دکتر ح. م. صدیق
مدرسهی غیاثیه
بعد از موزه به مسجد غیاثیه رفتیم. مسجد و مدرسهی غیاثیهی خرگرد که در سال 848 هـ. به امر خواجه غیاثالدین پیر احمد خافی وزیر شاهرخ میرزا تیموری بنا شده است. این مسجد به سبک و شیوهی بناهای موجود در مراغه ساخته شده است. این گونه سبک معماری را «سبک آذربایجانی» مینامند که در مراغه پس از هولاکوخان از سوی هنرمندان بومی ایجاد شده و از آذربایجان به دیگر نقاط مسلمان نشین انتشار یافته است.[1]
این بنا که از باشکوهترین مراکز علمی و دانشگاههای عصر خود به شمار میرفت، تا زمان جنگ جهانی اول رونق داشته است. در دورهی پهلوی اول و دوم مورد بی اعتنایی قرار گرفت. مدرسهی غیاثیه اکنون جنب قصبهی خرگرد که نزدیک 400 خانوار جمعیت دارد، قرار گرفته است. 32 غرفه و حجره در دو طبقه دارد، از سالمترین بناهای عهد تیموری است.
در راه زوزن
پس از بازدید از مدرسه و مسجد غیاثیه به سوی زوزن راه افتادیم. در مسیر از نشتیفان neshtifan گذشتیم. از معنای این اسم پرسیدم، گفتند اهالی خودشان نشتهفو neshtefu میگویند. در اتیمولوژی آن هم اظهار نظرها کردند. میگویند اخیراً این نام را به «تشنگان» تغییر دادهاند. من فکر میکردم تغییر نامهای جغرافیایی فقط مختص اسامی ترکی است که در کشور ما 80 سال است به یک بیماری مسری بدل شده است و سبب شده است زیباترین و پر معناترین نام ترکی ایرانی با کلماتی من درآوردی و بیمزه جا به جا شود. اما این جا دیدم این کج سلیقگی همه جا تسری دارد ناشی از نوعی شوونیسم و باستانگرایی که چون ویروسی از زمان رضاخان ما را گرفتار کرده است.
خلاصه تا زوزن 45 کیلومتر راه داشتیم. منطقه بادخیز است.
اهالی نشتیفان خیلی فعال در امر حمل و نقل، اغلب صاحب کامیون هستند، درب حیاطهاشان بزرگ است. این جا، مرکز کشت درخت کاج است که صادر هم میکنند. خزانه درختها را پشت دیوارها دیدم. میگویند کاجهای بزرگ راه چمران تهران را همین خاف داده است.
نشتیفان دارای آسباد Asbad (آسیاب بادی) است. امروزه 43 آسباد سالم که در یک رشته کنار هم چیده شدهاند، پا بر جا هستند. ظاهراً از آن دورهی صفوی است.
درخواست کردم من را با کار یکی از آسبادها آشنا کنند. درب آسباد را با وسیلهای به اسم «کلیدو» باز کردند. داخل رفتیم. دو سنگ بزرگ آسیا بر روی هم دیدم که سنگ زیرین از سمت بالا وصل به مخزن گندم و از سمت پایین وصل به مخزن آرد بود. سنگ بالایی را تیر چوبی درشت و بزرگی که از سقف به بیرون آمده بود و نزدیک دو متر بر روی زمین قرار گرفته بود، میچرخانید. این تیر کلفت ستبر دارای پرههایی بود که باد در آن پرهها میگرفت و تیر را میچرخاند و در نتیجه سنگ بالایی آسیاب میچرخید و گندم سرازیر شده از مخزن، آرد میشد و پایین میریخت. تیر چوبی گذشته از «پره»ها دارای اجزایی با نامهای خربل، کلهسو، قلندوک، پیوند، دولبره است که هر کدام کاری انجام میدهند تا گندمها آرد شود. سنگ آسیابها را از کوه سینا در کنار نشتیفان، میکنند و میآورند.
میگویند بادهای این جا از بادهای منجیل هم بیشتر و قویتر است. در مسیر خاف به نشتیفان چند توربین دیدم. میگویند قرار است سپاه 60 توربین در این جاها کار بگذارد و از این بابت خوشحالی میکردند.
بادهای 120 روزهی خاف از 15 اردیبهشت شروع میشود. همان گونه که گفتم بادها به سازهای چوبی میخورده و آسیاب به راه میافتاد. باد به پرهها میخورد، پرهها به چوب تیر وسط متصل است و چوب به سنگ آسیاب.
در گذشته از نیشابور و جام و غیره برای آرد کردن گندم به این جا میآمدند و از این رو، اقتصاد خاف رونق داشت.
در راه قائن
به سمت قائن و به مقصد زوزن راه را ادامه دادیم. جادهای متروکه و بسیار خراب که اهالی به آن «جادهی مرگ» میگویند. با آسفالت سرد و عرض بسیار کم که امروزه کامیونها و باریها و ماشینهای سنگین از روی آن رد میشوند.
همه جا افتخار میکردند که من را «از تبریز» بنامند و این برای من مهم بود.
مدرسهی ملک زوزنی
آمدیم به مسجد ملک زوزنی. در کتیبهی موجود سال بنا 605 ذکر شده است.
بنای دو ایوان مقابل هم یادگار ترکان خوارزمشاهی از اولین نمونههای کاشیهای فیروزهای در ایران است.
حصار زوزن در کنار مسجد است که سلطان محمد خوارزمشاه در آن پناه گرفت. محراب ساخته شده در اواخر دورهی سلجوقی را هم در کنار مسجد زوزن گذاشتهاند و حصار کشیدهاند.
به زوزن که رسیدیم رمضانعلی عرب مسئول حفاظت ملک زوزن (ابوالمؤید ابوبکر علی زوزن) از ما استقبال کرد. فردی بذلهگو است. حافظهی خوبی هم دارد.
او ضمن خواندن چند شعر فکاهی یک شعر هم از سید اشرف الدین گیلانی خواند:
لذت دنیا زن و دندان بود!
تا آخر خواند و با چه عشقی! و این بیت را هم خواند:
یاران دلم تنگ است از دیر و از زوزن
زردی هم آهنگ است با رخسار سوزن
همراهانم میگفتند «بهآفرید» اهل همین جا بود. او، آئینی گبری آورده بود که گویا ترکیبی از اسلام و زرتشتیگری بود. ابوریحان در جایی گوید او از زوزن برخاسته است. ابومسلم او را به جرم ارتداد کشته است.
بیرون آمدیم و به راهمان ادامه دادیم. این جا را «بیآسباد» مینامند. به این علت که در این مسیر، آسباد وجود نداشته است. سمت چپ جاده به قائن میرود، ما همچنان مسیر زوزن را ادامه دادیم.
جالب است که کلمهی «کافر» در این منطقه در معنای دیگر خود یعنی کشاورز و کسی که دانه را پوشش دهد به کار میرود. همان که دانه را زیر خاک پنهان کند یا به عبارتی، حق را پنهان کند.
کاف = پوشش
کافار= پوشاننده. محلی به نام کافر قلعه در این منطقه را اخیراً اسلام قلعه نامیدهاند! این، از لطایفی بود که همراهانم برایم گفتند.
ابوسهل زوزنی مذکور در تاریخ بیهقی و عامل قتل حسنک وزیر از این جاست.