بعضي‌ها معتقدند نسخه‌هاي خطي اين كتاب براي هيچ كس تا كنون مكشوف نشده است. نظر شما چيست؟

من تا كنون چنين ادعايي در جايي نديده‌ام. همه‌ي مريدان شيخ صفي افتخار مي‌كنند و به اصطلاح پز مي‌دهند كه قارا مجموعه را در دست دارند و يا در سينه از حفظ دارند و روزهاي پنجشنبه در مجالس و محافل عرفاني خود، با شور و جذبه‌ي خاصي مطالب و اشعار آن‌ها را ترنم مي‌كنند. نسخه‌هاي خطي فوق را هم معرفي كردم. اخيراً مريدان شيخ صفي، گروهي از دروايش، بعد از چاپ قارا مجموعه از شهر ورامين، به ديدن من آمدند و بياضي را نيز معلوم ساختند كه اميدوارم آن را انتشار دهند.
من اميدوارم ان شاء الله روزي برسد كه دستخط خود شيخ صفي الدين، ابوسعيد ابوالخير و علاء الدوله سمناني و صاحبان اصلي كليله و دمنه و نيز خط مبارك مولاي پرهيزگاران حضرت علي بن ابيطالب (ع) بر شيفتگان اين گونه آثار، مكشوف گردد و بالنتيجه، انرژي برخي افراد كه براي تخريب آنچه ما مي‌سازيم صرف مي‌شود، مصروف حفظ و حراست و صيانت آن آثار گردد و بي‌تفاوتي‌ها و بي‌غيرتي‌ها، محققان را به زحمت و برخي به اصطلاح منتقدان را به نقمت نياندازد.


شما در مصاحبه‌هاي علمي خود، ارتباط قارا مجموعه و نظريه‌ي زبان آذري كسروي را مطرح فرموده‌ايد. لطفاً در اين خصوص هم بيشتر صحبت بفرماييد.

در پژوهش‌هاي معاصر، زمينه‌هاي نگرش منفي به شخصيت شيخ صفي الدين اردبيلي را ادوارد براون فراهم ساخت و سپس احمد كسروي براي ترور كامل شخصيت وي، جزوه‌اي با نام «شيخ صفي و تبارش» انتشار داد. وي در اين جزوه‌ي به اصطلاح علمي، ادعا مي‌كند كه ثابت خواهد كرد شيخ صفي الدين اولاً سيّد نبوده، ثانياً تركي نمي‌دانسته و ثالثا شيعه نبوده است. بگذريم كه در همين جزوه نيز، مانند ديگر آثارش دچار تناقض گويي مي‌شود و مثلا يك جا مي‌گويد كه مطلقاً تركي و فارسي نمي‌دانسته و آذري (!) حرف مي‌زده است.
تناقض گويي ديگر وي در آن است كه 17 بيت گيلكي منسوب به شيخ صفي را يك بار تالشي و بار ديگر آذري مي‌نامد و بر اساس آن هم جزوه‌اي تحت عنوان آذري يا زبان باستان آذربايگان(؟) انتشار مي‌دهد و نظريه‌ي مجعول «زبان آذري» را بر اساس اين 17 بيت پي‌ريزي مي‌كند. بدينگونه من با كشف قارا مجموعه و تدوين اشعار و كلمات قصار و حكايات و تحقيقات منسوب به او از يك سو، و اثبات گيلكي بودن 17 بيت مذكور از سوي ديگر، خط بطلان بر اين نظريه‌ي غير علمي و سخيف كشيدم و فكر نمي‌كنم كه ديگر از اين پس كسي بتواند با اتكاء به اين 17 بيت براي ما آذربايجانيان زبان تراشي بكند. گرچه اهانت‌هاي دور از نزاكت كسروي به ساحت مقدس شيخ صفي الدين اردبيلي نتوانست شخصيت والاي اين سيد تركي سخن و شيعه‌ي مخلص آل علي (ع) را زير سؤال ببرد. در طول تاريخ صفوي زادگاني كه در شهر مقدس اردبيل و نقاط مختلف دنيا پراكنده بودند، پيوسته به سيد بودن و شيعه بودن و تركي سخن گفتن خود نازيده‌اند و افتخار كرده‌اند و مي‌كنند و شجره‌هاي بسياري از آنان از جمله شجره‌هاي معتبر سادات آذربايجان به شمار مي‌رود و اغلب در اسناد تاريخي آستان قدس رضوي ثبت شده است. مانند شجره‌ي خاندان شريف سادات «شاه طهماسبي» كه خود اينجانب به جهت كسب افتخار وصلت با اين سادات، توانسته‌ام شجره‌ي معتبر آنان را مطالعه كنم و با ديگر صفوي زاده‌هاي منسوب به اين خاندان شريف آشنا شوم.
حاصل سخن اينكه، كسروي با انتشار اين نظريه‌هاي به اصطلاح علمي خود و كسب حمايت كامل از دستگاه رضاخان و نيز تبليغ جهاني از سوي انجمن سلطنتي بريتانيا، به تركي ستيزي سمت و سو و توان داد. و بسياري از قلم به دستان، در نتيجه‌ي اعمال اين سياست، خسته و كودن و سنگدل و چاپلوس شدند. من خوشحالم كه با قلم بطلان كشيدن بر اين نظريه‌ي انگليس پردازي پرده‌ي رياي دام گستران تركي‌ستيز بر خواهد افتاد و طريق سعادت ملت ايران كه تنها از طريق آموزش به زبان مقدس تركي قابل تأمين است، گشوده خواهد شد.
داستان پيدايش اين نظريه بسيار جالب است. و آن بدين گونه است كه كسروي هنگام سفر به خوزستان، با خان بهادر، پيشكار خزعل، شخص مرتبط با كنسولگري انگليس آشنا مي‌شود. اين دو با هم طرح دوستي مي‌ريزند و كسروي نگارش جزوه‌ي «آذري يا زبان باستان آذربايجان» را به سفارش او مي‌نويسد و قبل از چاپ، تقديم كنسول انگليس مي‌كند و او آن را، پيش از آنكه در ايران انتشار يابد، در روزنامه‌ي تايمز معرفي مي‌كند و از اين راه نظريه‌ي به ظاهر عالمانه‌ي وي را در اختيار ايران‌شناسان اروپا قرار مي‌دهد به گونه‌اي كه اين نظريه از طريق آنان وارد دايرة المعارف اسلام نيز كه به سه زبان انگليسي، فرانسه و آلماني انتشار يافت، مي‌شود. شما مي‌دانيد مستشرقان - منهاي برخي افراد دقيق النّظر نظير ريتر آلماني- در تحقيقات ايران‌شناسي اغلب گفته‌ها و ثمره‌ي پژوهش‌هاي خود ما ايرانيان را تكرار مي‌كنند و به آنان با نيات سياسي خود آب و تاب مي‌دهند. 
خلاصه، به پيشنهاد كنسول انگليس، به خاطر نگارش اين جزوه كه اساس آن را تركي‌ستيزي تشكيل مي‌داد، احمد كسروي به عضويت در «انجمن آسيايي همايوني» بريتانيا و نيز «انجمن جغرافياي آسيايي»‌ پذيرفته مي‌شود.
اين پذيرش، تنها ديپلم و درجه‌ي علمي كسروي بود كه آن را بارها و به صور گوناگون نظير:«عضو انجمن پادشاهي لندن»، «عضو انجمن زبانشناسي سلطنتي بريتانيا» و «عضو زبانشناسان امپراطوري بريتانياي كبير» بر روي جلد جزوات و كتاب‌هاي خود، به كار مي‌برد.
من كسروي را يك اصلاحگر و اصلاح طلب نمي‌دانم. او را يك تخريبگر و يك تبهكار ملي به حساب مي‌آورم. يادم است وقتي در جواني كتاب مهاتما گاندي اثر رومن رولان را به فارسي مي‌خواندم سخني به اين مضمون در آن ديدم كه نوشته بود:
«. . . من از عيوب فعلي كه اماكن مقدسه‌ي هندوان را ملوّث كرده‌اند، خبر دارم. اما با اين همه من آن‌ها را دوست مي‌دارم. چون ملت من پاي بند آن هستند و با آنكه يك اصلاح طلب به تمام معني هستم، هيچ يك از عقايد و آداب و سنن هندوئيسم را به خاطر عزت و شرف ملتم نفي نمي‌كنم.»
وقتي من اين سخنان را مي‌خواندم، بر خود مي‌لرزيدم و به خود مي‌گفتم كه كسروي هم مي‌توانست يك گاندي بشود اما به علت تحقير عقايد ملت و توهين به باورهاي مردمي در منجلاب جاسوسي به دشمنان ملت خود افتاد و به راه باطل رفت و به مردم اعتنا نكرد و دين و آئين جديدي ساخت و عوامفريبانه خود را پيغمبر يا به قول خودش «برانگيخته» ناميد و «پيمان» و «پرچم» منتشر كرد و «باهماد پاكدينان» سازمان داد و به سوء قصد به زبان فارسي دست زد و «زبان پاك» اختراع كرد و در اين راستا، هم به فارسي ستيزي و هم به تركي‌ستيزي بي‌اماني پرداخت و به اختراع نظريه‌ي «زبان آذري» اقدام كرد. و اين زبان سازي و دين تراشي، او را به تمامي از مردم جدا ساخت و به او موضعي ضد مردمي داد. به گونه‌اي كه توسط مردمي‌ترين افراد، ترور شد. 
در پنجاه سال اخير شوونيست‌ها با اتكاء به نظريه‌ي وي به زبان تركي هجوم آورده‌اند و اشرافيت پهلوي زده‌ي آذربايجان، براي آنكه خود را كاملا بتواند از توده‌هاي مردم جدا سازد و رخت يكسان عاريتي رضاخاني بر تن كند، راهي جز ترك كردن فرهنگ متعالي تركي اسلامي و ايراني نداشته است و در اين راه كسروي را - اگر هم پيغمبر نناميد- رهبر خويش قرار داد.
انگيزه‌ي علمي در تحليل يك مسأله بسيار مقدس است. مثلاً اگر كسي به قصد روشن شدن يك مسأله‌ي غامض زبانشناسي، پيرامون متون فولكلوريك تالشي، يا تاتي، گيلكي و يا هر يك از لهجه‌هاي فارسي موجود در آذربايجان بحث كند، كتاب بنويسد و به تحقيق بپردازد، از سوي هر كسي استقبال مي‌شود و كار او در حد خود، تقدس و ارزش علمي دارد. اما كسروي و اشرافيت دنباله‌رو او، نه به مردمي كه به اين لهجه‌ها صحبت مي‌كردند، دل مي‌سوزاندند و نه دغدغه‌ي بازگشايي يك معضل زبانشناسي را داشتند. يكي از آنان موسوم به كارنگ مي‌خواست ثابت كند كه تركان بي‌سواد و مالدار و بيابانگرد بودند و فارسان دانشمند و كشاورز و شهريگر بودند.
ويژگي پيروان كسروي آن است كه به انحاء گوناگون به نواميس مذهبي، تاريخي، زباني، ادبي و فلسفي مردم اصيل و نجيب سرزمين آذربايجان تنه زده‌اند، توهين كرده‌اند، مزاحم احياء و گسترش فرهنگ تركي شده‌اند. اين گناهان قابل بخشش نيست. دست كم نسل حاضر نبايد اغماض كند. من خود، گرچه زخم‌هاي كاري از آنان بر دل دارم، اما همه جا سعي كرده‌ام در مقابل بي‌نزاكتي‌هاي آنان، جلو غليان احساسات خود را سد كنم و حرف و سخن را به استدلالات و استنتاجات علمي واسپارم. هم از اين روي، سعي كردم كتاب قارا مجموعه را منتشر سازم.
زبان تركي، پيش از حكومت شوونيستي پهلوي، زبان علمي و ادبي ايران بود كه دوش به دوش فارسي و با اخذ قوت از زبان قرآن، باليده و تكامل يافته است. زبان فارسي هيچ گاه در آذربايجان رايج نبوده است و در دوره‌ي شوونيسم پهلوي به اين سرزمين تحميل شد. ولي امروز مردم مسلمان آذربايجان به سبب عشق بي‌حد و حصري كه براي برپايي و استقرار و تعميق حكومت ديني و اسلامي دارند،‌ در نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، فارسي را به عنوان زبان «رسمي» (Official) پذيرفته‌اند. هم از اين روي، من برخي از كتاب‌هاي خود را به فارسي مي‌نويسم، وگرنه، فارسي، تاب بيان مفاهيم علمي و ظرايف عاطفي را در حد ظرفيت تركي ندارد. از سوي ديگر شوونيسم پهلوي سبب شده است كه برادران و خواهران فارسي زبان ما در ايران، «تك زبانه» بمانند و از درك و فهم زبان توانمند تركي محروم شوند. اين است كه به خود حق مي‌دهم و وظيفه مي‌دانم كه از فارسي فقط به عنوان زبان «رسمي» با تعريف قانوني و حقوقي آن، گه‌گاه بهره جويم.
زبان تركي با ظرفيت‌هاي بالاي خود، مي‌تواند منطبق بر اصل پانزدهم قانون اساسي مترقي جمهوري اسلامي ايران، براي ما علاوه بر زبان معيشت و مراوده و مكالمه، زبان علم و مطبوعات و رسانه‌ها نيز باشد و مردم آذربايجان در همين راستا يك قرن است كه مبارزه‌ي به حق و بي‌امان دارند و اكنون در پناه حكومت ديني، خود را غالب و پيروز احساس مي‌كنند و توقع دارند كه مسؤولان اجرايي كشور كه مسؤوليت انطباق اصول مترقي و بي‌نظير قانون اساسي بر عهده‌ي آنان است، حركتي براي رضاي خدا و مردم پسندانه انجام دهند.
اگر چنين حركتي به فرجام برسد - كه اميدوارم خواهد رسيد- بحث در دقايق علمي و نكات باريك فني متون گرانقدر تركي، مانند فارسي، به دانشگاه‌ها راه پيدا خواهد كرد. حقير در مقدمه‌ي همين كتاب نشان داده‌ام كه حتي يك صدم از نسخ خطي تركي موجود در كتابخانه‌هاي دنيا تا كنون منتشر نشده است. و به نظر من، اين تكليفي است بر گردن قوه‌ي مجريه در كشور ما كه امكانات تحقيق و غور و بررسي و انتشار اين متون اصلي اسلام و ايران را فراهم سازند تا كار به كاردان سپرده شود و كسي هم بدون پشتوانه‌ي علمي و اشراف به موضوع بحث، با ادعاي بي‌جاي نقد، به تخريب قلاع فرهنگي اين ملت مظلوم و سرافراز دست نزند، و بدخواه و بخيل، قطع يد گردد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید