این کتاب در 328 صفحه در قطع وزیری با جلد گالینگور توسط نشر یاران به چاپ رسیده است و شامل 21 غزل ترکی از صائب تبریزی است که توسط استاد، جزء به جزء از لحاظ واژه شناسی، زیبایی شناسی و معادل سازی شرح داده شده است. ایشان در بخشی از مقدمه کتاب میگویند:

«این جانب از سال‌ها پیش در آرزوی نوشتن شرح بر اشعار ترکی صائب تبریزی بودم. این کار را از سال 1362 شروع کردم. گرچه پیوسته وقت تلاش برای فهمیدن و فهماندن مضامین بکر این اشعار داشتم، اما سال‌ها توفیق تنظیم یادداشت‌های خود را نیافتم.

اینک سرانجام خود را قادر می‌بینم که نخست صورت صحیح اشعار ترکی صائب را عرضه کنم و سپس شرح واژه‌ها، عبارات، اصطلاحات، صنایع ادبی، مضامین شعری و شناخت معادله‌های هر بیت را انتشار دهم. کار تنظیم و تدوین و تایپ یادداشت‌های پراکنده‌ی بیست و پنج ساله‌ام در این زمینه، سه سال به طول انجامید و امروز خوشحالم که سرانجام آرزویم برآورده شد و «شرح اشعار ترکی صائب تبریزی» را انتشار می‌دهم. در سه سال اخیر سرکار خانم منیژه شیرمحمدی پیوسته همراه من بودند و در تصحیح، تنقیح، افزایش و کاهش نگاشته‌هایم مددرسانی کرده‌اند که شایسته‌ی تقدیر می‌باشند.»

کتابهای دکتر حسین محمدزاده صدیق دوزگون

این کتاب شامل بخشهای زیر است:

نظرها و دیدگاه ها- زایش، زندگی و مرگ صائب- سبک هندی یا ترکی- شرح و نشر آثار صاتب تبریزی- اشعار ترکی صائب- شرح غزلها- افزوده ها

به عنوان نمونه، اولین غزل ترکی صائب را به همراه شرح سه بیت ابتدای غزل در زیر می آوریم:

- 1 -

مفاعلن فعلاتن، مفاعلن فعلن (بحر مجتث مثمن مخبون محذوف، - 0 0/ - 0 - 0/ - - 0 0/ - 0 - 0)

نه احتیاج کی ساقی وئره شراب سنا،

کی اؤز پیاله‌سینی وئردی آفتاب سنا.

شراب لعلی اوچون تؤکمه آبرو، زنهار،

کی دمبدم لب لعلین وئریر شراب سنا.

اگر اورام داشا پیمانه‌نی، کئچر ساقی،

شرابدان نئچه گؤز تیکسه هر حباب سنا؟

قوروتما ترلی عذارین ایچینده باده‌ی ناب،

کی گ‍ول کیمی یاراشیر چهره‌ی پر آب سنا.

شرابدان نه عجب اولماسان اگر سرخوش،

بو دوزلو لبلر ایلن نئیله‌سین شراب سنا؟

بو آتشین اوز ایلن، کیم دوتار سنین اته‌گین،

حلال ائلر قانینی یا یوتر کباب سنا؟

دئدیم: چیخارا سنی خط حجابدان، غافل-

کی خط غباری اولور پرده‌ی حجاب سنا.

سنین صحیفه‌ی حُسنون، کلام صائبدیر،

کی داغِ عیب اولور خالِ انتخاب سنا.

 

 

غزل اول

این غزل در نسخه‌های / ح./، / ب./، / م./، / ل./، / س./، / د./، / ض./، / ق./ و / ت./ آمده است. بیت نخست آن را چند تذکره نیز نمونه آورده‌اند.

1-1.

نه احتیاج کی ساقی وئره شراب سنا،/ کی اؤز پیاله‌سینی وئردی آفتاب سنا.

 

واژه‌شناسی

نه احتیاج nə ehtiyāc [شجـ .] (= چه نیازی است؟ احتیاجی نیست.) مركب از دو جزء:

1. نه  [اد.]: در معنای كدام چیز.

2. احتیاج ehtiyāc [اِمصـ . عر.]: (= نیازمندی، نیاز، نداشتن چیزی كه مطلوب یا لازم است، ضروری، لازم.)

كی ki [حر.] در تركی به عنوان حرف تأویل به کار می‌رود. در این بیت تأویل به مصدر اصلی شراب دادن دارد و نیز میان دو جمله‌ی اصلی و پیرو نقش ربط توصیل و توضیحی دارد.

ساقی sāqi [صـ .، اِ. عر.] (= آن که شراب در پیاله می‌ریزد و به دیگری می‌دهد. در این مصراع، ساقی نهاد و فاعل است.)

وئره verə [فـ.] (= بدهد.) صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل مضارع التزامی از مصدر وئرمك verməkدر معنای رسانیدن چیزی به كسی و یا جایی.

شراب şərāb [ا. عر.] (= می؛ باده؛ خمر.)

سنا səna [ع.ا.] (= به تو، برای تو، به خاطر تو.) ضمیر منفصل دوم شخص مفرد در حالت مفعولٌ‌به. مركب از:

1. سن sən [ضـ .]: (= تو.)

2. ـه/ ـا ə / a [پي. افـ .]: دو شكلی نشانه‌ی تصریف اسم و ضمیر و صفت در حالت مفعولٌ به و گرایش به فعل.

اؤز öz [ضـ.] (= خود، خویش.) ضمیر مشترک.

پیاله‌سینی piyāləsini [ع.ا.] (= پیاله‌ی خود را.) حالت مفعولی اسم تصریف شده در حالت ملكی. مركب از:

1. پیاله piyālə [ا. فا.]: (= ظرف كوچك به شكل كاسه برای نوشیدن شراب.)

2. - سی si [پي. افـ .]: نشانه‌ی مالكیت در تصریف اسم. مركب از:

الف. - س s [م. و.]: آواك میان واکی.

ب. - ی i [پي. افـ .]: نشانه‌ی تصریف اسم در حالت اضافه‌ی ملکی و نسبت.

3. - نی ni [پي. افـ .]: نشانه‌ی مفعولی در تصریف اسم. مركب از:

الف. - ن  n [م. و.]: آواك میان واکی.

ب. - ی i [پي. افـ .]: نشانه‌ی تصریف اسم در حالت مفعولی.

وئردی verdi [فـ .] (= داد.) صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل ماضی از مصدر وئرمك vermək.

آفتاب āftāb [اِ. فا.] (= خورشید، شمس، نوری كه از خورشید بر زمین می‌تابد؛ مجـ. از زن زیباروی و معشوق سپید چهره و یا سرخ و سفید.) در این مصراع آفتاب، نهاد و فاعل است.

 

زیبایی‌شناسی

1. مراعات نظیر: ساقی/ پیاله/ شراب.

2. استعاره: الف. پیاله (استعاره از چشم.) ب. آفتاب (استعاره از معشوق.)

3. جاندارانگاری: پیاله دادن آفتاب.

4. قیاس: شراب ساقی به درد عاشق نمی‌خورد؛ زیرا كه او از شراب چشم معشوق مست است و این دو با یکدیگر قابل قیاس نیستند. بدین گونه ساقی و شراب در مقایسه با معشوق و چشم او تحقیر می‌شوند.

 

معادل‌سازی

1. شراب دادن ساقی به شخص و مست شدن از آن (تصویر عینی). 2. مست شدن عاشق از چشم معشوق (تصویر ذهنی).

 

برگردان فارسی

چه احتیاج كه ساقی دهد شراب تو را، / كه جام باده‌ی خود داده آفتاب تو را.

2- 1.

 شراب لعلی اوچون تؤکمه آبرو، زنهار، / کی دمبدم لب لعلین وئریر شراب سنا.

 

واژه‌شناسی

لعل lə'l [اِ. عر.] نام سنگی معدنی و مجـ. به معنای سرخ.

اوچون üçün (اد.) (پیش از افعال و حالات فاعلی، مسندٌالیهی و مالکیت اسماء و ضمایر شخص، اشاره و رجعی آید) 1. معنای سببیّت دهد. ◄ درس اوخوماغی اوچون. 2. هدف و آرزو را رساند. ◄سنی گؤرمک ~ گلدیم. 3. در راهِ. ◄ وطن ~  اؤلمک. 4. برایِ، به خاطرِ. ◄ اؤزوم ~. 5. تعلق و اختصاص به چیزی را رساند. ◄ بو درمان دیش~ دور. 6. برابری و ارزش مقدار چیزی را رساند. ◄ بیر کیلو آلما ~ مین تومن ایستیر! 7. رابطه و نسبت میان دو امر را رساند. ◄ کیم ~  اؤلورسن؟ • الله ~: تو را خدا. • اؤزو ~ بیر آدام اولماق: برای خود کسی بودن.

تؤكمه tökmə [فـ .] نهی از مصدر تؤكمك tökmək در معنای ریختن. جاری كردن و پخش و پراكنده كردن.

آبرو ābru [اِ. فا.] (= ارج و احترام و اعتباری که فرد در نظر دیگران دارد، عزت، حرمت، حیثیت.)

زنهار zinhār [شجـ . فا.] (= هان، آگاه باش!)

کی ki [حر.] در این جا حرف «که» حرف تعلیل است که در جمله‌ی مرکب می‌آید و پیرو و پایه را به هم وصل می‌کند.

دمبدم dəmbedəm [قـ . فا.] (= لحظه به لحظه؛ لحظه‌ای پس از لحظه‌ی دیگر.)

لب لعلین lə'lin eـləb  [تر. وصـ . اضـ .] مرکب از سه جزء:

1. لبləb  [أ. فا.]: موصوف.

2. ـِ e نشانه‌ی ترکیب اضافی در فارسی.

3. لعل  lə'l[أ. عر.]: صفت.

4. - ‌ین/ ین/ ون/ ونin / in /un /ün  [پي. افـ .]: پی‌افزوده‌ی چهار شکلی نشانه‌ی اضافه‌ی ملکی در دوّم شخص مفرد.

وئریر verir [فـ .] (= می‌دهد) صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل مضارع اخباری از مصدر وئرمكvermək.

 

زیبایی‌شناسی

1. اضافه‌ی تشبیهی: الف. شراب لعل. ب. لب لعلین.

2. امر و نهی: تؤکمه آبرو!

3. بشارت و اظهار انبساط: دمبدم لب لعلین وئریر شراب سنا.

4. حذف نهاد: در مصرع اول به جهت تقلیل و تحقیر گزاره و تأکید بر حقارت آن، نهاد (فاعل) حذف شده است.

5. ردّالقافیه و ردّالعجز علی الصدر: شراب.

 

معادل‌سازی

1. آبروریزی به خاطر شراب‌خواری (تصویر عینی). 2. شراب‌ریزی لب لعل معشوق (تصویر ذهنی).

 

 برگردان فارسی

شراب لعل هوس کرده آبروت مریز، / که دمبدم لب لعلت دهد شراب تو را.

 

3 ـ 1.

اگر اورام داشا پیمانه‌نی، کئچر ساقی، / شرابدان نئچه گؤز تیکسه هر حُباب سنا.

 

واژه‌شناسی

اگر əgər [اد. فا.] برای شرط به کار می‌رود، چنانچه، هرگاه، ولو، هرقدر، هرچند.

اورام uram [فـ .] صیغه‌ی اول شخص مفرد از مضارع التزامی از مصدر اورماق urmaq (= وورماق) در معنای: چیزی را با فشار به جایی کوبیدن.

داشا daşa [ع.ا.] در حالت مفعولٌ‌به مرکب از دو جزء:

1. داش daş[إ.]: (= سنگ.)

2. ـه/ ـا a/ә [پي. افـ .]: →.

پیمانه‌نی peymānəni [ع.ا.] حالت مفعولی اسم، مرکب از اجزاء:

1. پیمانه peymānə [إ. فا.]: (= جام شراب.)

2. - ‌نـی ni [م. و.]: →.

کئچر keçər [فـ .] (= می‌گذرد) صیغه‌ی شخص مفرد فعل مضارع گسترده از مصدر کئچمک keçmək(=گذشتن.)

شرابدان şәrābdan [ع.ا.] در حالت مفعولٌ‌عنه، مركب از:

1. شرابşәrāb  [إ.]: →.

2. – دان/ دن dan/ dən [پي. افـ .]: نشانه‌ی تصریف اسم در حالت مفعولٌ‌عنه و انفکاک از فعل.

نئچه گؤز neçə göz [تر. وصـ .] مرکّب از دو جزء:

1. نئچه neçə [صـ .]: صفت مبهم در معنای تعداد نامعلوم و نامعیّن و کلمه‌ای برای پرسش از کمیّت.

2. گؤز göz [إ.]: موصوف (= چشم.)

تیکسه tiksə [فـ .] (= اگر نگاه كند.) صیغه‌ی شرطی سوم شخص مفرد از مصدر تیکمک  tikməkدر معنای ثابت و بی‌حرکت نگه‌داشتن. در این جا به صورت جزیی از فعل مرکب لازم گؤز تیکمکtikmək göz مجـ.: در معنای با دقت به چیزی یا کسی نگاه کردن، خیره شدن، چشم دوختن. مركب از:

1. تیک tik [فـ.]: .بن فعل.

2. سه  [پي. افـ .]: پی‌افزوده‌ی شرطی.

هر حُباب hər hübāb [تر. وص8ـ .] مرکّب از دو جزء:

1. هر hər [صـ . پیشـ .]: به عنوان صفت پیشین، حکمی را برای موصوف (حباب) به طور عام و فراگیر بیان می‌کند.

2. حُباب  hübāb[إ. عر.]: (= برآمدگی ناپایدارِ شفافِ کروی که بر اثر به هم خوردن یا کف کردن آن ایجاد می‌شود.)

زیبایی‌شناسی

1. تناسب: پیمانه/ ساقی/ شراب.

2. حذف نهاد (فاعل): در مصرع اول به جهت معروف بودن.

3. جاندارانگاری: شرابدان نئچه گؤز تیکسه هر حباب سنا.

معادل‌سازی

1. بر سنگ زدن پیمانه (تصویر عینی). 2. چشم دوختن حباب شراب به چهره‌ی معشوق (تصویر ذهنی).

برگردان فارسی

اگر به سنگ زنم کاسه، بگذر از من تو، / ولو که چشم بدوزند هر حباب تو را.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید