لشكركشى‌هاى آغامحمدخان قاجار به شهرها و ايالات اين سرزمين، به مثابه‌ي يك سياستمدار ورزيده وارد صحنه‌ى مبارزه شد و مدت‌ها دفاع از آب و خاك خود و مقاومت در برابر هجوم قاجارها را جان بخشيد و در نتيجه به نقش زدن خطوط جاندار رئاليسم اجتماعى و عصيان و فرياد در شعر و كشف و ايجاد فُرم‌هاى متناسب، و پايدار ساختنِ سنن نيك ادبى پرداخت و سبك نوينى پيش پاى شاعران آينده گذاشت.

يا آن كه معجز شبسترى در اواخر قرن شمسى گذشته به جهت تعهد بيان انديشه‌هاى تازه و تابناك عصر در شعر، در فرم‌هاى كلاسيك تغييرهاى اساسى ايجاد كرد و نخواست با راه‌ها و سبك‌هاى شعرى هموار شده‌اى گام بردارد و براى بيان مضامين سياسى جديد خود، به خلق فرم‌ها و اشكال تازه‌ى شعرى پرداخت و با الهام از آثار گذشتگان و در شكلى نو و مناسب با خواست زمان، در جهت انتباه توده‌هاى مردم، آثار ارزنده‌اى بوجودآورد و در ترقى و تكامل شعر آذربايجان سهم بزرگى ايفا نمود.

شعر معاصر آذرى نيز در همين روند تكاملى شكوفا شده شكل گرفته است و در جريان تبديل آرمان‌هاى پيشرو قرن به زبان شعرى نضج يافته است.

موضوع اساسى شعر امروز آذربايجان، انسان‌دوستي با همه‌ى جهات مترقى آن است كه در كنارش فرياد، عصيان، حسرت و دعوت همچون تازيانه‌اى بر پيكر زمان فرود مي‌آيد و محتوايش را ليريسم جاندار و پرجوش و حرارت، با وابستگى استوارتر به زندگى و گرايش‌هاى طبيعى، حماسه‌هاى پرشكوه قرن، طنز گويا و جانگزا و جهت‌دار شكل مي‌بخشد كه در قالب‌هاى ابداعى جديد و يا سنتى نيك هجایى جان می‌‌گيرد.

شعر امروز آذرى اكنون از گنجينه‌هاى بزرگ مترقى و ارزنده‌ى ادبيات پيشتاز جهان است و همين جاست كه ادعاى انتشار برگزيده يا نمونه‌هاى آن كار دشوارى خواهد بود. بويژه كه آوردن نمونه‌هاى اساسى و نام بسيارى از شاعران را مجالى نباشد. از اين روست كه مجموعه‌ى حاضر به عنوان «نمونه‌هایى از چند شاعر معاصر آذربايجان» باقى خواهد بود تا در فرصت‌هاى ديگر بتوان آن را كامل‌تر كرد.

ح. م. صدیق

1352


روزهای گذشته

آن روزها

كه پيچك‌ها از فراز ديوار باغمان

شكوفه افشان بودند،

و خورشيد بهاران،

نور بر كوهساران می‌لغزاند؛

 

آن روزها

كه آب‌ها از پرده‌هايى حرير،

زمزمه كنان می‌گذشتند،

تو نغمه می‌سرودى و

در صداى لرزانت آهنگ درد انگيز

جدایی می‌لرزيد.

 

آن روزها

هنوز نيلوفرهاى اروميه نپژمرده بود،

من جوانى تازه سال بودم،

و تو دخترى چهارده- پانزده ساله.

 

آن روزها

تازه در چشمان بزرگت

فروغ پايدار عشق موج می‌زد.

با يك نگاه گونه‌هايت رنگ می‌باخت!

 

و نمی‌توانستم گفت:

«دلارام من، لختى بدين سوى نظر كن!»

خوب يادم است، يك سحر-

در انگورزاران سبدها پر كرديم،

و سالى ديگر، باده‌ى وصل نوشيديم،

و ماه بر جام بلورينمان نشست.

 

ولى، اروميه‌ي بى‌خزان را خزان زد . . .

چراغ فروزان دانش را خاموش كردند . . .

داوودى‌ها پژمردند، تو نيز . . .

ديگر كسى سراغى از تو نداد . . .

 

تمساح پیر

تمساح پير

تمساح بزرگ

ماهى‌هاى كوچك را می‌بلعد.

اشك از ديده می‌بارد . . .

و می‌گويد: صلح را در اين آب‌ها پايدار ساختم.

و نشان نوع‌پرورى را

به دست خود،

بر دُم می‌زند.

تمساح پير!

ماهى‌هاى كوچك

ناله می‌كنند،

فرياد بر می‌دارند:

«نمی‌خواهيم!

بزرگواري‌ات ارزانى خودت باد!

خواست ما . . .  فغان ما . . . »

تمساح پير نمی‌شنود

يا نمی‌فهمد،

يا نمی‌پسندد!

می‌گويد:

-  اين چه فريادى است؟

كوچولوهايم!

زمان، زمان ستيز است.

زندگى پرفراز و نشيب است،

چاله و چاه دارد.

شكم بزرگ من

بهشت آزادى است!

همه می‌نگرند

كه تمساح پير

- آن تمساح بزرگ - 

چگونه ماهى‌هاى كوچك را می‌بلعد،

و سپس

اشك از ديده می‌بارد،

اشك فراوان.

آخر او نوع‌پرور است!

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید