کتاب «قصه‌ها و افسانه‌ها در ادبیات کودکان آذربایجان» در 330 صفحه به قطع رقعی توسط نشر تکدرخت منتشر شد. این کتاب که به اهتمام سرکار خانم فاطمه بهرامی صالح و آقای سید احسان شکرخدایی در 6 بخش فراهم آمده است حاصل فعالیت‌های علمی استاد دکتر ح. م. صدیق در زمینه‌ی ادبیات کودکان آذربایجان است.

دکتر صدیق «افسانه‌های اسب»، «قصه‌های کچل» و «روباه در ضرب المثل‌های آذربایجانی» را از سال 1342 و در دوران معلمی از صندوق سینه‌ی مادران و پدران روستایی گرد آورده‌اند. این کار نتیجه‌ی ساعت‌ها تحقیق و پژوهش میان عامه‌ی مردم در سنین جوانی است.

رمان «دو قلوهای ترک» - نوشته‌ی جاهد اوچوق- ترجمه‌ی ایشان است که در دهه‌ی چهل به انجام رسانده‌اند. مقاله‌ی نقد «قصه‌های کودکانه‌ی بهرنگ» و مصاحبه‌ی ایشان در زمینه‌ی ادبیات کودکان پایان بخش کتاب است. در تهیه‌ی این اثر، خانم «بهرامی صالح» نگارش مقدمه و ویرایش متن؛ و آقای «شکرخدایی» گردآوری و تنظیم را بر عهده داشته‌اند.

این کتاب برای اولین بار منتشر می‌شود و مجموعه‌ای از فعالیت‌های استاد در زمینه‌ی ادبیات کودکان آذربایجان را در بر گرفته است که برای تدوین تاریخ ادبیات کودک در ایران حائز اهمیت است.

قصه‌ها و افسانه‌ها در ادبیات کودکان آذربایجان

خانم «بهرامی صالح» ضمن بررسی ادبیات کودک و تاریخچه‌ی آن در ایران و جهان به تحلیل محتوایی و زبانی هر یک از داستان‌های این مجموعه پرداخته است. ایشان با نگاه تیزبین توانسته است به خوبی از عهده‌ی بررسی داستان‌ها برآید و با لحنی صمیمی به تجزیه و تحلیل هر یک از عناصر سازنده‌ی داستان مشغول شود.  

او مثلاً در تحلیل داستان «چیل مایدان» می‌نویسد:

«چیل مایدان داستان اسبی است که قهرمان داستان (چوپان ) را از مهلکه‌ها می‌رهاند و به او در برابر پسر حاکم، قوققو یاری می‌رساند. قوققو که به وسیله‌ی اسب خود گؤی آت در تمام مسابقات پیروز شده و این پیروزی‌ها او را دچار غرور کرده، در مقابل چوپان که سوار بر چیل مایدان به میدان می‌آید سر تسلیم فرود می‌آورد و سه بار شکست می‌خورد . قوققو که بعد از این شکست‌ها مجبور است خواهر خود را به چوپان بدهد به جادوگر متوسل می‌شود تا به کمک او چوپان را از بین ببرد . . . در این داستان همچون بسیاری از داستان‌های فولکلوریک آذربایجان، مادر و محبت مادری به زیبایی به تصویر کشیده می‌شود اما پدر بی تفاوت و گاهی سنگدل است:

« پدر گفت: احمق! تو می‌خواهی این کلبه را بر سر من ویران کنی. یالا بساطت را جمع کن و از خانه‌ی من بزن به چاک که تو دیگر پسر من نیستی! و با این حرف چوپان را از خانه بیرون کرد . . . چوپان سنگی زیر سرش گذاشت و خوابید و در عالم خواب، مادرش را دید که می‌گوید پسرکم غصه نخور. . .»

در داستان چیل مایدان نیز همچون قارا آت قهرمان مثبت داستان از طبقه‌ی پایین جامعه و چوپان است که در مقابل قهرمان منفی که از طبقه‌ی حاکم است می‌ایستد و در نهایت پیروز می‌شود. داستان به زبان‌ی ساده بیان شده و در جای جای آن شاهد حضور زبان‌ مردمی،‌ کنایه‌ها، ‌ضرب المثل‌ها و اصطلاحات رایج بین عوام هستیم:

Ÿ اگه زیر قولت نمی‌زنی من حاضرم با تو مسابقه بدم.

( زیر قول نزدن : کنایه از عمل کردن به عهد و وفا).

 Ÿ هی ! قوقو حرف مرد یکی است،‌ خواهرت را بده بر دارم برم.

( حرف مرد یکی است: کنایه از اینکه مردواقعی کسی است که به عهد و پیمان و قولش عمل می‌کند. )

 Ÿ قوققو خواهری داشت که به زیبایی در همه‌ی عالم تک بود و به آفتاب می‌گفت: تو طلوع نکن،‌ من طلوع کنم. و به ماه می‌گفت: تو در نیا که من در بیام. ( اصطلاحی است رایج در میان مردم و برای توصیف زیبایی به کار می‌رود.) »[1]

 

و یا در فرازی دیگر از مقدمه در بررسی «قصه‌های کچل» می‌آورد:

«   این مجموعه- که به نام دنیای قصه‌ی بچه‌ها در سال 1352 به صورت كتابچه‌اي در 54 صفحه به قطع رقعي توسط «انتشارات نبي» به چاپ رسید- ترجمه‌ی چند افسانه و قصه‌ی فولکلوریک آذربایجان است که قهرمان آن‌ها کچل است. این قصه‌ها در ده‌ی پنجم سده‌ی شمسی در روستاهای تبریز‌، اردبیل، ‌خیاو، ‌اهر، ‌هریس به زبان‌ ترکی آذری ضبط و تدوین شده و سپس دکتر صدیق آن هارا به زبان‌ فارسی روان ترجمه کرده‌اند. صمد بهرنگی در مقدمه‌ی افسانه‌های آذربایجان می‌گوید:«کچل یکی از جالب‌ترین و زنده‌ترین و اصیل‌ترین چهره‌های آذربایجان است. در افسانه‌های آذربایجان کچل اغلب با وزیر و پادشاه در می‌افتد و همیشه پس از شکست‌ها و خفت‌ها و گول خوردن‌های متوالی پیروز می‌شود و یکهو می‌بینیم که داماد پادشاه شده و خود به جای پادشاه نشسته و نه‌نه‌ی پیرش را هم وزیر کرده. » (بهرنگی،‌ دهقان، 1357، 11)

دکتر صدیق در مقدمه‌ی کوتاهی که به مجموعه‌ی دنیای قصه‌ی بچه‌ها نوشته‌اند به نقش کچل و تاثیر این شخصیت در ادبیات شفاهی آذربایجان اذعان دارند: «کچل در سیمای مثبت خود در ادبیات شفاهی آذری مبارزه با عوامل منفی جامعه‌ی فئودالی گذشته، ‌موانع سد راه سعادت و راحت مردم و خادمان دین و دولت را به عهده دارد. اغلب در چهره‌ی عاشقی پاکدل و شوریده حال رویاروی امرا و حکام می‌ایستد و زیرکانه و با مهارت تا دم وصال می‌ستیزد» (دنیای قصه‌ی بچه‌ها، ‌مقدمه )

در این مجموعه دوازده قصه آمده که شخصیت اصلی آن‌ها کچل است. در تمامی این قصه‌ها قهرمان داستان (کچل) از طبقه‌ی پایین است و با مادر پیر خود به سختی گذران زندگی می‌کند و دوستانش نیز هم چون خود او فقیر یا گدا هستند. اما شخصیت مقابل کچل معمولا پادشاه، ‌وزیر، ‌زاهد، درویش و . . . است که به راحتی آن‌ها را فریب می‌دهد و به بالاترین مقام‌ها می‌رسد، صاحب ثروت و مکنت می‌شود. در برخی داستان‌ها کچل در نقش یاری کننده‌ی ضعیفان و مظلومان ظاهر می‌شود. مثلا در داستان کچل و چهل دزد، او با دزدان همکاری می‌کند علاوه بر این که خود، مال و ثروت فراوان به دست می‌آورد قسمتی از این اموال دزدیده شده از تاجران و ثروتمندان را به فقرا و نیازمندان می‌دهد. در داستان کچل و فرشته‌ی طوفان شاهد هستیم که کچل یک ماه به مداوای بچه‌ی زخمی بز می‌پردازد. زبان‌ این اثر زبان‌ی است مردمی و عامیانه. اصطلاحات و کنایه‌های عامیانه به زیبایی و متناسب با محتوای اثر و در جایگاه مناسب آورده می‌شوند. کنایه یکی از طبیعی‌ترین راه‌های بیان است که در گفتار عادی مردم جریان دارد و یکی از راه‌های القای مفهوم به خصوص در افسانه‌های عامیانه است که مخاطب آن تمام مردم هستند. آوردن این کنایات که از گذشته در زبان‌ مردم جاری بوده‌اند کمک بزرگی  در جهت حفظ فولکلور و زنده نگه داشتن زبان‌ و فرهنگ غنی این مرز و بوم است. قصه‌های کچل سرشار از این نوع کنایه هاست. در این جا قسمتی از آن‌ها را که برگرفته از کتاب دنیای قصه‌ی بچه هاست ذکر می‌کنیم:

Ÿ به ماه می‌گفت تو در نیا که من در بیام. « ص3»

(= کنایه از زیبایی است.)

Ÿ کچل و گلرخ را دست به دست دادند. « ص6 »

‌(= آن‌ها را به عقد هم در آوردند.)

Ÿ نه گذاشت و نه برداشت و قضیه را از سر تا ته برای مردم تعریف کرد. «ص8 »‌

(= تمام مطلب را بدون اینکه به عواقب آن فکر کند بیان کرد. )

Ÿ پی فرصت می‌گشتند تا آن را کش بروند. «ص10‌»

(= به دنبال فرصت بودند تا آن را بدزدند.)

Ÿ یکی این بگو یکی اون بگو‌.

(= کنایه از حاضر جوابی است.)

Ÿ درب خانه‌ی مرد باز است. «ص12»

(= کنایه از بخشنده بودن. )

Ÿ پوست از سرشان می‌کند. ‌

(= کنایه از مجازات سخت است.)

Ÿ پای من به گور پدر آدم دروغگو. «ص22 »

(= ‌لعنت به پدر کسی که دروغ بگوید.)

Ÿ دق دلش از دست کورها خالی نشده بود.

(= دلش از دست کورها پر بود)

 همان طور که مشاهده می‌کنیم تمام کنایه‌ها برگرفته از کنایات رایج در زبان‌ مردم است و زبان‌ فولکلوریک اثر را غنی تر می‌کند. . »[2]

 

در زیر بخشی از مقاله‌ی «روباه درضرب المثل‌های آذربایجانی» را می‌آوریم:

« آتالار سؤزو یعنی حرف‌های پدران و پیشینیان. آذربایجانیان وقتی می‌خواهند هنگام صحبت مثلی بیاورند؛ اغلب می‌گویند: «آتالار بئله دئییبلر. . . » یا «دده‌لر بئله دئییبلر. . . » یعنی: پدران چنین گفته‌اند. . .

یا این‌که «کئچمیش‌لر نه یاخشی دئییبلر. . . » و یا این‌که «قدیم کیشی‌لر، سؤزون لاپ جوهرین چکیبلر. . . » یعنی: قدیمی‌ها چنین گفته‌اند. . . و غیره. تقریبا همه‌ی گرد‌آورندگان امثال و حکم ترکی آذری به این گونه گفته‌ها نام «آتالار سؤزو» داده‌اند. در جاهای دیگر هم «آتا سؤزلری» می‌گویند. ترکان کرکوک هم بدان نام «اسکیلر سؤزو» ‌می‌دهند. در فارسی به آن «ضرب‌المثل، امثال و حکم، اقوال سائره و غیره» می‌گویند. کلمه‌ی «مثل» در زبان‌ آذربایجانی بیشتر به آن‌چنان حکایاتی اطلاق می‌شود که منشأ آن یکی از «آتالار سؤزو»ها بوده باشد.

بدین‌گونه گوییم، آتالار سؤزو در زبان‌ آذربایجانی به مجموع امثال و حکم، کنایات و تعبیرات اقوال سائره و اصطلاحات گفته می‌شود. می‌دانیم که امثال و کنایات به مثابه‌ی دریایی هستند عظیم که گونه‌گون گوهرهای گران‌بهای ذهن وقّاد و اندیشه‌های روشن و فروزنده و ذوق استوار مردم را در ازای زمانه‌ای متمادی در بر گرفته است. مبیّن‌هایی که برای توجیه حوادث اجتماعی و گزارش جزر و مدهای زندگی و به خواست هر رویداد و هر نیاز اجتماعی به وجود آمده‌اند. این مردم‌اند که ما فی‌الضمیر خود را موجز و کامل بیان داشته‌اند. گاهی یک حادثه‌ی تاریخی را در یک جمله گزاره، زمانی فکری عمیق را در چند کلمه گنجانده، و وقتی هم پندی لطیف را آویزه‌ی گوش ساخته‌اند.

این مردم‌اند که پس از واخوردگی و ناکامی در مبارزات حق‌طلبانه‌اش به طنزی و کنایه‌ای جانگزا برخاسته و هنرمندانه پشت نقاب‌ها را تصویر کرده‌اند، خواست و اعمال دل‌های سیاهی را که در برون صورتی زیبا و ظاهری خوشایند دارند و با خوش برخوردی به حرکت کثیف خود ادامه می‌دهد، افشا کرده‌اند.

اگر هم این مردم یغما شدنی و تاختنی بوده‌اند، باری غرورشان باخته شدنی نبوده است. اگر هم به تمام هست و نیستشان آتش می‌افتاد، باز از موجودیت خود و از موجودیت پدران خود و از موجودیت آنچه که به راستی حق است، دفاع می‌کردند.

باری آتالار سؤزو شامل همه‌ی این مبین‌هاست، و بخش‌های بسیاری از آن از سال‌ها و قرن‌ها پیش، گذشته از آن‌که جداگانه صورت مکتوب یافته‌اند، به ‌حدّ وفور تقریبا در تمام متون کلاسیک آذری دیده می‌شوند. دو نفر آذربایجانی در یک محاوره‌ی کوتاه محال است، چندین «آتالار سؤزو»ی زیبا به کار نبرند. چرا كه گفتیم آتالار سؤزو آن‌چنان جمله و جملاتی هستند که معانی عمیقی را در الفاظ اندک خود می‌گنجانند، به مردم برای درک طریق صواب از راه ناراست یاری می‌کنند، اندیشه‌های مردمی را دامن می‌گشایند، از تاریخ اجتماعات داستان می‌آغازند و خلاصه، جلوه‌های مختلف حیات انسآن‌ها را در خود منعکس می‌کنند.

از قدیمی‌‌ترین آثاری که آتالار سؤزو مستقیما در آن‌ها جایی برای خود باز کرده است، می‌توان «دیوان لغات‌الترک» و «کتاب دده قورقود» و برخی منابع دیگر را ـ و از جمله «ثعلبیه» چنان‌که در جای خود اشاره کنیم ـ نام برد.

در بیرون از ایران هر چند درباره‌ی آتالار سؤزو کتاب‌ها و مجموعه‌ها پرداخته شده، لکن در ایران هنوز کسی کار شایسته‌ای درباره‌ی آن انجام نداده است، و کسی با علاقه‌مندی و درک مسؤولیت و حفظ امانت و پژوهش دقیق بدان نپرداخته است. مجموعه‌ی ناقصی در سال 1332 به نام «امثال و حکم در لهجه‌ی محلی آذربایجان» توسط آقای علی اصغر مجتهدی به عنوان پایان‌نامه‌ی دانشگاهی در تبریز چاپ شده است.

در گرد‌آوری آثار فولکلوریک و مخصوصا آتالار سؤزو به نکات مهمی باید توجه داشت که مهم‌ترین آن‌ها این است که هرگونه تعصب و جانبداری قومی، مذهبی، اخلاقی، اجتماعی و غیره را کنار گذاشت، یعنی مادامی‌که کسی چنین صفتی را نداشته باشد به هیچ‌ روی شایستگی دست یازیدن به فولکلور (یعنی اندیشه‌ی خلق) ندارد.

مضافاً، بی‌جا نمی‌دانیم که در همین‌جا درباره‌ی آتالار سؤزو برخی نکات مهم را هم فهرست‌وار یاد‌آور شویم و آن‌گاه برویم سر مطلب:

 قسمت اعظم آتالار سؤزو زاده‌ی روح صاف و بی‌آلایش بی‌نوایان شهر و روستا است. توده‌های ستم‌دیده و جورکشیده‌ای که نتوانسته‌اند غرور خود را ببازند. این قسمت عظیم شایسته‌ی مطالعه و پژوهش دقیق و عمیق است و متاسفانه ما را این‌جا امکان و فرصت چنین کاری نیست. همین‌قدر است که به آوردن چند مثال اکتفا می‌کنیم:

■ خانین کؤلگه‌لیگیندن، ایتین دامی گؤزه‌لدور. (زندگی در لانه‌ی سگ بهتر است از زندگی زیر سایه‌ی خان. )

■ خانا بویون أگینجه، آللاهدان اؤلوم ایسته. (به جای این‌که از خان اطاعت کنی، از خدا مرگ بخواه. )

■ آللاه کریمدیر، قویوسو دریندیر (خدا کریم است، چاهش هم عمیق است)

■ یاخشیلیق ائت آت دریایا، بالیقدا بیلمسه، خالیق بیلر (تو نیکی می‌کن و در دجله انداز. )

■ رحم ائله‌ین، رحمه قالار (هر که رحم کند، رحم هم می‌بیند)

■ ظولمیله آباد اولان، عدلیله بر باد اولار (آنچه با ظلم آباد شود، با عدل بر باد می‌رود. )

 

برخی‌ها در بردارنده‌ي فلسفه‌ی حیات و عمیق‌ترین و دقیق‌ترین مسایل تاریخ و حیات اجتماعی است:

■ ائل گوجو سئل گوجو (زور توده زور سیل)

■ تک ألدن سس چیخماز. (یک دست صدا ندارد. )

■ بولانماسا، دورولماز. (تا پریشان نشود کار به سامان نرسد. )

■ آغلامایینجا، سود وئرمزلر. (تا نگرید طفل، کی نوشد لبن؟)

■ زحمت‌سیز رحمت اولماز (بدون زحمت، رحمت نشود)

■ یاریلیق قازان قایناماز (دیگ شرکتی، به جوش نیاید. )

■ بیر اؤلومه چاره یوخدور (فقط مرگ است که چاره‌ای ندارد)

■ او یایدان بیر ـ بیر دوشه‌ر (تیر از کمان یک یک اوفتد)

الخ. . . »[3]

 



[1] محمدزاده صدیق، حسین. قصه‌ها و افسانه‌ها در ادبیات کودکان آذربایجان، گردآورندگان: فاطمه بهرامی صالح و سید احسان شکرخدایی، تهران، تکدرخت، 1394. (ص 20)

[2] همان، ص 21.

[3] همان، ص 283.

دیدگاه‌ها   

مریم.ن
0
سلام ؛خسته نباشید

اکثر این قسم کتابها پیدا کردنشون تو شهرهایی غیر از تهران مشکله اگه ممکنه فایل pdf برا این کتاب بذارین ممنون میشم
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید