دکتر ح. م. صدیق
در سنگان
ساعت 12 رسیدیم به سنگان شهری با 15000 نفر جمعیت، سنگهای قیمتی با 80 درصد آهن از کوهپایههای اطراف آن کنده میشود و به پاکستان و چین صادر میگردد. قدم به قدم تریلی بود که دیدیم، تریلیها خالی میرفتند داخل سنگان و تریلیهایی با تخته سنگهای درشت بر میگشتند. مانند آذرشهر تبریز که تریلی تریلی سنگهای قیمتی از سرزمین آذربایجان بیرون فرستاده میشود. سنگان معروفترین معدن آهن خراسان است.
حافظ ابرو هم نوشته: «و در سنگان، کان آهن بسیار است». سنگ آهنها را ریز میکنند و در گونیهای خاصی میبرند.
مسجد گنبد سنگان مانده از دورهی ترکان سلجوقی با گنبدی آجری هنوز برپاست. اما محراب را گچ کشیده و از بین بردهاند. کتیبههای آجری آن هم کم و بیش سالم است.
8 غرفه در قسمت بالا دور تا دور مسجد وجود دارد که تزئینات آجری داخل آنها همه با هم متفاوت است این شهر هم همگی اهل تسنن هستند. سپس داخل مسجد جامع رفتیم از آثار تاریخی خوارزمشاهی که اولین نمونههای کاشیکاری آن عهد را دارد.
خوارزمشاهیان در حکومت 150 سالهی خود بناهای متعدد متآثر از معماری سلجوقی برپا داشتند. یادی از شیخ آغا بزرگ تهرانی کردیم، خدا رحمت کند با آن کار عظیم الذریعه. گفتم علت موفقیت این بزرگان در آن بود که همگی از سیاست به دور بودند، این است که تاریخ مصرف پیدا نکردند.
برای ناهار رسیدیم به منزل آقای عبدالحق پور یعقوب که به خاف شناسی علاقه دارد و بسیار فعال است. وارد حیاط ایشان که شدم حیرت کردم. در تمام دیوارهای حیاط قطعه - قطعه تابلوهای مناظر و مرایا توسط نقاش رسم شده است. شمردم بیست تابلو در ابعاد 5/2×3 متر با رنگآمیزی و موضوعهای گوناگون زیبا و فرحبخش با زمینی دارای هشت باغچه و استخر و آب نما در وسط. وارد که شدم،احساس کردم وارد بهشت شدهام. اطرافت همه گلهای رز، محمدی، هفت رنگ و درختهای اقاقیا و غیره است و خانهاش هم بسیار آراسته. متولد 1350 است شغلش در بازار و هم اکنون دانشجوی رشتهی کامپیوتر در دانشگاه آزاد خاف است. دارای سه دختر و یک پسر سهسالهی بسیار دوست داشتنی.
به من گفته بودند که در خاف و اطراف آن به ندرت میتوان به تُرک برخورد و یکی گفت:«حتی یک خانوادهی ترک وجود ندارد، جز آقای مهرپرور که از ترکان درهگز است.» و با اشتیاق میل داشتند من را با او آشنا کنند که ترکی حرف بزنیم. چند ساعت پیش در مسیر با ایشان آشنا شدم، کارگاهی داشت و دفتری تمیز و با سلیقه. برای ناهار ایشان هم دعوت شده بود، آمدند شدیم 5 نفر.
بر سر سفرهی ناهار
سفرهشان عین سفرهی یک آذربایجانی، بسیار با سلیقه و تمیز با ترشیجات و مرباهایی که برایم آشنا بود، پهن شد. از هر دری سخنی رفت. اهل خانه و همراهانم بیشتر مایل بودند من و آقای مهرپرور به ترکی صحبت کنیم. میگفتند:« ترکی، بسیار زیبا است.» ما دقایقی به ترکی حرف زدیم، اهل خانه تبسم بر لب سراپا گوش بودند که بتوانند، چیزی حالی شوند. ایشان از ترکان درهگز هستند. به لهجهی زیبای ترکی خراسانی حرف میزدند. ضمن صحبت لطیفهای نیز نقل کردند:
ایکی باجی وار ایدی، بیری وارلی، بیری یوخسول. بیر گون یوخسول باجی، وارلی باجینین قاپیسین دؤگدی، اوندان کوماج (= چؤرک) آلسین. او تندیر باشیندا اوتورموشدو کوماج پیشیریردی. تئز کوماجلاری آلتینا ییغیر و اوستونده اوتورور کی یوخسول باجییا وئرمهسین. ایستی کوماجلار قیچلارینی یاندیریر و هی اویان - بویانا ییرغالاندیغی حالدا، یوخسول باجی دئییر:
باغچادا گوللر باجی
اوخور بولبوللر باجی
قیچین کوماج یاندیردی
کئچر بو گونلر باجی
اکنون ده سال است در خاف سکونت دارد.
مزار شهدای صدر اسلام
عصر رسیدیم به مجموعهی خواجه یار شامل حوض آب انبار عصر قاجار و مزار است.
از آقای عطوفتی پرسیدم:« چرا خواجه یار؟»
جواب دادند:«مجموعهی مزار شهدای صدر اسلام است که نام و مشخصات آنها معلوم نیست. ولی خواجه به معنای سرور، سید و بزرگ در زبان و گویش خراسان است. افرادی در مبارزه با کفار در همین جا شهید میشوند. این مکان برای اهالی مسلمان خاف تقدس دارد.»
مقام یک آذربایجانی
صغیر و کبیر در خاف از یک معلم آذربایجانی اهل مراغه به نیکی یاد میکنند. محمد علی شیپوری فرزند مقصود که میگفتند بیش از 15 سال در خاف صادقانه معلمی کرد، خانه سازمانی نگرفت، سهمیه قبول نکرد، صادقانه درس گفت و روزی که در کوههای خواجهیار به سکتهی قلبی درگذشت، همهی اهالی خاف از خانهشان بیرون آمدند و تشییع جنازهی باشکوهی کردند و در همین مکان مقدس یعنی مکان شهدای صدر اسلام دفنش کردند. یکی از اهالی خاف میگوید:« من از شاگردان مرحوم شیپوری بودهام. در مورد ایشان سخن گفتن مشکل است اکثر جوانان خافی افتخار شاگردی ایشان را داشتهاند و با وجود این که ممکن است بارها از ایشان کتک خورده باشند اما در روزی که خبر مرگ ایشان پخش گردید همه گریهکنان در مراسم تشییع ایشان شرکت کردند. وقتی برادران مرحوم شیپوری برای بردن جنازه به خاف آمدند و آن جمعیت عظیم را دیدند بدون هیچ گونه اعتراض به خواستهی مردم مبنی بر دفن مرحوم در مقبره خواجهیار رضایت دادند. البته این نکته قابل ذکر است که با توجه به تقدس مزار خواجهیار معمولاً افراد خاص در آن جا دفن میشوند. در حال حاضر نیز خانوادهی این معلم ارزشمند در شهر خاف زندگی میکنند. او معلم نمونهای بود که هرگز ارزش کار معلمی را فدای خواستههای خود نکرد.
بر سر مزار حافظ ابرو
پس از دیدار از خواجهیار خواهش کردم مرا به مزار حافظ ابرو بردند. دو تن از زنان چادری بر سر مزار او نشسته اشک میریختند و دعا میکردند. نگاه مردم به حافظ ابرو بسیار احترامآمیز است. ما بر سر مزار بودیم یک خانوادهی جوان هم آمدند و نشستند دو سه قل هو الله خواندند و فاتحه دادند.
کتیبهای به بلندی دو متر و عرض 60 سانت بر سر مزار حافظ ابرو نقر و تعبیه کردهاند. برادر حافظ ابرو یعنی پیر احمد فرزند اسحاق خافی نیز در کنار او آرمیده است. خیابانی به نام حافظ ابرو خیابان شهاب را قطع میکند که هر دو خیابان به نام او نام گذاری شده است.
عصر هنگام، آسمان غرید، گرد و خاک به پا شد و بارانی آمد و هوا را اندکی قابل تحمل کرد.
دیدگاهها
تقدیر و سپاس جهت اطلاع رسانی اولین کنگره ی ملی شیخ سالار دیلمی از وب سایت پربار« سفر از کثرت به وحدت » .
ادمین گروه گؤزل دی یاریم خسروشاه
سعید بختیاری خسروشاهی
facebook.com/.../...
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا