در سايه‌ي زحمات دکتر حسین محمدزاده صدیق و دقت علمي ايشان اخيرا «ديوان اشعار فارسي ميرزا علي مجتهدي» در 260 صفحه انتشار يافت. ميرزا علي مجتهدي متخلص به عشقي فرزند خلف مرحوم محمد باقر خلخالي سراينده‌ي منظومه‌ي ثعلبيه بود كه از دوران‌سازان ادبيات عرفاني تركي در آذربايجان به شمار مي‌رود.

استاد در مقدمه‌اي كه بر اين كتاب نوشته‌اند، مي‌گويند:« ديوان عشقي مشحون از جلوات رباني، نكات اخلاقي و لطايف عرفاني است و تسلط خود به ظرايف و دقايق ادبيات عرب را در چكامه‌هايش نشان داده و لطف سخن مولوي، حافظ و فضولي را در غزلياتش نمايان ساخته است.

اين كتاب از سوي نشر تكدرخت چاپ شده است.

نمونه‌اي از اشعار وي به شرح زير است:

 

- 1 -

من عهد كردم زين سپس ديگر نياميزم به كس،

زان رو كه مي‌باشد مرا خاطر تعلق با تو بس.

چشمم بود اندر رهت گوشم در آواز خبر،

هوش از سرم بيرون رود گر بشنوم بانگ جرس.

از ماجراي عشق تو صد سال هم گر بگذرد،

بيرون نمي‌باشد مرا شوق از دل و سر از هوس.

يا پرده افكن يا مرا منع از جمال خود مكن،

سرپوش بايد بر عسل ور نه هجوم آرد مگس.

 

- 2 –

هر عاشقي كه باشد در دل هواي يارش،

بايد كه طاقت آرد، برجور دشمنانش.

خواهد كه گل بچيند گلچين ز طرف بستان،

انديشه‌اي نبايد باشد ز نوك خارش.

من داده‌ام دل خود بر دل‌ربا نگاري،

كز خون بي‌نوايان باشد به كف نگارش.

ملك وجود ما را يك‌باره كرد غارت،

ديدار دل‌فريب و چشمان جان شكارش.

بيند مگر به خوابش خوابي به استراحت،

هر چشم كو بماند در راه انتظارش.

باشد به صبح شادي شام غمم مبّدل،

يك شب اگر بگيرم آسوده بر كنارش.

ناصح! دگر به عشقي نبود روا ملامت،

حال پياده داني بيني اگر سوارش.

 

- 3 –

شب فراق نباشد به غير از اين كارم،

كه تا سحر ز غمت جاي اشك خون بارم.

به ياد ماه جمالت كه رشك مهر بود،

هميشه تا به سحر چون ستاره بيدارم.

اگر چه پيري‌ام از پا فكنده است ولي،

ز باده‌ی غم عشقت هنوز سرشارم.

چو من براي تو اقرار بندگي كردم،

كجا دگر پي اين كار باشد انكارم؟

به پاي دل خلدم خار غم به هجرانت،

اگر چه في المثل اندر ميان گلزارم.

به پيش اهل جهان گشتم از غمت رسوا،

كه كرده عشق تو معروفِ كوي و بازارم.

غم جدايي‌ات آن گونه‌ام نموده اثر،

كه چون دو چشم سياهت ضعيف و بيمارم.

فلك به دور تسلسل نماي خويش نمود،

به دست سلسله‌ی طرهّ‌ات گرفتارم.

خيال غير تو گر ثبت لوح سينه كنم،

ز روي جمله زمين محو باد آثارم.

تعجّب است كه اين گونه مانده‌ام سالم،

ز آتش غم عشقت كه در جگر دارم.

براي نقطه‌ی خالت به روي ماه نشان،

هميشه واله و سرگشته همچو پرگارم.

زند به معجزه پهلو ز لطف و رعنايي،

به وصف نرگس جادوت سحر گفتارم.

به نزد اهل هنر نغز و دل‌پسند بود،

بسان گفته‌ی عشقي كلام شهوارم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید