هفته نامه فرجام، مهر 1382
مصاحبه: ائلیار آذران
اشاره:
پروفسور دکتر حسين محمدزاده صدیق از اولین کسانی است که با عشقی وافر به میهن و ملت خویش در زمینهي فولکلور غنی آذربایجان تحقیق و پژوهش کرده و آثار گرانقدری آفریده است که هر کدام از آنها به نوبهي خود گامی در شناسایی ادبیات شفاهی سرزمین آذربایجان به حساب میآیند.
پژوهشهای استاد در زمینههای تاریخ ترکان باستان، زبانشناسی، فرهنگنویسی، نسخهشناسی، تصحیح متون قدیم ترکی، اسطورهشناسی و تاریخ ادبیات ترکی، امروزه در محافل علمی و دانشکاههای ایران و جهان از اعتبار خاصی برخوردار است. اما از آنجایی که چاپ و نشر آثار پروفسور در زمینهي فولکلور، بیش از بیست سال تجدید چاپ نشده است، این بخش از فعالتهای ایشان برای نسل جوان امروز شناخته نشده است. از این روی در گفتگویی صمیمی با استاد به مباحث فولکلور پرداختهایم که ماحصل آن را تقدیم میکنیم.
استاد! از دیدگاه شما، فولکلور و اهمیت و کاربرد آن چیست؟
تک واژهي فولکلور Folklore از دو جزء Folk در معنای «همه» و Lore به مفهوم «فرهنگ» ترکیب یافته است. در مقابل آن در فارسی، سالها پیش فرهنگستان لغت «هاموید» را پیشنهاد کرد ولی مورد اقبال واقع نشد. واژهسازان «هام» در معنای همه را از «ههئومه» Haume و «وید» را از «وهئهایتی» Vae iti اوستایی در معنای همه و آداب و رسوم اخذ کرده بودند.
در باب ارزش و اهمیت گردآوری فولکلور و پژوهش در مواد و ژانرهای آن نمی توان در یک گفتگوی کوتاه حق مطلب را ادا کرد. این قدر هست که باید بگویم تاریخ راستین هر قومی در فولکلور آن قوم متبلور است و همهي پژوهشگران حوزههای تاریخ، ادبیات، زبانشناسی، فلسفه و حتی دینپژوهان و محققان تاریخ ادیان و مذاهب، محتاج و نیازمند بهرهوری از تحقیقات فولکلورشناسان و غور در گسترهي فولکلور هستند.
در اروپای غربی و شرقی و حتی در کشورهای همسایهي ما رشتهي فولکلور چیزی غیر از مردمشناسی و قومشناسی و نظاير آن است. رشتهي مستقلی است که در مقاطع تحصیلات تکمیلی گرایشهای خاصی نظیر «فولکلور سرخپوستان»، «افسانههای آفریقایی»، «میتولوژی یونان» و غیره دارد. در همین کشور همسایهي ما ترکیه اغلب دانشگاهها در رشتهي «میتولوژی ترکی» و «میتولوژی تطبیقی» درجهي دکتری میدهند و مرکز تحقیقات فولکلور ترکی، خود انستیتوی معظمی است که مانند یک دانشگاه عمل میکند و هر سال چندین متخصص در زمینههای تحقیقی و مطالعاتی مربوطه از آنجا فارغالتحصیل میشوند. مجلهي بسیار وزین «تحقیقات فولکلور ترک» (Araşdirmalari Turk Folkloru) که سی و شش سال پیش از سوی مرحوم جاهید اؤزتئللی بنیانگذاری شد، در سطح علمی بسيار مقبولی منتشر شده است. ما، در سالهای پیش از انقلاب برخی از کارهای خود را از طریق آن مرحوم در ترکیه انتشار دادهایم.
فولکلور در میان پژوهندگان خارج از ایران به مجموع ارزشهای معنوی و همهي ژانرها و مواد ادبیات شفاهی و مجموعهي آداب و رسوم و باورهای یک قوم اعم از خرافات، میتولوژی، رقصهای آیینی، افسانهها و آفرینههای منظوم و منثور انتقال یافته بوسيلهي صندوق سینهها، اطلاق میشود. در ایران متأسفانه گاه معای ناچیزی از آن برداشت میكنند و تا زمانی که در دانشگاههای ما رشتههای فولکلورشناسی و رشتههای مشابه آن و یا حداقل دروس واحدی تحقیق در ادبیات شفاهی و فرهنگ عامه تأسیس نشود و متخصصان دانشگاهی با نگرشهای آکادمیک تربیت نکنیم، نخواهیم توانست به خط سیر پژوهشی آن، شکل مقبول جهانی بدهیم.
افسانهها بخش اعظم فولکلور ملل و اقوام مختلف را تشکیل میدهند. اینکه افسانه چیست، کی به وجود آمده است و رابطهي آن با اسطوره چیست، نظرات مختلفی ارائه شده است. شما در این رابطه یعنی تجزیه و تحلیل افسانههای آذربایجان نیز کارهای ارزندهای انجام دادهاید که متأسفانه به علت عدم تجدید چاپ این آثار، نسل جوان امروز از کم و کیف آنها بیخبرند. مایل هستیم در این خصوص هم توضیح بفرمایید.
در زمینهي گردآوری و تحلیل افسانههای آذربایجان از سال 1344 کار کردهام و پیش از انقلاب چند مجموعه از جمله «قصههای روباه»، «قصههای کچل»، «قصههای اسب» و «چیل مایدان» و چند کتاب و جزوهي دیگر چاپ کردم.
میدانید که انسان در آذربایجان در دورهي ادبیات میتولوژیک ترکی برای تحلیل و تبیین حوادث و رخدادهای طبیعی مانند هر اقلیم دیگر دست به ساختن قصههای خیالی میزد و بدینگونه گردش شب و روز و فصول سال و اسرار خلقت کائنات و بشر را تبیین میکرد. به این نوع قصهها در تاریخ ميتولوژی اسطوره گفته میشود. یکی از اسطورههای معروف ترکی آذربایجان اسطوره آق آنا است که به موجب آن قایرا خان - تنها آسمانْ خدا- روزی اراده کرد که از لعاب دهان خود که همان کف آب دریا باشد، موجود لطیفی به شکل خود و برای همدمی خویشتن بیافریند که این آفریده نخستین زن دنیا شد و نام او را آق آنا گذاشت. همین اسطوره بعدها در یونان با نام آکینا (Akina) تکرار شد که او نیز زئوس را از کف آب دریا و به روایتی از آب دهان خود آفریده و نخستین زن تاریخ آفرینش به حساب میآید. همین اسطورهي ترکی آذربایجان به اوستا نیز وارد شده است و آق آنا در اوستا به صورت آش یانا (Ashyana) و بعدها میشانه (Mishana)، مشیانه (Mashyana) تلفظ شده است.
از این گونه اسطورههای ترکی که تا کنون بازشناسی شده است، بیش از پنجاه موضوع و چندین روایت در دست داریم که برخی از آنها در حماسههای دده قورقود مکتوب شده است. برخی را نیز خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی در «جامعالتواریخ» آورده است. بسیاری نیز از طریق متونی با نامهای «اوغوزنامه»، «سلجوقنامه»، «سالتوقنامه» و غیره به دست ما رسیده است.
نوع دوم از قصههای خیالی آدمی، افسانه نام دراد که در تحلیل و تبیین حوادث و رخدادهای اجتماعی و نه طبیعی ساخته شدهاند. در افسانهها هم انسان بر بال خیال سوار شده و به علتیابی و شرح عوامل اجتماعی پرداخته است. نهضتها و خیزشهای اجتماعی و انقلابها و جنگها و ظلم و ستم شاهان و فرمانروایان پیوسته در یاد و خاطرهي آدمی مانده و خمیرمایهي افسانهها شده است. بشر وقتی به دنبال تحلیل حوادث و وقایع اجتماعی به قصهپردازی پرداخت، تمام آرزوها و امیال سرکوفتهي خود را جامهي «ایصال» پوشاند. پیروزی مظلوم بر ظالم، حق بر باطل، درمانده و عاجز بر قوی پر شوکت و هیبت و مانند آن را، اگر در دنیای بیروین نمیدید، در خیالبافیها و قصهپردازیهای خود به طریق ذهنی میدید و این جزو ادراکات و اندریافتهای وی میبود. جهان ذهنی (سوبژکتیو) او در واقع انعکاسی بهنجار و بسامان از دنیای ملموس و عینی (ابژکتیو) او بود.
در افسانههای آذربایجانی، پیوسته یکی از نمایندگان مظلوم اقشار پایین جامعه، یک روستایی و یا یک جوان ستمدیده قد علم میکند و یک تنه به جنگ و ستیز و مبارزه با دستگاه جور حکومتی میپردازد. در این مبارزات بینوایان شهر و روستا نظیر دربانان، باغبانان، کشاورزان و غیره به کمک او میشتابند و افسانهپرداز، نیروهای مافوق طبیعي و برخی از حیوانات را به مدد قهرمان افسانه فرا میخوانند که در میان این حیوانات اسب جایگاه مهمی دارد و من این مسأله را در کتاب «افسانههای اسب» به بحث گذاشتهام. این کتاب اول بار در سال 1345 در مجلهي «خوشه» که به سر دبیري مرحوم احمد شاملو منتشر میشد، چاپ شد و سپس به صورت کتاب در آمد.
استاد، در تقسمبندی افسانهها، قصههای حیوانات جایگاه خاص خود را دارند. در آفرینش این قصهها خصوصیات ظاهری و حرکات حیوانات مختلف مد نظر قرار گرفته و به شکل نمادین و سمبلیک در قصهها وارد شده است. برخی از این حیوانات مانند «مار» نیز زمانی توتم بوده و از اینرو به افسانهها راه یافته است. در این باره صحبت بفرمایید.
البته بحث حیوانات در افسانههای آذربایجان بحثی گسترده است. حیواناتی نظیر روباه، مار، کبوتر، شیر، گرگ، شغال، خروس و جز آن در افسانهها نقش دارند که هر کدام از جایگاه خاصی برخوردارند. شير معمولا سلطان حیوانات است و صفات شاهان، را نظیر قدرت، بلاهت، ستمگری، راحتطلبی و غیره دارد و در عین قدرت و مظالم بی حد و حصر ، آلت دست گرگ و شغال است و سپس طعمهي روباه میشود.
روباه، صفت حیلهگری و دو چهرگی و ریاکاری را دارد، اما پتیارگی و صفات ذمیمه، سرانجامِ نیکو پیدا نمیکند و مقهور و مغلوب قهرمان افسانهها میشود. روباه در افسانههای آذربايجان، هم بسیاردان و هم دغلباز و تیره درون است. او حتی بر اعتماد و همدستی و دوستی گاوها نیز رشک میبرد و آنها را با جدا کردن از هم یکی یکی نابود میکند. گاهی گرگ را میفرستد پیش شتر که از او حقِّ چرا بگیرد و زمانی هم لک لک را میترساند. هر حادثه و واقعهي تلخی درس و تجربه است. همه به هفت خط بودن او باور دارند. حتی دیوها هرگاه جایی گیر کنند، پشت خمیده و دست به سینه به درش میروند و از او درس میگیرند.
استاد، شما از کی به فولکلور علاقهمند شدید و از چه زمانی به گردآوری و تجزیه و تحلیل مواد فولکلور پرداختید؟
مادرم از قریحهي شاعری بومی برخوردار بود. سخن موزون و مقفی بر زبان میآورد و برای هر مورد و واقعهای اشعار منثور و قافیهدار میساخت. بویژه «نازلاما»هایی (نوازشهای کودکانه) كه پیوسته هنگام صدا زدن بچههایش به کار میبرد، من را واله و شیفتهي ادبیات بومی غیر مکتوب کرد. پدرم نیز از صدای گرمی برخوردار بود، اغلب در خلوت و تنهایی خود ترانههای آذربایجانی و مخصوصاً نوحههای جانسوز مرحوم صافی را به آواز ترنم میكرد. اغلب سرگرمی پدرم، همین بود. مخصوصاً صافی را فراوان دوست داشت. مرحوم صافی همان است که برای شهید عاشورا «ثقهالاسلام تبریزی» نوحهي معروف «نقد جان» را ساخت و در اولین عزاداری که شش سال بعد از شهادتش اجازهي اجرايش داده شد، خود جلوي دستههای عزاداری افتاد و غلغلهای در تبریز به پا کرد که در تاریخ مشروطیت معروف است. نخستین شیفتگی خودم به مواد ادبیات شفاهی را مدیون خانوادهام هستم. صندوق سینهي مادر بزرگم «شکر ننه» دریای موّاج افسانهها و اسطورههای آذربایجان بود. پیرزن خستگی نمی شناخت. از اسطورهي آق آنا گرفته تا افسانههای ناردان خاتون، پادشاه و هفت برادر، دختر شاه سمرقند، قصههای کچل، قصههاي روباه، اسب سحرآمیز و غیره را بارها و بارها و هر بار با بدایع خاصی برای ما تعریف میکرد. این حس و حال، گفتار و حرکات مادربزرگ و پدر و مادرم بود که بعدها مرا به سوی ثبت و ضبط و تحلیل فولکلور آذربایجان کشاند.
من در 18 سالگی معلم و به روستاهای آذربایجان اعزام شدم. در روستای خُنیه نزدیک هریس زندگی میکردم و تنها معلم روستا بودم. مردم روستا کوچنشينان ایلاتی بودند که در زمان رضاخان تخته قاپو شده بودند. مردمی باصفا، صمیمی، ساده، پاک، صافی ضمیر و بی اندازه خوش لهجه که ترکی را نه مثل ما شهریها، بلکه بسیار اصیل و شفاف حرف میزدند. من، به لحاظ همان عشقی که از کودکی نسبت فولکلور پیدا کرده بودم، در دو- سه سالی که در این روستا بودم از ضربالمثلها، بایاتیها (دو بیتیهای محلی)، ترانهها، افسانهها، اسطورهها، لطیفهها، لالاییها و غیره دفترها پر کردم. بیش از هشت هزار ضربالمثل و هزاران بیاتی و صدها قصه به ترکی نوشتم که بعدها به سبب ممنوعیت چاپ و نشرِ هر گونه نوشتهای به ترکی در قبل از انقلاب، برگردان فارسی آنها را منتشر کردم.
انتشار متون فولکلور آذربایجان را از کی شروع کردید؟
من با مرحوم صمد بهرنگی و دوستان و همقلمان او در تابستان سال 1344 آشنا شدم. دو سال بود که معلم شده بودم و چون همسو و همفکر و همدرد بودیم، به همکاری تنگاتنگی در زمینهي گردآوری و ضبط و نشر مواد فولکلور آذربایجان پرداختیم. در میان ما، مرحوم علیرضا نابدل متخلص به «اوختای» نگرش علمی گستردهای در زمینهي گردآوری فولکلور داشت و در هفتهنامهای که در تبریز انتشار مییافت، مقالهي دنبالهداری تحت عنوان «ضرورت تدوین فولکلور» نوشت. ما مواد فولکولوریک گردآوري شده را به احمد شاملو در تهران میفرستادیم و او بیدریغ، همه را در مجلهي «خوشه» چاپ میکرد. اولین مقالهي من که در این مجله چاپ شد، «اسب در افسانههای آذربایجان» نام داشت. سپس افسانههای «چیل مایدان» و «قارا آت» را چاپ کردم. چیل مایدان را بعدها «یعقوب عمامه پیچ» مصوّر کرد و به صورت کتابی منتشر شد. سپس در مجلهي «امید ایران» صفحهای با عنوان «شعر و ادب آذری» باز کردم و مطالب آن را هر هفته از تبریز پست میکردم. «روباه نامه» را که در بیش از پانزده شماره از این مجله چاپ شد، در همان سالها نوشتم که در آن به تحلیل شخصیت «روباه» در اسطورهها و افسانههای آذربایجان پرداختم.
بعدها در تبریز هفته نامهي «هنر و اجتماع» را راه انداختم که در هر شماره یک افسانه با تصویرهایی که عباداللهی رسم میکرد، چاپ کردم. کتاب «سایالار، کهنترین سرودهای آذربایجان» را که بعدها به صورت کتاب در آمد، اول بار به صورت مسلسل در این هفتهنامه چاپ کردم. پس از تعطیل شدن آن، از امتیاز روزنامهي «عصر نوین» استفاده كردم که نیمی از صفحات آن اختصاص به مواد فولکلوریک منطقه داشت. میدانید که در آن روزگار گرفتار منع نگارش به زبان ترکی بودیم و ما به بهانهي اینکه مواد فولکلور را باید به زبان اصلی منتشر ساخت، میتوانستیم که گاهی ترکی هم بنویسیم. شاید این خود عامل تسریع در توجه ما به فولکلور سرزمینمان بوده است.
اولین کتابم تحت نام «قصههای روباه» و سپس «قصههای کچل» و بعدها «قصههای اسب» از سری ادبیات شفاهی آذربایجان و نیز «دنیای قصهي بچهها» منتشر شد. تحقیق در باب «افسانههای دده قورقود» را نیز در همین سالها انجام دادم. مقایسهي میتولوژی اوستایی و ترکی باستان نیز محصول همین سالهاست.
از میان تلاشهای آن روزگار آنچه که به نظر خودم هنوز هم صبغهي علمی آن را میپسندم، تحقیقاتم در باب سایالار است. لفظ «سای» از مصدر «سایماق» در معنای به حساب آوردن و شمردن و احترام و ستایش آمده است و در دوران گؤی تورک (Goyturk) به معنای «سرود ستایش» میآمده است که بعدها صورت دگرگون شدهای از آن در زبان اوستایی به صورت «گاثا» به همین معنی به کار رفت.
تبدیل آوای «ی» به صامت «ث» در تاریخ ترک شایع است. هنوز هم بسیاری از کلماتی که در ترکی غربی و ترکی ایرانی با حرف «ی» آغاز میشوند در ترکی شرقی با «س» یا «ج» و یا «ژ» تلفظ میشوند. سرودهای «سایا» در ترکی و «گاثا» در اوستایی در ستایش مظاهر طبیعت و حیوانات اهلیِ سود رسان سروده میشده است و هم اکنون نیز نشانههایی از مراسم «سایاسرایی» در روستاهای ما بر جای مانده است جای کاهن سایاسرا را تَکَمچی گرفته است و در آغاز بهار، ده به ده و اوبه به اوبه میگردد و سرود سایا سر میدهد.
کتاب «هفت مقاله پیرامون فولکلور و ادبیات آذربایجان» را نیز میپسندم. یکی از مقالات این مجموعه «تحقیق در ثعلبیه از محمد باقر خلخالی و رگههای فولکلوریک آن» است که کار مشترکی میان من و شهید علیرضا نابدل بود و تحلیلهای آن مرحوم از قصههای فرعی این منظومه هنوز هم طراوات و تازگی علمی خود را حفظ کرده است. کتاب «عاشیقلار» هم که در سال 1351 چاپ شده است، محصول تحقیقات پیش از انقلاب من است.
استاد، آخرین و مهمترین فعالیت شما در زمینهي فولکلور چیست؟
من اکنون مشغول تنظیم و چاپ «فرهنگ ترکی به فارسی» هستم که تألیف آن را در سال 1346 با همراهی بچههای تبریز: صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، علیرضا نابدل و چند تن دیگر شروع کردم و حدس میزنم نشر آن در 12 مجلد به فرجام رسد. در این گنجینه، هم به شرح اصطلاحات، لغات و مدخلهای فولکلوریک ترکی پرداختهایم و هم در مقدمه، مقالهای در باب فولکلور ترکی آذربایجان و انواع و ماهیت و چبود آن داریم.
در پایان از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید متشکریم و برای شما آرزوی طول عمر و سلامتی داریم و امیدواریم این فرهنگ لغت عظیم بزودی انتشار یابد.