علوی گری و ادیان باستان ترکان
مقدمه
علویگری، مسلک و آئینی است که از بطن اسلام به در آمده است و به ضرس قاطع میتوان آن را یک مسلک از مسالک تشیع قلمداد کرد و تمدن علویگری را جزو تمدن اسلام به حساب آورد. علویان به وحدانیت خداوند قائل هستند، قرآن را کلام خدا و رسول گرامی اسلام را فرجامین پیامبر میشناسند.
اروپائیان و برخی از محققان لائیک ترکیه سعی کردهاند این مسلک را مانند مانیگری، نوعی دگرگون یافته از مسیحیت نشان دهند و برخی تشابهات ذهن ساختهای میان آن دو پیدا کنند. مانند تثلیث ساختگی (الله بیر- محمد- علی) که تحریفی از سوی آنان است و اصولاً در علویگری به دوگانهباوری و سهگانهباوری اصلاً برخورد نمیکنیم. بلکه این یکتاپرستی ترکان باستان است که به عنوان زمینهی مسلک آنان با رنگ و لعاب اسلامی نضج و تکامل یافته است.
ترکان یکتاپرستی که در قرون وسطی از آسیای میانه به آناتولو سرازیر میشدند در برخورد با دین جدید اسلام و مذهب تشیع، ضمن حفظ باورها و آداب و رسوم آئینی خود، مسلک و طریقتی خودویژه ایجاد کردند که امروزه به علویگری و بکتاشیگری معروف شده است. اینان چند قرن با اهل تسنن نیز درآمیختند و تعاملات درونگروهی با آنان داشتند. من در این گفتار خواهم کوشید که آگاهیهایی در زمینهی آئینها و کیشهای نخستینهی ترکان باستان و نقش آنها در تکوین علویگری به دست دهم.
دستهبندی منابع
منابع بررسی و مطالعهی کیشها و آئینهای ترکان باستان را میتوان به ترتیب زیر دستهبندی کرد:
1- پنجاه و سه قطعه کتیبه و سنگیاد ترکی اورخونی که در آسیای میانه کشف شدهاند و تعداد سه قطعه از آنها به فارسی ترجمه شده است. این کتیبهها به سنگنبشتههای «گؤی تورک» معروف است.
2- چرم نبشتهها و نسخههای خطی مانوی که در میان چهل هزار قطعهی کشف شده به زبان ترکی اویغوری در منطقهی تورفان دیده میشوند و چند صد قطعهی آن توسط آکادمی علوم آلمان رمزگشایی، ترجمه و منتشر شده است.
3- کشف تعدادی سنگ مزار باستانی در ترکمن صحرای ایران و ییلاقات قشقایی در اطراف اقلید و قیرکارزین و قوبوستان قفقاز و مناطق مختلف آذربایجان و غارنگارهها مانند غار آزیخ.
4- متون مکتوب ترکی نظیر کتاب ددهقورقود، اوغوزنامهها که اغلب در اوایل ظهور اسلام استنساخ شدهاند و اساطیر آئینی ترکان در آنها آمده است، مثل اسطورهی آفرینش، اسطورهی بوزقورد.
5 – منابع تاریخی، جغرافیایی و ادیانپژوهی عربی و فارسی مانند الفهرست ابن ندیم، بیان الادیان، الملل و النحل، شاهنامهی فردوسی، جامع التواریخ و غیره.
6- پژوهشهای محققان معاصر ترکیه مانند مرحوم ابراهیم قفساوغلو مؤلف کتاب «دین باستانی ترکان» و ضیا گؤکالپ، عثمان توران و محمد اروز و چند تن از اروپائیان.
7- انواع آثار فولکلور ترکی از رقصهایی آئینی در اطراف دیگهای قربانی بر روی تل آتش تا متلها، ترانههای بومی، افسانهها و اساطیر کهن که اغلب گردآوری و مکتوب شدهاند.
ادیان پنجگانهی ترکان باستان
با توجه به منابع فوق، در این فرصت کوتاه، کیشهای باستانی موجود در میان ترکان پیش از اسلام را میتوانم به شرح زیر معرفی کنم:
1- توتمگرایی: بنا به باورهاي بسيار كهن كلنيهاي انساني، يك حيوان و یا يك گياه و درخت به عنوان نياي يك كلن پذيرفته ميشد كه از تقدس برخوردار بود. به اين نماد "توتم" گفته ميشود و باور داشتند که از وجود او خلق شدهاند. اين كلمه از زبان سرخپوستي اخذ شده است. ترکان به آن اونگون üngün اطلاق میکردند که هنوز هم این لفظ با اندک تغییر در آواک پایانی میان عشایر ائلسئون رایج است. توتمگرايان را باور بر اين بود كه همهي افراد كلني از توتمي كه به آن باور دارند آفريده شدهاند. نماد اين توتم را از چوب و يا از سنگ ميساختند و آن را عبادت ميكردند. مانند گرگ، عقاب، خرگوش يا مثلا يك گياه، حتي باران، سنگ و دريا نيز ميتوانست توتم واقع شود. كساني كه توتم را نياي خود ميشناختند. با همديگر خويشاوند به حساب ميآمدند و نميتوانستند با هم ازدواج كنند. زيرا در يك معبد و در مقابل يك توتم (يا بت) عبادت ميكردند.
برخی از محققان اروپایی توتمگرایی را بر اعصار حیات ترکان باستان تسرّی دادهاند. نميتوان انكار كرد كه در ميان تركان، توتمگرايان وجود نداشتهاند. هماكنون در نقشهاي قالي تركمني به نشانههاي فروان نمادهاي توتمگرايي برميخوريم. نشانههای توتمگرايي در ميان تركان شرق و غرب درياي خزر مانند شمنگرايي كم و بيش پيدا شده است. اما هم توتمگرایی و هم شمنگرایی نيز دين گؤي تورك درخود مستهلك كرده است. چنانچه در تاريخ تركان به ايجاد حتي يك بتكده و بتخانه و يا معابدي از قبيل آتشكده برنمي خوريم. اشارهاي به ازدواجهاي درون خويشي مانند زرتشيان و يا منع ازدواج با خويشان عشيرهاي مانند توتمگرايان قبایل سرخپوست، در تاريخ تركان اصلاً وجود ندارد.
خانوادهي توتمگرا مادرمحور و به ديگر سخن مادر شاهي بود. در حالي كه خانواده در ميان تركان پيوسته پدرمحور بوده است. خويشاوندي در توتمگرايي بر رشتههاي وابستگي به توتم قوام ميگيرد، در حاليكه كه در ميان تركان، خويشاوندي خوني مطرح است. مالكيت در توتمگرايي اشتراكي، اما در ميان تركان فردي است. در توتمگرايي سيستم اقتصادي براساس زندگي شكارگري، ولي در ميان تركان برپايهي گلهداري، پرورش حيوانات اهلي و كشاورزي شكل ميگرفت. مهمتر اين كه در توتمگرايي، هر كلني به يك توتم خاص منسوب بود، در حالي كه در ميان تركان فقط به توتم گرگ برخورد ميكنيم كه همهي تركان به آن انتساب داده ميشوند. اين گرگ نيز بيش از توتم بودن، از زندگي گلهداري تركان پديد آمده است و بر خلاف توتم هاي ديگر كه كلنيها را رو در روي هم قرار ميداد، باعث اتحاد تركان ميشد. نميتوان گفت كه توتم گرگ در ميان تركان ماهيت ديني پيدا كرده است. هيچگاه تركان در مقابل گرگ عبادت نكردهاند، بلكه در مقابل او حسي ناشي از ترس و احترام داشتند. اسطورههاي تركي حاكي از اين است كه اولين نياي تركان را گرگ خاكستري مادهاي شير داده است. از اينرو تركان اين حيوان را خوش يمن ميدانستند. من از كودكي به یاد دارم كه مادربزرگم در گوشهاي از مطبخ دست قطعشدهي گرگ از ديوار آويخته بود و آن را خوشيمن ميدانست. احترام به يك حيوان در معناي توتم بودن آن نيست. چنان كه احترام به گاو و يا "گئوش اورون" در گاثههای زرتشت به او ماهيت توتمي نداده است. سگ نيز همينطور است.
توتم در میان ترکان در واقع تمثیل عینی قدرت خدا است. چنان که شکار آن نیز که با مناسک خاص و خواندن اشعاری در موضوع مبارک و با برکت بودن شکار است، انجام میگرفت و باورمندان، حیوان توتمی را با تحمل سختیها و اصول مرگآوری، زنده شکار میکردند.
2- شمنگرایی: برخی ازدین پژوهان روسی و اروپایی، تركان باستان را شمنیست قلمداد كردهاند.
لفظ شمن كه در جهان علم اروپایی از سدهی هیجدهم به این سو رواج یافت و تركیبات شمنزیم و شمنیست از آن جدا شد، یك كلمهی تونگوزی است كه روسها از تونگوزهای سیبری آموخته و گرفته و به اروپا منتقل كردهاند.
این لغت از دیرباز در فارسی رایج است. این بیت از ابوسلیك گرگانی است:
در این زمانه بتی نیست از تو نیكوتر
نه برتوبر، شمنی از رهیت مشفقتر.
در فارسی در معانی كاهن و بتپرست آمده است:
شمن گرببیند چو ایشان به چین،
گسسته بود بر بتان آفرین.
- فردوسی
هرگز شمنان چین باشند چو ما ازتو،
از روی بتان خود در هر نظری گلچین.
- سوزنی
از ابیات فوق پیداست كه خاستگاه این كیش، چین بوده است.
مرحوم معین در فرهنگ خود شمن را «راهب بودایی یا برهمایی» معنا میكند و در «فرهنگ لغات شاهنامه»، این كلمه « لقب روحانی هندی» معنی شده است. صاحبفرهنگ آنندراج در مقابل شمنیه مینویسد: «قومی است به هند، دهریه، یا از بتپرستان قائل به تناسخ.»
ابن ندیم گوید:«پیامبر آنان بوذاسف بود و بیشتر اهل ماوراء النهر بودند. پیش از مسلمانی بدین دین بودهاند. و آنان سخیترین مردم جهان و دیانتها شدهاند. چه پیامبر آنان گفتن «نه» را حرام شمرده و كلمهی «نه» پیش آنها كلمهی اهریمنی است و مذهبشان دفع شیطان است.[1]»
دهخدا ضمن ارجاع به مادهی شمنیه در كشاف اصطلاحات فنون، گوید:
«نام فرقهی مذهبی است و خود كلمه از كلمهی شمن مشتق است كه با نام مؤسس شمن دین وفرقه و یا به تعبیر بعضی از لغویون اسلامی اسم بت ایشان بوده. این فرقه ابتدا در هند به ظهور رسیده و مذهب شمنی گویا اصلاً مستخرج از ادیان هندی است. و شمنیه به قدمت عالم و تناسخ ارواح عقیده داشته، منكر نظر و استدلال بودهاند و میگفتند برای شناختن اشیاء، راه دیگری جز وسیلهی حواس خمسه ممكن نیست. این فرقه در چین و هند و خراسان زیاد بودهاند و در قرن دوم هجری یكی از مشاهیر ایشان به اسم حبر بن حازم ارزی در بصره با عمرو بن عبید (80-144 هـ .) متكلم معروف معتزلی مناظره كرده است.»[2]
در مفاتیح العلوم خوارزمی[3]، الفرق بین الفرق[4]، شرح مقاصد[5] نیز شمنیهبه چین و هند منسوب شده است. این لغت، یقیناً تركی نیست. اما میتوان پذیرفت كه گروههایی از تركان در دورانهای شكارچیگری و زندگی در جنگلها، به گونهایشمنگرایی روی آورده بودند. شمنگرایی مبتنی بر اصول اخلاقی نبوده است و در آن حساب و كتاب و گناه و ثواب راه ندارد. آئینی بسیار ساده و بسیط بود كه هزاران سال پیش درمیان انسانهای ابتدایی پیدا شد.
ابوریحان بیرونی در كتاب ماللهند سخنی از كیش هندی میكند بنام شمنیه كه بعدها آن را با تحریف سمنیه تلفظ كردند و در متون اسلامی، دین بتپرستان هندنامیده شده است و حتی آن را مشتق از لفظ سومنات هم انگاشتهاند.
وجه اشتقاق این كلمه هم، درحالت ابهام قراردارد. عبدالقادر اینان در این باب گوید: «فیشر و شیلگل (Fischer/Schlegel) گویندكه از كلمهی samna در زبان پالی جدا شده است. بنزهروف ریشهی كلمه را منچوری میداند . . . درمتون متأخر سغدی، لفظشمن درمعنای شیطان به كار رفته است.»[6]
از میان محققان لائیک ترکیه، ضیاء گوگ آلپ (Gökalp) دین باستانی تركان را دینتیسین(Tisin) میداند و به آن شامانیزم هم میگوید و قامها را روحانیان این دین میشناسد. میگوید كه باورهای این دین براساس چهار عنصر طبیعت آب، آتش، خاك، باد و چهار حیوان گوسفند، مرغ، سگ و گاو قوام یافته است.[7]
ژان پاول رو (Jean-Paul Roux) تأكید دارد كه دین كهن تركان را فقط میتوانشامانیزم نامید و میگوید كه لفظ «شمن» تونگوزی است و شكل اصلی آن «شان من» بوده است ودر تركی به صورت «قام» درآمده است.[8]
اشتباه برخی پژوهشگران در انتساب تركان باستان به شمنگرایی، در آن است كه تشابهاتی میان آئین یکتاپرستی قامایی با شمنگرایی یافتهاند. در آئین قامایینوعی جادوگری وجود دارد. قامها كسانی هستند كه به گؤی تانری اعتقاد میورزند، و خود را نماینده و یا ولیّ او درمیان انسانها میدانند.
3- مسیحیگری: مسیحیت به عنوان یک تفکر دینی، بعد از ظهر در سرزمین فلسطین، حدود دوهزار سال پیش، در زمان حکومت اشکانیان (250 ق. م. – 227 م.) وارد حوزهی جغرافیایی آسیای میانه و خراسان بزرگ شد و با توجه به سیاست تسامح خاقانان ترک در برابر ادیان مختلف، در آغاز گسترش یافت ولی پس از ظهور مانیگری، اغلب ترکان مسیحی به مانویت گرویدند و تعداد مسیحیان کاهش جدی یافتند و میتوان گفت که مسیحیت در صدر اسلام از میان ترکان کاملاً رخت بر بسته بود و یا به شکل دگرگون شدهی خود درآمده بود.
4- مانیگرایی: مانویت که آن را میتوان گونهی دگرگون شدهی مسیحیت به شمار آورد، پیش از اسلام در میان ترکان آسیای میانه بویژه ترکان اویغور رسوخ کرده بود و تا چهار قرن پس از ظهور اسلام نیز رایج بود. در حدود سال 762 م. مانویت از سوی امپراتور ترکان اویغور به عنوان دین رسمی شناخته شد و ادبیات خاصی پدید آورد. زبان مادری مانی آرامی شرقی بود ولی بسیاری از رسالات او به زبان ترکی اویغوری نوشته شده است. یکی از معروفترین رسالات هفتگانهی دین مانی «اعترافنامه» و دیگری رسالهای است که «غولها» یا «دیوها» نامیده میشود و خوشبختانه این رسالهی اخیر در سال 2000 ویراسته و منتشر شده است. آن را در عربی «سفر الجبابره» نام دادهاند.
واقعهی پذیرش مانیگرایی از سوی اویغوران در تاریخ جهانگشای جوینی به این شرح آمده است که خاقان ترکان اویغور موسوم به بوگوخان، مبلغان سغدی مانویت را دعوت به مناظره با قامهای ترکان میکند. روحانیان منیگرا در مناظره بر آن پیروز میشوند. بوگوخان به آنان ایمان میآورد و فرمان میدهد که همگی دین و نصایح او را بپذیرند. مانیگرایی دین کوتاه مدتی در میان ترکان بود.
این کتاب دربارهی هبوط فرشتگان و ملائکی است که در کتاب مقدس، سفر پیدایش (6/ 4- 1) از آنان یاد شده است. در روایت ترکی مانوی، این ملائک در واقع دیوهایی هستند که به هنگام آفرینش جهان در آسمانها زندانی شدند، آن گاه شورش کردند، اما توسط چهار ملک بزرگ دوباره دستگیر شدند. با این حال 200 تن از آنان گریختند و به زمین آمدند.
پس از شکلگیری پایههای حکومت اسلامی و حکومت ترکان مسلمان در ایران بزرگ و گسترش اسلام توسط آنان، ترکان مانوی و مسیحی تحت سیادت حاکمان جدید مسلمان و به خدمت آنان درآمدند. تا اوایل قرن هشتم اغلب کاتبان ترکان مسلمان، اویغوران مانوی بودند و نخستین آثار منظوم و منثور اسلامی ترکی نظیر قوتادغوبیلیغو عتبة الحقایق و جز آن به خط اویغوری استنساخ شده و به دست ما رسیده است.
5- یکتاپرستی: یکتاپرستی ترکی که آن را گاهی دین «قامایی» یا آئین «گؤی تورک» نیز نامیدهاند، در میان تودههای وسیع ترکان باستان رواج عمومی داشته است.
كهنترين آثاري كه به عنوان ميراث مكتوب تركان ميتوان از آن ياد كرد، سنگ نبشتههاي گؤي تورك است. پنجاه و اندي كتيبهي سنگي است كه در آسياي ميانه يافت شده است. اين جانب ترجمهي فارسي سه كتيبه از آنها را چند سال بيش در تهران چاپ كردم با نام "يادمانهاي تركي باستان" و "سه سنگياد باستاني".
زبان اين كتيبهها مربوط به دورهي مشترك تاريخ زبان تركي است و مطالبها آنها با نخستين الفباي تركي كه الفباي "گؤي تورك" ناميده ميشود، برسنگ نقر و حك شده است.
مطالب كتيبهها ماهيت حماسي و آئيني و ديني دارد. در اين كتيبهها اشارات فراواني به دين باستاني تركان شده است. منبع بسيار جالبي در دينشناسي باستان تركان است.
راسوني Rasonyi دین باستان ترکان را دین قامایی مینامد و میگوید که در این دین عنصر اصلی همهی تصورات مذهبی، باور به گؤی تانری (= خدای آسمان)، روح و آخرت است.
عثمان توران میگوید که کلمهی "تانری" در ترکی هم به معنای آسمان است و هم حکایت از الوهیت دارد و شاهان ترکان هون را هم "تانری قود" مینامیدند. در کتیبههای گؤی تورک نیز باور به تانری، درمعنای تبیین خلقت کائنات است. از سوی دیگر، وی میگوید که در دین باستانی ترکان "قام"ها افرادی متنفذ بودند و نقش اولیا را داشتند.ارول گونگور به شدت معتقد است که ترکان باستان شامانیست نبودند و دین آنان، دین یکتاپرستی بود که ویژگیهای خود را داشت و این ویژگیها سبب شده که برخیها آنان را شامانیست بنامند. در ترکی "قام" جای "شمن" را گرفته است و شمن یک واژهی تونگوزی است و این دین در سیبری پیدا شده است. "قام"ها نقش روحانیان را در میان ترکان داشتند و دارای نیروهای فوق طبیعی بودند.[9]
مرحوم ابراهیم قفس اوغلو نیز دین یکتاپرستی "گؤی تانری" را دین اصلی و باستانی ترکان مینامد و اعتقاد به ارواح، چشمه، کوه، صحرا، ماه، خورشید، رعد و برق و غیره را نیز دور نمیداند.
محمد اروز معتقد است که دین باستانی ترکان در مقابل آئین تیسینی، جادوگری شمنی و تویونیزم اقوام مجاور، دین یکتاپرستی گؤی تانری بوده است. او میگوید تویون Toyon از کلمهی چینی تائوژن Taojen مشتق شده است و این کیش نوعي آئین بودايي به شمار ميرود. عدم قبول دين بودايي از سوي تركان، به صراحت در كتيبههاي گؤيتورك ذكر شده است. حاصل كلام آن كه اروز نيز مانند ارول گونگور وابراهيم قفس اوغلو دين باستاني تركان را دين يكتاپرستي گؤي تانري مينامد.
به نظر ما، دين باستاني تركان معروف به "گؤي تانري" است. گؤي در معناي بزرگ و ذوالجلال است. تانري هم در معناي آفريننده، و همان است كه امروز در تركي آذري "تاري" گفته ميشود. برخيها اين اسم را به "آسمانْ خدا" نيز ترجمه كردهاند. اينقدر هست كه تركان او را يگانه آفرينندهي ارض و سما ميدانستند و برايش قرباني ميكردند.
در متون كتيبههاي گؤي تورك، او يگانه آفرينندهي صاحب اقتدار عالم است كه خاقانان را تاج و تخت ميبخشد و ماهيت سماوي و آسماني دارد. لحن متون كتيبهها حكايت از آن دارد كه گؤي تانري خداي شكارچيان، چوبانان و گلهداران بوده است. در كتيبهها بعضي جاها او "تورك تانري" (= خداي تركان) نيز ناميده ميشود. تركان به امر او از چينيها جدا ميشوند و تشكيل حكومت مستقلي ميدهند. او است كه پگاه بامدادان را ميشكافد و گياه بر زمين ميروياند، حيات و ممات از او است. دانش و توانايي را او به انسانها عطا ميكند. دو خاقان بزرگ "بومين" و "ايستمي" را او تاج و تخت بخشيده است و دانش و قدرت را او به "تان يوقوق" عطا كرده است و توصيف صفات و افعالش نشان ميدهد كه يكتا و بيهمتاست.
خدايي كه در اين كتيبه توصيف ميشود، پيوندي با توتمگرایی، مانویت وشمنگرايي و نيز با تناسخ ندارد. امّا رگههايی از همهی آنها را ميتوان در دين باستاني تركان پيجوئي كرد.
البته همان گونه که گفتم، نميتوانيم بگوييم كه در ميان تركان باستان، شمنگرايي و توتمگرايي اصلاً وجود نداشته است. در ميان تركان آنان هم كه به آئين ماني گرويدند و يا دين مسيحيت را پذيرفتند، كم نبودند. اما آنچه از متون اين كتيبهها به عنوان نخستين ميراث مكتوب تركي به دست ميآيد، آن است كه خدای باستاني عمومي تركان "گؤي تانري" بوده است. در آثاري كه منسوب به كنفوسيوس و مربوط به سدهي پنجم پيش از ميلاد برجاي مانده، هنگام صحبت از خداوند، لفظ تانري به كار ميرود. اين كلمه در سومري نيز به صورت "دينقير" Dinqir و در معناي آفريننده به كار رفته است. در متون مانوی اویغوری در جايي، خاقان تركان به سفيري كه از ميان مسيحيان به سويش آمده، در مقابل اصول اعتقادي تثليث مسيحيان ميگويد:« اگر بلايي بر يكي از اوغوزان نازل شود، دست به آسمان برميدارد و "اي بير تانري!" (= اي خداي واحد) ميگويد.»
در جايي از سفرنامهي ابن فضلان میخوانیم كه وقتي سفيري از خاقان تركان خزر ميپرسد كه:«آيا تانري شما زن دارد؟» خاقان ترك توبه و استغفار ميكند. سفير نيز چنين ميكند.
عقيده به خداي واحد با شمنگرايي و توتمگرايي مغايرت دارد. و همین روح یکتاپرستی سبب شد که ترکان، اسلام را آشنا به فطرت خود یافتند و راحت به آن گرویدند و آن را گسترش دادند.
البته ناگفته نگذارم كه در كتيبههاي تركي باستان در كنار گؤي تانري به عنوان آفرينندهي يكتا و بيهمتا كه در آسمانها قرار گرفته است، عناصري مانند خورشيد، ماه و ستاره به عنوان مقدسان قابل تعظيم و مقتدر، ستايش ميشوند كه همگي بيگمان نشانهايي از طبيعتگرايي بسيار كهن تركان دارند. ولی اینها خود آفریدههایی مانند امشاسپندان و یَزَتههای مزدیسنا نیستند، بلکه همگی مخلوقاند. در یکی از کتیبهها خاقان ترک چنین سخن آغاز میکند:«من، بیلگه خاقان، به امر تانری، هم اینک بر تخت نشستم و از خورشیدزایان تا غروبگاهان همه را فرمان راندم.»
وحدت وجود تینی
وحدت وجود را در عرفان اسلامي، گاهي غربيان با "همه خدايي" در كيشهاي باطنيگرايانهي هند يكي ميدانند. در همهخدايي هند، رود گنگ، درياي خروشان، باد و توفان، رعد و برق و ابر آبستن همه، "او" هستند، يعني همگي خدايند. اما در عرفان ما، اين همه، تجليات الهي بشمار ميروند. پان تهايسم غربي نيز، با عرفان اسلامي مغايرت دارد. اسپينوزا يكي از پيشتازان فلسفهي پان تهايسم غربي ادعا ميكند كه ظهور هستي ضرورت داشت و بدينگونه صفت اراده در خداوند را انكار ميكند. در حاليكه در اسلام، خداوند خود را كنز مخفي ميداند كه اراده ميكند خلق كند و خلق ميكند. گروههاي اهل حق، علويها و بكتاشيها سخن از "سرّ كُنتُ كَنز" ميكنند كه آدمي ميتواند با غلبه بر احساس فرديت و ثنويت، به آن راز پي ببرد و اين مبارزهاي است كه تنها با نيروي عشق ميتوان در آن پيروز شد.
محيالدين عربي، بهخلاف اسپينوزا خدا و جهان را يكي نميداند. زيرا، وجود تنها خاص اوست. تنها او موجود است. ماسوا فقط تجليات او است كه داراي درجات ثعيّن و مراتب تنزل است.
اما، در عرفان تركي قبل از اسلام، اين فقط "گؤي تانري" است كه جاويدان است و داراي "تين" (در معناي روح) است و تينِ او سَيران دارد. اول سير او ظهور در شكل چهار "قام" بود كه هر كدام يكي از عناصر اربعه را آفريدند و سپس نُه "قام" كه طبقات نهگانهي آسمان را خلق كردند. اين قامها خود داراي اراده هستند، اما ارادهي اصلي و كلي از آنِ تين است. تين در عالم باطن است و داراي قدرت است. ما هنوز هم در تركي آذري اصطلاح "تين وورماق" داريم كه در مقام و معناي "ضربه خوردن روحي مرموز" به کار میبریم. تين در اجسام انساني ميتواند حلول كند و از اينرو، "قام"ها در هر دوره داراي تقدس هستند، زيرا تين با درجات گوناگون در آنها حضور دارد. بدين گونه ميتوانيم ادعا كنيم كه عرفان تركي نوعي "وحدت وجودي شهودي" است كه آن را بايد متفاوت از وحدت وجود هندي یا اسلامي و يا غربي بايد تعريف كرد. این باور، در طول تاریخ علویگری جانمایهی اعتقاد به «دون با دون» در میان آنان بوده است که امروزه رکن اصلی اعتقادات آئینی فرق اهل حق و طوایف مختلف باطنیگرایان علوی و بکتاشی را تشکیل میدهد.
ادعاهای غربیان
غربیان و برخی از پژوهشگران تركیه وبه تبع آنان دوسه ایرانی مدعی تحقیق نیز، با تكیه به موارد زیر سعی كردهاند نشان دهند كه آئین بكتاشی و علوی در تركیه از مسیحیت تأثیر پذیرفته و قوام گرفته است:
1. باور به شعار (الله بیر- محمد- علی) در بكتاشیه در مقابل تثلیث (پدر - پسر- روح القدس) مسیحیت.
2. باور به دوازده امام و دوازده خدمت در جمع خانه، درمقابل حواریون دوازدهگانهی مسیحی.
3. آئین نوشانوش در جمعخانه به یاد تشنگی امام حسین در مقابل خوردن نان و شراب مقدس از سوی مسیحیان به یاد حضرت عیسی.
4. مجرد زیستن مرشدان و دراویش بكتاشی در مقابل تجرد راهبهای مسیحی.
5. نفوذ معنوی مرشدان بكتاشی در مقابل نفوذ كشیشان مسیحی و اخذ اعتراف به گناه.
6. تولد بالیم سلطان در مقابل تولد حضرت عیسی.
7. برگزاری آئین ازدواج در حضور بابا در بكتاشیان و دده در علویان، در مقابل برگزاری این آئین در حضور كشیش در مسیحیت.
8. استفاده از تاج الف درمیان بكتاشیان در مقابل كلاه كشیشان مسیحی.
در پاسخ به مدعیان
در پاسخ به ادعاهای فوق بزرگان بكتاشی و بكتاشی پژوهان تركیه مطالب مستند زیادی نوشتهاند. ما این جا لازم است اشاره كنیم كه بكتاشیان خود را مسلمان و شیعهی دوازده امامی میدانند. به توحید، نبوت رسول اكرم و امامت حضرت علیهمراه با ولایت اعتقاد دارند. اما این سه را در تثلیثی شبیه تثلیث مسیحیت نمینگرند. ذات بیتعین خداوند را نور ازلی و مطلق میشناسند كه در وجود رسول اكرم وحضرت علی تجلی كرده است. بكتاشیان قرآن را مُنزل میدانند و حضرت علی را مفسر و یگانه آشكار كنندهی آن میشناسند و او را در مرتبهای بالاتر از رسول اكرمقرار میدهند. گذشته از همهی اینها، شعار تثلیث را نباید خاص مسیحیان دانست. اعتقاد به نوعی تثلیث در هند باستان و مصر كهن نیز وجود دانسته است.[10]
صالح بدرالدین نویان، پوستنشین معاصر علویان در رد ادعای تثلیث گوید:
«در عرف علویگری، محبت الله، محمد و علی، به ترتیب مقدار، ترتیب یافته است؛ یعنی علویان بیش از همه خدا را دوست دارند. علویان بكتاشی، علی را خدا نمیدانند و فرقهی «علی اللهی» در تركیه هیچ ارتباطی با علویان ندارد.»[11] او در جای دیگر گوید :«.....پدر، مادر و اجداد حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) معلوماند و هیچ كدام هم ادعا نداشتند كه از آسمان فرود آمدهاند و باز به آسمان خواهند رفت.»[12]
در باب دوازده امام در مقابل حواریون مسیحی، باید گفت بكتاشیان به چهارده معصوم اعتقاد دارند و در میان ائمهی معصومین، بویژه به امام جعفر صادق احترام خاصی قائلند و امامان یازدهگانهی شیعه را جانشینان حضرت علی میدانند.
در باب مقایسهی «باش اوخوتما» (=رازگویی) درمقابل ددهها با اخذ اعتراف به گناه نزد كشیشان مسیحی نیز، قضیه بسیار متفاوت است. در بینش بكتاشیان، معصیت در درون «وحدت وجود» توجیه میشود. منشأ آن، اعتقاد به گؤی تانری و عرفان تركی باستان است كه قامها رابط میان انسانها و گؤی تانری بودند و هركس با یادآوری اعمال زشت خود و رازگویی در حضور قامها به آرامش روان دست مییافت. و این همه، قبل از پیدایش مسیحیت بوده است وربطی به اعترافگیریهای قرون وسطایی كشیشان ندارد و نوعی مشاوره به حساب میآید.
بابینگر (Babinger)، جاكوب (Jacob)، هاسلوك (Hasluck) و بیرگه (Birge) كسانی هستند كه تلاش دارند پیوندهایی میان اعتقادات علویها و بكتاشیان با مسیحیت ایجاد كنند.
در میان آنان هاسلوك بیش از همه سینه چاك كرده است و سعی كرده است كه عینیت كلی میان علویگری و بكتاشیگری با مسیحیت پیدا كند. و آن را «اعتقادی واحد با دو بال» مینامد. او ادعا میكند كه درمیان بكتاشیان، علویان و قزلباشان، علیجای عیسی مسیح، دوازده امام جای حواریون دوازدهگانه، امام حسن و امامحسین جای پطروس و پاولوس نشانده شدهاند! ازجمله دلایلی كه برای این ادعایش میآورد چنین است:
«در سابق درمحل تكیهی حاجی بكتاش، كلیسای مسیحی موسوم به آیوس هارالامبوس موجود بوده است. از این رو، مسیحیان نیز این تكیه را زیارتگاه میشمارند. و به نظر آنان حاجی بكتاش كسی جز آیوس اویستانبوس نبوده است!»[13]
البته نباید داد و ستدهای اعتقادی و فرهنگی میان جوامع گوناگون را نادیده گرفت. جوامع بكتاشیگری و مسیحیت نیز در طول تاریخ نمیتوانستند بیرون از این داد وستد باشند، تأثیر و تأثر آنها در هم، غیر قابل انكار است. از این رو، احتمال تأثیر مسیحیت در بكتاشیگری نیز میرود. اما اگر این احتمال، اثبات هم بشود، این تأثیر باید بسیار كم اهمیت باشد.من ادعای تأثیر بنیادین مسیحیت بر یك مشرب شیعی و اسلامی را غیر علمی و خیال پردازی میدانم. در آسیای صغیر، در طول تاریخ بسیاری از تودههای مسیحی از دین خود برگشته ، مسلمان و بكتاشی شدهاند، بیآن كه اجباری در بین باشد.
در ایران نیز برخیها در گذشته تلاش داشتند مسلكهای وابسته به طریقت اهل حق را ادامهی كیشهای قبل از اسلام در ایران تلقی كنند. در حالی كه ما میدانیم این مسلك بعد از اسلام و پس از ظهور مشعشعیان پیدا شد و تمدن ایجاد شده توسط آنان جزو تمدن اسلام به شمار میرود.
ادعای شباهت تاج كلاه و كمر بكتاشیان با مشابه آنها درمسیحیت نیز ادعای نپذیرفتنی است. «الفی تاج» اوتاد بكتاشی اصلاً شباهتی به كلاه رهبانان مسیحی ندارد، بلكه دقیقاً همان است كه قامهای شمنگرای ترك بر سر میگذاشتند. شكل كمر نیز همین گونه است. درمتون تركی باستان و در فولكلور آذری به اصطلاح بئل باغلاماق(=كمر بستن) بر میخوریم كه دارای معنای بسیار عمیق است. برخی از قهرمانان كتات دده قورقود، كه یك اثر اسلامی است، با صفت «كمر بسته» توصیف شده اند. در این حماسههای آئینی كه سرواران اوغوز با مسیحیان میجنگند همه «كمر بسته» اند. در دیوان لغات الترك «كمر بستن» در معنای مقام گرفتن و جایگاه یافتن به كار رفته است[14]. در متون آئینی اویغوری نیز به گونههای« كمر بسته» بودن اشارهها رفته است.[15]
آئین كمر بستن در میان تركان بكتاشی، ادامهی همین رسم در میان تركان باستان آسیان میانه و قفقاز باید باشد.
تاثیر آئین یکتاپرستی قامایی در مسلکهای علویگری و بکتاشیگری
میان قام در آیین قامایی تركان باستان و دده و بابا در مسلك علوی گری و بكتاشیگری مانندگیهای زیادی وجود دارد. میان شیوهی گزینش آنها از سوی باورمندان و تودههای مردم، گونههای خدماتی كه ددهها و باباها انجام میدهند، شكل ظاهر، اعتبار، موقعیت و دعاهایشان شباهتهای حیرتآوری وجود دارد كه در زیر آنها را میشماریم:
1. مقام ددهگی در طریقت بكتاشی مانند مقام قامی در آئین قامایی موروثی است. از میان فرزندان یك قام یا یك دده، تنها فردی كه شایستگی این مقام را داشت، انتخاب میشد. هم اكنون هم در میان جماعت آتشبیگی از میان فرزندان ذكور سید یا اجاقپس از پرواز او، تنها یكی برای تنفیذ مقام سیدی به آقا نظام سرسلسلهی طائفهیآتشبیگی معرفی میشود. در میان بكتاشیان نیز رسم همین است. مقام قام در دین قامایی و دده در مسلك بكتاشی و سید[16] در فرقهی آتشبیگی با آموزش و تربیت به دست نمیآید. این فقط روح یك قام یا دده یا سید است كه در جسم یكی از فرزندان ذكور خود حلول میكند. و به او این مقام را میبخشد. روح پدر بر او مسلط میشود و او مجبور به پذیرش این مقام است، و اگر از پذیرش آن سر باز زند، گویا دیوانه خواهد شد و یا خواهد مرد. چنان كه در سالهای اخیر در تهران، سید حكمتنامی، فرزند یكی از سیدهای اهل حق به چنین بلایی دچار شد. و در تبریز در میان فرقهی آتشبیگی، سید ایرج نام، سومین پسر یكی از سیدهای پرواز كرده به این مقام دست یافت.
2. مراسم گزینش قام شبیه مراسم انتخاب دده و یا سید است. این مراسم در میان تركان یاقوت بسیار باشكوه است. در این مراسم افراد طایفه بر روی تپهای جمع میشوند. جامهای با نام قومو بر وی میپوشانند، عصایی به دستش میدهند. قامسالخورده حاضر میشود و دعای صداقت به مقام قامایی را میخواند. مراسم ده روز به طول میانجامد و در پایان، قام جوان را بر روی نمدی مینشانند و به هوا بلند میكنند. پس از این مراسم، وی به مقام قامایی رسیده است.[17]
عصا و نشاندن بر روی نمد در مراسم اهل حق، قزلباشان، بكتاشیان و علویان نیز موجود است. در میان قزلباشان به آن «دگنك ادب و اركان» میگویند.
در حكومت خاقانی تركان باستان نیز چهار تن از رؤسای طوایف، خاقان را بر روی «نمد سفید» مینشاندند و به هوا بلند میكردند. پس از اجرای مراسم، او به مقام خاقانی برگزیده تلقی میشد.[18]
امیرتیمور را هم در سال 771 هـ . در روز دهم ماه رمضان (8 آوریل 1369 م.) بر روی نمد سپید نشاندند و به هوا بلند كردند و به او «امیر تركستان» لقب دادند.[19]
در آسیای صغیر تختهچیها «مربّی» را، و در آذربایجان بعضی فرق اهل حق حتی «دلیل» را بر روی نمد سپید مینشانند و سه بار با آواز «یا الله، یا محمد، یا علی!» به هوا بلند میكنند.
3. هم كاهنان قامایی و هم ددهها در میان بكتاشیان و قزلباشان در پوشش خود، از كلاه، خرقه و كمر استفاده میكنند. قامهای آلتایی جبهی روباز بر تن و كلاه سرخ بر سر داشتند. جبه را از پوست میساختند.[20]
عشایر تركمن در دورانهای كهن در آسیای میانه و تركستان كلاه سرخ بر سر میگذاشتند و این آئین را به آذربایجان و آسیای صغیر نیز آوردند. در آغاز شكلگیری دولت عثمانی، اهل تسنن كه میخواستند با تركمنهایی كه هنوز مسلمان نشده بودند، تفاوت كنند، كلاه سفید بر سرگذاشتند.[21] شاه اسماعیل هم مریدان خود راقزلباش نامید و كلاه سرخ بر سر آنان نهاد. در حین وقوع جنگهای خانگی مسلمین، اهل تسنن علویها و بكتاشیها را نیز قزلباش نامیدند.
شاعری از علویان گوید:
یزید اوغلان بیزه قیزیلباش دئمیش،
باغچادا آچان گولده قیرمیزی.
اینجینمه ای كؤنول! نه دئرسه، دئسین،
كتابی درج ائدن دیلده قیرمیزی.
در میان قزلباشان و بكتاشیان خرقه اهمیت زیادی دارد و به جای كلاه نیز تاج بر سر مینهند. بكتاشیان خرقه را بها میدهند و آن را پوشانندهی عیبها میدانند و اصطلاحخرقهی ستّار از همین جا آمده است. گویند:«خرقه را در معراج بر حضرت محمد(ص) پوشاندند و او نیز بر حضرت علی (ع) پوشانید و حضرت علی (ع) هم به حسن بصری بخشید.» و راز آن در ستر هر چیز، ترك تعلقات دنیوی، خدمت، تكبیر، دیدار و حقیقت است.[22]
4. مراسم آئین جمع در میان بكتاشیان نیز شباهتهای زیادی با آئینهای قامایی دارد. مانند دفن كردن خون قربانی، قطع گوشت از مفصلها، نشكستن استخوانهای قربانی، آماده ساختن و پختن گوشت قربانی و تقسیم مساوی آن میان باورمندان و جزآن. اكنون در میان طوایف اهل حق آذربایجان به هر سهم گوشت قربانی كه در میان افراد جمعخانه تقسیم میشود، «بَش» و در میان بكتاشیان آناتولو «اولوش» گویند. آئین قربانی در جمعخانههای اهل حق طی مراسم خاصی انجام میگیرد. سید بر بالای سر قربانی میایستد، دعا میدهد و آن را در آشپزخانهی مخصوص به چالاسرهدایت میكند تا خون قربانی در آن جا دفن شود.
[1]. ابن نديم، محمدبن اسحاق. الفهرست، ترجمهي محمدرضا تجدد، تهران،1381، ص. 616.
[2]. دهخدا، علي اكبر. لغتنامه، مادهي شمن.
[3]. چاپ مصر 25،
[4]. ص 346.
[5]. ج 1، ص 33.
[6]. İNAN, Abdülkadir. 1954, Tarihte ve Buğün Şamanizm, Ank,. sf. 74.
[7]. GÖKALP, Ziya. 1990, Türk Töresi, İst, s. 23-43.
[8]. ROUX, Jean-Paul, 2002, Türklerin ve Moğolların Eski Dini, (Çev. Aykut Kazancıgıl), İst, s. 65.
[9] GÜNGÖR, Erol. 1992, Tarihde Türkler, İst, s. 61.
[10]. İ. Fenni Ertuğrul, Hakikat Nurları, İst, 1949, sf. 158-161.
[11]. دؤنمز، نوري (1389). علويان تركيه، قم، نشر اديان، ص 56.
[12]. Fiğlali, Ethem Ruhi (1990). Türkiyede Alevilik ve Bektaşilik, sf. 228.
[13]. F. V. Hasluck. Bektaşilik Tedkikleri, çev. Ragib Hulusi, İst, 1928, sf. 59-64.
[14]. كاشغري، محمود. ديوان لغات الترك، ترجمه دكتر ح. م. صديق، تبريز، اختر، 1382.
[15]. GÖKYAY, Orhan Şaik. 1973, Dedem Korkudun Kitabı, İst,. sf. CDIX-CDX.
.[16] سادات اهل حق غير از سادات مسلمين هستند. ايشان اعقاب مقدساني به شمار ميروند كه از سوي سلطان سحاك آفريده شدهاند.
[17]. A. İnan. Tarihte ve Bugün Şamanizm, Sf. 77- 79.
[18]. Toğan. Umumi Türk Tarihine Giriş, sf. 107.
[19]. A. Vambery. History fo Bokhara, London, 1873, sf. 171.
[20]. M. Eröz. Türkiyede Alevilik Bektaşilik, s. 267.
[21]. Kutluay Erdoğan. Alevilik ve Bektaşilik, sf. 11.
[22]. Tevfik Oytan. Bektaşiliğin İçyüzü, İst. 1937, sf. 56.