کتاب «ایل سرافراز» (مجموعه مقالات دکتر ح. م. صدیق درباره‌ی ایل قشقایی) با مقدمه و به اهتمام دکتر حسن شعبانی‌آزاد، در 242 صفحه به قطع رقعی توسط نشر تکدرخت منتشر شد. گردآورنده‌ی اثر در پیشگفتار خود ابتدا به شرح فعالیت‌های علمی و بررسی آثار مکتوب دکتر صدیق درباره‌ی زبان و ادبیات ترکی قشقایی پرداخته است. این آثار شامل موارد زیر است:

مقالات: 1- میرزا مأذون قشقایی. 2- میرزا جهانگیرخان قشقایی، فرزند ایل سرافراز. 3- تأثیر حکیم جهانگیرخان بر اندیشه‌های شاعران قشقایی. 

مقدمه‌ بر کتب اهل قلم قشقایی: 1- ضرب المثل‌ها چشم و چراغ ایل ماست (اثر اسدالله مردانی). 2- پیوستگی قومی (اثر حسین جدی). 3- سرنوشت ناتمام دیوان یوسفعلی بیگ قشقایی (اثر ناصر ایرجی). 4- آللینجاق اولدوزو (اثر سرکارخانم فتانه مرادی). 

کتاب: نصاب ترکی قشقایی به فارسی اثر محمد قلی قهفرخی (فقیر).

مجموعه شعر «قاشقایی لوحه‌لری»

متاسفانه به دلیل طولانی شدن روند صدور مجوز نشر، چند مقدمه‌‌ای که دکتر صدیق در چهار سال اخیر بر آثار صاحب قلمان قشقایی نوشته‌اند در این کتاب نیامده است. کتاب‌هایی مانند: آیی قولو (اثر سرکار خانم شوکت رضایی) و دنادان حیدربابایا سلام (گردآوری آقای ارسلان میرزایی).

ایل سرافراز مجموعه مقالات دکتر حسین محمدزاده صدیق درباره قشقائیان

 در زیر قسمت‌هایی از مقدمه‌ی آقای دکتر حسن شعبانی را بر این کتاب، می‌خوانیم:

استاد در طی بیست سال  تلاش بی وقفه‌، تحقیقات عالمانه ای را در مورد تاریخ‌، فرهنگ و ادبیات ایل قشقایی به نگارش در آورده اند‌، که حقیر در محفلِ دانش و فرهنگ چنین استاد‌، خود را خوشه چین خرمن دانش و حکمت این استاد علّامه‌ می‌‌داند و شایسته می‌‌اندیشد که قلم را در ستایشِ این جهان دیده‌ی پُر هنر بر صفحه زرّین تاریخ به شوق نوشتن آورد‌، اما به قول استاد شهریار‌، شاعر شیرین سخن ترک:                                                

 همتم تا می‌‌رود ساز غزل گیرد به دست     

طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‌‌کند "                            

استاد صدیق را از هر زاویه‌ای که بنگریم او را یگانه‌ی عصر خویش می‌‌دانیم‌. اگر بنگریم او را از دریچه‌ی شعر‌، شاعری است خردمند و آزاد اندیش‌، چنانچه او را از بُعد عرفان بنگریم‌، صاحبدلی خوش نام‌، ذاکری نیک اندیش و سالکی فرّخ پی است‌. صفحه‌ی زرّین تاریخ که ورق می‌‌خورد‌، وی را مورّخی حقیقت نگار می‌‌بینیم. همین که از زبان ملّتی سخن می‌‌رود‌، زبانشناسی اندیشمند و کنجکاو خوانده می‌‌شود که آشنا به زبانهای سه گانه‌ی اسلام ( ترکی‌، عربی فارسی ) است. پس سخنِ آشنا را ازآشنا می‌‌شنویم.

 1. میرزا مأذون قشقایی

استاد در مقاله‌ی نخست با عنوان « میرزا مأذون قشقایی » در مطلع باریکه‌ای در مورد تاریخ و خاستگاه قشقایی‌ها نوشته‌اند و سپس به توضیح واژه‌ی مرکب قشقایی پرداخته اند. در این مقاله زبان قشقایی را ادامه‌ی زبان قانونمند ترکی آذری به حساب آورده اند و نیز مختصری از نخستین متنِ مکتوبِ بازمانده به زبان قشقایی و کتیبه‌های آن سخن گفته و چندین آثارِ مکتوب بازمانده را برشمرده‌اند.
سپس با نام بردن چند تن از شاعران به نامِ قشقایی‌، از میان همه مختصری به زندگی شاعر شهیر «میرزا مأذون» اشاره نموده‌اند و زبان او را الهام بخش از آیات الهی و احادیث معنوی دانسته و سخن را به چند بیت از اشعار او که به زیورِ مدحِ مولا علی (ع) آراسته‌، پایان داده است.

حقیر مقدمه‌ی کتاب حاضر را به زندگی‌، شعر و اندیشه‌ی میرزا مأذون تحت عنوان «معنویت و عرفان در اشعار مأذون عارف و شاعر قشقایی» زینت بخشیده‌ام.

 2. میرزا جهانگیرخان قشقایی، فرزند ایل سرافراز

در مقاله‌ی دوم بندِ یک‌، از زبان استاد‌، از جامعه‌ی پاک‌، ساده زیست و از فرهنگ زلال و پویایِ قشقایی سخن به میان آمده است. وی از ترک ستیزی ِ رژیم پلید طاغوتیان زبان به شکوه گشوده است. به تفکیکِ مرزهای جغرافیایی پرداخته و سرحدِّ اقلیمِ قشقایی را معین نموده اند. ایشان آمار جمعیّت قشقایی‌ها را از زبان چند مستشرقِ فرنگی نقل کرده و نیز از رشادت‌ها و دلیری های ملّت سلحشور قشقایی قلم را به ستایش نشانده است.

در بندِ دوم مقاله‌، از منشاء ایل بزرگ قشقایی سخن به میان آورده است و آنان را یکی از عشیره‌های 24گانه‌ی اوغوز ( ترکان غز ) می‌‌داند. با استناد به چند کتب تاریخی و الواح سومری‌، قدمتِ هفت هزار ساله‌ی این قوم را اثبات می‌‌کند. استاد با تأمل و تفکر در اعماق تاریخ و مطالعه‌ی متون تاریخی ادبی‌، پیوستگیِ قویِ « قشقایی‌ها و قوم خلج» را اثبات نموده و ما را ازهویّت و نژاد خود آگاه می‌‌سازد.
در بند سوم مقاله‌، از زادگاه و دوران کودکی حکیم جهانگیر خان قشقایی قلم فرسایی کرده اند. در معرفی حکیم خان هیچ کس به قدرِدکتر صدیق‌، دقت نظر در پژوهش نشان نداده است.

آن چنآن که استادگفته اند‌، حکیم خان زندگی خود را با چوپانی و کار زحمت آغاز می‌‌کند و در گذرگاه جوانی خود با ساز و سه تار و نی به درون خویش آرامش می‌‌دهد. شاعران‌، نوازندگان و هر آن که به چنین آرامش روحانی از  نواختنِ چنین سازهایی دست می‌‌یابند « الهی سرا » می‌‌گویند.

 در بند چهارم مقاله از ورود حکیم خان به حوزه‌ی علمیه و مراحل ورود به آنجا به دقت سخن گفته است. در این بخش تعدادی از اساتید حکیم قشقایی معرفی می‌‌شوند. .به گفته‌ی استاد‌، حکیم در طول یک دهه به مقامی از عرفان و فلسفه دست می‌‌یابد که معروفترین مدرّس مدرسه‌ی صدر می‌‌شود. در پایان این قسمت از کسوت حکیم قشقایی توضیح داده می‌‌شود و نیزتاسی و تأثیر پذیریِ شاگردان از حکیم را باز گو می‌‌کند.

در بند پنجم به مرثیه‌ها و ماده تاریخ هایی که علما در سوگ حکیم قشقایی سروده اند اشاره می‌‌شود.

در بند ششم‌، استاد به ستایشگریِ دانش و تقوی « حکیم قشقایی» می‌‌نشیند و او را از نوادر و نوابغ زمان می‌‌شناسد. برای روشنگری مطب خود‌، نظر چند تن از علما و فلاسفه‌ی زمان او را در متن می‌‌آورد.

در بند هفت استاد به آراء فلسفی حکیم قشقایی می‌‌پردازد و شگرد او را در تدوین اصول فلسفه‌ی اسلامی و نزدیک کردن فلاسفه به متکلمین‌، بیان می‌‌دارد. استاد حکیم قشقایی را در فلسفه دنباله رو « مکتب فضولی » می‌‌داند و اورا در جریانِ تاریخِ فلسفه اسلامی برتر از همه می‌‌شمارد. کامل بودن او را در مقام انسانی و نیز عارف و صاحبِ کرامت بودنش را از دیدگاه دیگر علما شرح می‌‌دهد.
در بند هشت استاد حکیم قشقایی را شاعری توانا می‌‌شناساند و به تشریح اندیشه و بعد شاعری او می‌‌پردازد. در این اثناء با حفظ و امانت داری ـ که اصول کار اوست ـ مطلبی را از مرحوم وحید دستگردی نقل می‌‌کند. سپس به « ترکی سرایی» حکیم اشاره ای کوتاه دارد و پنج بند از اشعار ترکی او را از یک روایت کننده‌ی عشایر قشقایی می‌‌آورد.

در بند نُهم‌، در نهان‌خانه‌ی ذهن استاد از موسیقی و حکیم قشقایی سخنی به میان آمده است که بعد از پرداختن به قدمت و جایگاه موسیقی در جامعه‌ی بشری‌، منزلت حکیم را در علم و هنر در صدر می‌‌شناسد.

وی با اشاره به قدمتِ هفت هزار ساله‌ی ملّت قشقایی‌، این قوم را تیره ای کهن تاریخ از سرزمین آذر بایجان می‌‌داند و هنر وموسیقی را در این ایل بزرگ‌، آئینِ کهن می‌‌شمارد. برای اثبات موسیقی غنی این قوم سه آلات موسیقی آنان را بر می‌‌شمارد و سپس حماسه‌های این قوم و اشعار مربوط به آن را توضیح می‌‌دهد و نیز ابیاتی را در همین مضمون از یک شاعر قشقایی مثال می‌‌آورد.

استاد، موسیقی قشقایی را همانند ادبیاتش‌، غریب و بی کس می‌‌داند و ممنوع و ناممکن بودن تدریس زبان و ادبیات ترکی قشقایی را در محیط خویش بیان می‌‌دارد. در نظر استاد مضامین اصلی ترانه‌های قشقایی غربت وهجران است. برای مثال چند بیت ازاین ترانه‌ها را در متن می‌‌آورد.

در بند دهُم‌، حکیم قشقایی در آئینه‌ی ادبیات شفاهی معرفی می‌‌شود. او (دکترصدیق ) در مورد انقلاب درونی حکیم قشقایی چهارده روایت مختلف از عام و خاص نقل می‌‌کند که هر کدام مناسب با مقام و زندگی حکیم قشقایی است. استاد در پایان سخنِ این بخش‌، شخصیت حکیم را کاملا استثنایی دانسته اند که عالمان و حکیمان و همه‌ی اصحابِ خرد در مقابل تقوی و سرشت نیکش سپر انداخته اند.

 3. تأثیر حکیم جهانگیر خان بر اندیشه‌ی شاعران قشقایی

در این مقاله استاد در مقدمه از فنون شعر و شاعری و موسیقی مطالبی را به رشته‌ی تحریر در آورده و سلاله‌ی پاک روحانیون معظم شیعه را در کنار پند و حکمتشان اهل فن شعر و شاعری دانسته است و از میان آنها در این زمینه چندین شخصیت را همرا با آثار قلمی بیان میدارد. وی حکیم قشقایی را هم در زمره‌ی حکیمانِ اهل فن شاعری و موسیقی معرفی می‌‌کند و ابیاتی را از او به نقل از مرحوم وحید دستگردی در متن می‌‌آورد:

تا یاد چین زلف تو شد پای بست ما         

رفت اختیار عقل و سلامت زدست ما

 

و:

هوای ساحت چین باد صبحدم دارد        

مگر گذار بر آن زلف خم به خم دارد

 

وی در ضمن کلام اشاره ای کوتاه به سابقه‌ی درخشان ترکان قشقایی در فن ادبیات و شاعری دارد و اشتباهِ فاحش عده ای از محققان معاصر قشقایی را که آغازِ تاریخ ادبیات این قوم را از حکیم میرزا مأذون می‌‌دانند و نیز آثار چندهزار ساله‌ی دانشمندان خود را که جزو تاریخ شعر و ادب مکتوب خود نمی شمارند‌، بیان می‌‌دارد.
استاد تأثیر حکیم و نقش او در تکوین ادب قشقایی را در دو محور جداگانه بررسی می‌‌کند. محور نخست را در سایه‌ی ادبیات یکصد و اند ساله‌ی اخیر که خمیر مایه‌ی آن دین مداری‌، خدا محوری و عدالت خواهی است‌، به تشریح و توضیح آن می‌‌پردازد. وی حکیم قشقایی را پرچمدار و آغازگرِ چنین اندیشه ای می‌‌شناسد و بر تابناک بودن چنین اختری در ادب و حکمت فخر و مباهات می‌‌ورزد. و چنین اقرار می‌‌کند که گستره‌ی اندیشه‌ی حکیم قشقایی بر افکار شاعران بعد از خود سایه افکنده است.

از بیان و نظر اندیشمندانه‌ی استاد‌، میرزا مأذون که شاعر همعصر حکیم قشقایی می‌‌باشد‌، بیشتر از همه از اندیشه‌ی حکیم تأثیر پذیرفته است. وی ابیاتی را از او می‌‌آورد تا تأثیرِ متقابل را در آفرینش های ادبی یکدیگر به اثبات رساند:

منع ائدن باطیلی‌، حقّی بویوران        

حلالی حرامدان‌، سئچن آییران

ییخان بتخانه یی‌، منبر قاییران        

قدم باسان مصلّایه محمد (ص )

 

وی میرزا مأذون را چون حکیم قشقایی « الهی سرا» می‌‌داند و او را از تعلقات دنیوی رها شده می‌‌شناسد.

استاد صدیق‌، برای شناخت فضیلت حکیم قشقایی به سخن چند علامه‌ی دهر اکتفا می‌‌کند:

مرحوم همایی او را « انسان کامل» نامیده است. شهید مطهری وی را «نمونه‌ی متانت و وقار و انضباط اخلاقی و تقوا» دانسته است. شیخ آقابزرگ تهرانی : «نماز جماعت او از بزرگترین تجمعات در اصفهان بوده است.»

سپس در این تأثیر پذیری‌، از فرازهای اندیشه‌ی فلسفی میرزا مأذون یک بند از «قوشما »‌ی معروف او را مثال  می‌‌آورد:

من گلمه دیم بو دونیایا غم چکم              

غم وارایمیش بو غمخانا وارایمیش

مئی ایچمگه گؤتورمه دیم جام و جم         

مئی وارایمیش‌، بو مئیخانا وارایمیش


استاد صدیق یکی از نشانه‌های تأثیر پذیری مأذون از حکیم قشقایی را در عشق و عقل می‌‌جوید. چنین که مأذون به طرد عقل می‌‌پردازد و به راه عشق می‌‌رود‌، همان راهی که حکیم قشقایی برگزیده است‌. البته وی حکیم را در اصل «کلامی» می‌‌داند که در آشتی دادن متکلمین و فلاسفه موفق شده است. چنین که او را در این راه دنباله رو مکتب فلسفی عاشقانه‌ی " فضولی  ـ رجبعلی " می‌‌شناسد.

استاد از این دیدگاه چند بند از « قوشما »ی میرزا مأذون را مثال می‌‌آورد که این ابیات را زبانِ حال همه‌ی شاگردان حکیم می‌‌داند.

استاد صدیق در زندگی حکیم قشقایی و میرزا مأذون یک نقطه‌ی مشترک پیدا می‌‌کند که آن سبب دگرگونی احوال هر دو حکیم است:

ملاقات حکیم قشقایی با یحیی ارمنی و به دنبال تحول روحی او و ملاقات میرزا مأذون با یک ارمنی زاده‌ی جلفای اصفهان که انقلاب درونی را در او بنیاد می‌‌نهد.

وی در اثنای کلام‌، سری به یک بوستانی دیگر می‌‌کشد و چشمی را به نگاه اختری دیگر می‌‌گشاید و می‌‌بیند که شاعری عشق به وصالِ حق را مضمون شعرش ساخته و آن کسی نیست جز یوسفعلی بیگ معروف به «یوسف خسرو» و در آن سوی دیگر ستاره ای می‌‌درخشد‌، چون زهره‌ی خنیاگر که از قبیله‌ی هنر پرورانِ ایل است که در طبّال خانه‌ی خیالِ باریک اندیشِ خود به آهنگِ شعری که در مدح علی ( ع) سروده به رقص و سماع در می‌‌آید.

استاد صدیق‌، این سراینده را شاعر « علی ستا » معرفی می‌‌کند و دو بند از «قوشما »ی او را می‌‌آورد.

 4. ضرب المثل‌‌ها چشم و چراغ ایل ماست

مقدمه‌ای است که استاد بر کتاب « آتالار سؤزو » (ضرب المثل های ترکی قشقایی) اثر اسد الله مردانی رحیمی‌، نگاشته است.  استاد ضمن اشاره به قدمت چند هزار ساله‌ی قشقایی‌ها در مناطق فارس و جنوب کشور ایران‌، ملت قشقایی را  دارای تمدن و فرهنگ غنی می‌‌داند‌، که شاخه ای از این تمدن و میراث غنی را در « ادبیات شفاهی» جستجو می‌‌کند.

حقیر (گرد آورنده) به زبان ساده چنین می‌‌گوید : ضرب المثل‌ها اندوخته‌هایی هستند که از ذهن مردمانی ساده زیست‌، با قدمت هفت هزار ساله برخاسته و در صندوقچه‌ی سینه‌هایشان چون گنجِ روان در گردشِ دوران‌، نسل به نسل چرخیده و به دست وارثانِ همان مردمانِ پاک سرشت رسیده است.

 5. پیوستگی قومی

همچنین مقدمه ای است بر کتاب « پیوستگی قومی » از جناب آقای حسین جدّی بایات که در سال 1387‌، انتشارا نوید شیراز چاپ گردیده است. استاد ضمن اعتراض به مزدوران دوره‌ی سیاه ستمشاهی و نیز ترک ستیزی این عناصر فاسد پهلوی‌، چند سطری را به تجلیل از آن پژوهشگر پر تلاش اختصاص داده است. وی همچنین ایجاد مراکز تحقیقاتی برای زبان و فرهنگ قشقایی و نیز دسترسی به منابع و کتاب های پژوهشی را برای جوانان و پژوهندگان ایل قشقایی آرزو دارد.

 6. دیوان یوسفعلی بیگ قشقایی

مطالبی است که استاد به عنوان مقدمه بر کتاب « سرنوشت ناتمام دیوان یوسفعلی بیگ » اثر ناصر ایرجی انتشار  سال 1381 نگاشته اند‌، که الحق وی در چند صفحه ای دادِسخن داده اند‌، بدین گونه که بعد از اشاره کرده به کوچ آذری‌ها در دوره‌ی حکومت صفوی به مناطق قشقایی و نیزگستره پذیرفتن این قوم و سر انجام صورت گرفتن تقسیمات اقلیمی‌، جغرافیایی در دوره‌ی قاجار با عنوان « ولایت قشقایی» تاریخ ادبیات قشقایی را به سه دوره ی: نخستینه‌، دوره‌ی میانه و دوره‌ی معاصر‌، یا « دوره‌ی نوین ادبیات قشقایی » نام گذاری کرده‌اند.

در دوره‌ی نخستینه‌ی فرهنگ قشقایی نگاهی است به الواح سومری و مجموعه‌ای است از اسطوره‌ها و سروده‌های آئینی کهن‌، که در بررسی استاد برخی از این اسطوره‌ها به ساختار و آفرینش اسطوره‌های اقوام و ملل مجاور نفوذ کرده و به شکل گیری آنها تأثیر گذاشته است.

وی اسطوره‌های قشقایی را زائیده‌ی پدیده‌ها و عوامل طبیعی مانند سیل‌، طوفان و گردش زمان می‌‌داند و شکل گیری « دوره‌ی میانه » و «دوره‌ی معاصر» قشقایی را بر اساس « شیوه‌ی باستانی قشقایی » می‌‌داند.

استاد بعداز چنین مقدمه ای به توصیف و تحلیل اشعار یکی از شاعران پر آوازه به نام یوسفعلی بیگ می‌‌پردازد و آنرا در سیر تاریخ ادبیات قشقایی جزو شاعران دوره‌ی نوین به شمار می‌‌آورد. در تحلیل اشعار به دردمندی و به سوز درون شاعر پی می‌‌برد  و او را در سوز گداز شاعرانه‌ی خویش مقابل هیچ سخن سرا و چامه سرای سینه سوز نمی نشاند و از او فقط سخن از سلطان (معشوق) خویش می‌‌شنود و بس.

 7. آللینجاق اولدوزو

در برسی این مقاله که استاد آنرا بر مقدمه‌ی کتاب « آللینجاق اولدوزو» تألیف فتانه‌ی مرادی نوشته است‌، سخن از فرهنگ و میراثی است که از گنجینه‌ی نیاکانمان به دست ما رسیده است‌. استاد صدیق در آنجا به آفرینش های هنری قافله سالارانِ فرهنگ و ادب قشقایی مرحبا می‌‌گوید و از این میان دختری هنرمند را تحسین می‌‌کند که نقاب از رخِ اندیشه گشوده است. آن که درون جوشان خویش را به متل (داستان‌، قصّه) های  نیاکان خود آرامش می‌‌دهد.

 8. نصاب ترکی قشقایی

مقاله هشتم راجع به « نصاب » ترکی قشقایی نگارش شده است‌، که به دو قسمت 1ـ پیشگفتار 2 ـ متن نصاب ترکی به فارسی تقسیم شده است. در قسمت پیشگفتار‌، واژه‌ی نصاب در معنای لغوی و اصطلاحی تعریف می‌‌شود. استاد برای تفهیم بیشتر این واژه در معنای لغوی و اصطلاحی آن‌، ابیاتی را از دیوان حافظ‌، خاقانی و شیخ غالب می‌‌آورد.در در ادامه‌ی آن باز واژه ی« نصاب» را در فرهنگ لغت های ترکی شرح می‌‌دهد .

در بند سوم‌، واژه ی« نصاب» را در معنای عام تعریف می‌‌کند. در بند چهارم حجم « نصاب»‌ها را معین می‌‌کند و یک بیت از ابو نصر فراهی را شاهد می‌‌آورد. در بند پنجم نامهای دیگرکتب نصاب را در نامهای سه گانه : 1 ـ تجرید 2 ـ تحفه 3 ـ تجنیس توضیح می‌‌دهد.

در بند ششم به مسأله‌ی شعر در نصاب می‌‌پردازد و توضیحی در باره‌ی آن می‌‌دهد. در بند هفتم بحور و دوایر عروضی در نصاب را شرح می‌‌دهد و مثالی از ابونصر فراهی در در کتاب « نصاب الصبیان » او می‌‌آورد.

در بند هشتم با عنوان « نصاب نویسی و استعداد ترک » از میان شصت نصاب شناخته شده‌، چهل نصاب را از آن نصاب نویسان ترک می‌‌داند که آفرینش بیست نصاب دیگر را از تأثیر و ترغیب کتب ترکان می‌‌داند.

در بند نهم کتاب های مهم نصاب ترکان رادر دنیای اسلام در 48 شماره می‌‌آورد که در هر شماره‌، نام کتاب‌، مؤلف‌، تاریخ و شیوه‌ی نگارش آن را به صورت نظم ونثر با ذکر تعداد ابیات و شاهد مثال توضیح می‌‌دهد. همچنین از نگارش این کتابها به زبانهای سه گانه‌ی اسلام (ترکی‌، عربی‌، فارسی) توضیحی مفصّل می‌‌دهد و ازنام بردن نصاب هایی که به دو زبان نوشته شده است دریغ نمی ورزد. مثلا: میرزا نظام معاصر با ناصرالدین شاه نصاب طنز گونه‌ی عربی ـ فارسی به نام « مصاب » را می‌‌آفریند. یا میرزا عبدالحسین، نصاب خود را به زبان فارسی ـ فرانسوی نوشته است.

در قسمت پایانی مقاله به توضیح نصاب ترکی به فارسی قهفرّخی می‌‌پردازد. این کتاب به چهل و یک قطعه منظوم شده است که استاد صدیق وزن و بحر هر قطعه را مشخص نموده و مضمون هر قطعه و تعداد لغات ترکی به کار برده در آن را به طور دقیق بیان می‌‌کند. در بند نخست این قسمت از مقاله از شیوه‌ی سرایش و محتوای کتاب به ترتیب قطعات سروده شده مطالبی را ارائه می‌‌دهد.

در بند دوم قطعاتی را که به صورت ملمّع منظوم شده است‌، مشخص می‌‌کند.
در بند سوم هدف از سرایش کتاب نصاب را بیان می‌‌کند‌. وی خواننده را از خطاهای وزنی و قافیه پردازی های غلط کتاب آگاه می‌‌سازد. از نظر او منظور نویسنده از تألیف کتاب‌، آموزش زبان ترکی و احکام اسلامی در مکاتب عصر خود است.
در بند چهارم کاربرد واژه‌ی « القطعه » و معنای آن را در اشعار توضیح می‌‌دهد. وی این واژه را درلغت به معنای واحد شمارش به حساب می‌‌آورد و معنای ادبی آن را مد نظر شاعر نمی داند.

در بند پنجم‌، به خطاها و لغزش های عروضی کتاب اشاره می‌‌نماید. او بر این نظر است که به خاطر ویژگی های زبانی ترکی و فارسی و آمیختن این دو زبان با یکدیگر در یک بحر عروضی‌، کار شاعر را دشوار می‌‌کند و در نتیجه باعث خلق ابیاتی سست و ضعیف می‌‌شود.

 در بند ششم‌، به آرایه‌های ادبی موجود در این کتاب می‌‌پردازد. از قبیل : استعاره‌، اغراق‌، تشبیه‌، واج آرایی‌، کنایه‌، تضاد و برای هرکدام مثالی می‌‌آورد.

در بند هفتم‌، فواید نشر کتاب را در هفت شماره بیان می‌‌کند.

در بند هشت به توصیف نسخه‌ی خطی این اثر معروف می‌‌پردازد و ابعاد آن را با دقت بیان می‌‌دارد.

در بند نهم از گویش ترکی کتاب می‌‌نویسد و به زبانِ مردم شهرهایی که به این گویش نزدیک است اشاره کوتاهی می‌‌کند.

در بند دهم‌، از مؤلف و روزگار او اطلاعاتی دقیق به خوانندگان می‌‌دهد. وی مؤلف را از شاعران ساکن اصفهان زمان فتحعلی شاه قاجار معرفی می‌‌کند و اورا منتسب به قوم قشقایی و ترکانِ ایران مرکزی می‌‌داند.

در بند یازدهم ،کارهایی را که خود برای آماده سازی متن حاضر به اتقان انجام داده و به استکمال آن پرداخته است‌، در 11 شماره توضیح می‌‌دهد.

 قسمت دوم مقاله‌، متنِ نصاب ترکی به فارسی میرزا محمد قلی ابن محمد رضا قهفرّخی است که استاد با ضمیمه کردن مقدمه‌ی کتاب مؤلف‌، چهل و یک قطعه از اشعار او را با ذکر وزن و بحر آن آورده است.

 9. قاشقایی لوحه‌لری

مجموعه‌ی چند شعر سروده‌ی استاد است که از کتاب «ائل نیسگیلی»[1] برگزیده‌ایم. این شعرها به طور کلی درباره‌ی ایل قشقایی است که ایشان به هنگام سفر به میان ایل سروده‌اند و قبلا در مجموعه‌ی «قاشقایی لوحه‌لری»[2] چاپ شده است.

دکتر حسن شعبانی

پاییز 1391


[1] محمدزاده صدیق، حسین. ائل نیسگیلی (شعر مجموعه‌سی)، تهران، تکدرخت، 1389.

[2] محمدزاده صدیق، حسین. قاشقایی لوحه‌لری، تهران، 1377.

 

دیدگاه‌ها   

ايدين
0
سلام. من هم از تركاي اغوز هستم البته از اغوز هاي تركمن صحرام. ياشاسين
پاسخ دادن
مهدی جمشیدی
0
درود بر شما اساتید محترم
ب پاس زحمات بی شائبه شما در ترویج فرهنگ ایل بزرگ و سرفراز قشقایی کمال تشکر از جانت دوستان و بنده حقیر از شما فرهیختگان علم و ادب تقدیر و تشکر میکنم
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید